خانه ندارم و سربار دیگرانم/ مجید سوزوکی دروغ نبود
یک جمله از علی اعظم اصغری قاجار -خبرنگار دفاع مقدس- باید تلنگری برای هر خبرنگار باشد. آنجا که فریاد میزد:«من آینده شما هستم.» او می گوید: در ستاد جنگهای نامنظم، افراد عجیب و غریبی داشتیم. مجید سوزوکی هم دروغ نبود. شهید پرویز ذبیحی سوادکوهی خلبان بود و کم از شهید دوران نداشت. شهید حسین خلعتبری هم خلبان بود و بچه اسماعیلکلای جویبار؛ اینها معرفی نشدند.
مازندنومه؛ سرویس اجتماعی، کلثوم فلاحی: فعالیت در حوزه خبرنگاری، سختیهای خاص خود را دارد و حال اگر خبرنگار جنگ باشی، این سختیها مضاعف بوده و با تانک و گلوله و موشک همراه است.
علی اعظم اصغری قاجار چهره ای آشنا در میان خبرنگاران مازندران است و با نام آقای قاجار، شناخته می شود. متولد سال 1335 از مادری تبریزی و پدری مازندرانی در ساری است.
فعالیتهای انقلابی قاجار به قبل از زمان پیروزی انقلاب، برمیگردد. در ایامی که او دانشآموز بود و اخبار و اعلامیههای امام راحل را منتشر میکرد.
در سالهای اخیر، دو بار در روز خبرنگار می خواست از تریبون استفاده کند و آنچه در دل دارد برای خبرنگاران بیان کند، یک بار موفق نشد و بار دیگر هم بسیار کوتاه. یک جمله از قاجار اما باید تلنگری برای هر خبرنگار باشد. آنجا که فریاد میزد:«من آینده شما هستم».
اگرچه 61 سال دارد اما چهرهاش پیرتر از سن او و گویای سختیهایی است که در مسیر رسالت اطلاعرسانی در شرایط جنگی، بر دوش کشیده است. با او گفتگو کردیم.
نوشتن را از چه زمانی شروع کردید؟
وقتی دوره تحصیلی ابتدایی بودم روزنامهدیواری درست میکردم، بعدها که وارد دبیرستان شدم، نوشتن و فیلمسازی را شروع کردم. در دوره دبیرستان، اخبار مربوط به امام راحل و انقلاب را منتشر میکردم. پاتوق ما مسجد جامع ساری بود و پای منبر آیتالله نظری مینشستیم.
در همان دوره فیلمی به نام "تیسابلینگها محکوماند" (پابرهنگان) ساختم که با واکنش ساواک مواجه شدم، داستان زنان روستایی که حتی کفش پلاستیکی هم نداشتند و پاهای آنها در گل میماند. تئاتری هم با عنوان "هجوم ملخها" در دست اجرا داشتم که ساواک مانع از اجرا شد.
بعد از دبیرستان، وارد خدمت مقدس سربازی شدم و در دانشکده زرهی شیراز خدمت کردم. همانجا بود که دوره اطلاعات زرهی، سقوط با چتر و موارد اینچنینی را آموزش دیدم. خودم غواص دریانورد بودم و زیر نظر پرویز کسایی که از بندرترکمن تا آستارا را شنا کرده بود آموزش دیدم که بعدها در اروند به کارم آمد.
در مقطعی قرار بود آقای فلسفی به گلوگاه بیاید و من و چند نفر دیگر به عنوان بادیگارد انقلابی آقای فلسفی، انجام وظیفه کنیم، فلسفی در گلوگاه دستگیر شد و ما را هم نگذاشتند به گلوگاه برویم.
فعالیتهای بعد از انقلاب تا قبل از شروع جنگ تحمیلی را بیان کنید.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، وارد کمیته موقت انقلاب شدم و مسئول کمیته موقت انقلاب در مهدشت گهرباران بودم. همزمان بنیاد مستضعفان تشکیل شد و مسئولیت برداشت املاک محمودرضا و عبدالرضا پهلوی در گهرباران را به من سپردند.
جنگ گنبد شروع شد و به گنبد رفتم. فردی برای فیلمبرداری آمده بود اما نتوانست کار کند و من کار فیلمبرداری را در گنبد انجام دادم و نخستین خبرنگار حماسی روزنامه جمهوری اسلامی در مازندران بودم. آن ایام روزنامه جمهوری اسلامی تنها روزنامه مورد اعتماد انقلاب بود.
تصویربرداری در گنبد کار سختی بود چون جنگ پارتیزانی را در پیش داشتیم، حتی از جنگ آمل هم سختتر بود. بعد از گنبد، وارد جنگ در کردستان شدم. با شهید چمران و شهید رستمی که فرمانده دهلاویه بود ارتباط برقرار کردم. با خبرگزاری پارس هم ارتباط داشتم.
زمانی که جنگ شروع شد چه میکردید؟
28 مرداد سال 59 به همراه همسر و دختر 4ماهام در خوزستان بودیم که درگیری مرزی و بمبگذاریها شروع شده بود. بعد حملات خرمشهر شروع شد و من خبرنگار جنگ شدم. سومین روز جنگ ما در خرمشهر بودیم و همسرم صغری اصغری قاجاری هم به عنوان تصویربردار در کنارم کار میکرد.
محمد جهانآرا فرمانده سپاه خرمشهر بود، آنجا جنگ شکل گرفته بود و هجوم؛ حملات مختلفی از پل نو و محله طالقانی شکل میگرفت. در وضعیت عجیبی قرار داشتیم، عکس میگرفتم و بعضی جاها مجبور بودم اسلحه در دست بگیرم. در پل نو جنگیدم.
از آن ایام نگاتیوی در اختیار دارید؟
عکاسان در جنگ دو دسته بودند. عدهای که در خط مقدم قرار میگرفتند و فرصت انتشار عکس نداشتند و نگاتیوها را میفرستادند، عدهای دیگر که در خط مقدم نبودند فرصت در اختیار داشتند و علاوه بر اینکه از هر عکس دو نمونه چاپ میکردند آرشیو کاملی هم از نگاتیوها دارند. من هیچ نگاتیو و یا دستنوشتهای از خودم در اختیار ندارم چون در خط مقدم بودم. امثال من فرصتی نداشتند که عکسی برای خود نگه دارند.
به خرمشهر برگردیم. گفتید در خرمشهر بودید. آنجا چه گذشت؟
در خرمشهر فرمان عقبنشینی داده بودند و ما متوجه نشدیم. آخرین گروهی بودیم که مجبور شدیم با دفاع مسلحانه از خرمشهر خارج شویم. شهر سقوط کرده بود. دوربین 16 میلیمتری بر دوشم بود و اسلحه در دستم. ارتش در خرمشهر به خوبی جنگید. من شاهد بودم که عراقیها در پادگان خرمشهر، سه نفر از ارتشیان را اعدام کردند اما ارتش تا لحظه آخر در خرمشهر مقاومت کرد. سپاه و مردم هم جنگیدند. من به عنوان شاهد و بچه عاشورایی این مطلب را میگویم که ارتش خیلی خوب جنگید. چه پیرزنی که ککتل منوتف پرتاب میکرد و چه آن جوان و پیرمردی که اسلحه در دست داشتند، از همه جای ایران آمده بودند، با شناسنامه و بیشناسنامه. سپس خودمان را به آبادان رساندیم.
چرا دفاع ما مقدس است؟
ما شروع کننده جنگ نبودیم، دفاع کردیم و دفاع ما از نوع مقدس بود. همه مردم جنگیدند. مردم ما خیلی خوب هستند. اگر از من بپرسید میگویم جنگ ما از 23 بهمن سال 57 شروع شد.
با شهید چمران همرزم بودید؟
بعد از سقوط خرمشهر وقتی به آبادان آمدم 15 روز در آبادان ماندم و سپس به اهواز رفتم. 5یا 6 مهر سال 59 بود که شهید چمران ستاد جنگهای نامنظم را در خرمشهر تعطیل کرد و اهواز را از سقوط نجات داد. اگر اهواز سقوط میکرد ایران هم سقوط میکرد. فکر شهید چمران بود که آب بستند و تانکهای دشمن به گل نشست. چمران در اهواز 8 ستاد داشت، بیشتر در ساختمان دوم استانداری خوزستان مستقر بود و ما در مدرسه راهبزاده اهواز. چمران از من خواسته بود کار تصویربرداری را انجام دهم.
آن موقع کاظم اخوان و فاطمه نواب صفوی به عنوان عکاس خبری بودند اما اکنون افراد دیگری مدعی حضور میشوند.
نخستین بار چگونه مجروح شدید؟
من در جنگ 15 بار مجروح شدم، ما خبرنگاران خط مقدم از جهادگران هم بیسنگرتر بودیم چون جهادگر میتوانست در زمان حمله شیمیایی از ماسک استفاده کند اما عکاس و خبرنگار و تصویربردار نمیتوانست و باید از چشم برای تصویربرداری استفاده میکرد. 23 دیماه 59 در نخستین بمباران شیمیایی صدام، مجروح شدم که از تمام گازها استفاده کرده بود. شهید داریوش گودرزی عکاس و خبرنگار جنگ از دوستانم بود.
پرونده جانبازی شما در چه وضعیتی قرار دارد؟
سال گذشته پذیرفتند که جانباز هستم و 15 درصد حق جانبازی دادند آن هم به خبرنگاری که در آزادسازی خرمشهر حضور داشت. درصد جانبازی شیمیاییام هنوز مشخص نشده است. همه کسانی که در جنگ حضور داشتند عزیز هستند اما نیروهای خدماتی جنگ را جزو رزمندگان حساب کردند و این عنوان را به خبرنگاران جنگ ندادند. من در اروند وحشی شنا کردم. با این وجود به دفاع اعتقاد دارم و با همه مصیبتهایی که بر من گذشت و هنوز ادامه دارد اگر نیاز باشد باز هم به جنگ میروم. جنگ برای من تمام نشده و ادامه دارد. متقاضی حضور در سوریه هم هستم.
با اینکه در جنگ حضور داشتید، چرا تاکنون به حقوق خود دست نیافتید؟
خبرنگاران جنگ هیچگاه تشکیلاتی نداشتند. اکنون اگر یک خبرنگار در مسیر کاری خود دچار حادثه شود کسی پاسخگو نیست، من در جنگ مجروح شدم. به من گفتند چون سازمان اعزام کننده ندارید ما هم نمیتوانیم مدارک شما را تایید کنیم. مگر من در آن موقع به دنبال سند و مدرک برای اثبات در جبهه بودم؟ من به شهادت فکر میکردم شاید فکر کنید شعار میدهم. اکنون هم هیچ توقع ویژهای ندارم. تکلیف من بود که در دفاع از کشورم شرکت کنم بدون هیچ طمع و درخواستی. خودم را نه طلبکار دولت میدانم و نه طلبکار انقلاب؛ ما برای عدالت انقلاب کردیم و اگر دیدید 2 بار پشت تریبون فریاد زدم برای عدالت بود. من هیچ درخواستی ندارم اما آیا مسئولان هم در مقابل امثال من هیچ وظیفهای ندارند؟
بعد از جنگ ماموریت داشتیم تکستها را بازخوانی کنیم و تحلیل بنویسیم، تازه جنگ رسانهای شروع شده بود. ما در جنگ، چند منظوره کار کردیم و حق ما نیست که مورد بیمهری قرار گیریم. الان که هفته دفاع مقدس را پشت سر گذاشتیم کسی سراغ من را نگرفت. جنازه حمل کردم، مجروح جابهجا کردم، تزریقات و پانسمان بلد نبودم اما انجام دادم چند نفر نجات یافتند، غذا پختم و خبرنگاری جنگ هم انجام دادم. استخدام هیچجا نیستم و این اواخر مقرری از سپاه دریافت میکنم. بیماری قلبی و مشکلات تنفسی دارم، دفترچه بیمه را که به داروخانه میبرم باید بخشی از داروها را آزاد بخرم. خانه ندارم، مستاجر هم نیستم بلکه سربار دیگرانم. مسئولان نباید از خبرنگار به عنوان بنر تبلیغاتی و ابزار استفاده کنند.
کتابهایی درباره دفاع مقدس به رشته تحریر درآوردهاید؟
20 کتاب نوشتم و 3 کتابم با عنوان حماسه خرمشهر، فتح فاو و فصلی برای تکاپو که مصاحبه منتشر نشدهام با شهید طوسی است منتشر شدهاند. شهید طوسی، شهید نوری و سایر شهدای مازندران، نیروهای بالندهای بودند اما در گستره ملی شناخته نشدهاند و در این زمینه کمکاری کردیم. شهید پرویز ذبیحی سوادکوهی خلبان بود و کم از شهید دوران نداشت. شهید حسین خلعتبری هم خلبان بود و بچه اسماعیلکلای جویبار؛ اینها معرفی نشدند.
چه گروهی بیشتر در جبهه بودند؟
در جنگ همه جور آدم داشتیم. آقامیر از بچه های شرور تهران بود و تمام بدنش جای چاقو. در یک عملیات 18 تانک را زد و سپس شهید شد. در ستاد جنگهای نامنظم، افراد عجیب و غریبی داشتیم. مجید سوزوکی دروغ نبود. فیلم پرواز در شب هم واقعیتی است که ملاقلیپور ساخت.
در پایان چه صحبتی با مسئولان دارید؟
من صحبت و درخواستی ندارم اما مسئولان باید به وظیفه خود عمل کنند. خبرنگاران با مشکلات بسیاری مواجه هستند، خبرنگاری که دغدغه این حوزه را دارد باید مورد توجه قرار گیرد. کارمند و شاغل و بازنشسته عضو خانه مطبوعات با فردی که خبرنگار است فرق دارد؛ همه افراد در خانه مطبوعات عضویت دارند و خانه مطبوعات محلی برای ارائه تسهیلات و دریافت کاغذ برای نشریات است، خانه من و شما نیست. نیازمند خانه خبرنگار هستیم.
- جمعه 22 ارديبهشت 1396-0:12
آفرین به همتت و آفرین به غیرتت
- دوشنبه 19 مهر 1395-9:48
عالی بود. آرزوی سلامتی برای آقای اصغری دارم. امیدوارم مسوولین کمی توجه کنند به این مردان مرد. ما مدیون شهدا و این عزیزانیم ....