راه رهاییِ برج رِسکت از سنگینیِ کلاه فلزی
پنج پیشنهاد که در این مقاله در خصوص حفاظت و ساماندهیِ وضعیت برج رسکت ارائه شده، تنها جهت یادآوری است تا مگر روزی، غبار غفلت و فراموشی از چهرة این یادگار هزار ساله، زدوده شود. میراثی که قصههایی از سرگذشت ایران در قرون ابتداییِ ورود اسلام را در سینة خود پنهان دارد و به اذعان اکثر معماران، مرمتگران و تاریخدانان، در زمرة بناهای ملّی به شمار میرود.
مازندنومه؛ سرویس فرهنگی و هنری، سجاد زلیکانی، دانشجوی کارشناسی ارشد مطالعات معماری ایران: حافظ، شاید در خواب خود هم نمیدید که بیتی از غزلش، روزی دست مایة طنزی شود برای دادخواهی؛ دادخواهیِ شرایط حزنانگیز و اسفناک میراثی تاریخی؛ میراثی که همنشین نامأنوسی، در جوار خود احساس میکند؛ آن هم چه همنشینی! همنشینی از جنس فلز؛ فلزی که ترکیبش به مانند کلاه است و همچون دلقی بدقواره، به اجبار بر سر این میراث نهاده شد! آری؛ حدود 7 قرن پیش، شاعر بلندآوازة ما، فریاد بلندی با این مضمون سر داد که:
حباب وار براندازم از نشاط، کلاه / اگر ز روی تو عکسی به جام ما افتد
غرض از سرودن این بیت هر چه که بود، امروزه وجود خارجی آن را در حال و روز برج تاریخی رِسکت میتوان مشاهده کرد. برای روشن شدن تاریخ دقیق کلاهگذاری، باید ریشهی 6 سالة آن را از بایگانیِ حافظةمان خارج کنیم.
تا همین چند ماه پیش، آرزوی برج این بود که همانند حبابی سبکبال، کلاه از سر براندازد. دردنامة قبلیِ نوشته شده با عنوان ( خراشی از جنس فلز بر پیکرة تاریخ هزار ساله1، زبان حال بنای مذکور بود.
زمانی که در خلوت خود، آن بیت از حافظ را زمزمه میکرد؛ زمانی که چشمانتظار لحظهای بود تا این دلق نامتجانس، از اندامش به در آید؛ زمانی که متحیّر، به جام تهیِ خود مینگریست تا مگر عکسِ یاریرسانی، بر آن بیفتد؛ زمانی که گوشی برای شنیدن یا دستی برای به یاری طلبیدن از انسانها وجود نداشت. البته که هنوز هم، نه گوش، نه چشم و نه دستی بدین منظور در کارند!
او چه میتوانست و چه میتواند بکند جز صبر؟ زمزمهاش در صبرِ بر حال و روز خود، این است:
بنشینم و صبر پیش گیرم / دنبالة کار خویش گیرم
(سعدی)
او چه میتوانست و چه میتواند بگوید جز آه و فغان؟ با خود بر این مصیبت، چنین نجوا میکند:
فلک کِـی بشـنُـوه آه و فغـونُــم / به هر گردش زَنه آتش به جونُم
(باباطاهر)
ابر و باد و مه و خورشید و فلک، نظارهگر بودند و هستند؛ آنها میبینند زاریِ او را، میدانند زجر نهانِ او را و میشنوند فریادهای او را. اما هر چه که بوده، امروزه دست طبیعت به اندازة وسع خود، به یاری آمده است!
طبیعت منتظر آن بود تا مگر دستِ عاقلی، اقدامی عملی و کارگشا صورت دهد؛ این اقدام صورت نگرفت تا روزی که خودش آستینِ همت را بالا زد و ندای غمانگیزِ برخاسته از نایِ دلِ برج را با گوش جان شنید! اما مگر میشود ضمیر پاک طبیعت، این ندا را نشنود؟ هرگز! او میشنید اما صبر پیش میگرفت تا عکسی از انسان، این موجود دوپایِ مدعی درک و فهم، بر جامِ تهیِ لبریز از آه و حسرتِ برج، بیافتد؛ تصویری از آن انسان بر جام نیفتاد که هیچ، حتی وی تصوّری از حالِ نزارِ برج در ذهنش نداشت.
حال چگونه شد که دست طبیعت، یاریگر برج گشته است؟ چگونه، موجودی به ظاهر بیجان، جانِ مطلب را از زبان برجی به ظاهر بیجانتر از خود، شنیده و فهمیده است؟ اگر تا اواخر تابستان سال 1395، از وضعیت برج باخبر بودید، کلاهش را همانگونه که از 6 سال پیش بر سرش نهاده بودند، مشاهده میکردید. اما در یک آن، ورق برگشت؛ طوفانی به ظاهر سهمگین، شروع به وزیدن گرفت؛ آسمان تیره و تار گشت؛ زمین از بانگ رعد آن به لرزه و سیلابی عظیم به راه افتاد.
مردمان برای فرار از این وضعیت، خانههای گرم و امن خود را پناهی مناسب یافتند و ساعتها از اتفاقات بیرون بیخبر بودند. قریب به هزار سال است که نسیم ملایم صبحگاهی و طوفان، همنشین و همصحبت برج بودند؛ اما این بار طوفان، کانون نظرها و توجهات گشته است! در این اوضاع نابسامان، تنها یک چیز از صمیم قلب، خوشحال و خرسند گشت؛ آن هم ضمیر آرام ولی پر درد برج!
در این مدت 6 ساله، هر طوفانی که اتفاق میافتاد، با زبان بیزبانی، به نوعی خواهان آن بود تا کلاه را از سر برج بردارد! گویا با ممانعت برج مواجه میشد؛ چون چشمانتظار همانهایی بود که کلاه بر سرش نهادند. اما این اتفاق میسّر نشد تا اینکه در میانة سال 95، باد و طوفان، دست به کلاه زدند و گوشهای از آن را، چه با سلیقه کندند و با خود به یادگار بردند! البته با مشورت و اجازه از برج سهمگین بودنِ طوفان، آیا نشانهای از قهرِ طبیعت برای بیتوجهی به نوای غمناک برج نبود؟! میتوان تصور نمود که وزش طوفان، لبریز شدنِ کاسة صبر طبیعت، برای رهایی برج از آن کلاه بوده است!
قطعاً این برج، از چنین اتفاقی خرسند و خوشحال است. حتماً با خود میگوید که: «ما زبانبستهها، حرف یکدیگر را بهتر میفهمیم. ما اجسام و عناصر به ظاهر بیجان، درک بهتری از حال و روز یکدیگر داریم. هر زمان که لازم باشد، بی هیچ منّتی، به یاری هم خواهیم شتافت. ما نسبت به شما، درمانگرِ بهتری در جراحات جسمی و روحی هستیم. حتی میتوانید اصول مرمت، نگهداری و بازسازیِ زبانبستهها را از ما بیاموزید! آری؛ بیایید و ببینید و بخوانید و بنگارید که:
حبابوار برانداختم از نشاط، کلاه...!!»
پیشنهادهایی در خصوص حفاظت و ساماندهیِ وضعیت برج رسکت:
این پیشنهادها، تنها جهت یادآوری بیان خواهند شد تا مگر روزی، غبار غفلت و فراموشی از چهرة این یادگار هزار ساله، زدوده شود. میراثی که قصههایی از سرگذشت ایران در قرون ابتداییِ ورود اسلام را در سینة خود پنهان دارد و به اذعان اکثر معماران، مرمتگران و تاریخدانان، در زمرة بناهای ملّی به شمار میرود.
یادآوری از آن جهت که دستاندرکاران فعال در سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری، به خوبی واقف بر چگونگی و جزئیاتِ عملیاتِ مرمتیِ بناهایی از این دست هستند. باشد تا همة ما، میراثدارن و میراثبانان شایستهای برای سرزمینمان باشیم.
1. انجام مراقبتهای ضروری مانند احداث نگهبانی در محوطة بنا، به جهت جلوگیری از دخل و تصرف احتمالی افراد متفرقه.
2. مستندسازیِ وضع موجودِ برج شامل: عکاسی و فیلمبرداری از دو جبهة داخلی و خارجی، با تکیه بر نقاط آسیبدیده – تهیة گزارش کارشناسی از شرایط فعلی بنا – ارائة نظرات فنی و تخصصی برای تهیة برنامة حفاظت و مرمت اساسی بنا.
3. انجام حفاظتهای اضطراری به جهت جلوگیری از صدمات احتمالی بیشتر به برج؛ شامل: مرمت موضعی و موقت قسمتهای حفاظتی (شیروانی فلزی آسیبدیده و کنده شده) - شیببندیِ محوطة پیرامون به جهت دور نمودن آبهای باران از پیرامون بنا؛ با رعایت اصول و ضوابط.
4. تهیة طرح مرمت و آسیبشناسی توسط کارشناسان معماری، مرمت و باستانشناسی به منظور ارائة راهحلهای تخصصی برای چگونگیِ حفاظت، مرمت، پایدارسازی و ساماندهیِ عناصر مختلف معماری، به همراه طراحیِ محوطة پیرامون بنا - بررسی و تصویب طرح تهیه شده در شورای فنی سازمان میراث فرهنگی کشور با حضور نمایندگان میراث فرهنگی استان مازندران و کارشناسان تهیهکنندة طرح.
5. آغاز حفاظت، مرمت و ساماندهی برج پس از تأیید و تصویب طرح پیشنهادی فوق و تأمین امکانات و اعتبارات مورد نیاز با اولویتبندی برنامة مصوب.
توضیح: تصویر سمت چپ این مطلب، مربوط به پاییز 1391 و تصویر سمت راست، مربوط به بهار 1396 است.