تعداد بازدید: 3404

توصیه به دیگران 1

شنبه 1 مهر 1396-10:17

رمان نویس ساروی:

برای ارتباط با مردم می نویسم

آذرنوش مختاری نژاد: شاگرد استاد کدکنی بودم و سایر استادانی که کتاب های آنها در مقطع دکترا تدریس می شود. احساس کردم باید چیزی بنویسم و از خود به یادگار بگذارم. البته ترسی هم در من وجود داشت که باعث خودسانسوری شد، ضمن اینکه 80 صفحه از کتابم «عشق و راز» را هم ارشاد دولت گذشته حذف کرد. حرف هایی درباره مازندران، زنان مازندران و آداب و رسوم این منطقه داشتم که در کتابم آوردم.


 مازندنومه؛ سرویس فرهنگی و هنری، کلثوم فلاحی: آذرنوش مختاری نژاد متولد آذرماه 1336 در ساری است. به دلیل شغل پدر با 10 خواهر و برادر که اسامی همه آنها از شاهنامه انتخاب شده، در بهشهر زندگی می کردند. 

او در رشته ادبیات فارسی دانشگاه تهران، تحصیل کرده و کارشناسی ارشد را بعد از فوت همسرش گرفته است. نویسنده رمان "عشق و راز" و همچنین مجموعه چند جلدی هایکوهای "در خواب اقاقیا" در گفت و گو با مازندنومه از دوران تحصیل خود، شکل علاقه مند شدن به کتاب و کتابخوانی، وضعیت مطالعه امروز جامعه بین اهالی فرهنگ و سایر افراد، شیوه علاقه مند شدن کودکان به کتابخوانی و آثار در دست تالیف خود، سخن گفت.

چگونه به کتاب خواندن علاقه پیدا کردید؟

در خانواده ای بزرگ شدم که 10 خواهر و برادر بودیم و پدرم اسم همه ما را از شاهنامه انتخاب کرد. پدرم مرد بافرهنگ و تحصیل کرده ای بود. دوست داشت شنونده موسیقی خوب باشیم و فیلم های خارجی تماشا کنیم تا به تقویت زبان انگلیسی ما کمک کند. پدرم مرد بسیار خوب و مهربانی بود و در درس خواندن خیلی اصرار داشت.

در 17 سالگی دیپلم گرفتم و وارد دانشگاه شدم و شاگرد استاد شفیعی کدکنی و دکتر مصفا بودم. از ابتدا سرگرمی ام کتاب بود. از کلاس دوم ابتدایی، خواندن کتاب را شروع کردم. نخستین کتابی که خواندم کتاب "سگ ولگرد" از صادق هدایت بود و بعد کتاب "کودک بی گناه".

کتاب عشق و راز چگونه پدید آمد؟

همانطور که گفتم شاگرد استاد کدکنی بودم و سایر استادانی که کتاب های آنها در مقطع دکترا تدریس می شود. احساس کردم باید چیزی بنویسم و از خود به یادگار بگذارم. البته ترسی هم در من وجود داشت که باعث خودسانسوری شد، ضمن اینکه 80 صفحه از کتابم را هم ارشاد دولت گذشته حذف کرد. حرف هایی درباره مازندران، زنان مازندران و آداب و رسوم این منطقه داشتم که در کتابم آوردم. کتاب را از سال 86 شروع به نوشتن کردم و در سال 89 پایان یافت.

داستان هایی هم از شاهنامه برای بچه ها نوشتم  اما به پیشنهاد یکی از دوستان، این شیوه را ادامه ندادم چراکه تصور می شد سبک نوشتاری ام در رمان، تغییر کند. پدر و مادربزرگم بسیاری از مسائل را در قالب داستان به ما آموزش می دادند.

مشکلی برای انتشار کتاب نداشتید؟

یک روز اتفاقی آقای حاج سید جوادی را دیدم. از من پرسید چیزی ننوشتی؟ پاسخ دادم داستانی نوشتم و به من گفت از این داستان های آشپزخانه ای نباشد. نوشته هایم را به او دادم و پس از سه روز به من گفت آن قدر این داستان شیوا بود که من و همسرم سه روزه مطالعه کردیم، ویراستاری هم نیاز ندارد، عامیانه هم ننوشتی، حتما این سبک را ادامه بده.

انتشارات تهران در اسفند سال 89 کتابم را منتشر کرد و مشکلی هم برای دریافت مجوز انتشار نداشتم. کتاب در سه هزار جلد چاپ شد و در همان تهران به فروش رفت و به مازندران نرسید. من برای انتشار کتاب، یک ریال هم هزینه نکردم. ناشر 10 درصد از فروش کتاب را به من داد و از ابتدا نیت کرده بودم درآمد حاصل از فروش کتاب را به بچه های کار اختصاص دهم.

هدفتان از قرار گرفتن در مسیر نویسندگی چه بود؟

منظور من از نوشتن این بود که با مردمم ارتباط برقرار کنم. علاقه به فلسفه، مهر و محبت و دوست داشتن، در وجود من است. محیط زیست و بچه ها را خیلی دوست دارم. به کسی آسیب نمی رسانم و شادی را مهمترین مسئله زندگی می دانم و اینکه تا می توانیم به دیگران کمک کنیم. خواستم بنویسم و این مسائل را به مردم منتقل کنم. خواستم این را در کتابم بگویم که انسان بر درون خود قدرتی دارد که شاید خودش از آن بی خبر است.

کتاب های دیگری هم در دست تالیف و انتشار دارید؟

دو کتاب دیگر نوشتم که یکی داستان بلند و دیگری داستان های کوتاه است که در آینده منتشر می شود.

همانطور که گفتید کتاب خواندن را از هشت سالگی شروع کردید اما امروز علاوه بر عوام جامعه، بخشی از کسانی که نویسنده یا شعر هستند هم مطالعه چندانی ندارند. در این زمینه چه نظری دارید؟

نوشتن علاوه بر اینکه نیازمند شهامت برای ارائه و ثبت افکار و اندیشه های فرد است، بیشتر نیازمند سواد است. نویسندگان و شاعران جزو گروه هایی هستند که باید مطالعه بسیار و عمیق داشته باشند.

کسی که می خواهد بنویسد اگر دوهزار جلد کتاب، مطالعه نکرده باشد این توهینی بزرگ به جامعه ای است که قرار است کتاب این نویسنده را  بخوانند.

من در خانه ام کتابخانه ای دارم که پس از مرگم، این کتابخانه اهدا می شود.

نظر شما درباره کتاب سازی چیست؟ کسانی که با گردآوری کتاب، تصور می کنند نویسنده هستند.

همانطور که گفتید این افراد نویسنده نیستند بلکه نقش گردآوری مطالب را بر عهده دارند. اطلاعاتی را جمع آوری کرده و در قالب یک کتاب ارائه می کنند. البته ممکن است این کتاب مفید باشد چون شاید کسی وقت آن را نداشته باشد که 10 جلد کتاب از یک موضوع را بخواند و کتابی که گردآوری است اطلاعاتی را از چند جلد کتاب، در اختیار افراد بگذارد اما نمی توان به این شیوه گردآوری کتاب، تالیف گفت. نویسندگان واقعی، کتاب هایی دارند که افراد را جذب کرده و با خود به عمق آنچه که در داستان پیش آمده، می برد. اگر کتاب سگ ولگرد جذابیت نداشت شاید من یک فرد کتابخوان نمی شدم.

برای کتابخوان شدن بچه ها چه پیشنهادی دارید؟

همیشه گفته می شود که غربی ها فرهنگ اشتباه دارند. حتی اگر فرهنگ آنها اشتباه باشد اما می توانیم کارهای مثبت و تاثیرگذار آنها را یاد بگیریم و این چیز بدی نیست.

من در آلمان دیدم که پدرها و مادرها هر شب برای فرزندان خود، داستان می خوانند، به این ترتیب هم با بچه ها ارتباط دارند و هم کتابخوانی را در آنها نهادینه می کنند.

وقتی به بچه ها کتابخوانی را یاد نمی دهیم و برای نهادینه کردن این فرهنگ تلاش نمی کنیم چه انتظاری داریم که افرادی کتابخوان، تربیت کنیم.

بچه ها وقتی کتابی می خوانند یا فیلم کودک تماشا می کنند باید پس از آن نتیجه گیری کنند، درباره آن فیلم و کتاب با بچه ها حرف بزنیم، تبادل نظر کنیم. بچه ها در کنار تشویق شدن برای مسواک زدن، باید به کتابخوانی هم تشویق شوند.

پدرها و مادرها برای کتاب اهمیت قایل شوند، مادری که برای هر نوع دکور در خانه هزینه می کند اما هزینه ای برای کتاب نمی پردازد چطور می تواند به فرزند خود بگوید کتاب بخواند؟ بالاخره باید از یک جا شروع کنیم، وضعیت مناسبی در این زمینه نداریم.

 



    ©2013 APG.ir