مسئولان ویلچر ندارند
یک جوان معلول: برای کار مرتبط به رشتهام به چند مرکز رفتهام، خانم جوانی که مانند بنده مراجعه کننده بود به من گفت، برای افراد با جسمی سالم به سختی کار پیدا میشود! ناراحت شدم، اما تصمیم گرفتم که دیگر در زندگی ناامید نشوم و تلاش کنم. باید حرفه و کاری را انتخاب کنم، دلم برای پدر و مادرم میسوزد. برای تنها پسرشان چه آرزوهایی که نداشتند، اما الان چه؟! مدرک مهندسیام به چه کاری میآید! مادرم سن زیادی ندارد، اما خیلی بیشتر از سنش به نظر میرسد، باید برای آنها هم که شده کار و حرفهای برای خودم دست و پا کنم.
مازندنومه؛ سرویس اجتماعی، فاطمه عربی: روز جهانی معلولان امسال هم گذشت و مسئولان شعارهای قشنگی را برای کاهش مشکلات این قشر از جامعه عنوان کردند!
سیستم حمل و نقل همگانی یکی از مشکلات اصلی معلولان است که نه تنها در مازندران، در پایتخت و سایر نقاط کشور برای معلولان بهینهسازی نشده و تردد در شهر و پیادهروهایی که هر روزه توسط شهرداریها یا ادارات در حال حفاری است برای معلولان دشوار است.
تصور کنید نابینایی که بخواهد از پیادهرو عبور کند، اگر در چالههایی که در فصل بارندگی توسط شهرداری در پیادهروها ایجاد میشود گرفتار نشود، قطعاً عصایش در شکاف یکی از سنگ فرشهای پیادهرو گیر میکند. ساخت و ساز و ترمیم سنگ فرشهایی که اغلب شهرداران در فصل بارندگی به دنبال ترمیم و ساخت آن هستند برای معلولان اهمیت زیادی دارد.
در راه تحصیل هم مشکلات معلولان بسیار زیاد است. فرد معلول برای تحصیل در مقاطع بالا با مشکلات زیادی مواجه است، چرا که سیستم آموزشی برای معلولان مناسبسازی نشد. به یاد دارم در مرکزی که تحصیل میکردم، دانشجویی که دچار معلولیت بود، برای حضور در کلاس، ویلچرش را پای پلکان میگذاشت و با دستهایش سه طبقه را از پلهها بالا میرفت.
اغلب مراکز آموزشی و دانشگاهی ما دچار این ضعف هستند، پارک، بوستان، سینما، سیستم حملونقل و حتی سرویسهای بهداشتی همگانی برای استفاده معلولان به درستی ساخته نشدهاند.
فراموش کردیم که همه معلولیتها مادرزادی نیست و طبق آمار بیشترین معلولیتها ناشی از تصادف و حوادث کار است. یک ضربه خفیف در اتصال بین گردن و جمجه میتواند فرد را به کما ببرد یا برای همیشه دچار عوارض رفتاری کند یا یک اتفاق میتواند فرد سالم را به معلول ضایعه نخاعی تبدیل کند.
افزایش تعداد معلولان
اگر توجهی به آمار 10 سال اخیر بهزیستی مازندران داشته باشیم متوجه میشویم که هر سال به تعداد معلولان زیر پوشش افزوده میشود. به گفته مدیرکل بهزیستی مازندران 50 هزار معلول در استان زیر پوشش بهزیستی هستند. این آمار در سال 95 بالغ بر 45 هزار نفر بود و سال قبلش 42 هزار نفر! این تعداد فقط آمار رسمی است که اعلام میشود و آماری از تعداد افرادی که به هرعلت حاضر نیستند زیر پوشش قرار بگیرند در دسترس نیست.
هر سال تعداد زیادی از هموطنان به ویژه جوانان گروه سنی 20 تا 30 سال در سوانح رانندگی جان خود را از دست میدهند یا دچار معلولیت میشوند. طبق گزارش پزشکی قانونی مازندران فقط طی شش ماه نخست امسال در تصادفات جادهای استان 335 نفر جان خود را از دست دادند و 8 هزار و 600 نفر مصدوم شدند. طبیعتا تعدادی از این افراد یا دچار ضربه مغزی یا معلولیت دائم از ناحیه دست، پا و کمر شدند.
آرزوهای از دست رفته
«محمد طاها» جوان 22سالهای است که هر روز عصر به بوستانی که در محله آنها قرار دارد میرود. هر روز به تماشای فوتبال بچهها مینشیند. او در اثر یک تصادف قطع نخاع شده است. جوانی که رویاها و آرزوهای خود را بر باد رفته میبیند. دوست داشت فوتبالیست شود، از بچگی فوتبال بازی میکرد، پدر و مادر که از علاقه تنها پسرشان به فوتبال با خبر بودند او را در مدرسه فوتبال ثبتنام کردند، به شرطی که در کنار فوتبال درسش را خوب بخواند.
میگوید: «همه چیز داشت خوب پیش میرفت، در دانشگاه قبول شدم و کنار درس فوتبال هم بازی میکردم تا آنکه آن تصادف، زندگیام را تغییر داد. باورم نمیشد که دیگر نتوانم روی پاهایم راه بروم؛ من عاشق دویدن بودم، هر روز صبح به خودم میگفتم امروز میتوانم روی پاهایم بایستم، اما الان 4سال از آن اتفاق تلخ میگذرد.»
او درباره روز حادثه اظهار میکند: «در دانشگاه سراسری قبول شدم. برای ثبتنام به تهران رفتم که در راه برگشت ماشین ما تصادف میکند، وقتی به بیمارستان رفتم حالم خوب بود. فقط کمی پاهایم بی حس شده بودند و درد را احساس نمیکردم، کمی هم سر و صورتم خونی بود. بعدها فهمیدم قطع نخاع شدم، باورش خیلی برایم سخت بود، مگر میشود من نتوانم راه بروم! پس دانشگاهم چه میشود، آینده و زندگیام؟! این پرسشهایی بود که هر روز ازخودم میپرسیدم.»
محمد طاها ادامه میدهد: «میگویند همین که از آن تصادف جان سالم به در بردم یعنی اینکه معجزه شده است. اما من میگفتم این چه معجزهای است که پاهایم را از من گرفت؟ رفتارم تغییر کرده بود و دیگر آن پسر مهربان و حرف گوشکن نبودم. با خانوادهام بد رفتار میکردم، اخلاقم بد شده بود. میدانستم که خانواده و اطرافیان در این حادثه مقصر نیستند، اما دست خودم نبود. یک ترم مرخصی گرفتم و بالاخره توانستم درسم را تمام کنم. الان مدتی است که شرایط را پذیرفتم. تا پیش از تصادف و از دست دادن پاهایم نمیدانستم که معلولان با چه مشکلاتی در جامعه مواجه هستند. اکنون وقتی از در خانه بیرون میآیم متوجه این مشکلات میشوم، پیادهروهایی که برای افراد سالم هم مناسب نیست، با خودم میگویم مگر میشود مسئولان این همه مشکلاتی را که سر راه معلولان قرار دارد را نبینند؟!»
او از مشکلاتی که در این سالها در جامعه لمس کرده است میگوید: «در این 4 سال که ویلچرنشین شدم، حداقل 4 بار سنگفرشهای پیاده راهها را خراب کردند و از نو ساختند، حتی عبور از عرض خیابان هم برای تردد معلولان بسیار سخت است. ماشینهایی که علاوه بر پارک ممنوع، دوبل پارک میکنند. برای رفتن به تنها سینمای شهر با مشکل مواجه هستم، حتی برای رفتن به پارکهای شهر. تا پیش از تصادف اصلا نمیدانستم که فضای همگانی شهر باید برای همه شهروندان به ویژه معلولان مناسبسازی شود. اغلب بانکها، ادارات و مؤسسات شهر الگوی مناسبی برای تردد معلولان و حتی سالمندان ندارند. پوششهای بیمهای و حمایتی هم ضعیف است.
این شهروند میافزاید: «شعارهای قشنگی داده میشود؛ مثلا اینکه معلولیت، محدودیت نیست، بله اما وقتی جامعه ما معلول باشد به دنبال آن محدودیتهایی را برای شهروندان معلولش به وجود میآورد. این مشکلات فقط مختص معلولان ضایعه نخاعی نیست، بلکه شاید مشکلاتی که نابینایان و ناشنوایان در جامعه با آن مواجه هستند بیشتر از بیماران جسمی حرکتی است.»
محمدطاها در مورد مشکل اشتغال معلولان نیز میگوید: «برای کار مرتبط به رشتهام به چند مرکز رفتهام، خانم جوانی که مانند بنده مراجعه کننده بود به من گفت، برای افراد با جسمی سالم به سختی کار پیدا میشود! ناراحت شدم، اما تصمیم گرفتم که دیگر در زندگی ناامید نشوم و تلاش کنم. باید حرفه و کاری را انتخاب کنم، دلم برای پدر و مادرم میسوزد. برای تنها پسرشان چه آرزوهایی که نداشتند، اما الان چه؟! مدرک مهندسیام به چه کاری میآید! مادرم سن زیادی ندارد، اما خیلی بیشتر از سنش به نظر میرسد، باید برای آنها هم که شده کار و حرفهای برای خودم دست و پا کنم. باید یاد بگیرم روی پای خودم بایستم، هرچند میدانم موانع زیادی جلوی پایم قرار دارد. میخواهم به خودم و مادر و پدرم ثابت کنم که من تغییر کردم. در طول سال تحصیلی هر وقت که فرصتی دست میداد به کلاس نقاشی میرفتم و الان هر از گاهی نقاشی میکشم، کار انیمیشن هم انجام دادم و شاید به صورت جدی به این حرفه بپردازم.»