تعلیم و تربیت روزآمد، پایه ی توسعه
پایه ی توسعه پرداختن به امر تعلیم و تربیت و اصلاحات فرهنگی است و کامیابی استاندار مازندران در این راه خطیر، مایه ی نشاط و البته موجب سپاس مردم استان مازندران خواهد بود.
مازندنومه؛ سرویس فرهنگی و هنری، اسحاق کشاورز: طرح مساله: آسیبهای اجتماعی انرژی جامعه را می بلعد و روان شهروندان را می خلد. واقعیتها بیانگر منشا فرهنگی این آسیبها است. مع هذا ؛برای مواجهه ی اصولی با این آسیبها چه باید کرد؟
نکته آنکه مسئولیت مذکور بر عهده ی دو گروه نخبگان است. به نظر می رسد گروه نخبگان اعم از ابزاری و علمی باید در این باره به اجماع برسند. بدیهی است پیشگام این طرح باید نخبگان ابزاری باشندتازمینه ی همکاری برای دو گروه مزبور فراهم شود.
مقام ارشد اجرایی استان می تواند نقش بسیار مهم اجماع گری را در این زمینه ایفا کرده و زمینه ی تحولی بنیادی را در این راه فراهم سازد. سوال دیگر آنکه آیا ساختارها مهمترند یا فرهنگ؟ کدام یک درخت اند، کدام یک میوه؟ مقامات عالیه ی استان باید پیش از هر چیز این مساله ی مهم را برای خود حل کنند که آیا اصالتِ رویکرد را به ساختار می دهند و یا به فرهنگ. پاسخ به این سوال مشی آنان را تعیین خواهد کرد.
در مقاله ی " کارگردانی صحنه ی سیاست" به اهمیت و ضرورت توجه مقام ارشد سیاسی استان به موضوع تعلیم و تربیت پرداختم و با توجه به تنگنای مجال، تفصیل بحث را به وقتی دیگر موکول کردم. در این جستار، اختصاصاً به امر تعلیم و تربیت و چگونگی توجه استاندار محترم و به تبع آن فرمانداران و بخشداران به عنوان نمایندگان عالی دولت در حیطه های مسئولیت می پردازم.
واما برای تبیین مفهوم نخبگی، به اختصار توضیحاتی ارائه می شود.
چنانکه ذکر شد نحبگان ،دو دسته اند؛ ۱- نخبگان ابزاری شامل دست اندرکاران حوزه های اجرا، تقنین و قضا
۲- نخبگان علمی شامل دانشگاهیان، نویسندگان، متفکران به ویژه اندیشمندان مفهوم ساز، ژورنالیستهای ماهر و مستقل و هنرمندان( در شاخه های هفت یا هشت گانه ی هنر بویژه هنرهای مکتوب و سینما )
فرق دو گروه نخبه ی مذکور آن است که دسته ی نخست در "میدان عمل"با"مشکل" مواجه می شوند و باید آن را رفع کنند و دسته ی دوم در "حوزه ی نظر" با مساله مواجه می شوند و باید آن را "حل" کنند. بنابراین میان نقشهایی که دو دسته ی مذکور باید ایفا کنند فرقی ظریف وجود دارد که اگر دو طرف بدان وقوف نداشته باشند امکان تعامل آنان ضعیف و یا احیاناً محال خواهد شد. میدان عمل، محیط کار و زندگی است وساحت نظر، فضای ذهن و روان انسان.
گروه نخست موظف اند گره از کارهای فرو بسته بگشایند و آنگاه که از فهم و شناخت راهکارهای گشایش گره ها بازماندند به نخبگان فکری یا علمی رجوع کنند و از آنان مدد بخواهند. نخبگان علمی هم با توجه به دانسته ها و مهارتهای فکری می باید بررسی ها و تحقیقات لازم را صورت داده، ماحصل آن را به عنوان راه کار حل المسائلی در اختیار نخبگان ابزاری قرار دهند تا آنان با تکیه بر عقل ابزاری و بنابر راه کارهای پیشنهادی به رفع مشکل در میدان عمل بپردازند.
برای تبیین این موضوع لازم است فی المثل مقامات اجرایی از نخبگان علمی در جلسه ای دعوت به عمل آورند و در فرآیند کار عنداللزوم نشستهایی داشته باشند و در نهایت حاصل جمع نظریات ارائه شده را برای رفع مشکل به کار گیرند.بدیهی است تداخل دو گروه نخبه در حیطه های وظایف یکدیگر به هدف آسیب می رساند. مثلا آنگاه که نخبه ی علمی در نقش محقق در جلسه ای مشغول تشریح و تبیین دیدگاه های خود است مقامات اجرایی نباید از ایشان، ایفای نقش نخبه ی ابزاری را مطالبه کنند، زیرا وظیفه ی نخبه ی علمی ارائه ی نقطه نظرات است و نه ارائه ی سبک اجرا.
نخبگان علمی هم به همان قیاس نباید از محدوده ی نظر خارج شوند وپا در محیط اجرا بگذارند مگر آنکه تجربه ی دو نقش را داشته باشند. در بادی امر ممکن است پرسشی در اذهان پدید آید که چرا باید از مقام ارشد سیاسی انتظار جهد در حوزه های فرهنگ وکوشش در مسیر تعلیم و تربیت داشت. باید گفت، مگر نه آنکه حاکمان برای پیشبرد مقاصد خود به مشارکت عمومی محتاج اند؟ بنابراین آیا بهتر نیست که شهروندان درباره ی مسائل و مشکلات خود آگاهی یابند تا متعاقب آن نقش اجتماعی خود را به نحو مطلوب تری ایفا کنند.
باید در نظر داشت که عوامل تباهی هر فرد یا جمعی سه چیز است؛
1.جهل 2.خطا(جهل مرکب) 3.سو نیت
مردم تحت حاکمیت به میزانی که پرده ی جهل را می درند و صخره ی خطا را می شکنند و شیطان سوءنیت را پوزه خاک می کنند، به بهبود اوضاع خود و لاجرم اوضاع حکمرانی مدد می رسانند.
حاکمان باید با شهروندان از دو گذرگاه معرفت شناسی و روان شناسی مواجه شوند. در مواجهه ی معرفت شناسانه باید در جهت رفع جهل و خطای آنان کوشید و در مواجهه ی روان شناسانه باید با شیوه های انگیزاننده در جهت سلامت روان مردم همت گمارد.
حاکمان در این صورت مردم را وارد پروسه ی گفتگو کرده و با ایجاد چنین مشی و منشی آنان را از دو رقیب گفتگو یعنی"خشونت و فریب کاری " دور خواهند کرد.
روشن است که امروزه زندگی مردم دنیا با دو رقیب نا مبارک مذکور عجین است و این وضع موجبات انواع بیماری های اخلاقی و روانی را فراهم کرده است. بنابراین مقامات باید بدون فوت وقت ، حداکثر توان خود را برای جابجایی گفتگو با دو رقیب منحوس یاد شده معطوف سازند.
مقام ارشد سیاسی استان می تواند منابع انسانی و مادی تحت اختیار را برای این امر خطیر بسیج کند. نکته آنکه قریب چهل سال است که در کشورهای توسعه یافته، کانون توجه در امر توسعه به کودکان زیر هفت سال معطوف است. بنابراین باید به کمک آموزش و پرورش شتافت و در جهت تغییر و بهبود روش آموزش معلمان و مدیران مدارس اقدامات جدی کرد. باید آخرین متدهای آموزشی ویافته های علمی را به مدارس آورد و برای معلمان ،برنامه های آموزشی تقویتی گذاشت، باید اولیای دانش آموزان به ویژه مقطع دبستان را به طور جدی به آموزش نکات لازم ترغیب کرد و در این راه عنداللزوم از راهکارهای انگیزشی و مانند این ها استفاده کرد.
باید جوانان قبل از ازدواج مورد آموزشهای جدی قرار بگیرند. آموزشهای موجود، به جوانان مهارتی برای زندگی نمی دهد. آمار طلاق رسمی و عاطفی و تزلزل نهاد خانواده به خوبی بیانگر نارسایی و ناتوانی اوضاع تعلیم و تربیت است.
مع الوصف برای تبیین موضوع جستار، به اختصار به اهداف تعلیم و تربیت اشاره می شود. امید که مورد عنایت مقام ارشد استان قرار گیرد.
هدف اول- ایجاد شغل و حرفه
استاندار محترم می داند که امروزه جامعه پر است از انبوه فارغ التحصیلان دانشگاهی بی کار، حال آنکه طرحی برای شناسایی زمینه های ایجاد شغل و یا رفع بی کاری در دست نیست. نه دانشگاه ها بدین امر توجه دارند و نه به مردم در این باره آگاهی داده می شود. بنابراین مطرح ترین هدف تعلیم و تربیت یعنی اشتغال بی ثمر و ابتر مانده است. آنچه یک جامعه را شکوفا وپویا وبرخوردار می کنداین است که هدف مردمانش از کار ،فضیلت وارجمندی کارباشد نه کسب درآمد؛ مردمی که با هدف درآمد بر سرکار حاضر می شوند پس از دستیابی درآمد ،کار را به حاشیه می رانند،همانگونه که اکنون میانگین کاری در محیط های اداری گویای چنین وضع ناخوشایندی است.
2. -کسب دانایی برای فضیلت دانایی
به نظر می رسد تشخیص اینکه آیا امروزه در ایران مدرک تحصیلی مهمتر است و یا کسب معرفت چندان سخت نباشد. مدرک ، اینک درجامعه ما ارزشی است که دانش را به پستوهای بی اعتنایی رانده است.وانگهی در بین رشته های دانشگاهی، رشته های علوم پایه نظیر فیزیک، شیمی و زیست شناسی self image یا انگاره ی شخصی برتر به دانش آموختگان می دهد و حال آنکه رشته هایی مانند فلسفه، روانشناسی و ادبیات در رده های فرودست توجه و انگاره ها است.درخور تامل آنکه فندانسیون شخصیت انسان بر پایه ی این سه ستون بنا می شود. رشته هایی چون علوم اجتماعی وعلوم سیاسی ، شریانهای حیاتی پیکر جامعه را نشان می دهند و انواع علوم تجربی طبیعی در حکم مصالح ساختمان حیات بشر به شمار می آیند؛ شوربختانه اکنون علوم برآورنده ی نیازهای مادی بر علوم رافع نیازهای معنوی در ارجمندی سبقت گرفته اند و از اینرو ماتریالیسم اخلاقی بر شوون کلی زندگی انسانی مسلط شده و اذهان و روانها را به حاشیه ها رانده و زندگی ها را از معنویت تهی کرده است.
3. ایجاد قدرت تفکر
آدمیان در 1. یادگیری 2. یادسپاری 3. یادآوری 4. هوش بهر5. عمق فهم 6. قدرت انتقال 7.سرعت انتقال و 8. پردازش و تحلیل مسائل با هم متفاوت اند.
نظام تعلیم و تربیت باید مطابق قابلیت های هشت گانه ی مذکور، قدرت و مهارت اندیشه ورزی معلمان را افزایش دهد. اقتضای طبیعت وجودی آدمیان ادراک و استنباط هر کس مطابق توانهای مزبور است. اما در نگاهی کلان با اتخاذ تدابیر لازم آموزش و پرورش روزآمد، متوسط مهارت اندیشه ورزی مردم ارتقا خواهد یافت و ماحصل آن بهبود اوضاع اجتماعی بر اثر وضعیت تفکر خواهد بود. ارتفاع اندیشه، قامت اندیشه ورزی را نمایان می سازد و مردمان خرد ورز زندگی بسامان تری خواهند داشت و در هنگام مواجهه با شرایط و شداید، از قدرت محاسباتی ذهن خود سود جسته، می کوشند بهترین تصمیمات ممکن را اتخاذ نمایند.
و اما تفکر انواعی دارد که معمولا به شش گونه تقسیم می شود؛
1.تفکر خلاق 2. تفکر تحقیقی 3. تفکر نقدی 4. تفکر دفاعی 5. تفکر مذاکره ای 6. تفکر همکارانه
در میان شش گونه ی تفکر، تفکر نقدی امروزه در مدارس و دانشگاه های کشورهای توسعه یافته،آموزش داده می شود.
چنین آموزشی آدم ها را از رخوت و رکود اندیشه باز داشته، به سوی معناداری و هدف مندی و تحرک زندگی می کشاند. پذیرش بی جا و وازنش بی گاه، خردورزی را از آدم می ستاند و از او انسان غیر مسوول ، منفعل و ناتوان می سازد. تقویت قدرت تفکر باید هدف و دستاورد حتمی نظام تعلیم و تربیت باشد تا جامعه به سمت پیشرفت سوق یابد.
4. -مهارتی به نام خود شناسی
خودشناسی یعنی اینکه هر کس دریابد اولا گستره و محدوده ی دانایی اش چه اندازه است، ثانیا گستره و محدوده ی توانایی اش چه اندازه است. ثالثا نقاط ضعفش چیست، رابعا نقاط قوتش چیست.
این چهار نکته، انسان را از قاب توهم و خودستایی های بی جا، خودشیفتگی و خودکامگی دور می سازد؛ زیرا فی المثل اگر به وقت تامل در حوزه های دانایی اش به آستانه ی غرور بغلتد، بر خود نهیب می زند که نسبت دانایی هایم در برابر نادانی هایم نسبت نزدیک به صفر در برابر بی نهایت است و نیز در سایر زمینه ها مدام در خود تامل و درنگ می کند که اولا به وقت مواجهه با مسائل و مشکلات زندگی خود را نادان و ناتوان نیابد و ثانیا به وقت سرخوشی و سرمستی ،تازیانه ی وجدان را بر روان خود بکوبد وخود را از غرور برحذر دارد. بنابراین ماحصل خودشناسی نوعی تعادل شخصیت و روان خواهد بود که بسیار مهم و ضروری است.
5. زیست اخلاقی
زندگی در دوران پسا مدرن دستخوش تحولات زیادی شده است. گسست نسلها در دوران پیشامدرن چندان مطرح نبوده است ، اما امروزه از مهم ترین چالشهای زندگی اجتماعی است.پدران و مادران و حتی آموزگاران و استادان اغلب از این نوشوندگی زود به زود نگران و گاه ناراضی اند.
تکنولوژی به سرعت خود را بر بشر تحمیل می کند. فن آوری آمده است تا رافع نیازها باشد، اما خود نیازهای متنوع و متکثری پدید آورده است و لاجرم پرسش های بی شمار محصول چنین تحولات سریعی است. یک پرسش اساسی در روزگار ما این است که آیا والدین و معلمان، مجهز به پاسخ های جدید برای پرسش های نو هستند و یا می خواهند به این پرسشها، پاسخهای روزگار خود را بدهند و یا بدتر، به پرسشهای زاده در این روزگار پاسخهای کهنه و متروک عهد عتیق را بدهند؟ پاسخ دیروز به پرسش امروز یعنی پاسخ به پرسش نپرسیده و این به کار عبث بیشتر شبیه است تا کار عقلایی.
بدیهی است که پاسخ های کهنه به پرسش های نو، زندگی را به سوی انحطاط می راند و به تبع آن زیست اخلاقی به محاق می رود. زندگی اخلاقی امروز بسیار آسیب پذیر شده است بویژه اگر نسلهای قبل، قادر به ادراک نیاز وخواسته ی انسان امروزی نباشندو یا خود را مجهز به یافته های نسل جدید نکنند.
فی المثل ظهور تکنولوژی حمل و نقل، به جابجایی انسان از مکانی به مکان دیگر سرعت بخشیده و این فن آوری به سرعت در حال تحول است. به گفته ی متفکران،شتاب فزاینده در این صنعت در روان مردم احساسی پدید آورده است که بدان"جنون سرعت" می گویند. جنون سرعت، حوصله ی مردم را تنگ و تلخ می کند و در نتیجه فرزانگی که به معنای آهستگی در شخصیت و روان است، از ساحت زندگی رخت برمی بندد.
پس انسان ماقبل مدرن که مثلا مسافت چهل کیلومتری را دریک روز می پیموده امروز فقط ظرف چهل دقیقه آن را می پیماید ویا ازطریق هواپیما و ترن های سریع السیر در دقیقه ای طی طریق می کند. پس کم حوصلگی و پرخاشگری و بدزبانی، کمترین اثر کم حوصلگی ناشی از جنون سرعت است واین یعنی به مخاطره افتادن زیست اخلاقی براثر جنون سرعت. این فقط نمونه ی کوچکی از فرو ریختن شرایط زیست اخلاقی در این روزگار است. تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل. البته این مبحث نافی و ناقض ارزش ها و دستاورد فن آوری دوران جدید نیست، بلکه آسیبهای آن را ملحوظ نظر دارد.
زندگی اخلاقی مستلزم درک مفهوم "دیگری" در ذهن و روان است. اینکه حقوق هرکس کی تمام می شود تا نوبت به حقوق دیگری برسد و تکلیف هرکس در قبال دیگران معنا بیابد. بشر امروزی با تجاوز به طبیعت و محیط زیست، انواع آلودگی ها را پدید آورده است. آب، این منبع حیات بشر در معرض نابودی است. انواع تکنولوژی های جنگی قادر است زندگی میلیون ها انسان را فقط ظرف چند ثانیه به نیستی بکشاند.
مغولان، که به قتل و غارت در تاریخ شهره اند، در تمام عمرشان فقط معادل ثانیه های امروز قتل عام کرده اند. بیماریهای نو، محصول تکنولوژی نوظهور است. هر درمان، در روزگار ما به قیمت بروز انواع بیماریهای جدید تمام می شود. شرور انسانی در عالم پیش از هر چیز زیست اخلاقی را هدف قرار داده است.
پس زندگی اخلاقی چه می شود؟به راستی آیا تعقیب افکار چابک و عواطف گریزپای نسل امروز با قابلیتها و توان فرسوده ی گذشته مقدور است؟
ما برای حصول نتایج روزآمد در جامعه ، محتاج تحول ایم. باید گسل میان نسلی را مرمت کرد. و الا زلزله و ویرانی محصول اجتناب ناپذیر گسل هاست. ترمیم شکاف بین نسلی محتاج تغییر نگرش نسلهای گذشته برای برقراری روابط درست تر با نسلهای اکنون است. نگرش عبارت است از ترکیب افکار و عواطف. نسلهای پیشین باید در دو ساحت اندیشه و روان خود رامجهز به مهارت کنند تا بتوانند با نسلهای کنونی در هر دو ساحت رابطه ای بروز و سنجیده برقرار کنند و این میسور نیست مگر با کسب معرفت و شناخت لازم و مرتبط.
انسان ناآگاه در دو قلمرو فکر و روان، فاقد توانمندی مواجهه یا پاسخگویی به پرسشهای نسل امروزی است. در این مجال به پنج هدف تعلیم و تربیت به اختصار پرداخته شد. تحقق این اهداف در نظام تعلیم و تربیت، منتهی به کاهش آسیبهای اجتماعی خواهد شد. آسیبهای اجتماعی مانند اعتیاد، طلاق، بی کاری و نحوه ی مواجهه با فضای مجازی، دغدغه ی مسوولان کشور است.
روشن است که این مشکلات بیش از هرکس، دل مشغولی مقام عالی اجرایی استان است. استاندار فهیم مازندران برای کاستن از این مشکلات ،گزیری جز کار ریشه ای فرهنگی ندارد و این جهت گیری بزرگ می تواند نتایج شکوهمند به بار آورد. تحقق چنین هدف بزرگ، مستلزم هزینه های اصولی در مسیرهای درست و بسامان است و البته با ایجاد بسترهای سیاسی، اجتماعی و اداری لازم و جلب مشارکت همگانی محقق خواهد شد.
توجه ویژه استاندار پاکیزه اندیش به محیط زیست و دستور پاکسازی معابر شهر و روستا از زباله ها و نخاله ها درخور ستایش است اما زباله ی اصلی در سطل باورهای غلط و احساسات و عواطف نابجا و خواسته های معیوب است. اگر این سه ساحت درون مرمت و اصلاح شود، در بیرون زباله ای دیده نخواهد شد. خاطرات ورزشکاران از المپیک سیدنی موید این مدعاست. آن گاه که ورزشکاران برخی کشورها در معابر زباله می ریختند و نمایندگان تعدادی از آنان بلافاصله آن را جمع می کردند، این دو دسته نماینده ی دو طرز تلقی از سبک زندگی بودند.
بنابر آنچه گذشت پایه ی توسعه پرداختن به امر تعلیم و تربیت و اصلاحات فرهنگی است و کامیابی مهندس اسلامی در این راه خطیر، مایه ی نشاط و البته موجب سپاس مردم استان مازندران خواهد بود. آن روز دور مباد!
- دوشنبه 4 دی 1396-15:27
انتظارات از استاندار محترم مازندران به جای خود اما برآوردن خواسته شما نویسنده محترم ، آیا در ارتباط با آموزش و پرورش در ابعاد ملی نیست ؟ بهتر نیست آنچه که در محدوده اختیارات یک استاندار می شود گفت را از ایشان طلب کنیم ؟ حرکت در هر مسیر ابتدا نیازمند گشودن راهی در آن مسیر و ساختن بستری مناسب برای آنست . استانداران تعیین کننده استراتژی ها در ابعاد ملی تا کنون نبوده و نیستند . بهتر است این مسائل با نمایندگان در پارلمان کشور در میان گذاشته شود .با عرض پوزش از حضورتان آیا این بهتر نیست ؟