اطلاعرسانی صفر است/هنوز هم نمیدانیم چه اتفاقی افتاده است
علیرضا عنایتی، پدر میلاد: بعد از نماز مغرب بود که میلاد تماس گرفت. شب قبل از حادثه بود، صدایش قطع و وصل میشد و خیلی متوجه نشدم چه گفت. مادرش بیقراری میکرد، من خداحافظی کردم و گوشی را به مادرش دادم، به مادرش گفت سفر سختی داریم برای ما دعا کنید. و تلفن قطع شد/ کسی از تهران یا جای دیگر با ما تماس نگرفت. مردم با ما تماس میگرفتند و جریان را میگفتند. ما هم از طریق زیرنویس متوجه واقعه شدیم/سه روز از حادثه گذشته بود و مسئولان تازه شروع کردند به دادن پیام/
مازندنومه؛ سرویس اجتماعی، کلثوم فلاحی: در انتهای ترکمحله قائمشهر، خانوادهای در عزای از دست دادن فرزند، به سوگ نشستهاند، خانوادهای که ابراز همدردی مردم ایران را نیز با خود به همراه دارند.
«میلاد عنایتی» متولد سال 67 بود و طفلی کوچک به نام مهرزاد دارد. او بورسیه شرکت نفت بود و هفت سالی میشد در شرکت نفت کار میکرد.
او سفرهای خارجی بر روی نفتکش را از حدود سه سال قبل شروع کرد و افسر سوم بود.
عصر دوشنبه از کوچه بارانخورده در کوچه مولوی 25 عبور کردیم. سرکوچه دوستان میلاد، حجله گذاشته اند و صدای مداحی پخش می شود. به خانه پدر میلاد می رسیم. همسایه ها و بستگان دم در ایستاده اند و خوشامد می گویند. تسلیت گفتیم و با همکاران از پلههای خانه بالا رفتیم.
در اتاقی مردهای عزادار -بستگلن و آشنایان و همسایه ها- دور هم نشستهاند، سفرهای پهن است؛ حلوا، خرما، نان سوخاری، قرآن و عکس میلاد.
«میلاد عنایتی»، از جانباختگان جوان نفتکش سانچی است، پدر او اهل روستای ارزفون ساری است و سال هاست که در قائمشهر زندگی میکنند.
علیرضا عنایتی -پدر میلاد- توان پاسخگویی ندارد و از برادرش کمک می گیرد. او از پسری میگفت که آخرین بار، 18 آذرماه امسال به قصد خداحافظی و شروع سفر سه ماهه، با هم دیدار کردند. کشتی سانچی 25 آذر، سفری را شروع کرد که بازگشتی نداشت.
میلاد سه ماه روی کشتی بود و سه ماه در خشکی. پدر از آخرین تماس میلاد میگوید: «بعد از نماز مغرب بود که میلاد تماس گرفت. شب قبل از حادثه بود، صدایش قطع و وصل میشد و خیلی متوجه نشدم چه گفت. مادرش بیقراری میکرد، من خداحافظی کردم و گوشی را به مادرش دادم، به مادرش گفت سفر سختی داریم برای ما دعا کنید. و تلفن قطع شد. »
یکی از همکاران میلاد در جمع نشسته و طاقت شنیدن این حرفها ندارد و هقهق گریه سر میدهد.
پدر میلاد عنایتی ادامه داد: بعداز ظهر فردای آن روز بود که خبر تصاف نفتکش رسید. کسی به ما چیزی نگفته بود. من خوابیده بودم، متوجه تماسهای مشکوک به خانه بودم، سر و صدا میآمد اما فکر نمیکردم مربوط به پسرم باشد تا اینکه دایی میلاد تماس گرفت و پرسید میلاد کجاست، گفتم در سفر کره است.
دایی میلاد کنار ما بود. می گوید: «از زیرنویس اخبار تلویزیون متوجه حادثه شده و تماس گرفتم.»
پس از تماس او، پدر میلاد هم با زیرنویس در جریان اخبار قرار گرفت. پدر می گوید: «کسی از تهران یا جای دیگر با ما تماس نگرفت. مردم با ما تماس میگرفتند و جریان را میگفتند. ما هم از طریق زیرنویس متوجه واقعه شدیم.»
پدر از علاقه میلاد به این شغل میگفت: «میلاد این شغل را دوست داشت، ابتدا در رشته مکانیک دانشگاه زابل قبول شد و خودم برای ثبت نام با او به سیستان رفتم اما بعد دوباره در کنکور شرکت کرد و در رشته نفت قبول شد».
درد اغلب خانوادههای حادثه دیده در کشتی سانچی، درد بیاطلاعی است. اینکه با زیرنویس تلویزیون خبردار شدهاند، اینکه رسانههای داخلی خیلی به آن نپرداختهاند.
کمکاری، درد دیگری است که از آن میگویند. پدر میلاد عنایتی در این زمینه ادامه داد«اگر من بودم کشتی را خاموش میکردم، تجهیزات دنیا خیلی به روز است چطور نتوانستند این کشتی را خاموش کنند. اطلاعرسانی صفر بود، هنوز هم نمیدانیم چه اتفاقی افتاده است. صداوسیمایی ها باید با خدمه کشتی چینی مصاحبه کنند و علت حادثه را بدانیم. علت این کمکاریها را نمیدانیم اما باید چین را تحت فشار قرار میدادند. به خاطر یک فوتبالیست به ترکیه میروند و میلیاردها تومان پول خرج میکنند، در این حادثه چرا کاری نکردند»
پدر است، داغ بر دلش نشسته و درد در سینه دارد، میگوید: «سه روز از حادثه گذشته بود و مسئولان تازه شروع کردند به دادن پیام»
دایی میلاد گویا طاقت نشستن ندارد، ایستاده است و حرف میزند: «من زیرنویس تلویزیون را خواندم و به پدر میلاد زنگ زدم و پرسیدم خواهرزادهام کجاست که پدرش پاسخ داد در سفر کره، نمیدانم دیگر چه گفتم. اطلاعات کافی باعث تسلی خانواده میشود، عزیزان ما بودند و انتظار داشتیم اطلاعرسانی کاملی انجام شود، صدا و سیما به محل حادثه رفته و گزارش لحظهای منتشر کند اما میبینیم که شبکه خبر هر چند ساعت درمیان، یک خبر هم از این حادثه پخش میکند».
عموی میلاد می گوید: «میلاد افسر سوم کشتی عرشه بود و احتمال دارد یکی از پیکرهای پیدا شده مربوط به او باشد. »
پدربزرگ میلاد عنایتی هم در جمع، حاضر است، خیلی آرام میگوید: «میلاد خیلی مهربان و فامیلدوست بود، از او مهربانتر کسی نبود. اگرچه خیلی وقت دیدار نداشت اما هر وقت به روستا میآمد به من سر میزد. همه با او رفیق بودند».
نه فقط اقوام، مرد همسایه هم از میلاد عنایتی میگوید: «در خانواده مذهبی به دنیا آمد، بسیجی بود. پدربزرگش در روستا دارای پایگاه اجتماعی است. اگر از امکانات مالی برخوردار نبود اما از معنویات به قدر کافی برخوردار و انساندوست بود».
گفتوگوی ما با پدر میلادعنایتی تمام شد، خانه غمزده شان را ترک کردیم، باران همچنان میبارید. کوچه غمگین است، شهر غمگین است، صدای قرآن میآید.
- سه شنبه 26 دی 1396-14:42
تره باتمه پسر دریا او دره
باتی نترس مه دل آرزو دره
تره باتمه وچه دریا خرابه
دریای نم نم وارش شلابه
باتی نترس ننا دریا قشنگه
ته اتا تیم ریکا خله زرنگه
تره باتمه اشون من خو بدیمه
تش و دی میون تره ندیمه
باتی ننا زنان خو چپ هسه
تموم اینها الکی گپ هسه
بدی چتی مه خو چپ نیه پسر
این حرفا الکی گپ نیه پسر
بدی پسر چتی ورگ بیه دریا
خور بمو نامرد بزو مه گیلا؟
تقدیم به مادران دریانوردان جان باخته
ابوالحسن سلیمانی تپه سری - سه شنبه 26 دی 1396-8:17
با عرض تسلیت خدمت خانواده محترم عنایتی شعر زیر تقدیم می شود
زبانحال مادر
تقدیم به شهدای نفتکش سانچی ....
وطن دریودلونه نوم بهییه
همه ی نفس اونجه توم بهییه
وچه شه جان نثاره دور بگردم
تش و اوی دله وه گوم بهییه
***
میر حمزه طاهری هریکنده ای نوپا