سوتِ خاموشِ کارخانههایِ نساجی قائمشهر
قائمشهرِ بدون نساجی، تلخترین رویداد تاریخیِ این شهر است!
مازندنومه؛ سرویس اقتصادی، مهدی خلیلی، پژوهشگر: هنگامی که در صبح آفتابی و سردِ یکی از روزهایِ پاییزی سال 1395 در مسیر محل کارم، صحنه تخریب دیوار و درِ ورودی کارخانه نساجی شماره ۲ را دیدم متأثر شدم. هر ضربه بیل مکانیکی و لودر بر دیوار این کارخانه، گویی صفحه به صفحه تاریخ این شهر را پاک میکرد. شهری که تا پیش از دوره پهلوی اوّل، روستایی بهنام علیآباد بود و در سال 1310، همزمان با تأسیس و توسعه کارخانههای نساجی، گونیبافی و کنسروسازی و عبور راهآهن سراسری از آن، شکل جدید و جان تازهای گرفت و به شهر تبدیل شد.
پهلوی اول دستور ساخت کارخانههای نساجی را در برخی شهرهایِ مازندران صادر کرد.او پس از بازدید از کارخانه تعطیلشده ریسندگیِ مرتضی قلیخان صنیعالدوله در تهران، کشت انبوه پنبه در حوزه تِلار و سیاهرود را زمینه مناسبی برای راهاندازی کارخانههای نساجی تلقی کرد و تصمیم به ایجاد این کارخانهها در این منطقه گرفت و این ناحیه بهعنوان مرکز صنایع نساجی مازندران انتخاب شد.
اگرچه پیش از ساخت کارخانههای نساجی، تعداد محدودی از کارخانههای پنبه پاککنی در مازندران دایر بود، عمده موادّ خام تولیدشده در مازندران مانند کنف و پنبه به روسیه صادر میشد و پس از تبدیل به کالاهای دیگر با هزینه هنگفت به ایران باز میگشت.
از آغاز ساخت کارخانههای نساجی در شاهی (قائمشهر) تا دو دهه پیش، این مراکز علاوه بر ایجاد خودکفایی در تولید محصولات نساجی در کشور، به جذب نیروی کار از استانهای مجاور و دیگر نقاط کشور به این شهر منجر شده بود.
گفتنی است که در سالهای نخست فعالیت این کارخانهها، شمارِ کارکنان آنان از بومیان منطقه بیشتر بود. ظرفیت جذب نیروی کار این کارخانهها تا اندازهای بود، که تبعیدشدگان کشورهای مجاور شمالی به این منطقه در کارخانههای شهر مشغول به کار شدند.
پس از تسخیر شهر توسط ارتش سرخ روس در سال 1320 نیز نتوانست فعالیت آن را متوقف کند، بلکه تنها تولیدات آن به پوشاک و مایحتاج اولیه ارتش تغییر یافت. در طول سالهای فعالیت، تولیدات این قطب اقتصادی، علاوه بر تأمین نیاز داخلی، به کشورهای خاورمیانه نیز صادر میشد. امّا پس از حدود شش دهه فعالیت موفق کارخانههای نساجی قائمشهر، این مرکز مهم صنعتی به دلایل گوناگون از رونق افتاد، و غمانگیز آنکه برخی مسؤولان مرتبط بهجای حمایت از سرپا نگهداشتن این کارخانهها، شاید ناآگاهانه به تسریع نابودی آن همّت گماردند.
*پیشینه:
کارخانه نساجی شماره 1، در سال 1309 ساخته شد. قسمت نخریسی آن در فروردین 1310 و قسمت پارچهبافی آن در سال 1312 و بخش هیدروفیل آن در سال 1318 شروع بهکار کرد.
روزانه دستکم ده هزارمتر از انواع پارچه در این کارخانه تولید میشد. در اوایل پاییز 1395 شهرداری قائمشهر این کارخانه را از وزارت صنعت، معدن و تجارت خریداری کرد.
کارخانه قند این شهر در مهرماه 1313 افتتاح شد و پس از چهارسال فعّالیّت، در سال 1317 به کارخانه گونیبافی تغییر یافت. این کارخانه با دارا بودن مرکز برق، بخار آب، دستگاه دوختِ گونی، تعمیرخانه و نجّارخانه شروع به کار کرد. کارخانه کنسروسازی در سال 1320 تأسیس شد.
نساجی شماره 3 واقع در روستای قُلزَمکلا از توابع دهستان بالاتجن، در ابتدای دهه 1340 تأسیس شد. این کارخانه نیز حدود یک دهه تعطیلی کامل داشت تا اینکه از ابتدای 1390 با سرمایهگذاری بخشِ خصوصی با تعداد محدودی کارگر، دستگاههای تولید پارچه و نخ شروع به کار کرد.
*سوتی که شنیده نمی شود
زندگی مردم قائمشهر دههها است که با وجود کارخانههای صنعتی در آن گره خورده است. ما متولدان دهه 1360 آخرین نسلی بودیم که هر هشت ساعت، صدای سوتِ کارخانههای نساجی این شهر را شنیدیم که آوایِ پویایی و امیدواری زندگی بسیاری از خانوادههای این شهر بود و جریان پررونق حیات شهر را نوید میداد.
با خاموشیِ این صدا، دیگر نشانی از عبور دوچرخههای کارگرانی که با خورجینی برپشت در حاشیه کارخانه تردد میکردند به چشم نمیخورد. دیگر اثری از فروشگاههای محصولات نساجی در جلوی این کارخانهها وجود ندارد.
با تعطیلی این کارخانهها، حتّی کشت پنبه نیز در این منطقه از رونق افتاده است. گویی برای همیشه غبار خاموشی و فراموشی بر پیکره کارخانههای قائمشهر نشست که روزگاری قلب تپنده شهر بود.
امروزه اثری از ساختمان بزرگ کارخانه نساجی شماره 2 برجا نیست و فضایِ مخروبه، پاتوقِ معتادان شد و گونیبافی نیز متروک شد. کارخانههای نساجی شماره 1 و 3 و کنسروسازی با تمهیدات دولتی و خصوصی، فعلاً باز است امّا سوت امید کارخانه شنیده نمیشود! شاید که اکنون نساجی شماره 1، تولید کفن مردگانِ بهشتزهرای تهران را تأمین میکند باعث شود تا دستگاههای خستهتر از کارگران، از کار بازنایستد.
پس از ورشکستگی کارخانههای نساجی، تندیس زن ریسندهای را در جلوی درِ کارخانه نساجی شماره 2، قرار دادند. اقدام این عمل تحسینبرانگیز است که ریسندگی یکی از نمادهای شهریمان شد؛ امّا کدام کارخانه؟! کدام اقتصاد؟! کدام بازار صنعت نساجی؟! کدام کارگر؟! کارگرانی که روزگاری خانههایی در شهرک نساجی، تولیدات نساجی و خشکبار ماهانه سهم داشتند و علاوه بر حفظ امنیت شغلی، در فعالیتهای حزبی نیز مشارکت داده میشدند و حتّی انجمن کارگری نیز بر پایه حضور آنان شکل گرفت.
امروزه از آن کرامت کارگران نساجی چه بهجای مانده است؟ کرامت ماهها کار بدون حقوق؟! بهراستی چه کسانی پاسخگوی تبعات بیکار شدن هزاران نفر کارگر و آشفتگی اوضاع خانوادههای شان هست؟! آیا صرف ثبت یک خیابان به نام کارگر دردی از عدم توجّه به آنان میکاهد؟! آیا عزّت کارگران نساجی به این است که با جسمی خسته، مطالبه ماهها حقوق معوقه را در این اداره و آن اداره بجویند؟!
*موزه ای برای نساجی
اخیراً برخی دوستداران قائمشهر و برخی مدیران خواهان آن هستند که ساختمان متروکه گونیبافی تبدیل به موزه نساجی شود، به امید آنکه تحقق این طرح به مثابه خیال و افسانهای باقی نماند. وجود موزه نساجی بیتردید گویای آن خواهد شد که دههها پیشتر، تولیدات این کارخانهها، برند ملّی بود.
سیمای یکایک مردان و زنان سالخورده این شهر که روایتها، خاطرات و حکایتهای زیادی از کارخانههای نساجی در سینه دارند، خود یک تاریخ زنده شفاهیست که مطالعه مردمشناختی را میطلبد. حکایتهایی که شنیدن هر یک میتواند موضوع کتابی مرجع و یا سوژه ساخت مستندی جامع و دیدنی را در پی داشته باشد.
حقیقتاً تراژدی تلخی است حکایت شهری که مردان و زنان کارگرش، با پیشانی و دستانی پینهبسته، فرزندان تحصیلکردهای تحویل جامعه دادند که با کسب بالاترین میزان باسوادی در میان شهرهای مازندران امّا متأسفانه بیشترین سهم بیکاری را در همین استان داشته باشد.
شاید آیندگان این طنزِ دلخراش را نقل کنند که شهری که با دارا بودن چندین کارخانه در چرخش اقتصادی کشور نقش بسزایی داشت، در برههای از تاریخ بیشترین بیکاران در استان مازندران بهخود اختصاص داد. شاید هم برای آیندگان غیرقابل باور باشد که کارخانه نساجی این شهر، ایستگاه قطاری جداگانه داشت! شاید هم برایشان تعجببرانگیز باشد کارخانههایی با این وسعت و پیشینه درخشان در بوتهزار و علفهای هرز گم شد!
*سخن پایانی
سخن پایانی آنکه اساساً مدیریت شهری، تحصیلات آکادمیک حرفهای و مرتبط، تجربه کافی، مشارکت و دعوت عمومی را میطلبد.
به زعم نگارنده این سطور، دستیافتن به توسعه پایدار فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی، نیازمند وجود این شرایط سهگانهست. این مسأله شاید در جامعه ما، آرمانی دیده شود و وقوع آن دستکم بهزودی میسر نشود.
فرسودهبودن دستگاههای تولیدی، تأثیر تحریمها، نبود امکان رقابت با بازارهای جهانی و به خصوص ضعف مدیریت، از اصلیترین عوامل ورشکستگی کارخانههای قائمشهر است.
کارخانههای نساجی شماره 2 و گونیبافی که دیگر وجود ندارد حداقل سه کارخانه دیگر (نساجی شماره 1 و 3 و کنسروسازی) را دریابید.
فرجامِ این صنعت ملّی پرآوازه در حوزه تِلار و سیاهرود به آنجا رسید که به قول جامی شاعر پرآوازه سده نهم هجری قمری؛ «نه از تاک نشان بود و نه از تاکنشان».
قائمشهرِ بدون نساجی، تلخترین رویداد تاریخیِ این شهر است!
*شرح عکس: به تازگی زمین نساجی شماره ۲ قائمشهر تسطیح شد. شهردار این شهر در صفحه شخصی خود خبر داد که جای کارخانه نساجی، بازارچه و پارکینگ ساخته می شود. برخی کامنت های مردم هم در عکس مشاهده می شود.