تعداد بازدید: 4242

توصیه به دیگران 0

چهارشنبه 26 ارديبهشت 1397-23:34

اسطورۀ آرش، پهلوانی بی سرزمین یا حماسه ای فراملی؟

دکتر سید رحیم موسوی در مقاله خود به بازخوانی نوشتۀ «آرش کمانگیر؛ ساروی یا آملی؟!» نوشته استاد لطف الله آجدانی پرداخته که پیش تر در مازندنومه منتشر شده بود. این پژوهشگر ساروی نوشته: «با وجود نظرگاه استاد آجدانی، انتساب محل پرتاب آرش پهلوان اسطوره ای، دلایل جغرافیای آمل به هیچ وجه محکم تر و قوی تر از ساری نیست و اگر منصفانه بنگریم شاید حتی منابع متأخر و کم اهمیت تری نیز باشد؛ اما نگارنده به این نکته اذعان دارد که آرش متعلق به ایران و صد البته تبرستان بزرگ است و بی شک هر شهری می تواند از آن سهمی برگیرد و آن را برای خود بداند.»


 مازندنومه؛ سرویس فرهنگی و هنری، سیدرحیم موسوی ساروی: ژاله آموزگار در تعریف اسطوره می نویسد:« اسطوره را باید داستان و سرگذشتی "مینُوی" دانست که معمولا اصل آن معلوم نیست و شرح عمل، عقیده، نهاد یا پدیده ای طبیعی است به صورت فراسویی که دست کم بخشی از آن از سنت ها و روایت ها گرفته شده و با آیین ها و عقاید دینی پیوندی ناگسستنی دارد»(آموزگار،1387 :3). وی در سطوری دیگر می نویسد:«شخصیت های اسطوره را موجودات مافوق طبیعی تشکیل می دهند و همواره هاله ای از تقدس، قهرمان های آن را فراگرفته است»(همان:4).

دربارۀ ویژگی های اسطوره های حماسی و کارکردهای آن، به ویژه در سرزمین کهن تبرستان پیش از این نوشته ام و مقاله ای مفصل نیز در سال 1389 به دست انتشار سپرده ام که «تبرستان در بندهشن» نام دارد و سخن گفتن از آن در این مجالِ مختصر نمی گنجد؛ اما با خواندن نوشتۀ استاد ارجمندم دکتر آجدانی در سایت وزین «مازندنومه»، برآن شدم تا نقدی بر فرمایش های حضرت ایشان و شرحی در این باره، از بررسی های خویش بنگارم تا شاید وجوه این حکایت، از منظری دیگر بر عموم مردم شریف مازندران آشکار شود.

نخست این که: اسطورۀ پهلوانی آرش، ماهیتی فراتر از مرزهای کنونی ایران عزیز دارد و مورد علاقه و بالندگی مرزهای ایران فرهنگی است چنان که دوستانم در «فرارود» از «خاروغ» بدخشان تا سمرقند زیبا نیز بدان علاقه داشته و آن را نماد سلحشوری و جانبازی در راه دفاع از سرزمین و مام میهن می دانند و مرزهای پدید آمده از این ایثار اسطوره ای را جایگاه مینُوی ایرانیان برمی شمارند.

بی تردید کمتر پژوهشگر منصفی است که به این نکتۀ با اصالت اذعان نداشته باشد. اما این که محل پرتاب تیر، جغرافیای مناقشه باشد دیگر از آن سخن هاست که باید بدان پرداخت. دانش اساطیر، روشن ساختن گوشه های تاریک وقایعی است که مردمان دوره های کهن آن را چون حقیقت می پنداشتند نه خیالی متوهم و بی مصرف.

مجموعۀ«اوستا» کتاب دینی زرتشتیان یکی از مهمترین منابع اساطیر ایران است که در کنار مجموعه منابع هندی(اعم از وداها، اوپانیشادها، مهابهاراتا و پورانا) دانش ما را کامل می کند. کهن ترین نوشته ای که ازحماسۀ بی بدیل آرش یاد شده یکی از "یشت" های مجموعه اوستا به نام «تیشتر یشت» است. آن چنان که جناب آجدانی نیز به درستی به آن اشاره کرده اند.

درکردۀ 4 بند ششم این یشت آمده است: «تیشتر ستاره رایومند فرهمند را می ستاییم که تند به سوی دریای فراخکرد تازد مانند آن تیر در هوا پران که آرش تیرانداز، بهترین تیرانداز آریایی از کوه "ائیریوخشوث" به سوی کوه "خوانوند" انداخت»(پورداوود،1928 :341). استاد آجدانی نوشته اند که این کوه همان دماوند است، بی آن که دلیلی و یا برهانی را ذکر فرمایند. مرحوم پورداوود که از بزرگان و محققان حوزه فرهنگ و زبان های باستانی بود در پانوشت ترجمه این بند از تیشتریشت شرحی مختصر نوشته اند که دونکته دارد. نکته نخست این که، در حکایت ابوریحان بیرونی، محل پرتاب تیر آرش، رویان ذکر شده و نکته دیگر هم اشاره او به این است که این پرتاب از سرزمین تبرستان بوده است(همان).

از اوستا که بگذریم در ایران باستان و منابع در دست آن دوره، اثری از نام آرش نیست مگر یک رساله به زبان پهلوی(فارسی میانه زرتشتی) با نام «ماه فروردین روز خرداد» که آمده است: «[در] ماه فروردین روز خرداد منوچهر و آرش شیواتیر [سر]زمین از افراسیاب تورانی بازستاندند»(جی جاماسپ آسانا،1371: 142). در این نمونۀ نادر نیز، نامی از محل پرتاب تیر نیست. اما کهن ترین متنی است که در آن به پادشاه زمان آرش اشاره شده است. به سخنی دیگر منوچهر را پادشاهی دانسته که پهلوانی چون آرش، در زمان او این تیر افسانه ای را پرتاب کرده است گرچه نه سخنی از پرتاب تیر است و نه کلامی از جغرافیای آن.

درهم تنیدگی ماجرای آرش و پادشاهی منوچهر ازآن جهت به کار ما می آید که بخواهیم با دنبال کردن حوادث زمان منوچهر شاه، اندکی به موضوع پرتاب تیر و جغرافیای احتمالی این حماسه نزدیکتر شویم.

در همین رساله چند سطری بالاتر آمده است که فریدون، سرزمین را میان سه پسرش، ایرج و سلم و تور تقسیم کرد. روم را به سلم، ترکستان را به تور و ایرانشهر را به ایرج بخشید. رشک برادران موجب لشکرکشی و قتل ایرج شد و منوچهر برای انتقام آن دو را بکشت(همان).

در کتاب بُندهشن نیز چنین آمده است:« چون فریدون کشور را بخش کرد، سلم و تور، آن گاه، ایرج را کشتند (بسیاری از) فرزندان و اعقاب (او) را از میان بردند. در همان هزاره منوچهر زاده شد و کین ایرج را خواست. پس، افراسیاب آمد و منوچهر را با ایرانیان به پشتخوارگر راند و به سیج  و تنگی و بس مرگ نابود کرد....»(فرنبغ دادگی، 1385: 139). در همان کتاب نیز شرح می دهد که:«  پتشخوارگر کوه آن است که به تبرستان و گیلان و آن ناحیه است»(همان:72).

با آن که بندهشن به حماسه آرش اشاره ای نمی کند اما دلایل تیراندختن آرش و جغرافیای کلی آن را با کنارهم نهادن دیگر منابع می توان دریافت. دکتر آجدانی نوشته اند: «در کتاب «بندهشن» از متون مهم پهلوی نیز محل پرتاب تیر آرش، کوهستان« مانوش» ذکر شده است که آن را همان البرز مرکزی و کوهستان پیرامون دماوند آمل دانسته اند»!

من نمی دانم واژگانی که استاد آجدانی در انتساب نوشتۀ بندهشن به شهر آمل آورده اند را، از چه منبعی نقل کرده اند اما، نه در اصل متن پهلوی و نه در ترجمۀ شادروان دکتر بهار نیز چنین سخنانی را مشاهده نکردم.

پس از این روایت های کهن، بررسی متون دورۀ اسلامی را پی می گیریم تا ردپای این اسطوره را در نوشته های این دوره بیابیم. کهن ترین نوشته ای که به این حکایت پرداخته به گمان حقیر، کتاب سترگ: «تاریخ الرسل و الملوک»، نگارش بزرگمرد دین و دانش، «محمد بن جریر طبری(310-224هـ .ق)»است، که از سر خوش سعادتی، اهل تبرستان و زادۀ شهر آمل نیز هست.

در جلد نخست این کتاب ، در میانۀ روایت پیامبران از آدم تا خاتم(ص)، در شرح دورۀ پادشاهی منوچهر و لشکرکشی افراسیاب و محاصرۀ تبرستان می نویسد: «آنگاه افراسیاب و منوچهر صلح کردند که تیر یکی از مردان منوچهر به نام ارشیاطیر[آرش] هرکجا رسد آن جا را حدود مملکت دانند...ارشیاطیر، تیری در کمان نهاد و رها کرد، و نیروی بسیار داشت و تیرش از طبرستان به رود بلخ رسید...»(طبری،1375: 1/290-289). که اگر می بود انتساب به آمل، بی تردید لااقل طبری بزرگ به شهر خود اشاره می کرد. همین روایت بی هیچ کم و کاستی درکتاب« الکامل فی التاریخ» اثر «عزالدین بن اثیر(630-555هـ .ق)» نیز آمده است(ابن اثیر، 1383 :1/186).

«حکیم ابوالقاسم فردوسی(416-329هـ .ق)» در شاهکار ادبی خود، با آن که تلاش کرده حوادث اسطوره ای ایران زمین را روایت کند اما از روایت محاصره تبرستان و حماسۀ آرش سخنی به میان نیاورده است.

دانشمند کم نظیر ایرانی«ابوریحان بیرونی(427-352هـ .ق)» در کتاب بزرگ «آثار الباقیه» ضمن شرح جشن تیرگان، این روایت را نقل کرده و نخستین کسی است که جغرافیایِ شهرِ محل پرتاب را نام برده چنانچه نوشته است: «[آرش] کمان را تا بناگوش خود کشید و خود پاره پاره شد و خداوند باد را امر کرد که تیر او را از کوه رویان بردارد و به اقصای خراسان که میان فرغانه و طبرستان است پرتاب کند...»(ابوریحان،1386 :335).

شاعر بزرگ سدۀپنجم، «فخرالدین اسعد گرگانی(455حدود-400هـ.ق)» از جغرافیای پرتاب تیر نام برده است که بی هیچ اشاره ای به اصل حادثه، در نامه پنجم از منظومه «ویس و رامین» می آورد:

  ازآن خوانند آرش را کمانگیر/که از ساری به مرو انداخت یک تیر
تو اندازی به جان من ز گوراب/ همی هر ساعتی صد تیر پرتاب
ترا زیبد نه آرش را سواری/ که صد فرسنگ بگذشتی ز ساری(اسعدگرگانی،1865 :280)

مورخ و جغرافیدان سده هفتم «حمدالله مستوفی قزوینی(750-680هـ .ق)» در کتاب خود با نام «تاریخ گزیده»، روایتی متفاوت از محاصره و گرفتاری تبرستان در عهد پادشان دارد. وی آرش را فرزند کیقباد دانسته و اسطوره را این گونه روایت می کند:« چون کیقباد با تورانیان صلح می کرد، سرحد توران و ایران، ساری معین کرده بودند.

آرش پسر کیقباد، از افراسیاب درخواست تا یک تیر پرتاب راه اضافت کند. افراسیاب رضا داد. آرش بصنعت و ادویه تیری از ساری بدان روی مرو انداخت، بدین سرحد رود جیحون مقرر شد»(مستوفی،1362 :86).   

خوشبختانه جناب آجدانی نیز با دقت علمی به منظومۀ ویس و رامین  و کتاب تاریخ گزیده اشاره کرده اند اما در معرفی کتاب هایی که به جغرافیای آمل اشاره داشته اند، با سرعت رد شده و همین شعر ویس و رامین را در شکلی باژگونه، دلیل سخن آن مورخان ذکر کرده اند.

ناگفته پیداست که مؤلفانی چون قزوینی و دولتشاه سمرقندی این شعر را نسروده اند و اصل این شعر نیز در نسخه های خطی، واژۀ آمل را ندارد.(چنانچه خود استاد نیز فرموده اند) و اما کتاب مجمل التواریخ که نویسنده ای گمنام دارد، به جغرافیای آمل اشاره کرده است که در آن بحثی وارد نیست. نویسنده و تاریخ نگار دربار غوریان هند، سراج الدین جوزجانی(حدود658-589هـ .ق) که مشهور به «منهاج سراج» است، مؤلف کتاب طبقات ناصری است. وی در این کتاب ضمن شرح مختصر این اسطوره و پرتاب تیر از تبرستان، محل پرتاب را کوه آمل می داند(جوزجانی،1343: 1/140).

و اما آخرین منبعی که جناب آجدانی از آن نام برده اند «تذکره مجمل الفضلای بخارایی» است که در سده یازدهم و دوازدهم در شهر بخارا می زیسته است و معاصر شاهان پایانی سلسله صفوی بوده است. دلیل این انتصاب هم معلوم نیست چراکه با تکیه بر همان شعر منظومه ویس و رامین و تغییر کلمه ساری به آمل آن را ذکر کرده است در حالی که اصل منظومه حّی و حاضر، از سدۀپنجم هجری است و نیازی به تغییر و تفسیر،آن هم هفتصد سال بعد از آن نیست.

گاهی جناب ایشان فرموده اند: و غالب محققان بر این باورند که این کوه باید همان کوه البرز و دماوند در نزدیکی آمل باشد». اما هرچه جستجو کردم نشانی از سند و دلیل علمی در اثبات این سخن ایشان نیافتم چنانچه ایشان نیز آن را ذکر نفرموده اند.

جمع بندی بحث آن که: علی رغم نظرگاه سرور گرامی استاد آجدانی، انتساب محل پرتاب آرش پهلوان اسطوره ای، دلایل جغرافیای آمل به هیچ وجه محکم تر و قوی تر از ساری نیست و اگر منصفانه بنگریم شاید حتی منابع متأخر و کم اهمیت تری نیز باشد؛ اما نگارنده به این نکته اذعان دارد که آرش متعلق به ایران و صد البته تبرستان بزرگ است و بی شک هر شهری می تواند از آن سهمی برگیرد و آن را برای خود بداند و از معرفت و جانفشانی از آن درس گیرد و برای نسل جوانش الگوی خوبی در پاسداری و ایثار و از خود گذشتگی بسازد. به همان اندازه که کهن شهر آمل حق دارد آن را از آن خود بداند، کهن شهر ساری نیز همان حق را داراست و این به هیچ وجه نه مصادره و سرقت است  ونه ادعایی کودکانه و بی خردانه و نه حتی سطحی نگرانه که مورد تمسخر قرار گیرد. یک بار دیگر از محضر ایشان پوزش و عذر تقصیر برای جسارت، که دوستان مشترک می دانند حد ارادت مرا به استاد آجدانی.

کتابنامه

- آموزگار،ژاله.۱۳۸۷.تاریخ اساطیری ایران. تهران: انتشارات سمت.
-    ابن اثیر،عزالدین علی بن محمد.1383.تاریخ کامل. ترجمه حسین روحانی.تهران:انتشارات اساطیر.
-    اسعدگرگانی،فخرالدین.1865م. منظومه ویس و رامین(چاپ سنگی). به تصحیح و.ن.لیس و منشی احمد علی. کلکته: انتشارات جامعه مسلمان بنگال.
-    بیرونی،ابوریحان.1386.آثارالباقیه. ترجمه اکبر دانا سرشت. تهران: انتشارات امیرکبیر.
-    پورداود،ابراهیم.1928م.ادبیات مزدیسنا. یشت ها. بمبئی:انتشارات انجمن زرتشتیان.
-    جاماسپ آسانا،جاماسپ جی دستورمنوچهر جی.1371. متون پهلوی. گزارش سعید عریان.تهران: انتشارات کتابخانه ملی.
-    جوزجانی،سراج الدین.1343.طبقات ناصری.تصحیح عبدالحی حبیبی. تهران: انتشارات دنیای کتاب.
-    طبری،محمدبن جریر.1375.تاریخ طبری(تاریخ الرسل والملوک).ترجمه ابوالقاسم پاینده. ترهان: انتشارات اساطیر.
-    فرنبغ دادگی.1385.بندهش.گزارنده مهرداد بهار. تهران: انتشارات توس.
-    مستوفی،حمدالله.1362.تاریخ گزیده. به اهتمام عبدالحسین نوایی.تهران:انتشارات امیرکبیر.

*مطالب مرتبط:

آرش کمانگیر؛ ساروی یا آملی؟!

آرش متعلق به همه ایرانیان است، نه یک شهر خاص

 


  • مازندرانيپاسخ به این دیدگاه 6 3
    دوشنبه 31 ارديبهشت 1397-10:22

    لطفا جناب موسوي بفرمايند مسئوليت فعلي مديريتي شان چه ميباشد؟

    • سام دلیری چالوسیپاسخ به این دیدگاه 7 0
      دوشنبه 31 ارديبهشت 1397-2:12

      درود این مقاله عالی و موجب اتحاد مازندران است.

      • مهندس علیپاسخ به این دیدگاه 3 2
        يکشنبه 30 ارديبهشت 1397-20:31

        آمل: نام شهری به ساحل غربی جیحون به فاصلهٔ یک میل در راه بخارا از سوی مرو و آن را عامه آمو و آمویه گویند؛ و برای تمیز از آمل طبرستان آن را آمل زم و آمل شط و آمل مفازه نیز خوانند؛ و این شهر را قوم تاتار ویران کردند.

        اما جیحون نام دیگری بود که اهالی آنجا بدان رود داده بودند و شبیه «جیحون» (Gihon) بود که در «کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان» (کتاب مقدس) از آن به عنوان یکی از رودهای بهشت عدن نام برده شده‌است. در زبان انگلیسی رود آمو را آمودریا می‌نامند و فرارود را فرارود.

        • سه شنبه 29 خرداد 1397-16:43

          دوست بسیار عزیز ، افسانه آرش کمانگیر ربطی به آمل زم که در فرارود (آسیای میانه کنونی ) نداره . چونکه اولا اسطوره آرش کمانگیر برمیگرده به حمله تورانیان در زمان افراسیاب به ایران و محاصره لشگر ایران و منوچهر پیشدادی در طبرستان (مازندران کنونی) و پذیرش صلح توسط منوچهر پیشدادی به شرط پرتاب یک تیر توسط یک پهلوان ایرانی برای مشخص شدن مرز بین ایران و توران . پس چه در شاهنامه و چه در دیگر متون قدیمی دوران تاریخ پس از اسلام مثل مجمل التواریخ و همینطور آثار الباقیه ابوریحان بیرونی یا ویس و رامین فخر الدین اسعد گرگانی و دیگران هست موضوع محاصره منوچهر در طبرستان و پرتاب تیر آرش از طبرستان . دیگه اینکه آمل زم و آمل طبرستان بنابر دیدگاه پژوهشگرانی مثل ریچارد فرای نام شون به قوم آمارد برمیگرده و ریچارد فرای وجود این نام رو دال بر کوچ شاخه ای از این قوم در برهه ای از تاریخ از آسیای میانه به جنوب دریای مازندران فعلی قلمداد کرده .

          از آن خوانند آرش را کمانگیر/ که از آمل بمرو انداخت یک تیر /
          ترا زیبد نه آرش را سواری/ که صدفرسنگ بگذشتی ز ساری
          (ویس و رامین)
          ............
          و افراسیاب تاختن‌ها آورد و منوچهر چند بار زال را پذیره فرستاد تا ایشان را از جیحون زانسوتر کرده، پس یک راه افراسیاب با سپاهی بی‌اندازه بیامد و چند سال منوچهر را حصار داد اندر طبرستان و سام و زال غائب بودند و در آخر صلح افتاد به تیر انداختن آرش و از قلعه آمل با عقبه مزدوران برسید و آن مرز [را] توران خوانده‌اند. (مجمل التواریخ).

        • ناصحی،یوسفی،مهدویپاسخ به این دیدگاه 8 2
          شنبه 29 ارديبهشت 1397-14:8

          احسنت جناب دکتر موسوی،کاملا مستند و علمی

          • پنجشنبه 27 ارديبهشت 1397-12:7

            عالی بود ... جناب موسوی ... برخلاف متن استاد آجودانی متن شما مستدل و علمی بود .. باز هم ممنون

            • علی اکبر عنایتیپاسخ به این دیدگاه 8 8
              پنجشنبه 27 ارديبهشت 1397-9:34

              با سلام و احترام
              از دوست گرانقدر و تاریخ دان برجسته دیارمان جناب استاد آجدانی به جهت طرح موضوع سپاس فراوان دارم . همچنین از دوست خوبم جناب دکتر سیدرحیم موسوی نیز سپاسگزارم که با دقت علمی به بررسی منابع تاریخی پرداختند . انصاف علمی شان. قابل تقدیر است . براستی ساروی و آملی بودن آرش اهمیتی ندارد ، او ایرانی بود و کار بزرگش سرمشق ایرانیان در طول تاریخ شد .


              ©2013 APG.ir