تعداد بازدید: 8741

توصیه به دیگران 1

سه شنبه 1 خرداد 1397-8:13

شرح یک دوبیتی امیرپازواری

 دوبیتی «انه دارواش هدامه شه گلاره ...» یکی از اجتماعی ترین و سیاسی ترین دوبیتی های ماندگار تاریخ ادبیات مازندران است که سراینده اش جز امیر و یا شاعری در حد و اندازه ی او کس دیگری نمی تواند باشد.


 مازندنومه؛ سرویس فرهنگی و هنری، قوام الدین بینایی، پژوهشگر، نور: به تازگی کتاب ارزشمند «گنج اسرارمازندرانی» یا همان کنزالاسرار امیر پازواری براساس نسخه ی نویافته ی خطی انستیتو دست نوشته های شرقی فرهنگستان علوم روسیه (سن پترزبورگ) به کوشش دو جوان پژوهشگر آقایان علی ذبیحی و محمد رضا گودرزی توسط پژوهشگاه و نشر درنگستان فرهنگخانه ی مازندران منتشر و مراسم رونمایی آن نیز ششم اردیبهشت ماه سال جاری در اداره ارشاد اسلامی آمل برگزار شد.

نقد و تبیین دوبیتی مشهوری که در این مجموعه هم آمده، بهانه گفتار کوتاه این مقاله است.

از زمانی که نخستین جلد دیوان امیر و حکایتهای منسوب به او توسط برنهارد درن -خاورشناس آلمانی تبار روسی- و میرزا محمد شفیع بارفروشی -از اعضای سفارت ایران در سن پترزبورگ- در سال (1860 م ./1277ه ق )و سپس جلد دوم آن درسال 1866م منتشر شد، تا زمان ما چندین دیوان و اشعار پراکنده منسوب به امیر تصحیح و منتشر که درمقدمه ی این کتاب به آن اشاره شده است .

دوبیتی های امیری و حکایت ها و داستان دلدادگیش به گوهر، در کوی و برزن و جای جای مازندران نقل محافل و شب نشینی ها بوده و رنگی ازگویش و جغرافیای انسانی-تاریخی هر منطقه گرفته است .

تفکیک امیری های اصلی از امیری های انتسابی کارساده ای نیست. مسلم آن است که امیری های امیرپازواری مانند شاهنامه ی فردوسی مورد اقبال توده های مردم در اعصارمختلف قرار گرفته است و ذوق و استعداد هنری خود را نثار شاعر و شعری که ترجمان روح و قلب واندیشه شان بود، کرده اند. از این جهت می توان گفت که امیری های موجود مانند شاهنامه محصول مشترک مردم و توده های رنج کشیده با امیر پازواری است .

شرح و تبیین یک دوبیتی مشهور امیر پازواری

انه دارواش هدامه شه گلاره
دار چل وچو بورده مه کلا ره
اسا که برده شیردکفه مه پلاره
خبر بیمو ورگ بزو ته گلاره

ترجمه :

ازمیان درختان دارواش به گیلایم دادم
سرشاخه های درخت کلاه مرا سوده کردوازبین برد
حال که زمان آن فرارسید که رونق به سفره وشیربه طعام من بیفتد
خبرآمد که گرگ به گیلایت حمله ورشد (ذبیحی و گودرزی؛ گنج اسرارمازندرانی، 55 درنگستان، تهران: 1396)

به گمان من این دوبیت یکی از اجتماعی ترین و سیاسی ترین دوبیتی های ماندگار تاریخ ادبیات مازندران است که سراینده اش جز امیر و یا شاعری در حد و اندازه ی او کس دیگری نمی تواند باشد.

دکتر منوچهر ستوده و مهندس داودی درزی کلایی بیت اول را بر اساس نسخه ی خطی دایره المعارف اسلامی این گونه ضبط کرده اند:

انی دارواش هدامه ش گلاره
دار چل وچو بورده مه قباره

ترجمه :

آن قدرعلف درختی به گیلای (گاو)خوددادم که سرشاخه های درختان رخت مرا از بین برد
دکترستوده، 195 .تهران 1394)

علاوه بر تفاوت های اندک گویشی این ضبط و ترجمه رساتر از ضبط و ترجمه ی نسخه ذبیحی و گودرزی است که به جای قبا، کلاه آورده اند. به یقین اشتباه و ترجمه آن هم نارساست. گلا (با کسره گ)به گاو یا غالباً گوساله زیبا که مورد علاقه ی شدید صاحبش است، گفته می شود که با تکرار آن (گلا گلای قربون )گاو یا گوساله خود را مورد نوازش قرارمی دهد. مجازاً گاهی کودکان نیز با همین عبارت مورد نوازش پدرانه و مادرانه قرار می گیرند.

درنسخه های دیگر نیز قبا یا به گویش نوری ها قوا آمده است، نه کلا. قبا به معنی کت و کنایه از سرمایه و دار و ندار زندگی است. نوقبا دار کنایه از نو کیسه بودن است و کسی که به تازگی سروسامانی به زندگی خود داده است و کهنه قبادار کنایه ازژنده پوشی و تیرگی روزگاراست. این شعر سیاسی و سمیلیک نیما ناظر به همین معناست  

به کجای این شب تیره

بیاویزم قبای ژنده خودرا

ترجمه صحیح دوبیت به گمان من این است که آن قدر (خیلی زیاد)علف درختی و سرشاخه های درختان به گیلا (گاو عزیز و نازنین )خود داده ام که کت من (به جهت حمل آنها )فرسوده و پاره شد.

چل و چو در اینجا به سرشاخه های برگ دار تازه روییده درختان به خصوص درخت توت گفته می شود که بعد از بریده شدن از درخت دسته بندی می شوندو  چرده (به فتح چ وکسر د) نامیده می شوند.

چرده ها را با طناب بسته و بر دوش گرفته و به خانه می آورند تا خوراک گاو و گوساله ای  شود که به هر دلیل مانند زاییدن و یا ترس ازسرمای زمستان و دزدیده ویا دریده شدن و... شبانه روز  در اصطبل حیاط منزل نگهداری می شدند .

برای آنکه حمل چرده ها آسیبی به بدن نزند از قباهای مستعمل که ضخامت بیشتری نسبت به لباس های دیگر داشتند، استفاده می کردند.

درمجموع این بیت امیر اشاره به رنج و مرارت و خون دلی دارد که پدران و مادران برای رشد و تعالی فرزندان خود متحمل می شدند تا عصای دست پیری و فرسودگی انها شوند، اما غافل ازآنکه دست تقدیر حادثه ای تلخ و ناگوار در آستین دارد

اسا که برده شیر دکفه مه پلاره
خبر بیما ورگ بخرده ته گلاره

اکنون که باید شیربه پلوی خود بزنم

خبرآمدکه گرگ گیلای تورا خورده(دکتر ستوده، همان، 195)

اصطلاح شیر دکفه پلا، کنایه از رونق اقتصادی و سروسامانی و خوش اقبالی است. این زبانزد درمراسم خواستگاری نیز به کار می رود. پدر یا واسطه ی داماد با بیان جمله ی امه پلای دله شیر کفنه؟ رسماً اعلان خواستگاری می کند و منتظر پاسخ پدر و خانواده ی دختر می ماند .

امیر دراین بیت می خواهد بگوید که با چه رنج و مرارتی فرزندی را بزرگ کرده است، حال که در آستانه ازدواج و نامزدی است. یعنی شیرین ترین لحظه ی زندگی برای  پدرومادر ... ناگاه خبر می رسد که گرگ اجل، فرزند جوانش را دریده است. این تراژدی تلخ و غمبار تاریخ ماست که همواره جوانان بی گناه و ساده دل قربانی جنگ های شاهان و شاهزادگان و دیگرمدعیان قدرت بعد ازمرگ شاه یا به اصطلاح شاه بمردی یا نزاع های طایفه ای خوانین و... می شدند.

خدا می داند چند هزار جوان در رکاب نادر و آقامحمدخان از روستاها وارد میادین بی بازگشت نبرد شدند و مادران را در حسرت حجله ی دامادی جگرگوشه شان عمری چشم در راه و داغ بر دل نهادند و نهاد ناآرام جامعه برای تخلیه هیجانات غمبار خود عروسی قاسم و حجله ی نودامادیش را وارد متن عاشورا کرده اند و....

کلام آخر و یک پیشنهاد :

به گمان نگارنده صحیح ترین و نزدیکترین متن این شاهکارامیرپازواری یا هر شاعر گمنام دیگری که سراینده آن باشد، به گونه ی زیراست

انه دارواش هدامه ش گلا ر
انه چل و چو بورده م قبا ر
تازه بورده شیردکفه م پلا ر
خوربیموئه ورگ بزوئه ت گلار

ترجمه :

آن قدر (خیلی زیاد)علف درختی به گاو عزیزخود (گیلا )داده ام که سرشاخه های درخت کت مرا پاره کرده است
حال که امید داشتم شیر به پلویم بیفتد (وضع نابسامان من سروسامانی بگیرد) خبررسیده است که گرگ گیلای تو را دریده است

باتوجه به اختلافات متعدد در ضبط و ترجمه ی امیری ها و حتی روجای نیما و فقدان دیوان سره ای از این دوشاعر بزرگ، پیشنهاد می شود که اداره کل ارشاداسلامی یا سازمان میراث فرهنگی منتخبی از طبری سرایان نامدار هر شهر را گرد آورد و با حمایت های مادی و معنوی از آنان منتخب و گزیده ای از دو بیتی های ناب امیر و نیما را تدوین کنند تا دیوان منقح و ماندگاری از این دوشاعر بزرگ طبری سرا در دفتر روزگار به یادگار بماند.

 



    ©2013 APG.ir