همه با هم در کمپین «فرزندت کجاست؟!»
طنز مازندنومه/ یکی از مسئولان در پاسخ به این سئوال که «فرزندت کجاست؟» گفت: پسر من نوازنده نی هست، واسه گوسفندای پسر یکی از مسئولان که چوپانه، نی می زنه!
مازندنومه، سرویس اجتماعی:
گزارشگر: بینندگان عزیز! برای پیگیری کمپین #فرزندت_کجاست، داخل شهر آمده ایم تا گزارشی در این زمینه برای شما عزیزان تهیه کنیم. کنار من یکی از مدیران قدیمی و پیشکسوت که از دوران کودکی پدربزرگم ایشان مدیر بوده اند، حضور دارند. از ایشان می پرسیم: جناب همیشه مدیر، فرزندت کجاست؟
مدیر1: با سلام به مردم همیشه در صحنه! من با قانون جدید بازنشسته محسوب می شم. هرچند هنوز ابلاغ نزدند. به هرحال نیازی به پاسخگویی نمی بینم. سئوال شما حاشیه سازی برای یک مسئول خوشنام و قدیمی است.!
-وله کوتاه!
گزارشگر: خب به سراغ مسئول دیگری اومدم. از ایشان هم همان سئوال را پرسیدیم. اما پاسخ ایشان:
مدیر2: من تازه از شهرستان اومدم، در جریان نیستم.
-وله کوتاه!
گزارشگر: و اما پاسخ مدیر سومی که جلوی دوربین ما آمد:
مدیر3: من دختر دارم. پسر من اصلاً به دنیا نیومده که جواب بدم!
گزارشگر: دختر هم جزو فرزند محسوب می شه دیگه، دخترتون کجاست؟
مدیر3: خونه شوهرشه.
گزارشگر: یعنی از خودش شغل و خونه داره؟
مدیر3: شوهرش شغل و خونه داره.
گزارشگر:شوهر دخترتون چیکاره هست؟
مدیر3: ای بابا شغلش اینه که داماد منه دیگه! دخترم و دامادم جفت شون بیکارند. دخترم بیکارتره تازه!
گزارشگر: واقعاً بیکارند؟ باور کنیم؟
مدیر3: می خوای باور نکن. دامادم از سر بیکاری سکه و دلار می خره، به نظر تو این کاره؟ بچه یه مدیر رو می شناسم که تو کار واردات کنجاله هست، حالا شوهر دختر ما سکه و ارز می خره! کار درست و حسابی که نیست! هست؟
گزارشگر: این طور که شما می گید لابد نیست دیگه!
-وله کوتاه!
مدیر4 (با بغض): پسر من اینجا نیست، رفته خارج به مستمندان اروپایی کمک کنه. خیلی مهربونه. همیشه به فکر نیازمندای خارجه!
-وله کوتاه!
مدیر5: پسر من نوازنده نی هست، واسه گوسفندای پسر یکی از مسئولان که چوپانه، نی می زنه!
-وله کوتاه!
گزارشگر: و اما فرزند شما کجاست؟
مدیر6: بچه های من دارند درس می خونند.
چه مقطعی؟
دکترا.
کدوم دانشگاه؟
یکی از دانشگاه ها
خب بفرمایید کدوم کشور؟
یکی از کشورها
همین جا ایران؟
ایران که دانشگاه نداره. داره؟! پسر من آمریکاست. من از قصد فرستادمش اونجا که بتونه از فاصله نزدیک تر و از داخل کشور خودشون، مشت محکم بزنه بر دهن دشمن. تو سه سال گذشته این قدر مشت محکم زده تو دهن شیطان بزرگ که یه پا بوکسور شده واسه خودش و قراره هر وقت برگشت، در تیم ملی بوکس به کشورش خدمت کنه!
-وله کوتاه!
گزارشگر: خب در پایان نظر چند مسئول دیگر را با هم می بینیم و می شنویم:
هفتمی: بچه دوم من که کلاس پنجمه هیچی! اون بزرگتره بیکاره و کار دولتی نداره! از سر بیکاری می ره تو یه هلدینگ، روزی نیم ساعت مشاوره می ده و برمی گرده. بیکاری داره بیداد می کنه! واقعاً چرا مسئولان به فکر نیستند؟
هشتمی: بچه من هم رییس هیئت مدیره هست و بیکار! چرا رییس هیئت مدیره باید بیکار باشه؟
نهمی: بچه من 18 سالشه، بیکاره و شغل رسمی نداره! از سر بیکاری آخر هفته ها پورشه اش رو سوار می شه می ره یه تک پا تا ویلای شمال مون و برمی گرده! واقعاً بیکاری بد دردیه. من درک می کنم!
دهمی (با عصبانیت): به شما چه ربطی داره فرزندم کجاست؟ این هم شد کمپین؟ من اول برخورد می کنم با شما، بعد دوربین تون رو فیلتر می کنم!
مسئول یازدهمی: از خودش بپرسین کجاست؟
گزارشگر: خودش کجاست که بپرسم؟
مسئول: الان یا ... الان؟ از دفتر دوبی الان رفت دفتر استانبولش! خیلی فعاله، اما بیکار و جویای کاره بیچاره! اون جاها داره دنبال کار می گرده! شما جای خالی ندارید بیاد پیش تون؟ مجری گری بلده ها!
***
نتیجه گیری فولکلوریک: مار پوست خودشو ول می کنه، اما خوی خودشو ول نمی کنه!
نتیجه گیری ژنتیکی: ژن خوب سوار بر اسب می آید و سوار بر لاک پشت می رود!
نتیجه گیری ترسناک: رابطه کار و فرزند مسئول مثل رابطه جن و بسم اللهه!
نتیجه گیری فلسفی: دروغ هایی هست که از حقیقت باورکردنی تر است!
نتیجه گیری گلستانی: هرکه تامل نکند در جواب / بیشتر آید سخنش ناصواب!