شاعر تصویر و تخیل و طبیعت
«شعبان نادری رجه» به دلیل سالها حضور بیواسطه در کوهستان و لمس فضا و اتمسفر آن، احترام زیادی برای اهالی کوه قائل است. او شاعری است که با ساعتها و روزها پیادهروی در دل کوهستان و جنگل، طی طریق کرده و مطالعاتش به چند کتاب و دیوان محدود نشده است. نادری رجه با حضور در طبیعت بکر و زیبای مازندران، کتاب طبیعت خداوندی را با جان و دل، از بر کرده است.
مازندنومه؛ سرویس فرهنگی و هنری، حسین سمیعی شیردره، پژوهشگر: مازندران به عنوان یکی از پایگاههای مهم فرهنگی فلات ایران، قرنهاست در عرصۀ فرهنگ و هنر، چهرههای شاخص و اندیشمندی را معرفی کرده است. این افراد با روشها و استعدادهای متنوع توانستهاند داشتهها و سرمایههای با ارزش ما را در کشور و دنیا به نمایش بگذارند.
یکی از راهها و شاید یکی از بهترین و مهمترین روشهای معرفی ظرفیتهای فرهنگی، شعر است. شعر بومی یا بومسرودهها علاوه بر خیالانگیز بودن و دنیای رویایی مربوط به شعر فارسی، بیانگر دردها، غمها، شادیها، اندرزها، پندهای اجتماعی، کسب و کار و مسائل جزیی زندگی در حوزۀ جغرافیایی زبان شاعر است.
شعر مازندران هم از این قاعده مستثنی نیست. شعر بومی مازندران به دلیل ذات موسیقاییاش و استقبال خوانندگان موسیقیهای مقامی از آن، به سرعت در قلب جامعه نفوذ میکند و با هر سطح از جامعه، ارتباط میگیرد. به همین خاطر میتوان از این ظرفیت استثنایی و مهم و تاثیرگذار استفاده کرد و آموزههای ارزشمند فرهنگی و اخلاقی را از این طریق منتقل کرد.
متأسفانه، طی سالهای اخیر شعر مازندران در بسیاری از موارد، به بیراهه میرود. وجود انجمنها و گروههایی که طی این سالها، نه تنها چیزی به شعر بومی ما نیفزودند، بلکه با نگاههایی از سر تنگنظری و شاید هم نبود دانش و تخصص کافی، ضربات مهلکی را به این بخش مهم از فرهنگ این خاک و دیار، وارد کردند. در این میان امّا، شاعران خوب و اثرگذار هم داریم.
برای نمونه شاعری در استان حضور دارد که به گواه اساتید موسیقی مازندران، یک تنه بار سنگین شعر مازندران را به دوش میکشد. شاعری که به انجمنها و جلسات دل نبست و سالهاست حرف دل آنان را در قالب دو بیتی و رباعی زمزمه میکند. «شعبان نادری رجه» که مخاطبانش او را به نام «کوهیار سوادکوهی» میشناسند، زبان حال و گذشتۀ مردم مازندران است. شاعری که اشعارش بوی زندگی میدهد و بسیاری از رباعیات و دوبیتیهایش را مردم کوچه و خیابان زمزمه میکنند.
اشعار نادری رجه را بزرگان موسیقی مازندران در مناسبتهای مختلف میخوانند. تقریباً همۀ استادان و گروههای موسیقی استان، بخش قابل توجهی از آثار خود را با استفاده از شعرهای او میسازند و اجرا میکنند.
آلبومهایی مانند «ماه تِتی»، «وَرفِ سِما»، «تَشِ سِما»، «مادِرمِه»، «رونِما»، «سَروَنگ»، «مهرِبونی»، «دماوند»، «سورسِما» و بسیاری دیگر با شعرهای ماندگار «شعبان نادری» در فرهنگ این مرز و بوم جای گرفتهاند.
استاد «ابوالحسن خوشرو»، «محمود شریفی»، «ارسلان طیبی»، «مهرداد عالمی» و دیگر خوانندگان موسیقی مقامی و محلی مازندران، لحظات خوش و نابی را برای ما ساختهاند که در بیشتر این لحظات، شعر نادری رجه میدرخشد.
به عنوان نمونه میتوان به آخرین اثر از استاد خوشرو اشاره کرد که با اشعار نادری و با نام «چِم» اجرا و تنظیم شده و به زودی به بازار موسیقی وارد خواهد شد. در کنار استدان موسیقی استان، بسیاری از واعظان، سخنرانان و مجریان، در مراسم مختلف مانند ایام شادی، عزا، مجالس و محافل گوناگون، شعر نادری را در متن سخنان خود قرار میدهند و از اثرگذاری این اشعار برای بیان مطالب خود بهره میبرند.
««نادری رجه» علاوه بر زیبایی شعر و دنیای خیالانگیز آن، از این استعداد فوق العادهاش، بدون هیچ چشمداشتی مادی برای اشاعۀ فرهنگ و اخلاقیات نیز استفاده میکند. مصداق این فرهنگسازیها و حکایات در شعر او فراوان است که برای درک کامل و لذت بردن از شعرش، مخاطبان را به خواندن کتاب «چِش به راه» او دعوت میکنم.
در ادامه چند نمونه از اشعار حکمتآموز نادری را با هم میخوانیم:
او در یک دوبیتی با عنوان رازداری سروده: «پیتِه اَنجیلی، وَل بیاز بَتونده / دِسَر کِلنگ، کارِ گِرواز بَتونده / ایاول چِکوم، شِکار ماز بَتونده / هر دوست و رفِق، داشتن راز بتونده»
یعنی «درخت فرسوده دوباره سبز نخواهد شد / هرکاری ابزار مخصوص را میخواهد / پرندههای معمولی شکارچیان حشرات سریع نیستند / هر دوستی، لیاقت رازداری ندارد»
در دوبیتی دیگری با مضمون اهمیت احترام به بزرگترها سروده است: «ویشه که شومبی هِوای دار رِ داریم / خِنه، عزتِ پیِر و مار رِ داریم / ناخِش رِ ویمبی کیسۀ بار رِ داریم / مجلس، حرمت پیر و سندار رِ داریم»
یعنی « جنگل که میرویم محیط زیست را پاس بداریم / در منزل، عزت پدر و مادر را حفظ کنیم / هوای بیماران و دردمندان را داشته باشیم / در هر مجلسی، حرمت پیران را نگه داریم»
«شعبان نادری» به بعضی از حوزههای فرهنگ، تعلق خاطر زیادی دارد. پررنگ بودن بعضی از واژهها در اشعار او، این تعلق خاطر را نشان میدهد. دماوند از این دست واژههاست که بسیار در آثار وی به چشم میآید.
نادری که پیشینه چندین بار فتح این قله را دارد، میگوید که به دلیل بزرگی و نهیب این کوه، دماوند را در دل دو بیتیهایش جا داده است:« دماوند کو تَش و گوگردِ بدیمه / دِ پا آدم رِ شه سرآمد بدیمه / جان که در بورده سَرِ شَمِد بدیمه / هنوز سال نَهی، نوم یاد بکرد بدیمه»
یعنی «روی قله دماوند دود و گوگرد دیدم / انسان دوپا این قله را فتح میکند / همین انسان وقتی میمیرد پارچه نازک روی سرش میکشند / هنوز یکسال نشده هم نامش فراموش میشود»
نادری رجه، به دلیل سالها حضور بیواسطه در کوهستان و لمس فضا و اتمسفر آن، احترام زیادی برای اهالی کوه قائل است. نادری، شاعری است که با ساعتها و روزها پیادهروی در دل کوهستان و جنگل، طی طریق کرده و مطالعاتش به چند کتاب و دیوان محدود نشده است. وی با حضور در طبیعت بکر و زیبای مازندران، کتاب طبیعت خداوندی را با جان و دل، از بر کرده است.
«چَپون بَهیمِه خِرابِ کو خِسمبِه / گالِش بهیمه تاریکِ شو خِسمبه / قِرار بَهیمه بی نون و او خِسمبه / اَتا عُمرِ کِه تِه آرزو خسمبه» یعنی «چوپان شدم و در کوهها میخوابم / گالش –گاودار- شدم و در شبهای تاریک تنها هستم / کارگر بی مزد و منت چوپانها شدم / عمری است که در آرزوی تو هستم»
شعرهای نادری از نظر فنی و تخصص تفاوتی با دیگر اشعار این روزهای مازندران دارد که همین عامل، سبب شده تا بر دلها بنشیند و با همراهی سازهای عاشقان موسیقی، بر جانها تأثیر بگذارد.
این تفاوت، استفاده از فضای غزل در دوبیتیها و رباعیات است. وی علاوه بر توجه به موضوعات اجتماعی که جنبۀ پند و اندرز و گسترش اخلاقیات را دارد، به زیباییهای شعر و دنیای خیالانگیز آن هم پرداخته که هر کدام از دوبیتیهای بیبدیل او توسط اساتید موسیقی به خاطرۀ مشترک فرهنگی در بین علاقهمندان به ادبیات بومی تبدیل شده است. برخی از این دوبیتیها انگار از قلب تاریخ آمدهاند تا رنج هزار سالۀ مردمان این دیار را التیام بخشند.
«کِه خوانه سَر بَوهِ مِ چاربیداری / که بونِه تُوم بَوه مِ بیقراری / که خوانِه مِن و سمند دَم بزنیم / ویشه بَخِتِن و چشم انتظاری» یعنی «چه زمانی شغل چاربیداری من تمام میشود؟ / کِی کارگری بی مزد و منت من پایان خواهد یافت؟ / چه زمانی من و اسبم استراحت خواهیم کرد؟ / زمان جنگلنشینی و انتظار من کِی تمام میشود؟»
و دوبیتیهایی از «شعبان نادری» را به یاد داریم که به قول استاد خوشرو، نهایت شعر مازندران است: «بِهارِ چِلچِلا بَیمه پیدا نی / سیُو پوشِ تیکا بَیمه پیدا نی / تا کِه تِه سر راه رِ چش بَکِشم / اسیرِ لَـلِهوا بیمه پیدا نی»
یعنی «پرستوی بهار شدم و نیامدی / پرنده سیاهپوش شدم و نیامدی / تا کی چشم به راهت بمانم / غم من را سازها مینوازند و نیامدی» و دو بیتی از «کوهیار سوادکوهی» را با هم میخوانیم که میتواند بر تارک ادبیات بومی ما بدرخشد و نشان میدهد شعر بومی ما میتواند تا چه درجهای از زیبایی را تجربه کند: «بِلندی اِسّایی گیس رِ تو زَندی / بِهارِ بَچی گِل رِ شِه رو زَندی/ مِنِه بَسوتِ دل رِ پِشو زندی / صبحِ ستارهای مِسِّه سو زندی» یعنی «بر بلندای کوه ایستادهای و باد، موهایت را پریشان میکند / گلهای بهاری روی صورت و موهایت خودنمایی میکند / دل سوختۀ مرا زیر و رو میکنی / ستاره صبح هستی و برای من سوسو میزنی»
میتوان دربارۀ اشعار شعبان نادری بیش از این نوشت. موضوعات متنوع، اصطلاحات و ترکیبات زبانی جدیدی که او وارد ادبیات بومی ما کرد، استفاده از قافیههایی که هیچ شاعری تا بهحال از آنها استفاده نکرده است.
زنده نگه داشتن بسیاری از کلمات قدیمی و اصیل تبری و از جمله مواردی است که هر کدام از آنها را میتوان بسط داد و توصیف کرد. ولی آنچه برای نادری مهم است جایگاه مردمی و اقبالی است که از طرف عموم مردم به او میشود.
بسیاری از همشهریان و اهالی منطقه، برای بزرگداشت درگذشتگان خود، از اشعار نادری استفاده میکنند. قبر نوشتهها و سنگنوشتههای زیادی در آرامستانهای استان وجود دارد که شعر شعبان نادری در آنها بهکار رفته است و مهمتر از سنگ نوشتهها، دلنوشتهها و ذهنها و خاطرههایی است که شعرهای او را هر روز با خود زمزمه میکنند.
- دوشنبه 29 مرداد 1397-15:34
1) با سلام و احترام به نویسنده که یکی از نوادر شاعران بومی را معرفی کرد. به نظر من این شاعران و خنیاگران و خوانندگان هستند که می توانند مرگ زبان بومی را به تاخیر بیاندازند و یا اصلا زبان بومی را زنده نگه دارند. با این حال با عرض پوزش باید گفت که ترجمه برخی از قطعات اصلا مناسب نیست و بلکه از مقصود شاعر دور است: «ویشه که شومبی هِوای دار رِ داریم»، به «جنگل که میرویم محیط زیست را پاس بداریم» محیط زیست با درخت تفاوتهای زیادی دارد. درخت با پیر و مار و پیر و سن¬دار قابل مقایسه است. شاعر به نوعی بین درخت و آدمهای اطراف رابطه ای برقرار می کند. اما در ترجمه این رابطه از دست می رود. یا « دِ پا آدم رِ شه سرآمد بدیمه » به « انسان دوپا این قله را فتح میکند » در حالی که معنی سرآمد مشخص است. از سوی دیکر شاعر عروج و هبوط انسان را مد نظر دارد.
2) یک نکته هم به شاعر عزیز: وقتی شعر مازندرانی است حتی المقدور باید از استفاده از کلمات فارسی (و به خصوص فارسی چون در نبرد زبانهای بومی ایران برای بقا در حریف اول زبان فارسی است) خودداری کرد. شاعر می فرماید «هنوز سال نَهی، نوم یاد بکرد بدیمه » معادل هنوز در لهجه های مختلف مازندرانی عبارت است از: هلا، هندا. این هم از رسالت سنگین حافظان زبان بومی است که از ورود کلمات بیگانه حداقل در شعر خود اجتناب کنند.