بابلسری که من دیدم
بابلسر که همواره مقصد اول گردشگری مردم ایران و مازندران بوده است، ساحلش اوضاع نامرتبی دارد! امکانات در حد صفر، نظارت بر قیمت ها و فروشنده ها در حد نازل، زباله ها اما در حد عالی!
مازندنومه؛ سرویس محیط زیست و گردشگری، حلیمه خادمی: تابستان امسال هم بسان هرسال، گردشگران و مسافران به سواحل مازندران آمدند و رفتند.
آمدند تا موج های خزر را به تماشا بنشینند و هوای پاک دریا را به جان شان بنشانند. در این میان، گاه حاثه ای هم پیش آمد و تنها در ساحل بابلسر، امسال 11 نفر غرق شدند.
بابلسر یکی از توریستی ترین شهرهای کشور است. شاید کمتر ایرانی باشد که حداقل یک بار گذرش به ساحل این شهر نیفتاده باشد.
برای مشاهدهی وضعیت ساحل این شهر گردشگرپذیر، 24 ساعت در یکی از نقاط ساحلی و طرح سالم سازی بابلسر چادر زدم و آن چه می خوانید، شرح دیده هایم از این حضور است.
ساعت 15 پنج شنبه:
به ساحل سنگچین رسیدیم. بعد از برپا کردن چادر احساس تشنگی دارم و می طلبد در این فضا چای دم کنیم. به دنبال شیر آب می گردم، ظاهراً جستجو بی فایده است. از افرادی که قبل از ما در آنجا مستقر شده اند سراغ شیر آب را می گیرم. اظهار بی اطلاعی می کنند. خسته از جست و جو وارد سوپری می شوم تا آب معدنی بخرم. از فروشنده می پرسم اینجا شیر آب ندارد؟ جواب منفی است.
ساعت 19 پنج شنبه:
با دو دوست همراهم می خواهیم به آب تنی زده و روی ماسه های شنی راه برویم و از حس زیبای دریا لذت ببریم. چشمم جای ماسه ها وصدف ها، زباله ها را می بیند که ساحل را زشت و نازیبا کرده است. پاهایم را به دریا می سپارم و کنار ساحل با دوستان قلعه شنی می سازیم و سعی می کنیم خستگی روزهای کاری را لابه لای شن های ماسه ای دفن کنیم. نگاهم اما به سطل زباله هایی می افتد که پر شده و تخلیه نشده و در حال ترکیدن است! زباله ها کنار سطل ها روی زمین ریخته شده اند.
ساعت 21 پنج شنبه:
گرسنه و خسته می خواهیم برگردیم به چادر. لباس های مان خیس است و پاهای مان شنی. کجا باید دست و صورت و پاها را شست؟
آب که وجود نداشت، ناچار به سمت سرویس بهداشتی می روم. مسئول سرویس بهداشتی با دیدن لباس خیس و پاهای شنی ام، مانع ورود شد! می گفت: «اینجا فقط برای رفع حاجت است، نه دست و پا شستن و تعویض لباس!»
مادری که کودک خردسال داشت و برای شستن پاهای شنی او آمده بود، با مسئول سرویس بهداشتی درگیری لفظی پیدا کرد. اوضاع سرویس بهداشتی هم مثل چیزهای دیگر اینجا ناجور بود و غیرقابل شرح! به ذهنم رسید ورودی که از ما گرفتند، بابت کدام امکانات نداشته این ساحل بوده است؟
ساعت 23 پنج شنبه:
با مکافات دست و رو و پاهای مان را با آب معدنی شستیم. شرح اش قابل گفتن نیست. با خود عهد کردم دیگر وارد آب نشوم و حس خوب دریا را بار دیگر تجربه نکنم.
کنار ساحل راه می روم. از دکه ای قیمت بلال کبابی را می پرسم. 5 هزار تومان قیمت یک عدد بلال! منصرف از خوردن شده و به راهم ادامه می دهم .
کنار دکه بعدی می ایستم و قیمت بلال را می پرسم. اینجا 3 هزار تومان است! از نظارت زیاد بر قیمت ها به وجد می آیم!!گرانی ها و نوسانات قیمت نامتعارف است!
ساعت 1 بامداد جمعه:
از لحظه ورود نبودامکانات رفاهی،گرانی و زباله ذهنم را درگیر کرده است. با این افکار منفی به خواب می روم تا کمی بیاسایم.
ساعت 7 صبح جمعه:
به امید اینکه باد خنک دریا را لمس کنم، چشمانم را باز می کنم، ولی ای کاش چشمانم بسته می ماند و هیچ گاه مادر «صالح» را نمی دیدم. جمعیت زیادی کنار ساحل تجمع کرده اند. زنی فریاد می کشد و «صالح» -پسرش- را صدا می زند.
به سوی جمعیت می روم و می پرسم: «اینجا چه خبر است؟» پیش از شنیدن پاسخ، جت اسکی سواری را دیدم که جنازه ای را به ساحل آورد. مادر ضجه و شیون می زند. خواهر ی که ده ساله به نظر می رسد، مبهوت ایستاده است.
نامش صالح تهرانیان است و ۱۵ ساله که حین شنا با تیوپ در حوالی ساحل سنگچین غرق شد و جان باخت.
تلاش امدادگران با تنفس مصنوعی و فشار به قفسه سینه برای خارج کردن آب از ریه کار ساز نیست. روزمان با دیدن این صحنه خراب شد.
ساعت 8 صبح جمعه:
صدای شیون مادر و خواهر صالح، هنوز در گوشم می پیچد. گدایی از جلوی ما رد می شود. از روز گذشته چندین بار او را دیدم که با تغییر ظاهر، مرتب می آید و می رود. هربار ظاهرش را عوض می کند تا نشناسندش و پولی به چنگ بزند!
کمی آن سوتر بین مسافران و مسئول سرویس بهداشتی برای دریافت پول درگیری ایجاد شده است. مسافر می گوید ورودی دادم، نباید از من پول سرویس گرفته شود.
ساعت 10 صبح جمعه:
چند مسافر مشغول خوردن صبحانه هستند. عده ای کنار ساحل والیبال بازی می کنند. کنار چادرها حرکت می کنم. ظرف های صبحانه مردم نشسته مانده. برخی لباس های خیس را روی درخت ها آویزان کرده اند که تصویری نازیبا از دریا ساخته است. دوست دارم زودتر به خانه برگردم.
ساعت 14 جمعه:
چادرمان را جمع می کنیم تا برگردیم. مشاهداتم از ساحل بابلسر چیز دندان گیری برای تعریف و تمجید نداشت. این همان شهری است که نوروز امسال 3 میلیون و 200 هزار نفر-شب در آن اقامت کردند و رتبه اول از لحاظ اقامت مسافران به خود اختصاص داد.
بابلسر که همواره مقصد اول گردشگری مردم ایران و مازندران بوده است، ساحلش چنین اوضاع نامرتبی دارد! امکانات در حد صفر، نظارت بر قیمت ها و فروشنده ها در حد نازل، زباله ها اما در حد عالی!
- دوشنبه 21 مهر 1399-12:6
صالح دوست صميمي من بود
روحش شاد