تعداد بازدید: 3136

توصیه به دیگران 2

چهارشنبه 28 شهريور 1397-9:29

گفت و گو با نوازنده «فاگوت» ارکسترهای ایران

جدا«افتاده»

با استاد «محسن افتاده» -نوازنده سابق ساز «فاگوت»- در منزلش در ساری گفت و گو کردیم. او از زندگی و چند دهه فعالیت های هنری اش گفت و خاطراتش را با ما مرور کرد. 


مازندنومه؛ سرویس فرهنگی و هنری، سردبیر: در فیس بوک با او آشنا شدم. به اتاق منزلش در ساری که پا گذاشتم، می گفت 7 شبانه روز است که لنگه در خانه اش به روی کسی گشوده نشده و به بیرون پا نگذاشته است.

تنهاست به معنای واقعی کلمه و همدم او سیگار و باز هم سیگار. از دستش نمی افتد سیگار و به قول خودش هیچ عکسی ندارد که سیگار در دستش نباشد!

پرسیدم واقعاً فامیلی شما «افتاده» است یا اسم مستعاره؟ پاسخ داد: واقعاً «افتاده» هستم و دوستان مازندرانی ام می گویند: «محسن دکته!»!

«افتاده» اما در 72 سالگی افتاده نشده هنوز، سرحال و خوش مشرب و با دیسیپلین و مهمان نواز است. او زمانی در بهترین ارکسترها «فاگوت» می نواخت و الان در آپارتمانی در ساری، تنهای تنها، روزگار می گذراند.

 محسن افتاده متولد 1325 شمیران تهران است. از 13 سالگی در هنرستان موسیقی درس خوانده و فاگوت ساز تخصصی اوست. فاگوت شبیه کلارینت و از سازهای بادی چوبی است که قمیش دوزبانه‌ای دارد. صدای این ساز در ناحیهٔ باس است. فاگوت را در کشورهای انگلیسی‌زبان «باسون» می‌خوانند. افتاده می گوید این ساز را مدیران هنرستان موسیقی با توجه به استعداد و متناسب با لب و انگشتانش، برایش انتخاب کردند.



او با هنرمندانی چون فخرالدینی، علیزاده، حنانه، باغچه بان، منفرد زاده، سریر، گوگرد چی، ناصری و مانند این ها نیز حشر و نشر داشته و کار کرده است.

قبل از هر گفتگویی برای مان چای داغ می آورد و روی میز هم همه جور خوردنی مهیا کرده است. لابه لای گفتگو و هم می رفت وچای می آورد. با این هنرمند پیشکسوت موسیقی که سال هاست ساکن مازندران شده، گفتگو و خاطراتش را مرور کردیم.

*در آغاز

پدرم کارمند اداره فرهنگ و هنر بود و شاید علت علاقه مندی من و خواهرم به هنر، به همین دلیل باشد. ثمین باغچه بان، مرتضی حنانه، اکبر حق کردار و استادان بلغارستانی از استادان دوره هنرستان من بودند.

هم چنین استادانی مانند حسین ناصحی، مصطفی کسروی، سیروس شهردار، هوشنگ استوار و مانند این ها در هنرستان موسیقی تدریس می کردند که من هم مانند بسیاری از هنرجویان سعادت بهرمندی از دانش و هنر این بزرگان را داشتم.

از 13 سالگی وارد هنرستان موسیقی شدم که بعد ها تخریب و تالار رودکی (وحدت ) در محل آن بنا شد.

بعد سه سال که در هنرستان بودم، به عنوان نوازنده فاگوت اول، وارد ارکستر سمفونیک شدم و برگ جدیدی از زندگی ام رقم خورد.

16 ساله بودم که به عنوان نفر اول، فاگوت می نواختم. ارکستر ما 90 نوازنده داشت و دو نفر فاگوت می نواختیم. نفر دوم فاگوت 50 سال سن داشت. و من 16 سال!

جاوید مجلسی، کیوانی، مجید انتظامی، حسن ریاحی(سازنده سرود ملی) و محمد بیگلری پور(سازنده اولین سرود جمهوری اسلامی) از هم دوره های من بودند.

از دوستان هم دوره من  که امروز چهره های شناخته شده ای هستند می توانم از منوچهر صهبایی رهبر ارکستر، دکتر حسن ریاحی سازنده سرود فعلی جمهوری اسلامی، شادروان محمد بیگلری پور سازنده سرود اول جمهوری اسلامی، مجید انتظامی آهنگساز، ایرج صهبایی آهنگساز و رهبر ارکستر مقیم فرانسه، جمشید می می، سیامک کیبانی، منوچهر انصاری، جاوید مجلسی، علیرضا خورشید فر، منوچهر بیگلری و چند تن دیگر نام ببرم.

با محمد و منوچهر بیگلری پور

ساز را در هنرستان ما انتخاب نمی کردیم و توسط مدیران انتخاب می شد. به یاد دارم پدرم تا سال های پایانی عمرش نمی توانست نام فاگوت را درست تلفظ کند.

اولین اجرای من در تالار فرهنگ در سال 1343 بود که یک قطعه سلوی فاگوت زیبایی داشت و نواختم.

فراموش نمی کنم که وقتی برای اولین بار به عنوان نوازنده اول فاگوت در تالار فرهنگ، اثر بسیار زیبای «فکرت امیروف» را با نام «شور» اجرا می کردیم، با وجود نگرانی و اضطرابی که برای اجرای سلوی فاگوت داشتم، حین اجرا رضایت و تشویق را در چهره رهبر ارکستر -شادروان حشمت سنجری- به وضوح دیدم .

حشمت سنجری رهبر ارکستر ما بود. وقتی سلو را در آن سن کم نواختم، با صورت اشاره ای به من کرد که متوجه شدم از اجرایم رضایت دارد. این نخستین تشویق من بود.



با ارکسترهای مختلفی کار کردم. از سمفونیک تا اپرا و باله. خودم هم ارکستری راه انداخته و بنیان گذار ارکستر مجلسی رودکی با 30 نوازده توانا و خوب بودم که قطعات معروف خارجی را اجرا می کردیم.

 ناصحی و استوار و مانند این ها هم از استادان ما بودند. با هنرمندانی مثل احمد پژمان نیز در اپرا کار کردم.

*در ساری

کارمند بازنشسته صداوسیما هستم. با این میزان از تجربه و نوازندگی، سال 56 به ساری و رادیو و تلویزیون مازندران آمدم تا به عنوان سرپرست کارگاه موسیقی کودکان و نوجوانان مازندران(مرکز ساری) مشغول به فعالیت شوم و نیروها را آموزش بدهم. آمدنم همان و ماندن همیشگی ام در مازندران همان.

*کنسرت مازندران

اولین کنسرت هنرجویان کارگاه موسیقی ما در سالن هلال احمر ساری اجرا شد. در ساری با هنرمندانی چون حمید اتحاد و علی موثقی آشنایی و ارتباط دارم. در صداوسیما که بودم با حسین طیبی کار کردم. شادروان حسین طیبی یکی از استادان همکار در کارگاه موسیقی بود که در دوره جنگ سرود «آ برار بر بوریم جنگ» را با گویش مازندرانی به سفارش من ساخت و با استقبال مردم روبه رو شد.

 این را هم بگویم که نزد بسیاری از مقامات طراز اول کشور اجرا داشتم.

*ساخت سرود

 در 39 سالگی با 21 سال سابقه کار، به درخواست شخصی از صداوسیما بازنشسته شدم و پس از آن مجدد همکاری با ارکستر سمفونیک تهران را ادامه دادم.

 بعد بازنشستگی حدود 8 سال در ارکستر صدا و سیما فاگوت نواختم. یک سرود ساختم با نام « «روز سرنوشت» که شاعرش مرحوم حمید سبزواری بود.

 این سرود به مناسبت روز 12 فروردین تولید و سال ها پخش شد. همین جا بگویم که من در زمانی دبیر جشنواره موسیقی نظامی دفاع مقدس هم بودم.

*خانواده

یک دختر و دو پسر دارم و پسرانم در خارج از کشور -اروپا و آمریکا- ساکن هستند و وارد کار حرفه ای موسیقی نشدند. همسرم بیست سال  پیش بر اثر بیماری فوت کرد.

*در خارج

فرصت زندگی در خارج از کشور را هم داشتم که ماندم و نرفتم. دو فرزندم الان در اروپا و آمریکا زندگی می کنند.

ارکستر سمفونیک تا پیش از انقلاب هرگز خارج از کشور کنسرت نداشت. این اواخر ارکستر با رهبری منوچهر صهبایی برای اولین بار در هلند و برخی کشورهای دیگر اجراهایی داشت.  بعد از آن ارکستر در قطر، روسیه و دبی هم اجرا داشت که من حضور نداشتم، چرا که مدتی پیش از آن از فضای موسیقایی خارج شده بودم.

خودم چند سفر به کشورهای اروپایی داشتم که یک سفر همراه مجید انتظامی، سیاوش ظهیرالدینی و جاوید مجلسی از سوی تالار وحدت برای حضور در فستیوال بزرگ موسیقی اروپا بود که به عنوان مهمان به فرانسه رفتیم.

با احمد پژمان و خواهرم مینا

«*افتاده» شیری

زمانی که قطعه «شرکوه» را در تالار رودکی نواختم با تشویق احمد شاملو مواجه شدم.

آقای ثمین باغچه بان اثری داشتند به نام «سوییت آذربایجانی» که نام یک قسمت آن «شر کوه» بود. آقای شاملو در یکی از روزنامه های عصر، مطلبی با عنوان «افتاده شیری در تالار رودکی» نوشت و اجرای من را مورد لطف قرار داد. «افتاده» کنایه از نام فامیل من است. آن یاداشت را هنوز در کتابخانه ام دارم.

*با حسین علیزاده

درد هه 70 چند سال از طرف آقای حسین علیزاده که مدیر هنرستان موسیقی بود و تعصب خاصی به سازهای ایرانی دارد، برای کار در هنرستان دعوت شدم. به عنوان قائم مقام در کنارش هنرستان را اداره می کردیم. بعد از کناره گیری علیزاده، من دو سالی مدیر هنرستان موسیقی شدم و در در سالهای حضورم سعی کردم صادقانه عشق به موسیقی را در هنرستان جاری کنم.

در زمان اداره هنرستان ابتدا به معلمان می گفتم بنوازند تا هنرجویان ببیند و بر اساس علاقه شخصی سازی را انتخاب کنند. انتخاب ساز را از حالت اجبار خارج کردم. علی جعفری پویان، بردیا کیارس وبرخی دیگر از هنرمندان برجسته موسیقی کشور از دانش آموخته گان دوره مدیریت من هستند.

بعضی از استدان نه چندان توانا در آموزش را با چند استاد توانا و کاردان تعویض و جایگزین و تعدادی متخصص و اهل موسیقی را دعوت به کار کردم.

*نوشته ها

چند یادداشت و مقاله در حوزه موسیقی در مجلات تخصصی موسیقی چاپ کرده ام. در مورد آقای حشمت سنجری رهبر ارکسترمان مطلبی نوشتم. با موضوعات موسیقی در اسلام و ایران هم نوشته هایی دارم.

در هنرستان ، مدرسه عالی موسیقی و دیگر هنرستان ها و کارگاه موسیقی تهران فاگوت را آموزش دادم. در ضبط موسیقی فیلم های زیادی به عنوان نوازنده فاگوت با آهنگسازانی چون بابک بیات، واروژان، اسفندیار منفردزاده، ناصر چشم آذر، حسین علیزاده و مانند اینها کار کردم.

*یادگاری

تاب و توان نگاه به سال های جوانی ام را نداشتم. دلم هم نمی خواست ساز گران قیمتم را بفروشم. به همین دلیل آن را به یک نوازنده جوان هدیه دادم تا یادگاری داشته باشد. تمام نت های موسیقی خودم را هم به گروهی از نوازنده ها که دیدار من آمده بودند، تقدیم کردم. الان اگر حوصله کنم کمی سه تار می نوازم که البته خودم یاد گرفته ام و برای دل خودم می نوازم.

*حرف دل

هنر و از جمله موسیقی دیگر ارزش سال های گذشته را ندارد. نسل من از کودکی وارد هنرستان می شدند و با سخت گیری ها رشد می کردند و می بالیدند. همین سخت گیری ها هنرمندان را غربال گری می کرد. تمرین ما ساعت 9 صبح استارت می خورد و سازها کوک می شد. اگر 5 دقیقه سر تمرین دیر حاضر می شدیم چنان برخوردی صورت می گرفت که هیچ کدام. دیگر دیر حاضر نمی شدیم، اما امروزه موسیقی باری به هر جهت شده و با تفریح و شوخی کار می کنند.

آموزش موسیقی در مازندران بسان جاهای دیگر از جمله در تهران، سمت و سو و بازدهی مطلوبی ندارد. برخی مدرسان دانش کافی ندارند، ولی به خود اجازه می دهند که به کودکان ما موسیقی آموزش بدهند. برخی آموزشگاها سطح آموزش را تنزل داده اند. مدرسانی هستند که نت هم به خوبی نمی دانند و موسیقی بیشتر تجارت شده تا هنر ماندگار دوران ها.

از طرفی رهبری ارکستر کاری کاملاً تخصصی است، اما این سال ها هر کس به خود اجازه می دهد یک باگت (چوب رهبری) بگیرد و خود را رهبر ارکستر معرفی کند. رهبری ارکستر جایگاه ویژه ای دارد.

تجلیل در فرهنگسرای نیاوران


این سال ها برایم در سالن هلال اهمر ساری و فرهنگسرای نیاوران تهران دو مراسم تجلیل گرفتند. اما در موسیقی و هنرحال پیشکسوت ها مراعات نمی شود.

یادم می آید یک بار به تالار وحدت رفته بودم. ساعت 10:

صبح رسیدم دم در تالار. به یاد سالهای کاری خودم خواستم وارد شوم تا تمرین ارکستر را تماشا کنم، اما نگهبان اجازه ورود به من نداد.(با بغض و چشمان اشک آلود) 13 ساله بودم که وارد تالار وحدت شدم و 63 سالگی از آن خارج شدم، ولی امروز مرا راه نمی دهند و مرا از در می رانند. این حجم از برخورد بد برای یک هنرمند سنگین است.



    ©2013 APG.ir