نیما یوشیج و عنوانی مجعول بنام «علی اسفندیاری»
در تمام دست نوشته ها، یادداشت ها، اشعار و مکتوبات نیما، نمی توان سندی یافت که بنام «علی اسفندیاری» باشد.
مازندنومه؛ سرویس فرهنگی و هنری، محمد عظیمی: نیما یوشیج پرچمدار شعر نوین سرزمین ماست و با ایجاد نگاهی دیگر به هستی آدمی، ساختار و وزن شعر ایران را دگرگون کرد.
کوشش بزرگی که نیما از دی ماه سال 1301 با شعر افسانه آغاز کرد و دوران تکاملی هنر را با تبیین تئوری و شعر خود تا پایان عمر ادامه داد.
در چند دهه ی گذشته کتاب های فراوانی از آثار نیما و نقد و نظرات دیگران به چاپ رسیده و پیش از نام نیما یوشیج از عنوان «علی اسفندیاری» استفاده شده است و این گونه القا می شود که نام اصلی اش «علی اسفندیاری» بوده و نام نیما یوشیج را به عنوان تخلص و یا نام هنری برگزیده بود.
در گفتگوی اخیر آقای عادل جهان آرای -نویسنده کتاب 500 روز با نیما- که در مازندنومه منتشر شد، او بیان داشت: «وقتی متوجه شدم علی اسفندیاری معروف به نیما یوشیج اهل مازندران است، علاقه من به ایشان دو چندان شد»
نگارنده در اوایل دهه ی 80 اعلام کرد که براساس اسناد و مدارک باقی مانده از نیما، هیچ سندی به نام علی اسفندیاری وجود ندارد. اما متاسفانه جماعتی عامدانه و گروهی جاهلانه، این نام را پیش از نام نیما یوشیج همچنان ذکر می کنند.
می توان با بررسی دست نوشته ها، آثار و اسناد نیما دریافت که نام واقعی نیما چیست. آیا در ابتدا ایشان را علی اسفندیاری می نامیدند؟ آیا بعدها نام و نام خانوادگی اش را تغییر داد؟ آیا نیما یوشیج نام هنری و یا تخلص شاعر است؟
گزارش این تحقیق می تواند بسیاری از ابهام ها را روشن کند و بر بسیاری از بی خبری ها و نبود جستجو در اسناد شاعری که پایه گذار شعر نوین است، خط پایان بکشد.
هنگام تولد، نام علی توسط والدینش انتخاب شد. باتوجه به درگذشت میرزا علیخان نایب الایاله، پدربزرگ علی در دو سال قبل از تولد، به احتمال فراوان جهت حرمت گذاری و سنت فرهنگی مازندران، این نام توسط ابراهیم خان برای فرزندش انتخاب شده بود.
تا پیش از تشکیل اداره سجل احوال، افراد براساس اضافه بنوّت نامبردار شده و شناسایی باتوجه به اشتهار پدر، بزرگ خاندان، بزرگ قبیله و ... انجام می شد و گاهی براساس لقب و یا صفات مشهور شناخته می شدند.
در حاشیه ی قرآن خطی این خاندان، پدرش تاریخ تولد او را چنین ثبت کرده است: «تولد نورچشمی علی لیله 15 جمادی الاول 1315». بدون شک نامش تا پایان درس در مدرسه عالی سن لوئی، علی بود و در شعر موشحی که به توصیه معلم ادبیاتش، نظام وفا می نویسد نام علی وجود دارد. در تصدیق نامه پایانی که به زبان فرانسه صادر شد، تنها عنوان ـ میرزا علی خان ـ ذکر شده است.
کتاب (قصّه یِ رنگِ پریده، خونِ سرد) را در حَمَل سال 1300با سرمایه خود در30 صفحه و به قیمت یک قران در مطبعه ی سعادت تهران به چاپ می رساند و باتوجه به اینکه هنوز افراد دارای شناسنامه نشده اند، در روی جلد نام گوینده را با حروف فارسی و لاتین فقط نیما می نویسد.
در دی ماه سال 1301 شمسی با نام نیما یوشیج، شعر افسانه را به پیشگاه استاد نظام وفا تقدیم می کنم.
مقررات تشکیل اداره سجل احوال در سال 1297 تهیه و از سال 1304 شمسی، دریافت شناسنامه الزامی می شود.
نیما در سوم خرداد ماه 1304 از اداره سجل احوال بلدیه طهران، شناسنامه ی خود را دریافت کرد که به نام نیما خان و نام خانوادگی یوشیج ثبت شده است.
نیما تا زمان دریافت رسمی شناسنامه، در تمام نامه ها و اشعار خود از عنوان نیما و نیما یوشیج استفاده کرده است و خود را در هیچ نوشته ای علی اسفندیاری معرفی نمی کند.
حتی پس از درگذشت حسن اسفندیاری (محتشم السلطنه) در سال 1323 شمسی که از صاحب منصبان مشهور و وزیر چند وزارتخانه بود، کتابی به عنوان زندگی حسن اسفندیاری به چاپ رسید. نیما یوشیج در آغاز کتاب نسب و تبار خاندانش را شرح می دهد، اما در پایان این بخش نام خود را به عنوان نیما یوشیج می نویسد.
در تمام دست نوشته ها، یادداشت ها، اشعار و مکتوبات نیما، نمی توان سندی یافت که بنام «علی اسفندیاری» باشد. درست است که چهار خاندان اسفندیاری، داوودی، جمشیدی و کریمی از بازماندگان نسل قدیم این ناحیه بوده اند، اما نیما هرگز خود را وابسته به نسبش نکرده است.
عنوان علی اسفندیاری هم از افزودنی های دهه ی چهل به مطالب مربوط به نیماست. عمدی که تنها می تواند از جانب بستگانش تکثیر شده باشد، در حالی که می توان نظراتش را نسبت به اطرافیان نسبی اش در یادداشت ها دید. همان کسانی که نیما را به سادگی و نداشتن خصلت اربابی و گفتن شعرهای نامتعارف متهم می کردند، پس از تثبیت جایگاه هنری نیما به دنبال گسترش نام علی اسفندیاری پیش از نام نیما یوشیج برآمدند.
درست است که نیما از خاندان اسفندیاری بوده و حتی رعیت های این خاندان هم به تاسی از ارباب شان، نام فامیل خود را اسفندیاری گذاشته اند، اما فرزند ابراهیم خان خود را نیما یوشیج می خواند. گستردگی و شعبات این خاندان چنان است که حتی اسفندیاری های قوم بختیاری، نیما را مربوط به خود اعلام می کنند و مانند دیگران می خواهند از این نمد برای خود کلاهی درست کنند.
نیما یوشیج یک نام و نام خانوادگی است و او هرگز از نسب خاندانی اش استفاده نکرده است. او فرزند ایران است. حرمت گذاری به نیما از شناخت درست زندگی، آثار و نقشی که در شعر و ادبیات ایران داشته است، حاصل می شود.
متاسفانه آثار نیما هم مانند نام او دستخوش دستکاری های ناشیانه و کاسبکارانه کسی شده که باید بیش از همه نسبت به صحت آثار بنیانگذار شعر نوین ایران، دقت داشته باشد. تطبیق کتاب (یادداشت های روزانه نیما یوشیج) به کوشش شراگیم یوشیج که در سال 1387 با متن «بازیابی و بازنویسی از روی دست نوشته ی نیما» توسط انتشارات مروارید منتشر شده است با کتاب (برگزیده آثار نیما یوشیج، نثر به انضمام یادداشت های روزانه) که با انتخاب، نسخه برداری و تدوین سیروس طاهباز در سال 1369 توسط انتشارات بزرگمهر به چاپ رسیده است، نشان می دهد که کتاب منتشر شده در سال 1387 دارای غلط های متنی، املایی و تکرار فراوان است. خوشبختانه در سال 1396 چند اثر در پستو مانده از نیما به همراه آثاری که قبلا به چاپ رسیده بود، با عنوان کتاب (دفترهای نیما، مجموعه آثار منثور نیما یوشیج) توسط انتشارات رشیدیه منتشر شده است اما همین خطا را بویژه می توان در اثر مثله شده ی داستان «مرقد آقا» دید که ای کاش به چاپ نمی رسید. واقعاً اگر نیما یوشیج زنده بود، با این شیوه ی چاپ موافقت می کرد؟
نیما در یادداشتی می نویسد: بعد از مرگ من نه کسی را دارم علاقمند، یعنی دریابد که کدام شارلاتان نمی آید نوشتجات مرا ببرد و ماخوذ به حیا نشده به دست آنها نمی دهد، نه مرا فرزندی باشد برومند. من می میرم و آثار شلوغ و درهم و برهم من می ماند و از بین می رود. به من زمان زندگی من کمک نکرد که بتوانم با آرامش کارم را بکنم.
- دوشنبه 19 آذر 1397-8:28
باسلام و عرض ادب
ضمن تشکر از نویسنده جهت درج مطالب مفید برای نیمای بزرگ ، هرچه از نیما مطلب نوشته شود کم است .
روحش شاد و یادش گرامی باد
امه نیما شعره نوره بساته
خجیره گپه بیته دل هپاته
ونه نوم و هنر دنیا دپیته
وه از مازندرون یوش دهاته
باتشکر
میر حمزه طاهری هریکنده ای نوپا از بندر عباس