حسین زادگان؛ استاندار گفتمانی یا اجرایی؟!
استاندار مازندران بیش از آنکه بتواند یک مدیر ارادهمحور باشد و خود بر سیستم اثر بگذارد، بیشتر مدیری شرایطمحور است و از شرایط اثر میپذیرد و باید شرایط را مدیریت کند. دولت در این شرایط مدیر جهادی اجرایی نمی خواهد، برعکس فردی را بر میگزیند که گفتمانهای اقناعی ارائه کند و مأموریت وی نیز نجات مازندران از هیولای زباله نیست، نجات شرکتهای ورشکسته و بازگشت کارگران به سرکار نیست، احیای پروژههای نیمه تمام نیست، تعریف پروژههای جدید نیست، بلکه راضی نگهداشتن افکار عمومی و گروههای سیاسی به وضع موجود است.
مازندنومه، سرویس سیاسی: ماههای آغازین انتصاب سومین استاندار دولت تدبیر و امید در مازندران را در حالی پشت سر میگذاریم که در مدت زمان مدیریت دو استاندار پیشین کار اجرایی چندان قابل ملاحظهای در استان صورت نگرفت. درست است که دولت یازدهم از ابتدا با ایجاد انضباط مالی سعی کرد به وضعیت تقریباً نابسامان اقتصادی سروسامانی داده و به پروژههای نیمه تمام از پیش بجای مانده بپردازد، اما با اتخاذ سیاست انقباض مالی، فشار مضاعفی بر مسئولان استانی وارد ساخته و دست آنان را از هر حیث بسته نگاه داشت.
این رویکرد دولت یازدهم که به صورت معتدل تا سال 96 ادامه داشت، ناگاه در فصل سرد 96 و بهار 97 با تغییرات اقتصادی و ایجاد شوکهای بزرگ در بازار طلا و ارز و ... به وضعیتی بسیار بدتر دچار شد. در شرایطی که دولت در طی 4 سال نخست تورم را تقریباً مهار کرده بود اما رکود اقتصادی سایه سردی بر پروژههای عمرانی و متعاقباً بازار افکند. با شوک بزرگ 96 و تولد یک اتفاق تاریخی در ایجاد تورم و کاهش ارزش پول ملی، همان اندک ثباتی که دولت ایجاد کرده بود نیز از دست رفت و نفسهای نیمه جان اقتصاد و صنعت و تولید و ... به خاموشی گرایید.
اکنون تقریباً تمام استانها با ضعف مفرط اجرای پروژههای عمرانی دست و پنجه نرم میکنند و هر روز بخش بودجههای جاری بر بودجههای عمرانی غلبه میکند. مازندران نیز از قاعده مستثنی نیست و همچنان که در طی سالهای اخیر اتفاق مهمی در بخشهای عمرانی آن به وقوع نپیوست، امروز با شدت بیشتری در حال ضعف و یا بهتر بتوان گفت با مرگ پروژههای عمرانی روبرو است. وضعیت آن قدر بغرنج گزارش میشود که برای مثال حتی دستگاههای مهم زیرساختی و اجرایی همچون راهداری و حمل ونقل جادهای استان در تعمیر و تجهیز ماشینآلات خود گرفتارند چه برسد به کار اجرایی همچون لکهگیری و روکش آسفالت و غیره.
در این شرایط اسفناک، استانداری غیر بومی در سال 96 از دیار همیشه آشنای مدیران بزرگ به مازندران آمد و از همان روزهای ابتدایی توقعات برای ساختن و ساختن و ساختن را بالا برد. اسلامیِ اصفهانی از روز نخست از کار اجرایی و پروژههای بر زمین مانده و معضلات کلان استان گفت و سعی کرد با بازدیدهای مکرر از مسائل زیرساختی استان -حداقل در ظاهر- به وعدههای اجرایی خود وفادار باشد. مشخص نیست او پیش از استانداری مازندران نیز چنین پرستیژ اجرایی و عملیاتی داشته و یا فقط در مازندران این پرستیژ را به خود میگرفت؟! هر چه بود سعی کرد خود را به عنوان مدیری عملیاتی و اجرایی به مازندرانیها نشان دهد. به عنوان مثال اسلامی به بحرانهای بزرگ مازندران همچون زباله، فاضلاب شهری، ورشکستگی صنایع و غیره اشاره میکرد و وعده حل این معضلات را میداد. یا اینکه در جلسات با مدیران دستگاههای اجرایی بسیار بادقت ظاهر میشد و از اصطلاح رایج خود که یک واژه مهندسی است (ماتریس) بسیار استفاده میکرد.
همانگونه که از ابتدا نیز نشان میداد اسلامی برای مازندران نیامده بود و به قلههای بالاتر می اندیشید و استانداری مازندران برایش در حد روزمهای برای ارتقا مناسب مینمود. او در کمتر از یک سال رفت و باز هم مازندران ماند و خیل معضلات و بحرانهایی که هر روز فربهتر میشوند. دولت دوازدهم سال های پایانی خود را پشت سر گذارده و از حیث سیاسی نیز دیگر برگ برندهای ندارد که خرج کند.
روزهای گرانی و بیکاری افسارگسیخته است و افکار عمومی تا حد زیادی به دولتی که در خرداد 96 به آن 24 میلیون رأی داد پشت کرده و دیگر حوصله دفاع از آنرا ندارد. بازار و صنعت خوابیده و کارگران و کارمندان از اینکه حقوق و دستمزدشان نسبت به تورم بسیار عقب است، دل خوشی ندارند.
حجم بزرگ بدهی به پیمانکاران و پروژههای عمرانی نیمهتمام روی دست مانده و حتی کسی جرأت شروع پروژهای جدید در استان را ندارد. در این شرایط تاریخی که نمونه آن در تاریخ 40 ساله پس از انقلاب وجود نداشته، استاندار کنونی مازندران چه خواهد کرد؟
در این شرایط، منابع جدیدی از کره مریخ به مازندران نمیآید! در واقع: «همینی که هست!» و استاندار باید با همین داشتههای موجود، استان را نگاه دارد.
درواقع شرایط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی کشور و به همان تناسب استان به گونه ای است که فشار ساختاری بر هرگونه توانایی و اراده فردی غلبه مییابد. در این شرایط اگر از ژاپن هم مدیر بیاورند تنها کاری که میتواند انجام دهد حفظ وضع موجود و سختتر نشدن اوضاع است. پس دولت تدبیر که اتفاقاً در سنجش افکار عمومی بسیار قدرتمند است و توانایی نقشهخوانیِ افکار عمومی را بسیار بهتر از دولتهای قبل دارد، بهترین انتخاب را در انتصاب فردی میبیند که بیشتر گفتمانمحور است تا اجرایی.
بهترین گزینه دولت دوازدهم در چنین شرایط نابسامان اقتصادی، برای استانی که میخواهد آب دریایش را به کویر سرازیر کند همینی است که انتخاب شد: او اهل مرکز استان است و به مطالبه تاریخی آنان پاسخ می دهد (پاسخ مثبت به بخش اعظمی از افکار عمومی)، خوب حرف میزند (مدل مینیاتوری رئیس جمهور کنونی)، با رسانهها ارتباط خوبی دارد، میتواند افکار عمومی را مشغول عرصههای نهچندان اولویتدار کند، شعارهای بزرگ -به سبک و سیاق نامزدهای انتخاباتی- مطرح کند، و به هیچ عنوان هم قرار نیست شقالقمر کند. تنها کاری که قرار است هر فردی در این موقعیت انجام دهد نگهداشت وضع موجود با کمترین تنش است.
دولت در این شرایط مدیر جهادی اجرایی نمی خواهد، برعکس فردی را بر میگزیند که گفتمانهای اقناعی ارائه کند و مأموریت وی نیز نجات مازندران از هیولای زباله نیست، نجات شرکتهای ورشکسته و بازگشت کارگران به سرکار نیست، احیای پروژههای نیمه تمام نیست، تعریف پروژههای جدید نیست، بلکه راضی نگهداشتن افکار عمومی و گروههای سیاسی به وضع موجود است.
به همین دلیل است که مدیر ارشد استان در نخستین روزهای کاری طرح ورزش کارکنان را به دستگاههای اجرایی ابلاغ میکند، گرمکن ورزشی می پوشد و در پوشش کامل رسانه ای به همراه کارکنان استانداری در پارک نرمش میکند!
به همین دلیل است که از مدیرانی که برخی در دولت دوازدهم و برخی نیز از دولت یازدهم تاکنون برسرکار هستند و چندین ماه و حتی چندین سال از وقت برنامه دادنشان گذشته، برنامه 100 روزه میخواهد!
به همین دلیل است که همچون نامزد انتخابات مجلس شعار سهگانه مطرح میکند! و به همین دلیل است که نخستین نشستهای مدیر ارشد استان در شرایطی که هر روز یکی از واحدهای صنعتی استان به خاک سیاه مینشیند، با سازمان دانشآموزی استان است!
از این حیث است که میتوان گفت مدیر کنونی استان بیش از آنکه بتواند یک مدیر ارادهمحور باشد و خود بر سیستم اثر بگذارد، بیشتر مدیری شرایطمحور است و از شرایط اثر میپذیرد و باید شرایط را مدیریت کند.
- شنبه 15 دی 1397-12:16
آفرین. این تحلیل نه تنها در مورد استان مازندران بلکه کل کشور صادق است. همه مسئولین با آن که کاری نمی کنند و درواقع نمی توانند کاری بکنند و در سیطره چرخهای گردان قول بی و شاخ و دم نظام اداری گرفتارند، که خود تحت فرمان عوامل ناشناخته است. و در عمل نقطة اول و آخر کارشان یکی است.در عین حال با افتخار روزمه خود را پر و طولانی می کنند. نمونه دم دستی اش استاندار قبلی «دیار همیشه سبز کن»! است.
در این اوضاع و احوال که «نهایت کاری که قرار است هر فردی در این موقعیت انجام دهد نگهداشت وضع موجود با کمترین تنش است» استندار ما حرف از 18 ساعت کار روزانه می زند (گزارش های قبلی همین مازندنومه). باید پرسید برای چه و با چه وسیله سر مدیران را 18 ساعت باید سر گرم کاری کرد که نقطة اول و آخرش یکی است. - يکشنبه 9 دی 1397-10:47
یادداشت عالی بود.
- شنبه 8 دی 1397-23:11
سلام مازند نومه
تحلیل جالبی و واقعگرایانه ای بود....
کاش نام نویسنده را می نوشتید
در هر صورت دست بوس نویسنده هستیم - شنبه 8 دی 1397-20:17
سلام
بسیار زیبا و جالب بود، تحلیلگر با زیرکی تمام مغز و مگوها و تاریکخانه را هدف قرار داد و شاید هشداری به اتاق فکر برای ادامه ی بهتر مسیر...
در هر حال این وجیزه نشان از آن دارد هستند هوشیارانی که بی سروصدا در گوشه ای نشسته و شرایط را رصد میکنند شاید این قلم به دستان بی ادعا در کنار گوش بزرگان نشسته باشند و خیرخواهی و نیک خواهی در اندیشگی آنان هویدا باشد.. - جمعه 7 دی 1397-15:56
با سلام و احترام.
آیا دیدگاه بنده را در مورد این مطلب منعکس می نمایید؟ - پنجشنبه 6 دی 1397-19:41
دمت گرم مازندنومه...
- پنجشنبه 6 دی 1397-17:50
نکته دیگر اینکه اگرچه دولت در این شرایط مدیریت جهادی نمی خواهد ولی در فضای تئوریک چاره بسیاری از دردهای استان و کشور بازگشت به مدیریت عملگرا و جهادی است. البته مدیریت جهادی تعریف خواست خود را دارد که به گوهری نایاب تبدیل شده و حتی در درون نیروهای سابقه دار جهادی هم بسیار مظلوم و غیر قابل نشان دادن از مصداق می باشد.
- پنجشنبه 6 دی 1397-17:46
اگر استاندار نتواند برنامه محور باشد، ضرورتاً نمی تواند اراده محور باشد. شرایط محوری نسخه روتوش شده و با ادبیات جدیدتر همان روزمرگی و بی برنامگی است. که روزگار را بدون برنامه و هدف و ساختار سازی برای آینده توسعه استان می گذراند. استاندار بی برنامه استانداری کاملاً سر درگم و بی هدف است. اینکه صرفاً افراد را مدیریت بکنیم که متاسفانه سابقه طولانی و ناموفق اکثر استاندارهای بعد از انقلاب چنین بوده راه به جایی نخواهیم برد. میراث ناجوری که شرایط محوری برای استاندار جدید بر جای گذاشته باید با درایت و مدیریت برنامه محور و علم محور و هدفدار به گزینه هایی از مدیریت در ادارات مختلف تبدیل شود تا گزینه های روی میز استاندار به جای اینکه گرینه های انتخاب افراد تحت نفوذ این یا آن گروه و هزاران حرف و حدیث از زورگویی ها و لابی گری های این نماینده و آن نماینده و این امام جمعه و آن امام جمعه و این متنفذ سیاسی و آن متنفذ سیاسی باشد، باید گزینه های برنامه ای باشد که مثلاً برای فلان سازمان یا اداره برنامه های محوری کارشناسی شده در شهرستان های مختلف چه طرح هایی برای رسیدن به چه اهدافی باید داشته باشد. اتاق فکرهای تخصصی باید در تامین این گزینه ها به استاندار کمک کنند و برنامه ریزی مناسب بنمایند. تحلیل های درست و اساسی در این زمینه ها برای رسیدن به اهداف مهم راهگشا خواهد بود. با شناختی که وجود دارد در صورتی که برخی از حرکات غیر لازم تنش آور در فضای استان برای اولویت بندی گزینه ها ایجاد نشود می توان از این طریق به استاندار و تیم کاری استانداری و فضای مدیریتی استان کمک کرد تا به زیربنا سازی و ساختار سازی مناسب برای روان کردن حرکت چزخ ها به سمت توسعه همه جانبه دست یافت.