آنچه نادیدنی است، آن دیدم!
-« فرار کنید، آب رسید...»؛ این را مردمی می گویند که نزدیک پل جمع شده اند. کیف دوربینم کشیده می شود. مرد جوانی میگوید: «فرار کن خانم، در رو.» خانمی در حال دویدن کفش هایش را پشت سر جا می گذارد. رانندهی پژو 206 که قصد فرار از مهلکه را دارد، چند باری به ماشین های پارک شده میکوبد...
مازندنومه؛ سرویس اجتماعی، حلیمه خادمی: سیل فقط خانه ها را خراب نمی کند، بلکه ریشهی یک زندگی را ویران کرده، با خود می برد!
اگر خرافه نگوییم، 13 بدر امسال حداقل برای بخشی از مردم سوادکوه نحس بود. درد بود و درد!
صدای ضجهی زنی زیرابی که زندگیش را در سیل 13 فروردین 98 از کف داده، هنوز در گوشم طنینانداز است...
*در رو خانم...
ساعت 7 غروب روز 12 فروردین وارد شهر زیراب می شوم. سر کوچهی آیینه شلوغ و برق شهر قطع است. زیراب شب را در تاریکی مطلق به سر برده بود.
ماموران نیروی انتظامی از ورود جمعیت به داخل کوچه جلوگیری می کنند. با سماجت وارد کوچه می شوم. تا حدی پیش می روم که مامور سبزپوش اجازه بیشتر به من نمی دهد.
دهنه پل در حال تخریب است و منازل مسکونی زیر پایشان خالی شده. نزدیک شهرداری زیراب می شوم. ساختمان شهرداری در تاریکی فرو رفته.
-« فرار کنید، آب رسید...»؛ این را مردمی می گویند که نزدیک پل جمع شده اند. کیف دوربینم کشیده می شود. مرد جوانی میگوید: «فرار کن خانم، در رو.»
خانمی در حال دویدن کفش هایش را پشت سر جا می گذارد. رانندهی پژو 206 که قصد فرار از مهلکه را دارد، چند باری به ماشین های پارک شده میکوبد.
شهر به میدان جنگ شبیه شده و هرکس به سویی میگریزد! ماشین های امداد زوزهکشان در حال رفتوآمد هستند. آب رودخانه از یکی از کوچه های خیابان خدمات وارد خیابان اصلی شهر شده.
هوا همچنان تاریک است و نمی توانم خوب عکس بگیرم. باران هم می بارد و فوکوس دوربین کار نمی کند.
به میدان اصلی شهر میروم و چند دقیقهای نفس میگیرم. تلفن می کنم به پل سفید تا وضعیت آن شهر را دریابم. آنجا اوضاع عادیتر است، ولی روستاهایی دچار رانش شدهاند.
* اشکم چون سیل سرازیر میشود
ساعت 10 شب است. شهر در تاریکی مطلق فرو رفته. مردم در خیابانهای زیراب سرگردانند، ناله می کنند، عصبانی هستند و گاه بد و بیراه می گویند.
پل آیینه تخریب شده و بیل مکانیکی وسط آب مشغول کار است. عجب و دل و جراتی دارد راننده بیل مکانیکی!
سیل چند ساختمان را مقهور قدرت خود کرده است و حادثه سال 94 زیراب دوباره تکرار شده؛ این بار اما در تاریکی شب.
مدیر کل بحران استانداری را می بینم که در حال گفتگوی تلفنی است. گویا در سوادکوه شمالی جان دو نفر در رودخانه در معرض خطر قرار گرفته. دستور می دهد تیم امداد کوهستان به کمک بیایند.
به خیابان 17 شهریور میروم که در حال تخریب است. تیر برق تا این لحظه در برابر آب ایستادگی کرده، اما ناگاه فرو میافتد!
برمیگردم خیابان خدمات. به آنی مقابل چشمانم ساختمان دو واحدی فرو می ریزد. بهت زدهام و هراسان. نمی گریزم، ولی دستانم می لرزد و نمی توانم عکس بگیرم. بغضم میترکد و اشکم چون سیل سرازیر میشود. آه سردی میکشم و لرزان لرزان عکسهایی میگیرم که در آن تاریکی شب، بیشترش تار و فلو و محو است.
*رود به خانهاش برگشت
مسئولان استانی از راه می رسند. شهر اما از کنترل خارج شده و در محاصره سیل قرار گرفته است.
ساعت از 2 بامداد 13 فروردین گذشته و جلسه ستاد بحران در ساختمان هلال احمر سوادکوه تشکیل می شود.
از من می خواهند جلسه را ترک کنم، ولی قبول نمیکنم و میمانم.
لوله های خط تغذیه اصلی گاز در معرض تهدید سیل و رانش قرار گرفته و مسئولان دچار بیم و هراس شده اند.
ساعتهاست که آب و برق و گاز منطقه را قطع کرده اند. مدیریت بحران ما شده مدیریت بعد از بحران! چیزی به اسم پیشگیری و آینده نگری بلد نیستیم!
رود تلار دوباره به خانهاش برگشت و حریمش را از آدمهایی که به کمک ماده 100 و دور زدن قانون، اشغال کرده بودند، پس گرفت.
معاون فرماندار سوادکوه وضعیت سیل را از مناطق بالادست جویا می شود. موج دوم سیل بعد از چاشم راه افتاده. شهردار زیراب می گوید اگر سیل دوم بیاید، 20 درصد شهر دچار خسارت میشود.
تلفن معاون عمرانی استاندار مازندران به صدا در می آید. با خوشحالی میگوید آن دو نفر که در شیرگاه در رودخانه گرفتار شده بودند، نجات یافتند. حداقل یک خبر خوش شنیدیم امشب!
* همه چیز به هم ریخته!
ساعت 5 صبح است. باران همچنان میبارد. چند خانه در آب غوطهور شده و زیراب هم چنان بحرانی است.
پل سفید هم وضعیت خوبی ندارد. جاده شهرک قدس ریزش کرده.
دمدمای بامداد 13 بدر، به خانه ام میروم تا لباس هایم را عوض کنم و دوباره به میدان جنگ برگردم!
حالا هوا روشن شده و عمق فاجعه به وضوح مشخص میشود. خانه ای دیگر در حال سقوط است. صاحب خانه سعی دارد از بالکن بخشی از لوازم منزلش را بیرون بریزد تا شاید سالم بماند. زنی ضجه می کشد و بی تابانه میگرید.
آنسوتر فرماندار سوادکوه به همراه بیل مکانیکی و ماموران سعی دارد از مسیری وارد رودخانه شود که خانواده ای مانع می شود؛ میگویند با این کار به منزل شان آسیب می رسد.
پدری به دیوار تکیه داده و اشک می ریزد. روبه رویم ساختمانی قرار دارد که شب گذشته ویران شده و حال صاحب آن بر سر مزار خانه اش می گرید.
همه چیز به هم ریخته. در حال عکاسی از منزلی هستم که تا نیمه سقوط کرده. ناگهان خانه فرو میریزد. مردم تا مسئولان را می بینند فریاد می زنند.
* ما تازه مسئولیت گرفتیم
کدام مقصرند؟ مردمی که به حریم رودخانه تجاوز کردند یا مسئولانی که جریمه گرفته و در حریم رودخانه مجوز ساخت صادر کرده اند؟ نمی دانم، شاید هم اگر رودخانه لایروبی میشد، اوضاع بهتر از این بود.
از هر مسئولی که پرسیدم چرا از سال ۹۴ و بعد از سیل قبلی زیراب، تا حالا کاری انجام نشده، پاسخ روشنی ندادند. چند نفر هم گفتند ما تازه مسئولیت گرفتیم و آن زمان نبودیم!
استاندار مازندران هم به سوادکوه آمده و در جلسه مدیریت بحران، وظایف را تقسیم می کند.
حسین زادگان تاکید میکند که مدیران با صبوری به دلگویه های مردم گوش دهند.
او معتقد است علاوه بر بارش باران، ذوب شدن برفها نیز مزید بر علت شده و دبی آب رودخانه تلار را بالا برده.
استاندار با اشاره به افزایش حجم آب محورهای خطیرکوه، دراسله و آلاشت، میزان ورودی آب را تا ۱۸۰ در ثانیه برشمرد.
او با تأکید بر اولویت حفظ جان بر مال و با اشاره به حجم بالای آب گفت: در این شهر چند باب منزل و یک پل تخریب و زیر برخی خانهها خالی شده است.
*خسته ام...
به پل سفید میروم. مدرسهای تخریب و برخی خیابانها دچار رانش شده. پل شاه عباسی هم مورد تهدید قرار گرفته و آب –خروشان و شتابان- به دیوارههایش می کوبد.
محور اصلی پل سفید دچار رانش و خانهای در شهرک فرهنگیان مورد هجوم آب قرار گرفته است. دیگر خستهام از این حجم روایت رنج مردمانم. نزدیک ظهر شده و دیگر رمقی برایم نمانده. فقط صدای ضجههای زنان و نالههای مردان سیل زده است که در گوشم میپیچد. سرم درد میکند...
*این هم فراموش میشود
غروب 13 فروردین است. همراه برخی مسئولان عازم بازدید میدانی هستم. راههای ورودی برخی کوچهها را بستهاند و ناگزیر از روی چند دیوار میپریم!
سرم همچنان درد میکند. خود را به داروخانه میرسانم تا قرصی بخرم. بی خانمانهای سوادکوهی اما قرصی برای تسکین دردشان ندارند.
روز بعد از 13 بدر برای چندمین بار به زیراب می روم. استاندار صبح 14 فروردین دوباره آمده سوادکوه، برای پیگیری کارها. جلسه غیرعلنی است و گزارشها مرور میشود.
هنوز آب شهر زیراب قطع است و با تانکر آبرسانی می کنند. راننده تاکسی که مرا برمی گرداند پل سفید، می گفت دبه گرفته تا از پل سفید آب بگیرد و بیاورد زیراب.
هنوز همه جا حرف سیل است، ولی میدانم چند روز دیگر این هم فراموش میشود و میرود تا سیل بعدی. فقط مردمی میمانند که هستی شان را آب با خود برد.
*مطلب مرتبط: