نقدی بر کتاب از «خاموشی تا انقلاب»
نویسنده وقتی از طبقات محروم ورنج های آن ها می نویسد و از آن ها دفاع می کند، سخن از ضمیر ما می گوید و ما را مدیون خود می سازد، ولی هرگاه با عینک حزبی، به رنگ توده ای نگاه می کند با ما فاصله دارد.
مازندنومه؛ سرویس فرهنگی و هنری، احمدعلی عنایتی: «از خاموشی تا انقلاب» نام کتابی است که مولف آن مرحوم ابوالقاسم امینی آملی است.(ورسه، 1386)
نویسنده با قلمی شیوا به تشریح ماجراهای زندگی خود پرداخته، از کودکی تا سال 1357 را به تصویر کشید و فراز و نشیب های زندگی خود را به خوبی نمایانده است.
نویسنده آن را به شیوه رمانی در قطعات متوالی تنظیم کرد و دارای سبک مخصوص به خود است. در ابتدای کتاب سخن دل انگیز و جذّاب است، اما کم کم از ملاحت آن کاسته و به نثر معیار نزدیک می شود.
من چندین بار این کتاب را خواندم و سعی کردم نکته ای فرو نیفتد و نقطه ای از نظرم مخفی نماند. چون ایران و انقلاب اسلامی در نظرش آمد و خواست مازندران را ببیند، در خواندن آن دقّت کردم. علاوه بر آن در باره قادیکلای بزرگ -که زادگاه من است- سخن فراوان به میان آمد.
در باره هر نکته درنگ و تعجب کردم. سوال هایی در ذهنم پدید آمد که به چند نکته بسنده می کنم:
*نویسنده برای اثبات مطالب خود از هیچ منبع یا ماخذی نام نبرد و مدرکی ارائه نداد.
نویسنده ادعای رعایت امانت دارد، اما دیدگاه کاملا مادی او به روشنی آشکار است. همچنین کلمات و جملات حزبی به وضوح در آن به چشم می خورد.
*مطالب داخل گیومه از متن کتاب از خاموشی تا انقلاب است.
« مادر بزرگ در صف استثمار کنندگان قرار گرفت »(ص 32) کارناوال، بورژه واها، جبر تاریخ، فئودال، طبقات اجتماعی، نهضت دهقانی – کارگری و...کاربردهای رایج این اثر است.
مسائل مذهبی جامعه به چشم نیامد و یا پلک ها فرود آمد و چهره ای خشن و نازیبا از آن به نمایش در آمد. هر جا سخن از روحانیت است، شک و شبهه می پراکند و نقش منفی و ایفای نادرست، نصیب آن ها می کند.
«مادر بزرگ قبل از اذان صبح بیدار بود. چای و صبحانه برای خانواده آماده می کرد.» (ص22)
ملاحظه می شود به نماز صبح و عبادت مادر بزرگ اشاره ای نمی شود.
« گمان می کنم این طلبه پر شور همان کسی باشد که همراه نواب صفوی در لشکر دو زرهی تیر باران شد.» (ص77)
*برخی جملات کتاب القای گمان و رواج تحریف است. آیا امکان تحقیق وجود نداشت؟
« بر اثر تغییر مناسبات دهقانی نطفه تضاد روحانیت با نظام ستم شاهی تکوین می یابد و با گذشت زمان ابعاد بیشتری می یابد و...افسانه دوهزار و پانصد ساله آن پایان می یابد .»(ص382)
نویسنده آگاهی و بیداری دینی را مشاهده نکرد، گویی در فضایی خارج از ایران به سر می برد.
« روحانیت انقلابی بعدها در جریان حوادث شانه خود را از زیر بار سنگین حمایت مالکان خارج ساخت و با همگامی در راه تامین خواست های جامعه انقلابی ایران موفق شد رهبری انقلاب را در دست بگیرد.»
پس تا آن زمان رهبری در دست چه کسی بود؟ روحانیت که از متن مردم و وابسته به جامعه است چه زمانی از خواست مردم دفاع نکرد؟
*درکل کتاب، کلمه ها و جمله ها از سر عقده و نیش است واعتدالی در آن مشاهده نمی شود. نویسنده حتی فریادها را نمی شنود و تابلوهای بزرگ را نمی بیند.
«مردم در ضمیر باطن برای دردهای بی درمان خود و در شعور ظاهر برای شهدای کربلا می گریستند.» (ص43)
در این عبارت نقش دین به حساب نمی آید و احساسات مذهبی جایی ندارد.
نویسنده وقتی نوشته های خود را مرور می کند، فقط جنبش های کارگری و دهقانی را می بیند، فقط عکس میرزا کوچک خان و چه گوارا را می بیند و دیگر هیچکس نمی بیند. راستی ندیدن و نشنیدن چه نعمت بزرگی است برای اثبات مقاصد حزبی.
محور اصلی سخن مناسبات دهقانی است. همه چیز را وابسته به حزب توده می داند. گویی در ایران فقط حزب توده بود و بس.
« بعد از کودتای 28 مرداد با ضربات پی در پی که نظام فاشیستی به حزب وارد ساخت، در درون کشور تکیه گاه مطمئنی باقی نماند .»(ص306)
مختصات شهر تهران را در سه چیز می بیند: 1- جبهه ملی 2- نیروهای متشکل حزب توده 3– کانون توطئه دربار
پس نیروهای مذهبی و ملت مسلمان چه نقشی داشتند؟ گویی ملت ایران یا ملی گرا بودند یا بی دین و حزبی و یا درباری .
نویسنده به شوروی سخت پایبند است و ادعا می کند که « ارتش سرخ حتی یک فقره بی عفتی و تجاوز به حقوق فردی و جمعی در حسابش ثبت نشد ه بود.» (ص 123)
در صورتی که سالخوردگان روستای ما و روستاهای اطراف از جنایت و تجاوزگری های ارتش شوروی فریاد ها در دل دارند. دکتر عطا الله قبادیان از جغرافیدانان برجسته کشور، اهل سوادکوه در کتاب هوای وطن در این باره به تفصیل سخن گفته است .
در کتاب «از خاموشی تا انقلاب» ترور رزم آرا خدمت به آمریکا شمرده شد و خلیل طهماسبی از عوامل سازمان سیا به حساب آمد. حال
«چند روز بعد رادیو مسکو طی تفسیری حادثه را بدین گونه ردیابی کرد : رزم آرا از دوستان قدیمی انگلستان بود. در ماه های اخیر برای توسعه بازرگانی با اتحاد شوروی وبسط مناسبات حسن هم جواری گام های موثری برداشت . ترور رزم آرا به دست عوامل سیاسی آمریکا انجام گرفته شد . »ص217
ملاحظه می شود که علت این قضاوت فرمایش های رادیو مسکو اعلام شد.
بی اعتمادی مردم به آن ها دردی است که نویسنده از آن می نالد. وقتی به روستای چنگی میون وارد شدند « مهمان های ناخوانده را با اکراه در جمع خود پذیرا شدند... در عین حال حاضر نشدند شب ما را در خانه نگه دارند. بدون آنکه از سفر سیاسی نتیجه ای بگیریم به شهر برگشتیم .»
« ناگهان با فریاد یا علی زن و مرد به مهاجمین حمله ور شدند. »(ص144)
هرجاسخن از یا علی و یا هر شعار مذهبی است مردم شرکت می کنند و پیروز می شوند .
«ولی حزب از نیروی عظیم ترین طبقه مولد ثروت یعنی دهقانان سهمی نداشت .» (ص124)
اگر اتحادی از مردم دیدید به خاطر حزب نبود بلکه منافع آنان ایجاب می کرد .اگر مردم می فهمیدند که شما چه مرامی دارید به هیج وجه با شما همکاری نمی کردند. اگر می فهمیدند که شما پیرو حزب توده هستید کاری با شما می کردند که مردم قادیکلا کردند .
از مطالعه این کتاب فهمیدم که وضع مالی نویسنده بد نبود. در آن زمان ماهی ده تومان از طرف خانواده به او می رسید که پول کمی نبود.
نویسنده وقتی از طبقات محروم ورنج های آن ها می نویسد و از آن ها دفاع می کند، سخن از ضمیر ما می گوید و ما را مدیون خود می سازد، ولی هرگاه با عینک حزبی، به رنگ توده ای نگاه می کند با ما فاصله دارد. همان فاصله ای که اشراف با ضعفا دارند یا به قول نویسنده، اربابان با دهقانان دارند.
در فرازهایی از نوشته، نویسنده پر دامنه وشدید به قادیکلا حمله کرد. از زنی نام برده شده به نام «اسما.» نام آن زن «اَپسا» بود، نه اسما! البته نام اصلی او هاجر بود. اپسا لقبی بود که روس ها به هاجر قادیکلایی دادند. اپسا در زبان روسی به معنی قاتل است. این زن در محل به شجاعت و دلاوری معروف بود و هنوز نام او بر سر زبان هاست. او تفنگی داشت و سوار بر اسب در جنگ و نزاع ها و دفاع شرکت می کرد .
در صفحه 157 کتاب از واقعه ای سخن گفته شده که کسی نگفته و نشنیده است. شاهد و سندی هم معرفی نشده است.
در فرازی دیگر آمده: «از همان آغاز کار، دسته ی قادیکلایی به عنوان کارگر خود را به کارخانه تحمیل کردند .» (ص 155)
اکثر قادیکلایی ها کارگرن عادی بودند و سمت مهمی نداشتند که بخواهند خود را تحمیل کنند. حتی مشتاق رفتن به کارخانه نبودند و آن را پست تر از کشاورزی می دانستند و شب کاری و کار اجباری را دوست نداشتند .
« سید ضیا به قادیکلایی هایی که سابقه قتل و دزدی داشتند، شصت هزار تومان برای ایجاد کلوپ حزب وطن پرداخت .»(ص124)
قادیکلا یی ها طرفدار حزب وطن بودند و وطن جایی است که باید از آن دفاع کرد نه آن که مانند حزب توده وطن را ارزانی شوروی دانست.
آیا مردمی که از مرام و وطن خود در قبال اشغال گران و بیگانه پرستان دفاع می کردند مانند همان کسانی هستند که هم مرام خود را از دست دادند و هم خواهان تقدیم وطن به بیگانگان بودند؟
افرادی که از حزب وطن حمایت کردند بر اساس تکلیف ملی خود مبارزه می کردند. برای حفظ آب و خاک وآبرویی که در تعرض بیگانگان بود، سرسختانه ایستادگی می کردند که گاهی امضای روحانیت هم پای این دفاع بود.
مبارزه قادیکلایی ها با حزب توده ماجرایی پر فراز و نشیبی است. احسان طبری در کژراهه از آن سخن گفته است و دیگران مطالبی بیان کرده اند اما نوشته ی مرحوم امینی از سر بی انصافی است.
«هر وقت حزب {توده } اجتماعی در شهر {قائمشهر (شاهی سابق)} ترتیب می داد قادیکلایی ها سوار بر اسب به آن ها حمله می کردند » (ص156 )
آری؛ قادیکلایی ها در مازندران نقش ها ایفا کردند که اندکی از آن ها در ناسخ التواریخ اثر لسان الملک سپهر، تاریخ مازندران اثر اسماعیل مهجوری و... آمده است .
مخالفت با حکومت مرکزی در زمان محمدشاه قاجار، مبارزه با جریان بهاییت، مبارزه با پدیده ی بیگاری، مبارزه با حزب توده، مبارزه با طاغوت، پیش قدمی در دوران پیروزی انقلاب اسلامی ایران، تقدیم 60 شهید سرافراز و 12 آزاده و بیش از250 جانباز در جنگ تحمیلی در کارنامه قادیکلایی ها ثبت است.
قادیکلا روستایی است که سابقه دیرین دارد. حتی در آن زمان که علی آباد (شاهی)/ قائمشهر فعلی رونقی نداشت، قادیکلااز رونق و شایستگی فراوان برخوردار بود.
اگر شنیده اید که آن ها با چه حرارتی در برابر حزب توده مبارزه می کردند ، باید بدانید که حب الوطن آ نها را به این کار برمی انگیخت.
« وقتی سرلشکر ارفع از هسته های مقاومت داخلی مایوس شد اشرار فراری قادیکلایی ها را که در تهران بودند، مسلح و دسته دسته برای قتل و کشتار به مازندران اعزام می داشت .»ص149
آیا ضد حزب توده بودن معیار شر است؟ دسته دسته یعنی چه؟ تعداد آن ها چه اندازه بود؟ تازه مستند این ادعا کجاست؟
نویسنده به جای تقبیح حزب توده و حکومت شوروی به تنقیح آن ها می پردازد. شهامت نداشتن رهبران حزب توده در رویارویی با مسائل سیاسی، شرکت در کابینه قوام،تبعیت بی چون و چرای دستگاه رهبری حزب توده از راه کار های سیاسی دولت شوروی و عدم انطباق آن با واقعیت های عینی از ضعف های بارز است که دامنگیر این تشکیلات شد.