گفتن از نیما
بیایید همه با هم بپذیریم نه نیما را، نه علمش را، نه هنرش را، نه نوع تفکرش را، و نه مفاهیم عمیق شعریاش را در حد نام بلند او نشناختهایم. بیایید اعتراف کنیم: «نیماجان! ما متهمیم.»
مازندنومه؛ سرویس فرهنگی و هنری، مهدی عصاره: گفتن از نیما سالهاست که شروع شده و چه خوب هم که شروع شده؛ یادکرد «پیرمردی که چشم ما بود» کار پسندیدهای است اما احساسی به من میگوید بعضی چیزها با هم نمیخوانند.
در آن سالهای دور؛ فرض کنید در سال 1335 یعنی فقط سه سال مانده تا دوری نیما از ما، درحالیکه همه فریاد میزدند که نیما به شعر فارسی زندگی دوباره داده است.؛ او «رودکی طریقت نو» است1 ؛ نیمای بزرگ مینویسد: «هر کس حال ترا میپرسد و تو میگویی متشکرم. همه ترا دوست دارند اما هیچکس نمیپرسد که تو چه میخوری و کجا منزل داری و درآمد تو از کجاست.»2 اشکال کار کجاست؟ «شما که غریبه نیستید» آنها که احتمالاً امروز در میان ما نیستند یا که هستند، کاری کردند که پدر پیر خانواده در خانهاش احساس غربت کند.
پیرمرد میدانست در روزگار خودش کمتر گوشی برای شنیدن حرفهای او آماده شده است اما امروز چه؟ بازهم گوشی هست تا حرفهای او را به جان دل بشنود و چیزی از آنها یاد بگیرد؟ چرا «در میان پیروان بیشمار نیما یوشیج، بسیار اندکاند کسانی که راه و رسم او را درست دریافته و شعری مطابق پیشنهادهای او سرودهاند»3 و میسرایند؟! اسم مقاله را «گفتن از نیما» گذاشتهام. لطفاً به ایهام آن توجه کنید. ایهامی که برخی از دوستداران نیما در کلام بدون ابهامشان از آن استفاده نکردهاند. «حافظ موسوی» را میگویم.
او در ادامة اصرارش در کتاب «پانوشتها» در مراجعه به نیما و نظریههای شعری او میگوید: «حرف من به عبارتی، همان ضرورت گفت وگو با گذشته است. به جهت اینکه در صدسال گذشته که حیات مدرن ما آغاز شده، تقریباً کمتر مقاطعی داشتهایم که امکان گفتوگو، امکان سنجش تجربة عقلانی و عاطفی خودمان را داشته باشیم.
به همین دلیل در دو دهة اخیر، میل به اینکه ما حلقههای مفقودة گفتوگو را پر کنیم در همة عرصهها ایجاد شده است. این فقط بحث من نیست که میگویم باید برگردیم و دوباره نیما را بخوانیم... .»4 نیما، خودش و شعرش را چقدر میشناخت؟ کتاب «بدعتها و بدایع نیما یوشیج» مهدی اخوان ثالث را که ورق بزنیم، چنین جملاتی از مقابل چشمانمان خواهند گذشت: «نیما هر قدمی که برمیداشت، به قول خودش جای قدم قبلیاش را فراموش نمیکرد، کجاست. و همچنین جای قدم بعد را، زیرا آزمودهها را نمیآزمود و میدانست کسانی که مدام و لاینقطع بیتوجه به قدمها در حال دویدن بهسوی پیشاند، به سینة خودشان صدمه میزنند و زود از نفس میافتند.
او میدانست که در شب هولناک زندگی و در این راه دور و درشتناک، فاصلة بسیار گرفتن از همراهان سفر و دور ماندن از قافله خطرناک است. این درست که مسئلة اساسی، حرکت و راهسپاری و طی مراحل است اما نَفس دور افتادن فرق نمیکند، وقتی دور افتادی چه از این طرف، چه از آنطرف. زندگی و زندهبودن خیلی حواس جمع و حساب درست میخواهد.»5 اگر یکی از دوستان نیما این را گفته است، خود نیما هم به تاریخ خردادماه 1325 در «حرفهای همسایه» در مورد طرز شعر گفتنش مینویسد: «خردادماه است. لب استخر نشسته موجهای کوتاه و بلند را تماشا میکنم... مثلاینکه استخر حرف میزند.
موجهای کوتاه و بلند، جملات او هستند که به اقتضای موقع و مقام و معنی، بلند و کوتاه میشوند. حرفی که استخر میزند مرا به یاد طرز شعر گفتن خودم میاندازد... نکتة مهم این است که من میخواهم انتظام طبیعی به فرم شعر داده باشم... همین کار را در وزن شعری باید انجام داد و قافیه را سرد نگرفت. قافیه را باید طنین مضاعف ساخت که به مطلب بخورد و ته مطلب و جمله را ببندد، و الّا لزومی ندارد. فرم شعر همسایه روی این پرگار میگردد.
هنر نظم دادن، برای شاعر در این است که چگونه با این پرگار بگردد و اثر هنری خود را تطبیق کند. چهبسا که در همة اشعار آزاد من خوب تطبیق نشده، ولی تطبیق نشدن، غلط نمیشود.»6 نیما بر آگاهی هنریاش نسبت به شعر خود اصرار میورزد و در «نامه به شین پرتو» مینویسد: «اما در این روش (که راه آن را بهتر از راه خانهام بلدم) این قبیل شعرها چنانکه میبینیم نهفقط بینظم نیست بلکه نظم آن دستمزد زحمت و مواظبت و حوصلة مخصوصی است.»7
این نیما کجا و نیمای ادعایی برخی از دیروزیها و امروزیها کجا؟! آنهایی که ما را با اظهارنظر اشتباهشان به سمت اولین یقین تأسفبار سوق میدهند، یقین به «بیثمر و بیارزش بودن کار و آثار نیما» آنجا که با لحن حقبهجانب میگویند: «هیچ مسئلهای وجود ندارد و اتفاقی هم نیفتاده، شعر راه طبیعی خود را رفته و به راه طبیعی خود نیز ادامه خواهد داد.»8
خودمانیم مشکل کجاست؟ چرا و چطور، کار به اینجا کشید که گرفتار دردی ترکیبی باشیم؟ برای پیدا کردن بخشی از جواب این پرسش فکر کنم بد نباشد اوراق تاریخ را تا همین سالهای نزدیک ورق بزنیم: 1ـ اخوان در مصاحبة زمستان 1354 با روزنامة کیهان میگوید: «هنوز هیچکس نیما را به درستی نشناخته است.»9 آیا ما پس از گذشت بیش از چهار دهه از آن تاریخ، نیما را آنچنانکه باید شناختهایم؟!
«شما که غریبه نیستید»، نه که نتوانستیم، یک گام درخور هم نتوانستیم برداریم چون در بین اهل فضل و علم خرافة جاافتادهای آنچنان سیطره یافته است که اهل تحقیق را بیچاره کرده است؛ بیچاره بهتماممعنای لغوی آن. این دومین یقین تأسفباری است که گرفتارش شدهایم. قدرت این خرافه آنچنان است که از مرحوم قیصر امین پور میشنویم: «البته تا سالیان سال میتوان دربارة کار نیما از دیدگاههای گوناگون سخن گفت، اما گذشته از چند اماواگر که شاید در باب این مقاله [(مقالة «نوعی وزن در شعر امروز فارسی» به قلم مهدی اخوان ثالث در کتاب« بدعتها و بدایع نیما یوشیج»)] روا باشد، حرف اصلی در مورد طرح بنیادی دستگاه عروضی شعر نیما (وزن و قافیه و شکل بیرونی) تقریباً همان است که یکبار و برای همیشه اخوان ثالث نوشته است.»10 اما اخوان که نویسندة مقالة مذکور است یقینی هم اگر دارد، این نیست.
او بر پایة آگاهیاش نسبت به شعر و آثار نیما در مصاحبة دیماه 1355 میگوید: «هنوز هم تمامت آثار نیما منتشر نشده است که بتوان بهاصطلاح «پرونده»ی کار، و پیشنهادهای او را کامل و تمام دانست.»11 این در حالی است که قائلان به خرافة تمامت مقالة «نوعی وزن در شعر امروز فارسی» توجه ندارند که اخوان آن را در شمارة سوم مجلة «راه هنر» آنهم در دورة حیات نیما (سال 1334) نوشت و چاپ کرد12 و به نیما هدیه داد.13 تازهتر اینکه تا امسال، آخرین اشعار نو نیما در دو کتاب «صدسال دگر» و «نوای کاروان» چاپ شدهاند.14 شاید بتواند پس از تحقیقی درخور نام و کار نیما اعلام کرد که پروندة نیما و آثار او بسته شده است. شاید!
علاوه بر سخنی که از اخوان به گوش جان شنیدیم؛ در سه جای دیگر کتاب «عطا و لقای نیما یوشیج» جملاتی را اخوان برای ثبت در تاریخ نوشته است که باطلالسحر این خرافه است. اولاً، او در دو صفحة آخر کتاب «عطا و لقای نیما یوشیج» که تاریخ آبان 1361 را بر پایان خود دارد و اخوان پس از نوشتن 554 صفحه در دفاع از نیما نوشته است: «اگر خدا خواست (یا ساخت) و حضرت عباسها هم گذاشتند ـ و زن و بچه و گرفتاریها و دیگر و دیگرها ـ و اگر عمری و حال و حوصلهای باقی بود، شاید در چاپهای بعدی، این بحث و مقال [(عطاها و لقاهای نیما)] را کاملتر کنم و همة آنچهها را که در این خصوص لازم میدانم، بر این بحث بیفزایم، چون هنوز گفتنیها در خصوص عطاها و لقاهای نیما یوشیج و بعضی پیروانش کم نیست خاصه که من در این مقال بیشتر از لقاهای خاص و نادر نیما صحبت کردهام و مخصوصاً عطاهای او هنوز بکر و باقی و برای بسیاری ناشناخته است و حقش گزارده نشده است (البته در فصول بدعتها و بدایع که چاپ شده به این قسمت عطاها نیز پرداختهام) و اگر بخت یارم نشد، خدا و حضرت عباس هم نساختند، نگذاشتند، که دیگر معذور خواهم بود و پسازاین کمترین، خواهند آمد کسانی که این معنی را دنبال کنند، انشاءالله.»15 ثانیاً در ابتدای مقدمة کتاب «بدایع و بدعتها، و عطا و لقای نیما یوشیج» در صفحة 7 از چاپ 1369 مینویسد: «و کتاب دیگری هم به نام عطا و لقای نیما یوشیج در همین زمینهها بعد از انقلاب چاپ کرده بودم، اما در این کتاب ... چند مقاله ... بر آنچه به چاپ رسیده بود، افزودم و همه را منهای دیگر از بعضی مقالات من دربارة کارهای بزرگ نیما یوشیج مثل مسئلة بدیع و بلاغت، قافیه و ریتم مضاعف (به قول خود نیما)، سیاست و شعر و ... یککاسه کردم و بقیه بر عهدة فرداهاست.» و در انتهای همان مقدمه در صفحة 21 تکرار میکند: «همچنین شعر و سیاست در کار نیما که فصل عمده و کم همانندی است، و نیز بدیع و بلاغت و قافیه و شرححالی به کمال که من از او توانم نوشت و لاغیر، انشاءالله، که امیدوارم بتوانم تمام ... و چاپشان کنم.»16 فکر میکنم با مشاهدة این سطور، دیگر فریاد یأس آور «جَفَّ القلم» در شناخت شعر نیمایی، فریادی عبث باشد.
2ـ عبدالجبار کاکایی سال 1383 در مصاحبه با روزنامة جام جم گفته است: «وضعیت ما شبیه دوران نیماست... و معتقدم بالاخره فردی پیدا میشود که بتوانیم عنوان «نیمای دیگر» را به او بدهیم... اما اینکه آن فرد چه کسی باشد تا بتواند تئوریهای نابسامان این دوران را جمعبندی کند، واقعاً نمیدانم.» 17
3ـ مصطفی علی پور هم به سال 1384 در مصاحبه با روزنامة جام جم اظهار کرده است: «کوششها و تجربهها زیاد و متنوع است اما بخش عمدة آنها راه به جایی نمیبرند. من منتظر نیمای دیگری هستم تا بیاید و مثل ققنوسی خودش را قربانی کند و به آتش بکشد تا از خاکسترش نسل جدید و شعر تازه بروید. ما در حوزة فرهنگ و هنر، ادبیات و بخصوص شعر، به ایثار نیازمندیم تا بتوانیم نسل جوان را در ذهن و زبان هدایت کنیم.» 18 چه افسون کارشناسانهای! کارشناس میخواهید: نیما. نیمای بزرگ، کارشناس بود چراکه بیش از شش دهه قبل با فکری سنجیده، بهعمد یادداشتهایی نوشت تا برای ما آنقدر نوشته به ارث بماند که ما را به اطمینان برسانند؛ اطمینانی توأم با امید و شادمانی. بیایید آب گوارایی که نیما با تلاش بسیار به دست آورده و رایگانی به ما هدیه داده، بنوشیم و البته امید که قدردان باشیم. پیشنهاد میکنم عجله نکنید. جرعهجرعه بنوشید ـ گوارایتان باد!
جرعة نخست، ماهیت شعر و شاعر معاصر ازنظر نیما:
1ـ شعر، برای تمام زندگی است. زندگی تن و زندگی روح شاعر. یعنی تمام هستی، که زندگی فقط یک گوشة آن را نگرفته و به خورد و خواب نچسبیده است بلکه تمام حواشی آن را با خود می برد... شعر، برای نمودن یک انسان عالی در زندگانی عالی است. آدم برای خورد و خواب نیست. انسان، آمادة پیشرفت در تمام صحنة وجود است. اول زندگی مبارزه است، آخر زندگی شعر و مبارزه برای رسیدن به زندگی و هرچهتمامتر، اعلاتر است. والسلام علی مَن اتبع الهُدی. این است عقیدة نیما یوشیج.19 2ـ احتیاجی ندارم که کسی بپسندد یا نپسندد. بد بگوید یا خوب بگوید. اما من خواستم دیگران هم بدانند چطور بهتر میتوانند بیان کنند و اگر چیزی گفتهام برای این بوده است.20 3ـ در هنر من سرگذشت ملت من حس میشود، نه شهوات شخص خودم... من جوهر خاص زمان زندگی خودم با انسانها هستم. هنر من اساساً از این آب میخورد. آیندگان خواهند فهمید.21
جرعة دوم، دلیل غفلت دیگران از شعر معاصر:
1ـ نیما در سال 1334 یعنی نزدیک به دو دهه پس از چاپ ققنوس و تنها چهار سال مانده به خاموشیاش در یادداشتی مینویسد: «اغلب راجع به صنعت شعر من، یعنی هنر من، صحبتهای ناقص میکنند اما راجع به خود من کسی حرف نمیزند.»22 2ـ او در ادامة همان یادداشت سال 1334، کلامش را کامل میکند: «نه کسی هنر مرا شناخته است نه کسی فکر و معرفتهای مرا.»23 3ـ من بدبختیها و سرسختیها باز در پیش دارم. من باید زجرکُش شده و بمیرم. حتی مُردن من هم باید آسان نباشد. امیدی که دارم در کیسههاست. شعرهایی دارم ولی آنهم چطور! 24
جرعة سوم، هنر نیما از زبان نیما:
1ـ نیما در نامة 27 دیماه 1304 به دوستش حسام زاده مینویسد: «شعرهای من [...] حکم یک خانواده غریب را دارند ولی خانوادهای لایقِ با استقامتی که بر بومیهای فرتوت، سلطنت خواهد یافت و سیره و سلوک خود را در خانوادههای قدیم رواج خواهد داد. عادات و رسوم گذشته را با اقتدار و یگانگی خودش منسوخ خواهد کرد... تمام اهمیت شاعرانه در این است که چطور دقیق و مقتدر باشیم نهفقط از حیث فکر بلکه از حیث سایر مزایا که صنعت جدید آنها را واضح ادا میکند.» 25
2ـ در همان نامه و در پایان کلام مینویسد: «افسانه» و سایر شعرهای من سرمشقهای اصلیه را به مردم داده است. حال لازم است که آینده از آنها پیروی کند.» 26
جرعة چهارم، روش کار نیما از زبان نیما:
در نامة 17 اردیبهشت 1308 به ذبیحالله صفا مینویسد: «من به نوبة خود خدمتی را به ملت انجام دادهام و با انواع و اقسام نمونههای بکر دیگر در انزوای خود به خواب میروم تا اینکه صبح دیگر از خواب بیدار شوم. بهدقت مینویسم و خیلی دیر میپسندم.»27
جرعة پنجم، دلیل خودداری نیما از بیان نظریهاش:
1ـ بعضی افراد اسباب خندة من میشوند که متصل اصرار دارند من نظریهام را بنویسم. زیروبم این کار را بهتر است که هنوز فاش نکنم.28 2ـ حماقت این است که ما کاملترین و زیباترین چیزها را به خورد ناقصترین مردم بدهیم. خیلی صحیح گفته است غزالی که حکمتگویی برای عوام مِثل این است که شیرخوار را با گوشت تغذیه کنیم. وقتیکه درخورَند کسی چیزی به کسی داده نمیشود، حماقت در ما هست.29 نتیجهگیری گفتیم که عبدالجبار کاکایی در سالهای نچندان دور؛ یعنی در سال 1383 گفته بود: «وضعیت ما شبیه دوران نیماست... معتقدم بالاخره فردی پیدا میشود که بتوانیم عنوان «نیمای دیگر» را به او بدهیم.»
مصطفی علی پور هم یک سال بعد گفته بود: «من منتظر نیمای دیگری هستم تا بیاید و مثل ققنوسی خودش را قربانی کند و به آتش بکشد تا از خاکسترش نسل جدید و شعر تازه بروید. ما در حوزة فرهنگ و هنر، ادبیات و بخصوص شعر، به ایثار نیازمندیم تا بتوانیم نسل جوان را در ذهن و زبان هدایت کنیم.» عبدالجبار کاکایی درست تشخیص داده که وضعیت ما شبیه دوران نیماست اما چه نیازی است که باز فردی مثل نیما پیدا شود تا تئوریهای نابسامان این دوران را جمعبندی کند؟! نیما قبلاً این کار را کرده است؛ او در دوران خودش قالبی نو از شعر فارسی را به ما هدیه داده بود. پس بیایید در همان بستری که او آماده کرده، جاری شویم تا هم به التذاذ برسیم، هم شعر فارسی بتواند با سرودههای کار بلد و توانا راه خود را بهسوی کمال ادامه دهد.
بیایید همه با هم بپذیریم نه نیما را، نه علمش را، نه هنرش را، نه نوع تفکرش را، و نه مفاهیم عمیق شعریاش را در حد نام بلند او نشناختهایم. بیایید اعتراف کنیم: «نیماجان! ما متهمیم.» تا با آغازی نو دوباره نیما را بازشناسی کنیم و آنطور که باید از او و شعرش بهرهمند شویم.
برای دست یافتن به بخش دیگری از پاسخ، از خودم و شما میپرسم: «با توجه به گفتههای نیما بهترین راه بازشناسی نیما کدام است؟» ساده است: برویم و کنار نیما بر آتشی که با سوزاندن وجودش افروخته بنشینیم تا بتوانیم در پرتو روشنایی شعر و روش شاعری او در آسمان ادب و هنر ایران و جهان پرواز کنیم.
مراجع و یادداشتها:
1. بدایع و بدعتها، و عطا و لقای نیما یوشیج، ص 462.
2. برگزیده آثار نیما یوشیج (نثر)، ص 305.
3. روزنه، مجموعة آموزشی شعر، ص 312 پاورقی اول.
4. روزنامة آرمان امروز، «گفتوگو با حافظ موسوی: هنوز نیازمند نظریههای نیما هستیم.»، شمارة 3341، 22/3/1396)
5. بدعتها و بدایع نیما یوشیج چاپ 1357، ص 167 و چاپ 1369 به همراه عطا و لقای نیما یوشیج، ص 209ـ 208.
6. دربارة هنر و شعر و شاعری، ص 213ـ 212.
7. همان، ص 341.
8. شعر زمان ما(5): نیما یوشیج، ص 333. محمد حقوقی در سخنرانی خود با عنوان «نیما همان شعر و شعر همان زندگی است.» این اظهارنظر را از مخالفان نیما نقل کرده است.
9 . کتاب صدای حیرت بیدار: گفتگوهای مهدی اخوان ثالث ، ص 193ـ 161.
10. سنت و نوآوری در شعر معاصر، ص 470.
11. صدای حیرت بیدار، ص 218.
12. بدایع و بدعتها و عطا و لقای نیما یوشیج ،ص 97 پاورقی شمارة یک.
13. صدای حیرت بیدار، ص 332ـ 331.
14. صدسال دگر، مقدمة کتاب، ص 19ـ 17 و نوای کاروان، مقدمۀ کتاب، ص 13 ـ 11.
15. بدایع و بدعتها، و عطا و لقای نیما یوشیج، ص 555.
16. همان، ص 22ـ 7.
17. روزنامة جام جم شمارة 1334 شنبه 12 دی 1383، گفتوگو با عنوان «نیمای دیگری میآید؟»
18. روزنامة جام جم شمارة 1638 سهشنبه 4 بهمن 1384، گفتوگو با عنوان «تلاشها با وجود طاقتفرسایی راه به جایی نمیبرند.»
19. برگزیدة آثار نیما یوشیج(نثر)، ص 208.
20. همان، ص 238.
21. همان، ص 243.
22. همان، ص 272.
23. همانجا.
24. همان، ص 277.
25. مجموعة کامل نامههای نیما یوشیج، ص 146.
26. همان، ص 147.
27. همان، ص 329.
28. برگزیده آثار نیما یوشیج (نثر)، ص 241.
29. همان، ص 255.