روز موسیقی ملی با ارگ بم و ارگ کریم خان
جهانگير(عباس)داناي علمي(نويسنده ومحقق تنکابني)
آقا مراد رو در مجلسي ديدم. گفتم: خبرهاي جديد چه داري و چه ميكني؟ گفت: دارم روي يك طرح حيثيتي كار ميكنم كه آبروي همه ما در اين كاره! پرسيدم: اين چه طرحيه كه حيثيت و آبروي همه در اون خلاصه ميشه؟
پاسخ داد: اخيراً قرار شده كه تمام كشورهاي دنيا در يك همايش جهاني شركت كنند و براي موسيقي، روزي را انتخاب و نامگذاري كنند! پرسيدم: شرايط انتخاب آن چگونه است؟ گفت: اول ميآيند روي تمدن و تاريخ و فرهنگ هر كشور اطلاعاتي را كسب مينمايند.
سپس هر كشوري كه ادعايي در مورد ساز ملي خويش و قدمت آن در گذشتههاي دور دارد، آن را معرفي ميكند و بعد با نواختن آن ساز، داوران طبق شرايطي همراه با ديگر مردمان جهان كه از تلويزيون آن همايش را پيگيري مينمايند، تصميم ميگيرند كه پيشنهاد كدام كشور را براي نامگذاري آن روز به خصوص انتخاب كنند.
پرسيدم: آقا مراد حالا تو در اين نامگذاريها چه نقشي داري؟ جواب داد: باز هم ما رو دست كم گرفتي! با چند برنامهاي كه اجرا نمودم و با آشناياني كه قدر مرا ميدانند قرار شده كه من به عنوان نماينده همه، بيشتر كارها رو انجام بدهم. البته تصميم بر آن شده كه پيشنهادهاي تمام اساتيد فن را در رابطه با آن نامگذاري، من بررسي و انتخاب نمايم كه طبعاً آن نام مورد نظر را همراه با ساز انتخابي، در آن همايش جهاني موسيقي شركت ميدهيم
و در آنجا نوازنده با سازش در وسط سن مخصوص شروع به نواختن ميكند و فيلمبرداران هر كشوري وظيفه فيلمبرداري از موسيقيدان خويش را به عهده ميگيرند و آن را از طريق ماهواره به تمام تلويزيونهاي جهان ميفرستند تا تمام مردم دنيا سازهاي كشورهاي مختلف را از آن طريق تماشا كنند و با نواي آن آشنا گردند و علت اينكه هر فيلمبردار بايد از همان كشور شركتكننده باشد، در اين است كه داوران به اين نتيجه رسيدهاند كه اگر فيلمبردار از يك كشوري و نوازنده از يك كشور ديگر باشد، با اندك شيطنت فيلمبردار، حق نوازنده پايمال و ضايع ميگردد. گفتم: ايده خوبيست! خوب بگو ببينم براي آن روز چه نامي مناسب است و احياناً آن را پيشنهاد ميكني!
گفت: يه نامي رو در نظر گرفتهام. گفتم: لابد ميداني كه بعضي از اساتيد موسيقي و اهل تحقيق نامهايي رو پيشنهاد نمودهاند. پرسيد: چه نامهايي رو مطرح نمودهاند؟ گفتم: مثلاً بعضيها عقيده دارند كه بهتر است روز نهم مهر به مناسبت تولد معلم ثاني يعني فارابي، آن دانشمند و فيلسوف بزرگ، روز ملي موسيقي نامگذاري شود.
با توجه به اينكه آن دانشمند موسيقيشناس و معرفيكننده شاهرود داراي وجه ملي و بينالمللي، در تمام جهان بوده و خواهد بود. گفت: شنيده بودم! گفتم: بعضي بر اين باورند كه براي ارزشگذاري به اين هنر بايد آن روز را روز موسيقي جهاني نامگذاري نمود. گفت: آن را هم ميدانستم! دنباله حرفم را ادامه دادم، عدهاي هم ميگويند روز جهاني كلاس... ناگاه آقا مراد بين صحبتم پريد و گفت: آهان يادم آمد جايي هم خواندهام كه چند نفر بر اين عقيدهاند كه آن را روز كلاس يك نامگذاري بنمايند!
گفتم: آقا مراد كلاس يك چرا ميگي؟! بگو كلاسيك! گفت: اي بابا مثه اينكه تو باغ نيستي! كلاس يعني كسي كه داراي مقام و منزلت باشه كلاس يعني اينكه كسي دستوري بدهد و همه حرف طرف رو بدون كم و كاست قبول نمايند و از لحاظ نمرهاي، داراي نمره مخصوص، يعني يك! كه همان اول است باشد. از بعضي دوستان كه تازگي مدرك زبانشناسي گرفتهاند، در رابطه با اين واژه هم سؤال كردم كه آنها چنين تعريفهايي كه همين الان بهت گفتم رو عنوان نمودند كه تازه من بعضي از گفتههاي آنها را براي تو بيان كردم!
گفتم: عجب! اينطوري كه تو داري تفسير ميكني حتماً درباره امپرسيونيسم هم عقيده دارند كه امپر همان آمپر است و سيو هم همان سيب است و درباره نيسم هم حتماً نظر ميدهند كه در اصل اسم نسيم بوده كه جاي حروفش عوض شده و بنابراين معناي امپرسيونيسم اين ميشود كه سيب نسيم داراي آمپر است يا اكپرسيونيسم كه اكپر همان اكبر است و سيو هم تكليفش معلوم شد كه سيب بوده و نيسم هم كه همان نسيم خودمان بوده كه جاش عوض شده كه در مجموع معناي سيب اكبر و نسيم را ميدهد! با تعجب گفت: عجب نميدونستم كه تو هم ميتوني معناي بعضي از واژهها را بررسي كني!
در جوابش گفتم: درست ميگويي اگر اورانسكي ميدانست كه نوابغ زبانشناسي مثل من و امثال من در اين كشور به طرفهالعين ميتوانند تمام واژهها را تفسير و تأويل نمايند وقتي در رابطه با بعضي از واژهها در كتاب فقه اللغه ايراني گير ميكرد از ما كمك ميگرفت! گفت: خوب ديگه چه نامي رو پيشنهاد نمودهاند؟ گفتم: نامهاي بعضي از اساتيد موسيقي، كه براي اين سرزمين پاك زحمت كشيدهاند و به ديار باقي شتافتهاند. گفت: اتفاقاً اين رو هم شنيدهام! گفتم: اي خدا پدر بيامرز تو كه همه نامها را شنيده بودي يا آنها را ميدانستي حالا طرح خودت چيه و چه پيشنهادي براي اين نام داري؟
او لحظهاي با دستش سرش را خاراند و با صداي آهسته، به مانند كسي كه بخواهد راز سر به مهري را بگشايد، سرش را نزديك گوشم آورد و گفت: بايد قسم ياد كني نامي رو كه عنوان ميكنم به كسي نگويي چون ميترسم طرح نام مرا كه يك ايده و كشف بزرگ است بربايند! من هم به سفارش او قسم ياد كردم كه هيچ كس از آشنايان و غير آشنايان از آن نامگذاري مطلع نشوند.
گفت: نامش هست، روز اُرگ بم! ميخواهم اُرگ رو به عنوان يك ساز ملي و قديمي كه زمانش به گذشتههاي دور ميرسد معرفي نمايم! گفتم: آقا مراد اُرگ بم درست نيست بگو ارگ بم! گفت: اي بابا چي ميگي! ايرانيان در زمان قديم اُرگ مينواختند كه محل اوليهاش هم از بم شروع شد كه بعدها خارجيها و اروپاييها اونو به نام خودشون ثبت كردند! گفتم: مراد جون برو از همه كساني كه درباره موسيقي تحقيق نمودهاند سؤال كن. در اون موقع اصلاً ارگي در كار نبود! او مكثي كرد.
پس از لحظهاي چنين جوابم داد: از قديم و نديم گفتهاند كه دل به دل راه داره! پرسيدم: منظورت چيه؟ در جواب گفت: وقتي دل به دل راه داشته باشه خوب اُرگ به اُرگ هم راه داره! اُرگ بم را قبول نداري باشه با اُرگ كريم خان چه ميكني و چه جواب داري كه بدهي؟ گفتم: اي داد و بيداد. آقا مراد اين طرح و اون نام رو بگذار پس از تحقيق كامل عنوان كن كه با آبروي خلقي بازي نكني! آن قدر گفتم و گفتم و استدلال آوردم تا عاقبت آقا مراد راضي شد كه از خر شيطان پياده شود و دنباله تحقيق در رابطه با موضوع مورد نظر را بگيرد و در همان موقع بود كه به او گفتم: ميخواهم يك ساز را براي آن روز پيشنهاد كنم.
او هم طبق معمول بدون مكثي في الفور گفت: حتماً منظورت گيتار برقيه! در جوابش گفتم: ميخوام يه ساز از نوع قديمي چند هزار ساله رو معرفي كني و اونم ساز چنگه. تازه در رابطه با قدمت اين ساز ميتوني با مُهر استوانهاي منطقه چغاميش نزديك دزفول استناد كني كه قدمتي شش هزار ساله دارد. مضاف بر اينكه در تصاوير آن مُهر اركستري از سازهاي مختلف مانند چنگ و سازهاي بادي ميبينيم كه توسط زنان آن دوره همراه خوانندهاي اجرا شده بود! پرسيد: واقعاً تصاوير زنان رو آن مْهر نقش شده بود؟
گفتم: آري اتفاقاً باستانشناسان خارجي مانند دلو گاز و هلن كانتور آن را كشف نمودند و درباره آن نظرهايي دادند. او در جواب پيشنهادم با خندهاي كه حاكي از رضايت بود گفت: عجب! اگه قديميه و بهتر از اُرگه پس اونو معرفي ميكنم و ميتونم بگم روز چنگ، روز چنگ! با خوشحالي از تغيير عقيدهاش جواب دادم: آفرين اين نام از نام روز ارگ خيلي بهتره! خوب درباره فيلمبرداري چه ميكني؟ جواب داد: اصلش همين چند مورد بودند كه دربارهشون صحبت كرديم. در رابطه با تلويزيون و فيلمبرداري هم غمي نيست، چون از خودمون هستند. فقط يه مقدار تحقيقات از آشنايان درباره چنگ برام جمع و جور كن!
بعد از آن ديدار، چند نفر از دوستان محقق را ديدم و خواهش نمودم تا تحقيقي را درباره چنگ آماده نمايند كه اول قبول نميكردند با توجه به اينكه آقا مراد را اصلاً قبول نداشتند و آن مدرك چند ماههاي كه آقا مراد از يكي از مؤسسات خصوصي گرفته بود همانند شمشير داموكلس بر سرم قرار دادند، با توجه به اينكه ميدانستند كه آقا مراد زمين را به آسمان با نردبان هوا به خوبي به هم ميدوزد كه پس از قربان و صدقه بسيار بالاخره به خاطر حفظ آبروي اين خلق مشتاق، فداكاري نمودند و تحقيقات مورد نظر را به من دادند. يكي از دوستان را كه به نيكويي چنگ مينواخت، به آقا مراد معرفي نمودم.
در روز معين، تمام افراد مورد نظر آقا مراد همراه با فيلمبردار تلويزيون و از جمله خود اين حقير سرا پا تقصير، كه همكاري لازم را با آقا مراد نموده بودم به مكان مورد نظر رهسپار شديم. نمايندگان هر كشوري با سازهايي كه معرّف كشورشان بود شركت داشتند و هر نمايندهاي سعي مينمود كه برتري ساز و قدمت فرهنگ كشورش را به رخ ديگر كشورها بكشد. نماينده اسپانيا، گيتار مخصوص خويش را در دست گرفته بود و با هر كلمه و صحبتي دستانش را روي سيمها ميكشيد. نماينده ديگر طبل بزرگي را با خود آورده بود و يكي از سياهپوستها كه شبيه آرمسترانگ بود ترومپتي، در دستش گرفته بود.
فيلمبرداران تلويزيون تمامي كشورها، مرتب در جنب و جوش بودند كه نگو و نپرس. پس از شروع مراسم و خوشآمدگوييهاي متداول، مجري يا گوينده مراسم با تعريف و تمجيد از ساز چنگ و گذشته پر افتخار مهد فرهنگ و هنر سرزمين ائيرينه وئجه و ايرانويج، نام چنگنواز را صدا نمود. چنگنواز كشور ما از ميان سبدهاي گلي كه براي دكور در جلوي سن محل اجرا گذاشته بودند عبور كرد و در جايگاه تعيين شده خويش قرار گرفت. گوينده با شوق و اشتياق عنوان نمود حضار گرامي و بينندگان تلويزيون، براي اولين بار در دنيا همگي شاهد نواختن چنگ، توسط نمايندهاي خواهيم بود كه عاشقانه آن را با تمام حس و حالش خواهد نواخت زيرا اين ساز ريشه در فرهنگ و هنر و تمدن كشور او دارد و فيلمبردار كشور او، تصويرهاي اين چنگ را با تجارب خويش به بهترين نحو به شما بينندگان تلويزيون انتقال خواهد داد
كه مطمئن هستم اين احساس در شما به وجود خواهد آمد كه در كنار ما و همراه ما در اين مكان به نظاره ايستادهايد و دوري راه را حس نمينماييد و من به شخصه مطمئنم كه با رأي خود، همراه ديگر افراد مسئول، ما را در نامگذاري اين روز به خصوص، همكاري و همياري خواهيد نمود.
نوازنده چنگ، با حس و حالي كه معرف اين سرزمين گل و بلبل بود شروع به نواختن كرد. از تمام تلويزيونهاي جهان صداي ساز به گوش ميرسيد اما به جاي تصوير ساز، تصوير چند گلدان گل و زنبوري كه گذارش از خوششانسي به آنجا ختم شده بود و مشغول مكيدن گلها بود پخش ميشد و فيلمبردار ما از تمام حالات و حركات زنبور با مهارت خاصي فيلم ميگرفت كه گاهي صداي وز وز آن به گوش تمام مردم دنيا ميرسيد و...(iricap)