تفکر برد-برد
ياددشتي از:ابوالفضل ملاحسيني
* آخرين يادداشت روزنامه محلي توقيف شده "گلشن مهر"
هر بازي قواعد مخصوص خود را دارد و عمدتا در هر بازي افراد بدنبال پيروزي و برد بوده و تمامي تلاش خود را براي غلبه به ديگران و برنده شدن بكار ميبرند. اما كارآمدان تنها به دنبال برد ـ بردند .
باري چنان كه ميدانيد به طور كلي چهار نوع تفكر وجود دارد:
1ـ (بردـ برد) شيري 2ـ (برد ـ باخت) ببري 3ـ (باخت ـ برد) روباه گونه 4ـ تفكر (باخت ـ باخت) گرگ مسلكها
حال به اجمال به هر كدام از اين نوع افكار و انديشهها اشاره ميشود.
1ـ تفكر (برد ـ برد) شير مسلكها، انسانهايي با ملاحظه زياد، اعتماد به نفس و شهامت بالا، صاحبان اين نوع تفكر مايلند در هر كاري برنده شوند هم خود سود ببرند و هم ديگران حتي ميپذيرند بقيه بيشتر از آنها سود و منفعت ببرند. اين نوع تفكر بيشتر از ويژگيهاي روانشناختي كارآفرينان نيز ميباشد. يعني در قبال آن چيزي كه از افراد مي گيريم چقدر بيشتر و بهتر ميتوانيم به آنها خدمت كرده و چيزي بدهيم.
2ـ تفكر (برد ـ باخت) ببر مسلكها، انسانهايي با شهامت و اعتماد به نفس بالا و بدون ملاحظه، ميگويند وقتي شير به شكار ميرود، بعد از شكار اجازه ميدهد كه بقيه حيوانات هم از شكار او استفاده كنند. ولي ببر اين اجازه را به هيچ حيواني نميدهد. انسانهايي با اين طرز تفكر هميشه مايلند در هر ميداني پيروز باشند. و بقيه افراد براي آنها هيچ اهميت و جايگاهي ندارند.
3ـ تفكر(باخت ـ برد) روباه مسلكها، انسانهايي با ملاحظه بالا و بدون دل و جرات اين قبيل افراد بعلت اينكه از اعتماد به نفس پاييني برخوردارند. اجازه ميدهند ديگران از آنها سوء استفاده كنند. و مانند نردبان همه از روي آنها رد ميشوند. يعني اين دسته نردبان ترقي و رشد ديگران قرار ميگيرند.
4ـ تفكر (باخت ـ باخت) گرگ مسلكها، انسانهايي بدون ملاحظه و بي دل وجرات، بسيار افرادي هستند كه از ثروت و دارايي خود استفاده نكردهاند كه هيچ، حتي در آخر عمر ثروتشان را در جايي دفن كردهاند تا دست كس ديگري به آنها نرسد. به طور معمول انسانهايي با تفكر بازنده ـ بازنده نه خود از امكانات موجود استفاده مينمايند و نه ميگذارند بقيه استفاده كنند و مصداق ضرب المثل، «نه خود خورم نه كس دهم گنده كنم مگس دهم» ميباشند.
ب) براي روشن شدن موضوع به داستاني از دفتر اول مثنوي كه سه نوع تفكر شيري، روباهي و گرگي را بيان كرده ميپردازيم.
روزي روباه و گرگي نزد شير آمدند تا هر سه براي شكار به صحرا و كوهسار بروند.
«شير و گرگ و روبهي بهر شكار رفته بودند از طلب در كوهسار»
شيرهمراهي آنان را پذيرفت هر چند كه به ناتواني آنها در شكار كاملا آگاه بود. و همراهي آنان نفعي براي شير نداشت ولي با عنايت به تفكر شيرگونه (برد ـ برد) بزرگواري كرد و رفاقت نشان داد.
«گرچه زيشان شير نر را ننگ بود ليك كرد اكرام و همراهي نمود »
آنها به دشت پهناور و بزرگي رسيدند انبوهي از گياهان دشت را پوشانده بود و نگاه نافذ شير به دشت چنان بود كه گويي سلطاني به قلمرو خود آمده است .
از طرفي گرگ و روباه با ذلت خاصي اداي شكارچيان را به خود گرفته و به دنبال رد پا يا بويي از شكار ميگشتند. اما انديشه آنها فقط سير كردن شكم خويش بود بدون اينكه كوچكترين زحمت و تلاشي براي شكار از خود نشان بدهند. البته نكته قابل توجه اينكه هر كس با افرادي كه داراي تفكر (برد ـ برد) و ما شدن باشد و همراهي كند هيچ وقت بازنده نخواهند بود.
«هر كه باشد در پي شير حراب كم نيابد روز و شب او را كباب»
از طرفي همراهان شير غافل بودند از اينكه صاحبان اين نوع تفكر با درايتي كه دارند از درون افراد گرگ مسلك و روباه صفت آگاه هستند وميدانند آنهايي كه اطرافشان پرسه ميزنند به خاطر سوء استفاده نمودن آنها ميباشند.
«هر كه باشد شير اسرار و امير او بداند هر چه انديشه ضمير»
شير كه ميديد روباه و گرگ توان شكار ندارند خود وارد عرصه كارزار شد و يك گاو، يك بز و يك خرگوش شكار كرد :
«گاو كوهي و بز و خرگوش زفت يافتند و كارايشان پيش رفت»
البته شير با اينكه وسوسههاي دروني آن دو را يافته بود ولي چيزي نگفت و آن دم رعايت حال ايشان را كرد و حرمت نگه داشت. اما پيش خود گفت، اي فرومايگان گدا صفت من سزاي شما را خواهم داد. به نحوي كه شايسته شما باشد. شير براي آنكه درس عبرتي به آنها بدهد رو به گرگ كرد كه اي گرگ بيا اين سه شكار را به عدالت تقسيم كن گرگ كه از همه چيز بي خبر بود بدون تفكر و بدون هيچ ملاحظهاي كه اين شكارها با زحمت شير شكار شده است و او و روباه هيچ نقشي در آنها ندارند. گفت اي شير بزرگ اين گاو كه از همه بزرگ تر است مال شما، بز كه ميان است مال من و خرگوش هم سهم روباه.
«گفت اي شه گاو وحشي بخش توست آن بزرگ و تو بزرگ و زفت و چست»
«بزمرا كه بزميان است و وسط روبها خرگوش بستان بي غلط»
در اين لحظه شير بسيار عصباني شد و براي درس عبرت شدن روباه گرگ را با چنگل دريد.
«چون نديدش نغز و تدبير رشيد در سياست پوستش از سر كشيد»
روباه چون اين حادثه را ديد و فهميد وقتي كه كسي در كاري هيچ تلاشي نكرده نبايد توقع بي جا داشته باشد . بنابر اين وقتي شير اين سوال را مطرح كرد كه چگونه اين شكارها را تقسيم ميكني روباه از روي ترس و با تفكر (باخت ـ برد) كه خودش بازنده و شير برنده باشد
گفت«اين گاو وحشي خوراك صبحانهي شما، بز خوراك ناهار شما و خرگوش را شب ميل فرماييد.
«بعد از آن رو شير با روباه كرد گفت اين را بخش كن از بهر خور»
«سجده كرد و گفت اين گاو سمين چاشت خدمت باشد اي شاه گزين»
«وان بز از بهر ميان روز را يحنه اي باشد شه پيروز را.»
«و آن دگر خرگوش بهر شام هم شب چرهاي شان با لطف و گرم »
شير وقتي اين طرز تقسيم را ديد تمام شكار را به روباه داد و گفت «حال تو مني» چرا كه دم از مني و تويي نزد و ما شديم.
ج: اما در باخت باخت حكايت ديگري است كه ميگويند تاجري غلامي نوجواني را خريد و مرتب به او رسيدگي ميكرد پس غلام از او پرسيد آخر علت اين همه رسيدگي چيست و تاجر پاسخ ميداد كه بعدها خواهي فهميد تا روزي پس از ماهها تاجر غلام را خواست و گفت فردا بايد سر من را ببري و جنازهام را بر روي بام خانه فلان تاجر مشهور شهر بيندازي؛ غلام حيران كه چرا بايد چنين كند و تاجر ادامه مي دهد كه چون پس از مرگ من محتسبان آن تاجر را دستگير خواهند كرد و به مجازات خواهند رساند پس او نيز نابود ميشود؛ اين حكايت اوج تفاوت بازي هاي اجتماعي سياسي دور و بر ما را نشان مي دهد؛ در اين لحظه ما مي توانيم به خود برگرديم و بينديشيم كه ما در زمره كدام گروهيم؛ بسياري شعارشان برد ـ برد است اما رفتارشان با خت باخت، بيان و شعار هيچگاه اساس نيست آنچه اصل است رفتار و اخلاق است كه بايد به آن پايبند بود والا هر روز ميشود شعاري جديد كوك كرد و گفتماني جديد راه انداخت اما چه نيكو گفتهاند كه دو صد گفته چون نيم كردار نيست؛ براستي شما طور ديگر ميانديشيد.