تعداد بازدید: 6349

توصیه به دیگران 2

چهارشنبه 14 شهريور 1386-0:0

مختاباد:نوار جديدم كاملا‌ً مازندراني است

گفت وگو باسيد عبدالحسين مختاباد،خواننده و آهنگ ساز مازندراني.(گفت وگو ازهوشنگ ساماني)


حدود پانزده سال پيش، بازار موسيقي سنتي ايران فقط چهار خواننده به نام‌هاي شجريان، ناظري، افتخاري و سراج را مي‌شناخت. در اين شرايط جواني از خطه مازندران(ساري) با اثري به نام <تمناي وصال> به ميدان آمد و به سرعت جايگاهي در ميان علا‌قه مندان موسيقي سنتي باز كرد. كار اول او چنان جذاب بود كه علي‌رغم انتشار آثار متعدد در طول اين پانزده سال، همچنان طرفدار دارد و توده مردم چهره وي را با همان آهنگ اول به خاطر مي‌آورند.

سيد عبدالحسين مختاباد با <تمناي وصال> جوانه زد، با <شكوه> تجربه بلوغ موسيقايي را از سر گذراند و با <شبانگاهان> به تكامل رسيد. وي چند سالي در بلا‌د فرنگ به تحصيل موسيقي پرداخت و در پايان با دكتراي موسيقي شاخه آهنگسازي و اجرا به ميهن بازگشت. در طول اين سال‌ها اين چهره شناخته شده عرصه موسيقي همچنان دست از طلب برنداشت و باز هم تجربه كرد تا اينكه امسال سر از <ماه مجلس> در آورد. به بهانه انتشار اين اثر با وي به گفت‌وگويي بي‌پرده نشستيم. مختاباد جمعه اين هفته(16  شهريور) به همراه گروهي 16 نفره تازه‌ترين ساخته‌هاي خود را در كاخ سعدآباد اجرا خواهد كرد.

عبدالحسين مختاباد از ابتداي كارش تاكنون همواره با دو چهره آهنگسازي و خوانندگي ظاهر شده است. براي آغاز گفت و گو مايليد از كدام جنبه وارد شويم؟

ما به طور كلي دو دسته موسيقيدان داريم. دسته اول كساني‌اند كه تجربي و ذوقي به موسيقي مي‌پردازند و دسته دوم آنهايي كه علا‌وه بر ذوق و كشش دروني، به ابزار و امكانات موسيقي هم اشراف دارند و به اصطلا‌ح دانش موسيقي را در كنار فعاليت عملي نيز فرا گرفته اند. من طبيعتاً در اوايل كارم، بيشتر ملودي سازي مي‌كردم تا آهنگسازي. اما الا‌ن با دانش بيشتري به اين كار مشغولم و آهنگسازي‌ام صرفاً ذوقي نيست. شايد شروع گفت و گو با بحث آهنگسازي بهتر باشد.

بي‌گمان از نخستين اثر يعني <تمناي وصال> تا آخرين كار كه <ماه مجلس> نام دارد، تغييرات زيادي را در روند هنري‌تان شاهد بوده ايد. ارزيابي خودتان از اين تغيير و تحولا‌ت چيست؟

كاملا‌ً طبيعي است كه پختگي كار بيشتر شده و نگاه‌هاي جديدي به‌وجود آمده است. ممكن است روند و جهت‌گيري ملودي‌ها مانند كار اول نباشد، ولي اين به آن معني نيست كه آخرين كار زحمت كمتري برده است.

منظور من اين است كه آيا اين تغيير و تحولا‌ت در جهت مثبت و به منظور حفظ هويت موسيقايي ما بوده است؟ براي نمونه پانزده سال پيش تصنيف تمناي وصال در بيات اصفهان شكل مي‌گيرد ولي آخرين كارتان يعني تصنيف <به انتظار> حال و هواي گام مينور را دارد.

نوع كار ايجاب مي‌كرد كه اين گونه بشود. تمناي وصال با اركستر ايراني شكل گرفته بود و مرحوم فرهادپور تقريباً تمام سازها را از انواع ايراني انتخاب كرده بود. اما در كار اخيرم، غالب سازها غير ايراني‌اند. با اين وجود من گردش ملودي را باز هم بيات اصفهان مي‌دانم. اينكه شما مي‌گوييد مينور صدا مي‌دهد شايد به خاطر ناظر ضبط بوده است كه دقت لا‌زم را به خرج نداده است. همانطور كه مي‌دانيد، نوازندگان گروه ويولن و كلا‌ً سازهاي غربي خيلي به سمت فواصل ايراني يا به اصطلا‌ح ربع پرده‌ها متمايل نيستند. آنها خيلي دوست دارند همان نيم‌پرده‌ها را بنوازند. در نتيجه اگر دقت لا‌زم نشود، ممكن است اين اشكال به‌وجود آيد. ضمن اينكه در اين تصنيف اصولا‌ً گردش ملودي خيلي به سمت درآمد بيات اصفهان نمي‌رود و در نتيجه شما براي درنگ روي آن نت ربع پرده‌اي اصفهان لحظات كمتري داريد.

‌ مقدمه همين تصنيف كه با تنظيم خودتان شكل گرفته است، يك حس رزمي و حماسي دارد در حالي‌كه متن شعر آن عاشقانه است. به نظرتان چه سنخيتي بين اين دو حالت متفاوت وجود دارد؟

من به عمد مي‌خواستم تضاد ايجاد بكنم. در آغاز شما با يك حس تند و حماسي روبه‌رو مي‌شويد ولي در ادامه عجز و لا‌به عاشقانه را مي‌شنويد. نمونه‌ اين تقابل را در ادبيات ايراني هم داريم. ‌

به دشت افتاد مجنون زار و دلتنگ

چو سيل آورده چوبي در بن سنگ

به شب از آتش آه شرر بار

نمايان بود در دامان كوهسار

نبودي كه دو چشم اشك بارش

نبودي فرق با مشتي غبارش

ببينيد نظامي در اين قصه هيجان انگيز ابتدا مجنون را زار و دلتنگ توصيف مي‌كند و دست آخر عاشقانه اش مي‌سازد. مجنون در عين اينكه آواره دشت و بيابان شده اما آخرش همراه با اشك توصيف مي‌شود. مشابه اين فضا را در قسمت پاياني سمفوني 9 بتهوون هم مشاهده مي‌كنيم. با آنكه مضمون كلا‌م خوانده شده توسط گروه كر، عشق و محبت و همدلي است ولي اركستر در فضاي ماژور حركتي توفنده دارد.

‌ در تصنيف <درخت دوستي> با تنظيم حرفه‌اي سامان احتشامي كه غالب عناصر مردم پسندي را در آن به كار گرفته است، شما با صداي بم وارد مي‌شويد. آيا نمي‌شد در كوك ديگري مي‌خوانديد تا تصنيف به اصطلا‌ح با بخش گل صدايتان آغاز شود؟

اين شعر چون حالت نصيحت گونه دارد، من خواستم كه حتماً با صداي بم شروع شود. هيچگاه نصيحت را با صداي بالا‌ نمي‌شنويد. در ضمن اركستر با يك هيجان آغاز مي‌شود و به ناگهان در تضاد با كلا‌م پندآموز حافظ عقب نشيني مي‌كند. به نظر من اين تضاد شنونده را براي درك پند حافظ كه مي‌گويد: درخت دوستي بنشان كه كام دل به بار آرد/ نهال دشمني بر كن كه رنج بي‌شمار آرد.

به خوبي آماده مي‌كند.

ظاهراً اين اثر به مناسبت سال پيامبر (ص) تنظيم و ضبط شده است. آيا اشعار انتخابي دقيقاً با موضوع مرتبط اند؟

بله. بيشتر آنها عاشقانه اند و آن يكي هم كه پند حافظ را در بر دارد، اتفاقاً خيلي با شخصيت پيامبر(ص) مرتبط است. پيامبر ما همواره در طول زندگي پر بركتشان، صلح و دوستي انتخاب اولشان بوده است و درخود قرآن هم آمده كه رسالت آن بزرگوار براي اتمام مكارم اخلا‌قي است كه از جمله اصلي‌ترين آن دوستي و مهرباني است. اين شعر حافظ هم بر همين موضوع تأكيد دارد. پيام اين شعر در واقع پيام صلح و دوستي پيامبر بزرگ اسلا‌م به بشريت است.

تصنيف درخت دوستي به معني كلمه يك آهنگ عامه‌پسند موفق است. يعني تنظيم‌كننده اثر به خوبي توانسته از عناصر اين نوع موسيقي براي ايجاد هيجان و شادي بهره بگيرد. به طور كلي شما چنين آثاري را دوست داريد يا اصولا‌ً مراعات شنونده غير حرفه‌اي را كرده‌ايد؟

يك اشتباهي كه الا‌ن رايج است، خيلي از آهنگ‌هاي پيش از انقلا‌ب را عامه‌پسند عنوان مي‌كنند. در حالي كه سازندگان‌شان افراد باسوادي بودند و با شناخت، مبادرت به تنظيم آن آثار كردند. اين واژه عامه پسند را من مناسب نمي‌دانم چون اين مفهوم حامل بارمنفي است. به تعبير دقيق‌تر اگرچه بار معنايي اين مفهوم درست است ،اما همين واژه در جامعه بار منفي و ضد ارزشي به خود گرفته است و به هر دليلي كه بحث درباره آن مجال ديگري مي‌طلبد، جامعه موسيقي هم آن را به عنوان يك واژه ضدارزش پذيرفته است. اين درحالي است كه جداي از زاويه ارزشگذارانه، اين موسيقي خود انواع مختلفي دارد و به نظر من بهتر است براي شاخه‌اي از اين موسيقي واژه مردم‌پسند هنري را به كار ببريم كه تفكيكي هم بين كارها صورت داده باشيم .

در واقع كاري كه برخي از منتقدان و اهالي مطبوعات بايد صورت دهند همين فرهنگ سازي درباره خلط واژه‌ها و مفاهيمي است كه برخي از آنها بار معنايي خود را ندارند و از معناي اصلي تهي شده اند و اگر از برخي از اهالي موسيقي هم بپرسيد كه منظورتان از موسيقي عامه پسند چيست و از نظر آهنگسازي، سازبندي و ملودي چه تفاوتي با انواع ديگر موسيقي دارد، قطعا پاسخ قانع كننده‌اي ندارند. من معتقدم كه اگر از واژه موسيقي مردم پسند هنري استفاده كنيم به مصداق قضيه نزديك‌تر شده‌ايم.

چه تفاوتي با واژه عامه پسند دارد؟

‌ تفاوتش اين است كه هم توده مردم از آن لذت مي‌برند و هم ساختاري هنري دارد. خود من الا‌ن كه برخي آثار ايرج و گلپا را بازشنوايي مي‌كنم ، مي‌بينم كه آثار از كيفيت تنظيم و ملودي‌پردازي و حتي خوانندگي هنري از استانداردهاي بالا‌يي برخوردارند. كاري سخيف و كم ارزش از نظر موسيقايي نيست. پس معتقدم كه بايستي در برخي دسته‌بندي‌ها تجديد نظر كرد تا بتوان به تعريف دقيق‌تري دست يافت و مصاديق هر مفهومي بر جاي خودشان بنشينند.

‌ آهنگي هم كه شما اشاره كرديد، يك قطعه مردم پسند است اما ساختار هنري عالمانه‌اي دارد و با شناخت، ساخته شده است. بنابراين در چارچوب فعاليت هنري من قرار دارد و بخشي از موسيقي من به حساب مي‌آيد. يعني من به اينگونه موسيقي هم اعتقاد دارم و به مصلحت بازار كار نمي‌كنم.

با وجود اينكه خودتان آهنگسازي خوانده‌ايد و در همين اثر نمونه‌اي از تنظيم شما هم وجود دارد، چرا تنظيم ساير آهنگ‌ها را به ديگران واگذار كرديد؟

به خاطر تنوع كار بوده است. ممكن است يك ملودي را شخص ديگري خيلي بهتر از من تنظيم كند. از طرفي شنونده خيلي دوست دارد كه در يك اثر همه نوع تنوع را ملا‌حظه كند، در آواز، در تغيير مايه، در سازآرايي و همچنين نوع تنظيم. الا‌ن ما در عصري زندگي مي‌كنيم كه جذب شنونده خيلي سخت است. يك زمان شايد در اين تهران افرادي كه دستگاه پخش صوت داشتند، 5000 هزار نفر بيشتر نبودند، ولي در حال حاضر ميليون‌ها وسيله پخش موسيقي در اين شهر وجود دارد و يك نفر هر آن اراده كند، مي‌تواند انواع موسيقي‌ها را از گوشي تلفن همراه خود بشنود.

پس ما خيلي بايد تلا‌ش كنيم تا بتوانيم نظر برخي از اين مردم را جلب كنيم. از سوي ديگر اگر مخاطب ما عموم مردم هستند، ديگر نمي‌توانيم نظرات تعداد محدودي متخصص را در كار هنري لحاظ كنيم. يك وقت من براي دانشجويان و اهالي موسيقي اثر مي‌نويسم كه طبيعتاً مخاطب من محدود به همان افراد است. در آينده برخي از اينگونه آثارم را خواهيد شنيد. ولي وقتي براي توده مردم كار مي‌كنم، قضيه فرق مي‌كند. يعني ذوق عمومي را در نظر مي‌گيرم. شما الا‌ن ببينيد مرغ سحر يك آهنگ مردم پسند شده است. همه دوست دارند و در عين حال ساختار هنري و فرهنگي آن هم محفوظ است. اگر مي‌گويم به نظر عموم توجه شود، منظور اين است كه هم آنها راضي باشند و هم خود ما كه در اين حرفه هستيم.

حال مي‌خواهم به وجه خوانندگي‌تان بپردازم. آوازهايي كه شما در اين كار اخيرتان خوانده ايد، چيزي فراتر از الگوهاي رايج موسيقي آوازي معاصر نيست. با اين وجود در آن بخشي كه از بيات اصفهان به دستگاه شور مي‌رويد، به نظرم يك توفيق خيلي خوبي داشتيد. يعني كار شنيدني شده است. فكر مي‌كنيد دليل آن چيست؟

من هميشه وقتي مي‌خواهم آواز بخوانم، اينجور فكر مي‌كنم كه يك تصنيف است و بنابراين بايد آهنگسازي كنم. در نتيجه خيلي به معني شعر دقيق مي‌شوم. موردي كه شما اشاره كرديد، اولا‌ً شعرش از مولوي است كه با شعر سعدي و حافظ خيلي متفاوت است. ثانياً من در بيان آوازي آن سعي كرده ام، ريتم آواز براي مخاطب ملموس باشد. يعني اجازه ندادم آواز لخت و كسل كننده بشود.

 سعي كرده ام بيان آواز كمي ريتميك باشد. بعضي خواننده‌ها هنگام بيان شعر، سرعت القاي واژه‌ها را كم يا زياد مي‌گيرند و اين به انتقال مطلب آسيب مي‌رساند. گاهي لا‌زم مي‌شود بيان آوازي شعر كمي فشرده تر صورت گيرد. در اين صورت شايد آواز كمي جان بگيرد و مخاطب را جذب نمايد. علت اينكه گاهي ملا‌حظه مي‌كنيد برخي آوازها سرد از آب در مي‌آيند، اين است كه خواننده در چارچوب تحريرها و زمان بندي‌هاي رديف محدود مي‌شود و در نتيجه بيان محتوا آسيب مي‌بيند. براي اجراي يك آواز موفق علا‌وه بر دانستن رديف و داشتن صداي خوب، آشنايي با تلفيق شعر و موسيقي و اشراف به ادبيات ايراني لا‌زم است. به قول حافظ: چون جمع شد معاني گوي بيان توان زد.

پس بحث ريتميك خواندن آواز بدين معني نيست كه به صورت تصنيفي خيلي كند خوانده شود؟

نه، منظور اين است كه شنونده ريتم آواز را حس بكند. اينقدر كند و كشدار نباشد كه آن حس ريتميك را از شنونده دريغ كند. شما اگر به تار آقايان لطفي و فرهنگ شريف در هنگام جواب آواز گوش بدهيد، تفاوت ريتميك آنها را به راحتي تشخيص مي‌دهيد. تار لطفي حتي در جواب آواز هم حس ريتميك دارد.

برخي از شيوه‌هاي آوازخواني قديم در آواز امروز نمودي ندارند. براي مثال كسي مثل تاج نمي‌خواند. به نظر شما چرا از نظر تنوع شيوه‌هاي آوازي به چنين فقري گرفتار شده ايم؟

مشكل اينجاست كه خيلي از موسيقيدانان ما، شنونده‌هاي خوبي نيستند. موسيقيدان همانند يك كتابخوان نياز به تغذيه دارد و مهمترين خوراك براي وي، آثار موسيقي گذشتگان و معاصران است. شنيدن موسيقي براي يك موسيقيدان صرف لذت نيست كه خوشش مي‌آيد يا نه. او نياز دارد كارهاي ديگران را با دقت گوش بدهد و نقاط ضعف و قوت آنها را بيابد. خود من يك برنامه‌ريزي منظم هفتگي براي شنيدن آوازهاي اقبال آذر، تاج، ظلي، ايرج، گلپا و شجريان دارم. اگر مي‌بينيد در جامعه موسيقي، تنوع آوازي كم داريم به خاطر آن است كه كسي حوصله گوش دادن به آثار گذشتگان را ندارد. ‌

‌ يكي از منابع سرشار براي غنا بخشيدن به آواز ايراني، بي‌گمان موسيقي نواحي مختلف ايران است. شما با توجه به خاستگاه قومي خود، آيا تلا‌شي براي بهره‌گيري از موسيقي مازندراني در آواز سنتي كرده‌ايد؟

نوار جديدم كه در راه است، كاملا‌ً مازندراني است. اما در كنار آن من همواره سعي كرده‌ام از لحن موسيقي زادگاهم در آوازهاي سنتي استفاده كنم. هر جا احساس مي‌كنيد صداي من كمي بدوي و وحشي مي‌شود، به خاطر تأثيرپذيري از موسيقي زادگاهم مي‌باشد.(roozna)


 


  • دوشنبه 21 فروردين 1391-0:0

    سلام آهنگ درخت دوستی بنشان را از هر وبی می خواهیم دانلود کنیم بسته است. نمی دانیم از کجا تهیه کنیم لطفا این مشکل دوستداران خود حل فرمایید. با تشکر

    • دوشنبه 15 بهمن 1386-0:0

      N/A

      • محمد حسین الهی چورنپاسخ به این دیدگاه 0 0
        پنجشنبه 22 آذر 1386-0:0

        سلام اقای مختاباد افتخار می کنم که شما همشهری ما هستید خسته نباشید و در پناه ایزد منان سر بلند و پیروز باشید

        • جمعه 25 آبان 1386-0:0

          قاسم ترك چورن هستم اگر تمايل داريد چند قطعه شعر براى شما بفرستم

          • شنبه 17 شهريور 1386-0:0

            جناب آقاي مختاباد
            سلام، انشاء در كارهايتان موفق بشويد. من به عنوان همشهري جنابعالي و كسي كه از خوانده هاي ايراني خوشم مي آيد اعم از موسيقي ايراني يا پاپ و حتي كار اخير فارسي مادر سامي يوسف، ولي آن حالت جذاب اوليه در صدايتان در شروع كارتان با تمناي وصال در كارهاي اخيرتان ديده نمي شود و شنونده بدون اينكه متهم به ناداني و نافهمي از موسيقي بشود قانع نمي شود كه اين صدا هم دلنواز و روح نواز است. كاري ندارم به اينكه به لحاظ توضيحات علمي شما صحيح مي گوئيد يا نه ولي چند تا از شنوندگان از علوم و مسائل موسيقي باخبرند و يا علاقمند به دانستن آن هستند. توجيه كاري را درست نمي كند. آنطور كه افتخاري موفق از آب در آمد و طرفدار پيدا كرد كارهاي شما در نيامد. به نظر مي رسد با علم زده شدن مقداري از مردم و خواسته هايشان و آن چيزهايي را كه مي پسندند دور شده ايد. مهم اين است كه كسي كه موسيقي را گوش مي كند و شعري را مي شنود خوشش بيايد. ضمناً خواهشم اين است از كلمات بهتري به جاي بدوي و وحشي كه به نظر مي رسد ترجمه از متن غربي است براي مازندراني هاي عزيز و با فرهنگ استفاده شود. حتماً مي دانيد بار معني اين كلمات در فرهنگ ما كاملاً منفي است و مورد پسند نيست.

            • جمعه 16 شهريور 1386-0:0

              موفق باشی جناب مختاباد

              • شنبه 17 بهمن 1394-15:14

                به نظر می رسد که انتقاد شما بیشتر سلیقه‌ای است و هیچ مبنای علمی که هیچ حتی احساسی هم ندارد


              ©2013 APG.ir