تعداد بازدید: 3791

توصیه به دیگران 4

يکشنبه 19 مرداد 1399-15:28

از نسخه سریانی کلیله و دمنه تا مقدمه تاریخ ابن اسفندیار

کتاب کلیله از مدت ها پیش و قبل از آنکه برزویه کتاب را به پهلوی درآوَرَد، در مازندران و در محدوده امپراتوری ایران، به زبان کهنه مردم شمال ایران در دسترس بوده است


مازندنومه؛ سرویس فرهنگی و هنری، درویش‌علی کولاییان: مطلبی که ارائه می‌شود در شکل کامل خود سخنی مفصل و طولانی است و در آینده به شکلی کامل منتشر خواهد شد اما اکنون سعی می‌شود کوتاه، نکته ای در خور توجه را به خوانندگان تقدیم کنم.

 کلیله و دمنه کتاب قصه از زبان حیوانات است و به گمان مورخان و مستشرقان، اصل کتاب یا مراجع و منابعی که مورد استفاده مولف قرار گرفت و کتاب با استفاده از آنها منظم شد، به زبان هندی بوده است.

  این کتاب توسط برزویه طبیب در عصر انوشیروان (قرن ششم میلادی ) به زبان پهلوی برگردانده شد و ترجمه کتاب از پهلوی به زبان عربی (قرن هشتم میلادی )توسط عالم ایرانی -ابن مقفع- صورت گرفت و ترجمه های پی در پی از اثر او به زبان های دیگر طی قرن ها، سبب شهرت این کتاب در سراسر جهان شد.

نسخه ای کهن از کلیله ، ترجمه به زبان سریانی است. این اثر اواخر قرن نوزدهم میلادی در ماردین متعلق به ترکیه امروز میان کتابهای کهن کتابخانه ای متعلق به مسیحیان کاتولیک پیدا شد و تاریخ برگردان آن همانطورکه در کتاب آمده همزمان با ترجمه برزویه، یعنی قرن ششم میلادی است .

 در ترجمه سریانی به روشنی آمده مترجم  کتاب موسوم به " بُد "  است و او  کتاب را  از زبان هندی به  زبان سریانی برگردان کرد. این نکته که " بُد "  کتاب  را از هندی به سریانی برگرداند علی‌رغم صراحت نشانه ها،  مورد قبول پژوهشگران نیست و همه به اقرب احتمال، آن را برگردانی از متن پهلوی برزویه که از قضا چیزی از آن باقی نمانده است، بر شمرده اند.

آنان دلائلی گنگ برای اثبات این نظر ارائه می کنند. مثلاً عنوان می کنند مترجم کتاب واژه هایی از فارسی میانه را در ترجمه به کار گرفته است و در عین حال ابراز می دارند نام مترجم آشکارا ایرانی می نماید!

فرانسیس دوبلوا با وجودی که در کتاب خود(1) یاد می کند نویسنده نسطوری سده 14 میلادی به نام عبد یشوع در فهرستی از کتابها که هم‌کیشانش می خواندند تصریح کرده است که نسخه سریانی کلیله، ترجمه ای از زبان هندی است. با وجود این، دوبلوا این نکته را نمی پذیرد و مصر است بگوید که " بُد " کتاب را از پهلوی به سریانی برگردانده است. این عبارات را عیناً از کتاب دوبلوا و از قول او  نقل می کنیم (2) :

وقتی عبد یشوع می نویسد که " بُد " کلیله و دمنه را از هندی به سریانی ترجمه کرد (پشق من هندوایا ) نباید آن را تحت اللفظی معنی کنیم. مقصود او آشکارا این است که " بُد " کتاب اصلاً هندی کلیلگ و دمنگ را به سریانی ترجمه کرد ، اما اینکه او این اثر را مستقیماً از هندی ، یا غیر مستقیم از متن فارسی میانه آن ترجمه کرده  از بیان عبد یشوع بر نمی آید.  دوبلوا در همانجا اضافه می کند که شاهد و مدرکی وجود ندارد که فرضیه پدید آمدن ترجمه سریانی کهن از کلیله و دمنه در حدود سده ششم میلادی را، یعنی اندکی پس از ظهور متن فارسی میانه را نقض کند .

سر در گمی دوبلوا و همه پژوهشگرانی چون او و یا آن دسته که او از آنان نقل قول می کند، بر می گردد به  اصطلاح " هندی ".  به گمان همه این پژوهشگران اصطلاح "هندی" معرف زبانی است فقط متعلق به مردم ساکن در شبه قاره هند و یا مردمی ساکن در محدوده جغرافیای تاریخی هند، حال آن که این گمان نادرست است و نادرستی آن با نگاه به منابع و مآخذ ابن اسفندیار در تالیف کتاب مشهور تاریخ طبرستان (3) آشکار می شود.

از منابع مورد استفاده ابن اسفندیار در خلق تاریخ طبرستان طبق آنچه که خود اذعان می کند ، رساله ای است که اصل آن به زبان هندی و ترجمه به عربی آن در دسترس ابن اسفندیار بوده است4. تاریخ ترجمه رساله یعنی برگردان آن از هندی به عربی ، قرن دوم هجری است یعنی حوالی زمانی که کلیله و دمنه توسط ابن مقفع از فارسی میانه به عربی برگردانده شد .

 سوال این است که سرگذشت طبرستان و جزئیات ناحیه ای که در درون امپراطوری ایران است، چگونه ممکن است به زبان هندی درآمده باشد؟ همان زبان که عالمان مورد اشاره و دیگر مستشرقان، چنین خیال می کنند و چنان از آن تعبیر می کنند. چگونه ممکن است نکاتی با اهمیت از تاریخ طبرستان ابن اسفندیار از رساله ای در اصل به زبان هندی استخراج شود!؟  

پیداست که اصطلاح "هندی" در منزلت زبان اصلی، هم در نسخه برزویه طبیب و هم در نسخه سریانی و هم در رساله هندی که عربی آن در دسترس ابن اسفندیار بود و او از آن در تالیف تاریخ طبرستان بهره برد، همه و همه اشاره به زبان مردم طبرستان است و لزوماً اشاره به زبان سنسکریت یا به زبان هایی که بنفی و دوبلوا، زبان محلی مربوط به هند تصور می کنند نیست (5) .

پذیرفتن این واقعیت که کتاب کلیله ما حصل سفر برزویه به هند نیست، برای فرانسیس دوبلوا که ادعایی درست بر خلاف را دنبال می کند دشوار است. محصول سالها  تتبعات پژوهشگری برجسته چون او اکنون با علامت سوال روبرو است.

او باید بپذیرد که کتاب کلیله از مدت ها پیش و قبل از آنکه برزویه کتاب را به پهلوی درآوَرَد، در مازندران و در محدوده  امپراتوری ایران، به زبان کهنه مردم شمال ایران در دسترس بوده است.

برزویه به این کتاب جایی در شمال ایران که زمانی  خود مختار و موسوم به هندوستان بود،  دست پیدا  می کند نه در شبه قاره هند و نه در مکانی متعلق به جغرافیای تاریخی هند (آنطور که بعضی ها چون دوبلوا و  تئودور بنفی عنوان می کنند) و دور از ذهن نیست اندکی بعد از تلاش برزویه کسی دیگر نیز مثل " بُد " که اصالتاً ممکن است مازندرانی و  یا  به قول دوبلوا ایرانی باشد کلیله را از زبان مردم شمال ایران به زبان سریانی برگردان کند؛ برگردان از زبانی به اصطلاح هندی که در عین حال به طبری نیز موسوم شده است.(6)

برای مان آشکار است که پیشینیان با فرهنگ مردم ما زندران، زمان مهاجرت از هند به شمال ایران، به هندی تکلم می کردند و به این زبان می نوشتند. طبیعی است اطلاق نام هندی به زبان در حال تحول این قوم تا قرن ها بعد دوام داشته باشد.

  زیرنویس :

              1- فرانسیس دوبلوا – کتاب برزویه طبیب و منشا کلیله و دمنه  ترجمه دکتر صادق سجادی  ص. 17

       2- همان

     3-   ابن اسفندیار بعد از پنج سال اقامت در خوارزم بر مجموعه ای از رسائل که در آن ترجمه رساله ای کهن از هندی به عربی ترجمه شده و تاریخ ترجمه آ ن 197 /813  است (تاریخ طبرستان، ج 1، ص 7 ) دست یافت که اهمیت آن برای تاریخ طبرستان نامشخص است.

تاریخ طبرستان ابن اسفندیار و چند نکته درباره آن-  محمدکاظم رحمتی 07/ 9 0/ 90

     4- کتاب تاریخی ابن اسفندیار در حدود ۶۱۳ قمری تألیف شده‌است. موضوع آن در مورد تاریخ طبرستان از ایام قدیم و بنیاد عمارت شهرها و خصایص و عجایب آن دیار، و ذکر ملوک و اکابر و علما و اهل نجوم و حکما و شعرای محلی است. تاریخ طبرستان از چهار بخش تشکیل شده‌است و در موضوع خود معتبر است و مطالبی در بردارد که در جای دیگر نمی‌توان یافت. نثر آن جز در مقدمه از نمونه‌های دلپذیر انشاء فارسی است. نامه تنسر در این کتاب مندرج است. تمام نسخه‌های موجود آن در برگیرندهٔ وقایع تا سال ۷۶۰ قمری است و تقریباً حوادث ۱۵۰ سالهٔ بعد از تألیف توسط اولیاءالله آملی بدان افزوده شده‌است. نسخهٔ کامل آن به اهتمام عباس اقبال در سال ۱۳۲۰ در دو جلد منتشر شد.  ویکی پدیا

   5- دوبلوا معتقد است در باب کليلگ و دمنگ پهلوي تنها تئودور بنفي (یابنده نسخه سریانی کلیله ) در اينکه اصل آن به زبان سنسکريت بوده باشد، ترديد کرد و در مقدمه‌اي که به سال 1876م بر چاپ اول ترجمه سرياني آن نوشت، اساس کار برزويه را بر يکي از زبانهاي محلي هند مبتني دانست .

6-   تلاش نگارنده طی سال های اخیر با ارائه ده ها مقاله و انتشار چند کتاب،  روشن نمودن گوشه های تاریک تاریخ مازندران است که مردم آن از کهن ترین اقوام ایرانیند و در اصل مهاجرینی شالیکار از شبه قاره هند ( هند  درعصر سلوکیان )محسوب می شوند و قریب به یقین در آغاز به هندی سخن می گفتند و می نوشتند ، به همین دلیل از ابتدا و در ادامه چندین قرن لفظ " هندی  " برای نامیدن زبان مردم مازندران به کار رفته است . در فاصله به تخت نشستن بهرام گور تا زمانی که انوشیروان به تخت سلطنت جلوس می کند هر زمان که فردوسی بزرگ در شاهنامه از هند و یا هندوستان خراجگزار ایران یاد می کند ، به اعتقاد ما همه  آن اشارات ، اشاره به ناحیه ای خود مختار موسوم به طبرستان یا مازندران است . در مورد زبان این مردم همانطور که اشاره شد با گذشت قرن ها اصطلاح " تپوری " و  یا معرب آن  " طبری  " بر اصطلاح  پیشین یعنی " هندی  " غلبه  پیدا می کند . می دانیم منظور از تپور در زبان باقی اقوام ایرانی ، اشاره به همان مردم مهاجر ساکن در شمال ایران بوده است که آداب مذهبی ویژه ای داشته  شکل و ظاهر مراسم آیینی شان  با واژه سنسکریت تَپو به معنای ریاضت در پیوند بوده است .

مهاجران بودایی مذهب ، پس از آمدن اسکندر به ایران و استیلای سلوکیان بر ایران، از مغرب هندوستان یا به بیان دیگر از مشرق امپراتوری انقراض یافته هخامنشی، نقل مکان و به مدد اشکانیان، درصفحات شرقی سواحل جنوبی دریای مازندران ساکن می شوند .  

 

 



    ©2013 APG.ir