نگاهی به کتاب زبان و ادبیات مازندرانی و مطالعات خاورشناسی
کتاب «زبان و ادبیات مازندرانی و مطالعات خاورشناسی» را علی ذبیحی -پژوهشگر اهل آمل- تالیف کرده و طیار یزدان پناه لموکی -پژوهشگر اهل قائمشهر- نگاهی کوتاه بر این کتاب دارد.
مازندنومه؛ طیار یزدانپناه لموکی:
نام کتاب: زبان و ادبیات مازندرانی و مطالعات خاورشناسی
مولف: علی ذبیحی
ناشر : رسانش نوین
تعداد صفحات: 310
سال انتشار : 1399
قطع : رقعی
کتاب بنا به عنوان پشت جلد در دو قسمت تنظیم شده است؛ نخست درباره زبان و ادبیات مازندرانی و بخش دوم موضوع خاورشناسی و خاورشناسانی که در باره زبان و فرهنگ مازندران به تحقیق و تالیف پرداختند.
مجموعه ای بسیار ارزشمند و در نوع خود کاری بدیع و تازه در زمینه پژوهشهای مازندران شناختی و آشنایی با پژوهشگران خارجی ایرانشناس است، با بهرهگیری از کار میدانی و کتابخانه ای.
مولف طی کوششی شایسته، شناسنامهای از آنان گرد آورده و خود فرهنگ شایسته و در خور است که به عنوان فصلی از کتاب به آن افزود.
مقدمه اشاره دارد به منبع مورد پژوهش در باره زبان، فرهنگ و ادبیات مازندرانی، شامل منابع مکتوب کهن و سنت شفاهی غنی که دستمایه کار پژوهشگران ایرانی و خاورشناسان خارجی بوده است.
کارهای صورت گرفته در مرکزی نگهداری نمی شوند تا پژوهشگران، دانشجویان و علاقهمندان به آن دسترسی داشته باشند، بلکه پراکنده، نامنظم و حتی غالبا غیر قابل وصولند و در واقع از نبود یک بانک اطلاعاتی منسجم در رنجایم.
روشن است این مساله از جمله دشواریهای ملموس برای دانشمندان، پژوهشگران و دوستداران به زبان، فرهنگ و ادبیات مازندرانی ست.
ظاهرا مازندران ، حتی دانشگاههایش فاقد یک پژوهشگاه مرکزی و فراگیر است. بیش از یک دهه است که نگارنده به بهانههای مختلف از نبود چنین مرکزهایی (فرهنگستان، پژوهشگاه و مانند اینها) و اهمیت آن در استان ما سخن می گوید. حتی مراکز فرهنگی چون ارشاد، کتابخانههای عمومی استان، استانداری و شهرداریهای استان حریف خرید تولیدات فرهنگی و هنری نیستند.
لازم است این مساله به نحوی مورد مداقه قرار گیرد. علاوه بر این، ضرورت ساماندهی برنامههای فرهنگی – هنری برای یک دوره پنج ساله و یا ده ساله در این استان از ضروریات است.
مولف کتاب «زبان و ادبیات مازندرانی و مطالعات خاورشناسی» در بخش «مقدمهای بر زبان و ادبیات»، با استناد به اسنادی، برآن است که زبان طبری زیر گروه زبانهای هند و اروپایی ست و از لحاظ تاریخی و لهجهشناسی، جزو زبان های ایرانی شمال غربی در بخش وسیعی از کرانه های جنوبی دریای خزر ( ارانسکی ) و دامنههای رشته کوه شمال ایران با نام البرز است. در این باره افزودههایی دارد که در زیر به آن اشاره خواهد شد.
نکته ای که نباید فروگذار کرد آن است که مولف در این بخش اطلاعات فراوانی را یادآوری میکند، لیکن پرشتاب و بدون مکث و با آوردن سرتیترهای مباحث مختلف، جهت رسیدن به اصل مطلب. با این همه میتوان برخی از آن موضوعها را که چون تیر، پرانند به «تیر دیده» گرفت؛ از آن جمله نکته زیر است:
«...[برخی] گویشوران زبان مازندرانی به واسطه سابقه مشترک قومی با گیلک، زبان خود را گیلکی مینامند.»
این نظر قابل تامل است، زیرا صادق کیا بر آن است که «گیل در برابر ایل به کار میرود و ایل به کردهایی میگویند که به مازندران کوچانده شدند و هنوز به کردی سخن می گویند. [ ایل + لک ، یعنی ای ei+لک . نه گیلک]
دکتر ثمره هم طی گفتاری به «تحلیل ساختاری گویش گیلکی کلاردشت» پرداخت و تفاوتها و مغایرتهای آن را مورد ارزیابی قرار داد.
این سخن در کتاب مشترک «پژوهش هایی درباره کرانه های دریای کاسپین شماره 3» به طور مبسوط آمده است.
مورد دوم در این بخش، برشمردن نام اقوام کهن مازندران باستان از کاسیها ، آماردها ، تپورها و هیرکانیهاست.
مولف برآن است که «وجود زبان اقوام بومی باستان برایمان مبهم است» و درباره نظر نگارنده و پرفسور آساتوریان آورده اند که «بنا به اسناد تاریخی و نه زبانی [برخی] پژوهشگران [بر آنند] زبان مازندرانی پیش تر از یک قشر زیرین زبانی برخوردار بوده که بعدها به تدریج با گذر از مرحله دوزبانگی، زبان تازه ایرانی را جذب کرده است.» (طیار یزدان پناه لموکی، 1383، پرفسورگارنیک آساتوریان،1390)
با این همه ایشان به «وامواژه های اقوام کهن مازندران در زبان جدید» (زبان مازندرانی برآمده پس از کوچ آریایی ها به این منطقه) باور دارد که نکته قابل مکثی ست.
دیگر آن که درباره زبان مازندرانی به صورت نوشتاری، با آوردن مستنداتی، قدمت آن را هزار ساله میداند. جا دارد به این نکته اشاره شود که کاش برای هزارسالگی کتابت زبان مازندرانی یادمانی گرفته شود.
در بخش خاورشناسی ضمن شرح واژهی خاورشناسی و آوردن سندهای لازم، آغاز تاریخ هدفمندشدن خاورشناسی را مربوط به سده هجده (1779م) از انگلستان دانسته است. البته موضوع شرقشناسی را چه در جغرافیای تاریخی باستان از جمله اثر هرودوت (زاد روز 484 پیش از میلاد – در گذشت 425 پیش از میلاد) و بعد درآغاز نخستین سده میلادی از استرابن میتوان یاد کرد که در کتاب جغرافیای خود به موضوع اروپا (غرب) و آسیا (شرق) پرداخت. استرابن مبدا ورود آسیا را (آسیای ی صغیر) با حدود مرزی مشخص تعریف کرد که مولف نیز با نگاههای متفاوت موجود به آن اشاره کرده است.
با این همه نویسنده کتاب مزبور معنای واقعی شرقشناسی را مربوط به قرن چهارده میلادی می داند. نگاه مولف در تبیین موضوع شرق و غرب در این برهه از زمان رویکرد سیاسی دارد که پس از جنگ صلیبی به آن توجه نشان داد. به ویژه پس از تولد سرمایه داری [و رشد آن از کاپیتالیسم تا امپریالیسم که اکنون پس از گذر از نولیبرالیسم به رهبری تاچر – ریگان به دوره ی نومحافظه کاران به رهبری جانسون – ترامپ] سیاست تجاوزکارانه غرب به شرق را مد نظر قرار داد که از محمل و یا پوشش جنگ های مذهبی فاصله گرفته و به صورت عریان به شرق از طریق مبادلات اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و... وارد مناسبات سودبری یک سویه شده و موضوع خاورشناسی وابسته به این امپراتور را با استناد به گفته علامه قزوینی «مستشرقین عالم نما و شالارتان» خوانده شده که از جمله این سیاستهای خاورشناسان وابستگی شان به آژانس امنیتی غرب است و با خاورشناسان مستقل فرق دارند.
در ادامه مولف به بخش ایرانشناختی به پیوست در حوزه خاورشناسی می پردازد که به تاریخ، فرهنگ، تمدن و زبانهای ایرانی در دوره های مختلف پرداخته است. مبحثی به نام ایرانشناسی بنا به گزارش آمده در این کتاب، مربوط به نیمه دوم قرن هجدهم است و داخل کشور در نخستین دهه سده چهاردهم هجری خورشیدی توسط احمد کسروی و... پایه گذاری شد.
البته پرداختن به موضوع ایران شناسی را از جانب جغرافیدانان یونانی از اواسط هزاره اول پیش از میلاد از جانب گزنفون، کتزیاس، ایزودور خاراکسی و دیگران می داند و در این باره به معرفی اسنادی چند پرداخته است.
مولف در سده میانه پس از اسلام به اثر بنیامین تودلایی از اسپانیا اشاره دارد، بعد به ابن بطوطه و مارکوپلو و دیگران می پردازد.
آقای ذبیحی بر این باور است که سدههای 15 و 16 میلادی، موضوع ایران شناسی وارد مرحله تازه ای شد و بر این نکته تاکید دارد.
او در ادامه می افزاید انگلیسیها در قرن هفدهم با تاسیس کمپانی هند شرقی مساله خاورشناسی را در کنار مردمشناسی مورد بحث قرار دادند.
در سده هجدهم میلادی ترجمه کتاب اوستا توسط انکتیل دوپرون، ایران شناسی را وارد مرحله تازهتری کرد.
در ادامه پرداختن به سنگنوشته های دوره ساسانی را عامل مهم دیگری دانسته که پژوهش در امر ایرانشناسی را غنا بخشید.
مولف پایه های اصلی ایرانشناسی توسط دانشمندان و محققان غربی را در شناخت زبان های ایرانی، متون مذهبی ایران کهن، اسناد و مدارک باستانشناسی مربوط به قرن نوزدهم دانسته و کشف رمز خط میخی فارسی باستان را پرتوی بر حیات معنوی ایران شناسی ارزیابی می کند. سپس اشاره دارد به گزارشی از سده بیستم که با کشف «گنجینه تورفان» تازههایی از فرهنگ ایران گشوده می شود. در این سده است که پژوهشگران ایرانی نیز به این قافله می پیوندند، از جمله ابراهیم پور داوود که سال 1324 ایران شناسی را در تهران تاسیس کرد. از این پس کرسی زبانهای آریایی، اوستا، پارسی باستان و سنسکریت در دانشگاه تهران تاسیس شد. پس از انقلاب هم بنیاد ایرانشناسی در دانشگاه شهید بهشتی در سطح تکمیلی آغاز به کار کرد.
مولف به مبحث دیگری نیز توجه نشان داده که در دهه چهل روی داد و آن مساله بومشناسی در ضدیت با خاورشناسی است که دفعتا رونق گرفت. از آن پس موضوع نقد آثار خاورشناسان در حوزه وسیع جریان یافت. با این همه موضوع ایرانشناسی در سه حوزه زبان، تاریخ و جغرافیا شکل گرفت.
آقای ذبیحی دربخش بعدی به مبحث مازندرانشناسی میپردازد. نخست به این نکته اشاره می کند که «با توجه به مطالعات گسترده از انبوه آثار منتشر شده، تعریف روشنی از آن حاصل نشد و امید است این مختصر فتح بابی باشد.»
مولف دوباره به مرکز های پژوهشی اشاره می کند که باید در مراکز دانشگاهی تاسیس شود و باور دارد که مازندرانشناسی در پیوند با ایرانشناسی قابل تعریف است. ضمن آن که مرز فرهنگی مازندرانشناسی را فراتر از مرز سیاسی می داند.
به این نکته نیز توجه دارد که مازندرانشناسی به صورت یک برنامه منظم که در برگیرنده حوزههای پرتنوع پژوهشی باشد، هنوز به صورت برنامهریزی شده شکل نگرفته است.
وی در ادامه به ذکر نام کسانی می پردازد که در امر مازندرانشناسی کوشیده اند، از جمله : برنارد دُرن، خانیکف، خوجکو، رابینو و دیگران. در داخل به اثر صادق کیا و منوچهر ستوده اشاره میکند که محور هستند، اما در این باره وارد بحث دامنهدار نمی شود و به نظر میرسد لازم بود به دستاوردهای بیشتری اشاره میکرد. به ویژه همکاری نزدیک برخی خاورشناسان با محققان منطقه در دهه های اخیر که تداعی کننده سالهای پس از 1300شمسی در ایران است و مولف کمرنگ به آن توجه نشان داد.
می توان گفت که ظرفیت این کتاب تا هزار صفحه در قطع وزیری میتوانست باشد. اما به قول نویسنده «فتح باب» است و انتظار می رود در آینده به آن بیشتر توجه نشان دهند.
در تداوم بحث خاورشناسی و ایرانشناسی نام کشورهایی را می آورد که در آثار دانشمندانشان به زبان و ادبیات مازندران پرداختند، از جمله آلمان، آمریکا، اتریش، ارمنستان، انگلیس، بلژیک، دانمارک، روسیه، ژاپن، سوئد و مانند اینها.
بخش بعدی کتاب به مطالعات انجام شدهای اختصاص دارد که مربوط به بخش مازندران شناسیست. مولف نخست نام برخی جغرافیدانان باستان از نیمه دوم هزاره اول پیش از میلاد تا نخستین سده میلادی را نام می برد که نام اقوام باستانی مانند کاسیها ، هیرکانیها، تپورها و... را در آثارشان آورده اند. البته به سده هشتم پس از میلاد نیز اشاره کرده، به ویژه در سده پانزده میلادی به سفرنامه های هانس .ی . شیلت، توماس هربرت، آ . اولئاریوس، پیترودلاواله و...؛ در سده هجدهم به سفرنامه جونوس هنوی، راسموس .ک. راسک که تازه هایی از شناخت کرانه جنوبی دریای کاسی ها رادر مقابل دیدگان اروپاییان گشودند. چنانکه جونوس هنوی از مردم کرانه جنوبی دریای کاسی بسیار نوشت ( آداب و رسوم، معتقدات و فرهنگ عامیانه آنان)
نخستین کسی که به گویشهای این منطقه پرداخت ساموئل . گ . گملین دانشمند طبیعیدان، پزشک و گیاهشناسیست که از طرف کاترین دوم به سوی دریای کاسی آمد. او به آداب و رسوم، صنعت، سیاست، سلاحهای جنگی، موقعیت جغرافیایی، گیاهان و جانوران منطقه پرداخت.
پس از وی به ویلیام ارسکین اشاره میکند که باور داشت میان گویشهای متداول در منطقه و زبان زندی و فارسی باستان وابستگی وجود دارد، منتها راسموس . ک. راسک دیدگاه ارسکین را مبنی بر وابستگی بین گویشهای متداول کرانه جنوبی دریای کاسی با زبان های زندی و ایران باستان رد کرد.
مولف معتقد است مطالعات خاورشناسی در زبان و ادبیات مازندرانی از هامر پور گشتال اتریشی آغاز میشود. ( 1774- 1856 م )
او پس از این شرح، از صفحه 85 تا 249 به نام 53 نفر از خاورشناسان را با ذکر زندگینامه کوتاهی از آنان و کارهای پژوهشی شان در باره مازندران اشاره می کند که بسیار قابل توجه است.
- جمعه 30 آبان 1399-17:28
سلام من هم با این موضوع موافقم و از آقای ذبیحی تشکر میکنم. این اتفاق حق مسلم مردم مازندران است.
در ضمن از مازندنومه خواستارم در مقالهای اطلاعاتی از خود مجموعه مازندنومه قرار دهد چون من میخواهم مقالهای درباره مازندنومه در ویکیپدیا بسازم ولی منابع و اطلاعات کافی ندارم. اگر شما اطلاعاتی از خود در سایت قرار دهید خوشحال میشوم. هر چه سریعتر بهتر.
سپاس. - پنجشنبه 24 مهر 1399-19:52
به امید راه اندازی رشته زبان و ادبیات مازندرانی در دانشگاه مازندران
- سه شنبه 22 مهر 1399-22:9
راه اندازی رشته زبان و ادبیات مازندرانی در دانشگاه مازندران خواسته به حق مردم مازندران است
- پنجشنبه 6 آذر 1399-17:53
راه اندازی رشته های مرتبط با زبان و ادبیات تبرستان و ایجاد کرسی زبان شناسی با توجه به پیوند این زبان با زبان های باستانی ایران بسیار حیاتی و ضروری است اما نه لزوما از جنبه خواسته ای مازندرانی بلکه از جنبه ای ملی و حتی بسیار حیاتی برای پژوهش های باستان شناسی و زبان شناسی برای محدوده ای بسیار پهناور از هند تا شمال اروپا...
- سه شنبه 22 مهر 1399-22:7
به نوبه خودم از آقای ذبیحی بابت این تحقیق ارزشمند تشکر می کنم