تكنولوژي توليد كشاورزي ايران در قرن نوزدهم
برشي از کتاب منتشرنشده "قرن گم شده : حكومت و مردم درايران در قرن نوزدهم"،نوشته دکتر احمد سيف،استاد مازندراني دانشگاه استافوردشايرانگلستان.
اشاره:
یواش یواش دارد 7 سال می شود که چشم انتظار چاپ ونشر این کتاب: قرن گم شده : حكومت و مردم درايران در قرن نوزدهم در ایران هستم. تا جائی که خبر دارم هنوز این کتاب به وزارت فخیمه ارشاد هم نرسیده است!(احمد سيف)
-------------------------------
به دلیل كمبود و غیر منظم بودن منابع طبیعی آب، یكی از مختصات عمده كشاورزی در ایران در همه طول تاریخ، وابستگی آن به آبیاری مصنوعی بود. این وابستگی به حدی است كه نه ففط میزان محصول برداشتی بلكه نظام های بهره گیری از زمین و محصولات كشت شده نیز با این عامل تعیین می شدند.
درجای دیگر بحث كردیم كه یكی از چند عامل عمده عقب ماندگی اقتصاد و كشاورزی ایران این بود كه در قرون هیجدهم و نوزدهم میلادی به نظام آبیاری توجه نكردند و گذشته از جنگ های داخلی ادامه دار، در مواردی كه حكومت مركزی مقتدر نیز حاكمیت خود را بر قرار كرده بود، به این عامل بی توجهی شدو همه كوشش قدرتمندان براین مدار گرفت كه تا می توانستند، مازاد تولید را به شكل های گوناگون از كشاورزی به در برند بدون اینكه در ازای آن، برای بهبود و افزودن بر توان تولیدی در این بخش كه در ضمن عمده ترین بخش اقتصاد بود، كاری كرده باشند.
این را نیز گفتیم كه به اعتقاد ما، به دلیل بی توجهی به پیش مقدمات لازم و نه ضرورتا افزایش لجام گسیخته جمعیت بود كه در موارد مكرر، عرضة مواد غذائی دستخوش تزلزل شد و در چند مورد كه به اختصار وارسی كردیم، به صورت قحطی و از جمله قحطی بزرگ 1870 در آمد[1].
گفتن دارد كه برای درك بهتر از تحولات این بخش واقتصاد ایران بطور كلی، لازم است كه شیوه های تكنیكی تولید را بررسی كنیم. این شیوه ها چه مختصاتی داشتند ودرطول قرن دستخوش چه تغییرات وتحولاتی شدند؟ این داستان را در این فصل باز می كنیم و پیشاپیش باید بگوئیم كه همانند دیگر فصول، در این جا نیز با كمبود داده های آماری قابل وثوق روبرو هستیم. در اسناد و مداركی كه در دسترس داریم به موردی كه مشخصا به این موضوع پرداخته باشد، بر نخوردیم و به همین خاطر، ناچاریم كه باستان شناسانه به كندو كاو دراین مدارك بپردازیم و نكته هائی را كه برای منظور ما در این نوشتار مفیدند استخراج نمائیم.
در این فصل، ابتدا تكنیك های تولیدی را وارسی می كنیم و در فصل بعدی كه به واقع مكمل یافته های ما در این فصل می باشد به بررسی تغییرات احتمالی در این تكنیك های خواهیم پرداخت.
تكنیك های تولیدی در كشاورزی ایران - 1906-1800
از این پیش گزاره آغاز می كنیم كه تكنیك های تولیدی در كشاورزی ایران، به شدت بدوی و توسعه نایافته بود و در طول قرن نوزدهم نیز بهبودی نیافت. نه شیوه های تازه ای به محك كشیده شد و نه ابزار های تازه تری به كار گرفته شد. كشاورزی ایران در طول قرن نوزدهم به همان شیوه ای عمل می كرد كه در هزار سال پیشتر.
پس همین جا بگوئیم و بگذریم كه شكل حاكمیت سیاسی، و وضع قانون نیز به همین نحو در طول تاریخ دست نخورده ماند. برای منظوری كه در این فصل داریم، این ایستائی در شیوه های تكینكی تولید، به اعتقادما ریشه در كلیت نظام اقتصادی - سیاسی ایران داشت كه تغییر را بر نمی تابید. منادیان تغییر در تمام طول تاریخ ایران از سوی قدرتمندان خودكامه حاكم همیشه تحت تعقیب بوده و به شدیدترین و گاه وحشیانه ترین وضع سركوب شدند.
پیش گزاره تغییر، پذیرش یك واقعیت بدیهی، یعنی پذیرش احتمال وجود كمبودها و نارسائی هاست. ولی نظام سیاسی و شیوه های اندیشه ورزی در ایران، در طول تاریخ تمام خواه و خود شیفته بود و از انكار این واقعیت بدیهی آغاز می كرد. و از همین رو هم بود كه توطئه پنداری و كوشش برای سرزنش دیگران همیشه بخشی از شیوه های اندیشه ورزی ما بوده است. در همه آنچه كه بر ما و بر جامعه ما رفت، همیشه دیگرانند كه مقصرند و نه خود ما.
وارسیدن نقش خود ما اما، نباید به آن حدی كش داده شود كه از وارسیدن نقش دیگران در این میانه كوتاهی كنیم . پس اگرچه نقش خود را وامی رسیم ولی تردیدی نیست كه از وارسیدن نقش دیگران نیز نباید و نمی توان غفلت كرد. دو نگرش به ظاهر متفاوت و در گوهر یكسان، یعنی ، توطئه پنداری و نادیدن نقش دیگران، به باور من ، یكی از چندین آفت فرهنگی ماست. باری،
در كشاورزی ایران در طول دوره مورد بررسی، شخم زدن با یك خیش چوبی صورت می گرفت و نیروی مورداستفاده برای شخم زدن نیز، گاو نربود .
شاهدی در دست نداریم كه كشت كاران ایرانی از خیش آهنی استفاده كرده باشند و از همین رو بود كه یكی از ناظران نوشت، « شخم زدن در ایران، علی القاعده یعنی خراشیدن سطح زمین»[2]
وبدیهی است كه در چنین حالتی، میزان بهره دهی كار و زمین نیز پائین باشد. و به گمان ما، این است یكی از زمینه های فقر افزائی در اقتصاد ما، كه آن « كیك» كذائی كه باید بین همگان تقسیم شود، چندان بزرگ نبود. واگر در نظر بگیریم كه نظام سیاسی خودسر و خودكامه و وابستگان ریز و درشتش عمده ترین مانع درونی « تقسیم عادلانة » همین كیك كوچك بودند، آن وقت، زمینه اصلی مزمن شدن فقر به دست می آید. در بخش هائی از خوزستان، كشت كاران عرب زبان ، از الاغ، قاطر، اسب برای شخم زنی استفاده می كردند و در بخش هائی از بلوچستان، از شتر برای همین منظور استفاده می شد.
مناطقی هم بوده است كه زمین را شخم نمی زدند بلكه با بیل می كندند. كنسول پریس از مناطق مركزی ایران گزارش كرد كه «چهار مرد یك مربع بزرگ را با هم می كَنَند و بعد ، خاك را بر می گردانند و مرد پنجم نیز با یك كلوخ كوب، آن را می كوبد..... اگرچه در مقایسه با شخم زنی، كار بیشتری لازم دارد ولی محصول بیشتر، جبران زحمت بیشتر رعایا را می كند»[3]. در واحد های كوچك تر برگرداندن زمین با بیل به جای شخم بسیار متداول بود.
علاوه بر محصول بیشتر، دلیل دیگری هم وجود داشت كه كشت كاران را به استفاده از بیل، به جای شخم ترغیب می كرد. در بسیاری از مناطق علوفه لازم برای تغذیه چارپایان در دسترس نبود.
به اعتقاد فریزر كه در 1822 به ایران سفر كرد، در مزارع برنج كاری شمال ایران زمین را چند بار شخم می زنند ولی كیفیت خاك در نهایت تعیین كننده است كه چند بار باید شخم زد.[4] در هیچ سند دیگری ندیده ام كه ناظری از چند بار شخم زدن زمین در ایران سخن گفته باشد.
بطور كلی، علاوه بر شخم و بیل، ا بزارهای متعدد دیگری مورد استفاده قرار نمی گرفت. در بعضی مناطق، از یك نوع مازو، زمین صاف كن بسیار بدوی استفاده می كردند ولی استفاده اش سراسری نبود. وجین، اگر انجام می گرفت، اغلب با دست انجام می شد و هیچ ابزاری مورد استفاده قرار نمی گرفت. به گفتة كنسول مك لین كه در 1904 گزارش بسیار مفیدی در باره تجارت ایران نوشت، « برای ماشین آلات كشاورزی و ابزارهای مشابه عملا تقاضائی وجود ندارد.
ماشین درو و حتی داس های دسته بلند ناشناخته است و به علاوه، احتمالا برای برداشت محصول در زمین های كوچك و غیر منظم كه كشت آبی در آنها انجام می گیرد، مناسب نیست. خیش، زمین صاف كن ( مازو)، داس، بیلچه، كلنگ و خاك نرم كنی كه در كشاورزی ایران مورد استفاده قرار می گیرد از نوع شرقی و بسیار بدوی است»[5]. بطوركلی، خرمن چینی، خرمن كوبی ، غربال كردن همه و همه با دست انجام می گرفت. برای برداشت محصول، ازوسیله ای شبیه به داس دسته بلندو در مواردی داس استفاده می كردند.
محصول سپس جمع آوری شده و با یك خرمن كوب چوبی خرمن كوبی می شد. در زیر این خرمن كوب چوبی وسیله بُرنده مدوری قرار داشت كه دانه را از ساقه جدا می كرد. گاو نر و گاه دو راس الاغ این خرمن كوب را بطور دایره وار، می گردانندند و ساقه های گندم به این ترتیب، خرد و خرد تر می شد تا سنبله ها جدا شود و محصول از كاه تفكیك شود. در بعضی از نقاط حتی وسائل بدوی تری بكار گرفته می شد. در نقاطی از آذربایجان، به دستگاه خرمن كوب به جای وسیله بُرنده مدور، سنگ می بستند.
غربال كردن با پرتاب مخلوط گندم و كاه به هوا انجام می گرفت كه با یك چنگال چوبی، چارشاخ، انجام می شد. گندم از كاه جدا شده را سپس از غربال دستی رد می كردند تا جدائی گندم و كاه كامل شود. كل این روند به شمار زیادی كارگر و مدت زمان زیادی كار نیاز داشت. تا آنجا كه ما می دانیم، ابزارهائی كه مورد استفاده قرار می گرفت در زمین های آبی و دیمی یكسان بودندو تفاوتی نداشتند. ولی یك سان بودن ابزارهای مورد استفاده به معنی برابر بودن بازدهی تولید نبود.
در جای دیگر اهمیت آبیاری مصنوعی را وارسی كردیم و شماری از عواملی كه موجب نقصان و اضمحلال تدریجی این نظام شد را بر شمردیم. با همه اهمیتی كه آبیاری مصنوعی برای كشاورزی ایران داشت[6]، هیچ سندی در دست نیست كه در جهت دست یافتن به شیوه ای كه از شیوه سنتی، مفیدتر و موثر تر باشد كوشیده باشند.[7] عمده ترین شیوه، شیوه استفاده از قنات بود كه تكنیك حفر قنات در قرن نوزدهم به همان صورتی ادامه یافت كه « از زمان انسان های اولیه متداول بود» [8].
در بعضی از مناطق، به حفر چاه دست زدند ولی شیوه حفر چاه، همانند شیوه حفر قنات بدون تغییر باقی ماند. در مواردی كه آب رودخانه را برای آبیاری بالا می كشیدند، وسیله مورد استفاده مشك بودبا استفاده از یك چرخ بسیار بدوی [ دولاب ] كه گاو نری و گاه الاغی آن را دایره وار می كشید و آب رودخانه مشك مشك به مسیر های كنده شده برای آبیاری ریخته می شد. برای بالا كشیدن هر مشك یك چارپا لازم بود، و اگر استراحت گاهی هم وجود داشت، كار بالا كشیدن آب در تمام روز ادامه می یافت.
برای بالا كشیدن آب از چاه از چرخ چاه و مشك استفاده می شد كه با نیروی حیوانی می گشت و آب را بالا می آورد. به گفته كنسول پریس در 1894، در كرمان به موردی بر خوردكه از « كوزه های سفالین» به جای مشك استفاده می كردند. چرخ چاه ولی از چوب ساخته شده بود و گاونری هم دایره وار چرخ را می كشید. برای حفظ تعادل دو كوزة سفالین به دو ریسمان موازی وصل بود و آب را در مسیر از پیش تغیین شده خالی می كرد. اوادامه داد، در این شیوه « اتلاف انرژی و آب بسیار چشمگیر بود».[9]
باید بگویم كه اگر چه از ابزارهای مشابه استفاده می شد، ولی بازدهی تولید در زمین های دیمی و آبی با هم تفاوت قابل توجهی داشت. وارسیدن این وجه از آن نظر بسیار مهم است كه به اعتقاد من توجه را به یكی ازتنگناهای جدی توسعه كشاورزی در ایران جلب می كند. یعنی، از سوئی كشاورزی در بخش عمده ای از مملكت به آبیاری مصنوعی وابستگی داشت و از سوی دیگر، همان گونه كه خواهیم دید، بازدهی تولید هم بسیار متفاوت بود.
با این همه، در حفظ ونگاه داری و گسترش شیوه های آبیاری، چه سنتی و چه مدرن ، كوشش لازم به عمل نمی آمد. به این ترتیب، تعجبی ندارد كه مازاد تولید شده در اقتصاد قابل توجه نبود.
در میان شواهدی كه وارسی كرده ایم، به ادعای عجیبی برخورده ایم از سوی لمبتون، ایران شناس صاحب نام انگلیسی، كه تا كنون از سوی محقق دیگری مطرح نشده است. به ادعای او، در اوائل قرن بیستم، در اغلب زمین های دیمی بارآوری و بازدهی تولید از زمین های تولید آبی بیشتر بوده است. [10]
تنها در یك صورت می توان ادعای لمبتون را محتمل دانست و آن اینكه فرض كنیم كه زمین های دیمی برای مدت طولانی تری به صورت آیش رها می شده اند و از سوی دیگر، زمین های كشت آبی ولی هر ساله و احتمالا در مواردی سالی بیش از یك بار مورد بهره برداری قرار می گرفتند. به همین خاطر، از آنجائیكه برای تخفیف فرسایش خاك و ترمیم بازدهی آن فعالیتی صورت نمی گرفت، بعید نیست ادعای لمبتون درست باشد.
با این همه، این ادعا درعین حال می تواند نادرست و گمراه كننده هم باشد. یعنی، اگر یك فاصله زمانی را در نظر بگیریم، یك قطعه زمین دیمی كه، برای مثال، هر 5 سال یك بار مورد استفاده قرار می گیرد، ممكن است برای هر بار كشت از زمین كشت آبی كه هر ساله كشت می شد، تولید بیشتری داشته باشد ولی، اگر تولید را برای یك دوره در نظر بگیریم، ادعای لمبتون به نظر نادرست می آید، چون به مقایسه دو مقوله ای دست زده است كه به واقع قابل مقایسه نیستند و یا حداقل، مقایسه شان معنی دار نیست. در این مورد، اگر متوسط كارآئی را ملاك مقایسه قرار بدهیم، تردید نیست كه متوسط كارآئی در زمین های كشت آبی بیشتر بود.
همان طور كه در فصول دیگر باز گفته ایم، با همة اهمیتی كه آبیاری مصنوعی داشت ، مشكل كشاورزی ایران را نباید و نمی توان تنها به همین یك مورد محدود نمود.
با این همه ، این درست است كه مقدار محصول سالانه به شدت از وجود یا فقدان نظام آبیاری تاثیر می گرفت. بر خلاف نظر لمبتون كه پیشتر به اشاره از آن گذشتیم، شواهد فراوان موجود نشان می دهد كه در زمین های كشت آبی و یا كشت در مناطقی كه از نظر آب در مضیقه نبودند [ برای نمونه گیلان و مازندران] در مقایسه با كشت دیمی، محصول بسیار بیشتری به دست می آمده است.
تا آنجا كه ما وارسی كرده ایم اكثریت قریب به اتفاق ناظران قرن نوزدهم در این نكته توافق نظر دارند. دِ بود( De Bode) در نوشته ای در 1841 ادعا كردكه « در زمین هائی كه با آبیاری مصنوعی كشت می شوند، از هر تخم 25 تا 40 تخم برداشت می شود و این نسبت در زمین های دیمی بسیار پائین تر است».[11]
كنسول با دانش انگلیسی، ابوت در 1848 نوشت كه در منطقه دماوند، بازدهی تولید در زمین های دیمی، یك تخم به 8 تا 10 تخم است ولی همین كه به مازندران می رسیم، منطقه ای كه به خاطر ریزش باران كمبود آب وجود ندارد، این نسبت به 30 تا 80 تخم به ازای هر تخم می رسد. او افزود كه برآوردی كه كارگزاران دولتی می كنند، یك تخم به 40 تخم است ولی، « به اعتقاد من این برآورد بسیار كمتر از مقدار متوسط تولید در این ولایت است».[12]
چند سالی بعد، درگزارشی كه در بارة مناطق مركزی ایران تهیه كرد، ابوت در بارة كشت و كار در كاشان نوشت كه برداشت محصول در زمین های دیمی، یك تخم به 5 تا 15 تخم است ولی در اردكان، كه كشت آبی است ، « اگر چه زحمت زیادی دارد» ولی از « هرتخم، 30 تا 60 برداشت می شود»[13].
در منطقه كوهپایه كرمان، محصول زمین های دیمی، 5 تا 10 تخم به ازای هر تخم بود ولی در جیرفت، از زمین هائی كه آبیاری می شدند، برداشت محصول بین 5 تا 30 تخم برای تخم متغیر بود. در منطقه سیستان كه به دلیل كمبود باران سالیانه، كشت دیمی امكان پذیر نبود، به گفتة ابوت، میزان برداشت بین 25 تا 100 تخم برای هر تخم تغییر می كرد.[14]
همین كنسول، در 1864 در گزارشی كه در بارة آذربایجان نوشت به صراحت متذكر شد كه « بازدهی زمین های كشت دیمی در مقایسه با كشت آبی بسیار كمتر است و بعلاوه، به مقدار محصول برداشتی نیز اعتمادی نیست». گذشته از مقوله عدم اطمینان به مقدار برداشت، ابوت ادامه داد كه « در دشت، جائیكه كشت دیمی صورت می گیرد، مقدار برداشت ندرتا به 10 تخم به یك تخم می رسد.... ولی من در مناطق دیگر....[ به احتمال زیاد مناطق آبی ] دیده ام كه بین 30 تا 40 تخم برای هر تخم برداشت می شود»[15].
در گزارشی كه در سالهای اولیه 1840 تدوین شده است می خوانیم كه در شرق تبریز، در منطقة میزان، گندمكاران از زمین های دیمی، 10 تا 20 به ازای هر دانه برداشت می كنند ولی، مقدار برداشت در زمین های كشت آبی، بطور متوسط 20 تا 30 به ازای هر دانه برداشت می شود». در جای دیگر، با اشاره به دهكدة چهارده [ در خراسان] ابوت میزان برداشت محصول زمین های دیمی را حداكثر 10 تخم به ازای هر تخم تخمین می زند ولی برای روستای كیلامون [ در مازندران] كه از نظر آب مشكلی ندارد و مقدار باران سالانه برای كشت كافی است میزان برداشت محصول حداقل 60 تخم به ازای هر تخم است و حتی در زمین هائی به 80 تخم نیز می رسد.[16]
در ظاهر امر، تعجب آور است كه مقدار برداشت محصول سالانه این همه با یكدیگر تفاوت دارند. چون واقعیت این است كه به غیر از مسئله آب، در پیوند با دیگر ابزارهای مورد استفاده در كشاورزی، استفاده یا عدم استفاده از كود، بین این دو دسته زمین تفاوتی نبود. همه این ناظران البته به این نكته توجه كرده و اختلاف برداشت را ناشی از كمبود آب در زمین های دیمی دانسته اند.
درگزارشی در باره كشاورزی ایالت فارس، می خوانیم كه در مزارع دیمی كشت گندم و جو، مقدار محصول در یك سال خوب، بین 10 تا 12تخم به ازای هرتخم متفاوت بوده و در سالی كه محصول بد بود، مقدارش به 3تا4تخم به ازای هرتخم تنزل می یافته است.در همین ایالت، به گفتة كنسول راس، حداقل میزان برداشت محصول برنج در سال بد، 20 تخم به ازای هر تخم و در سال خوب، 60 تخم به ازای هر تخم بود.
در توضیح این تفاوت باید گفت كه برنج كاری نه فقط آبیاری می شد بلكه برای حاصلخیزی زمین ازكود هم استفاده می شده است. در خصوص پنبه كاران، محصول برداشتی بین 5 تا 10 تخم به ازای هر تخم در سال بد و خوب متغیر بود.
پنبه به عنوان یك محصول تابستانی می بایست بطور مصنوعی آبیاری شود.[17]در محدوده شیراز، به گفتة كنسول راس، برداشت محصول در زمین های كشت گندم و جو كه كشت دیمی بود، بین 5 تا 10 تخم به ازای هر تخم در سالهای خوب و بد متغیر بود ولی در كشت برنج و ذرت كه هر دو كشت آبی بودند، میزان محصول برداشتی بین 10 و 30 تخم در مورد برنج و 20 تا 40 تخم به ازای هر تخم در مورد ذرت [ بسته به اینكه سال خوب بود یا بد] نوسان داشت[18]. بدون اینكه بین شیوه های گوناگون كشت تفاوت قائل شود، راس نوشت كه
« ابزارهای كشاورزی مورد استفاده به قرار زیرند:خیش، بوره ( borre) [منظور راس وسیله خرمن كوبی است] ، اوبسی ( aubsee) [ چنگال هائی كه برای تفكیك گندم و كاه مورد استفاده قرار می گیرد] ، داس، خوره ( khoore) [ كیسه ]، بیل، 2 یا 3 الك، جوال و ریسمان..»[19]
كنسول الیاس در 1895 از خراسان گزارش كرد كه برداشت محصول از زمین های كشت آبی، 50 تخم به ازای یك تخم بود در حالیكه محصول زمین های دیمی، 10 تا 12 تخم برای هر تخم بود. او افزود كه « محصولاتی كه به آبیاری نیاز دارند معمولا كشت پائیزه هستند، در نتجه در بهار روستائیان به نسبت بی كار ترند و می توانند به كشت دیمی كه زحمت زیادی ندارد، بپردازند. سطح زمین را می خراشند و تخم می پاشند و بعد آن را به امان خدا رها می كنند».[20]
به این ترتیب، به نظر می رسد كه كشت دیمی، درواقع وسیله ای بود برای كاستن از بیكاری پنهان كسانی كه در كشت آبی كار می كرده اند و بر خلاف باوری كه اغلب رایج است، وسیله ای برای امرار معاش و كسب زندگی بخور ونمیر نبود. در نتیجه تعجبی ندارد كه در این شرایط، « محصولات دیمی با بی دقتی كاشته می شوند و در بعضی از موارد، ساقه ها منفرد به یكدیگر آنچنان فاصله دارندكه به وقت درو، باید این ساقه ها را جداجدا قطع كرد». علاوه بر این نكات، قطعه زیر در ضمن نشان دهنده موقعیت كلی كشاورزی در خراسان است،
« آنهائی كه توانائی مالی دارند، زمین را با گاو نر شخم می زنند [ گاه یا راس الاغ هم كفایت می كند ] و حتی گاه دیده شده است كه یك دهقان به جای گاو نر دارد شخم می زند و پسر بچه ای هم مسیر شخم را هدایت می كند».[21]
درزمین های كنارة رود كارون، كه در شمار حاصلخیزترین زمین های ایران بود، بر مبنای گزارشی در اوایل سالهای 1890، محصول متوسط سالانه در مزارع گندم، یك تخم به 50 تخم بوده است[22] در حالیكه گزارش دیگری كه در 1906 بوسیله كنسول چیك تدوین شد آمده است كه در اطراف بوشهر مقدار متوسط محصول تنها 6 تخم به یك تخم بوده است.[23]
با همه اهمیتی كه آبیاری مصنوعی داشت، تفاوت در مقدار برداشت به عوامل دیگری نیز بستگی داشت. ماهیت خاك، و شیوه شخم زنی، و استفاده از كود برای افزودن بر بازدهی زمین از جمله مسائلی است كه بر میزان بازدهی تاثیر مستقیم دارد. در خصوص ایران در قرن نوزدهم، شواهد كافی برای وارسیدن دقیق این مسائل در اختیار نداریم، اگر چه می توانیم از بعضی جنبه های كلی سخن بگوئیم.
شواهد در دست بر این دلالت دارند كه علاوه بر كمبود آب، كمبود كود نیز از عوامل محدودكننده تولیدكشاورزی درایران بود. كمبود كود، در واقع ترجمان كمبود دام و حیوانات چارپا بود كه به نوبه به كمبود آب و كاه و مراتع ارتباط پیدا می كرد . به بیان دیگر، دربیشتر نقاط ایران به دلایل گوناگون كشت مختلط، به شیوه ای كه در اروپا رواج داشت، امكان ناپذیر بود. گفتن دارد كه در مناطق مركزی ایران كه برج كبوتر، برای جمع آوری فضلة كبوتر و استفاده از آن به عنوان كود مورد بهره برداری قرار می گرفت، در واقع ترجمان یك پاسخ عملی به همین كمبود دام وحیوانات چارپای دیگر بود.
در همین راستا باید اشاره كنم كه راولینسون در 1836 مدعی شدكه در منطقه ذهاب، « روستائیان هرگز از كود برای افزودن بر بهره دهی استفاده نمی كنند» در نتیجه، در زمین های كشت دیمی « برداشت محصولی برابر با 10 تخم به یك تخم، محصولی بسیار خوب ارزیابی می شود»[24]. به یادآوری می ارزد كه در این منطقه زمین را برای 7 تا 15 سال بطور آیش رها می كردند.[25]
با این وجود، این نرخ نسبتا پائین بهره دهی تنها می تواند با تاثیرات تواما كمبود آب و عدم استفاده از كود تبیین شود. به اعتقاد من ، كمبود آب به تنهائی به قدر كفایت نمی تواند این وضعیت را توضیح دهد و باید با عوامل دیگر تكمیل شود. در همین راستا بد نیست اضافه كنم كه به گفتة ناپیر در 1874، از كشت دیمی در رودهن به ازای هر تخم، 25 تا 30 تخم برداشت می شده است و حتی در منطقه دره گز، برداشت محصول در زمین های مشابه، 20 تا 25 تخم به ازای هر تخم بود. [26]
تا آنجا كه به استفاده از كود مربوط می شود، شیوه واحد و همه جا گیری وجود نداشت. با این همه می توان گفت در مناطقی كه مقدار باران سالانه كافی نبود، نه فقط عرضه كود ناكافی بود بلكه استفاده از كود به دلایل دیگر محدود می شد. یعنی، كافی نبودن باران به این معنی بود كه آب كافی برای پوساندن و تكمیل تحولات شیمیائی كود در دسترس نبود. پیشتر به نمونه ذهاب اشاره كردم كه در آن منطقه به گفته راولینسون هرگز از كود استفاده نمی كردند ولی در مناطق مركزی ایران می دانیم كه شماره زیادی برج كبوتر وجود داشت و فضلهكبوتر برای استفاده به صورت كود جمع آوری می شد.
اگرچه در قرن نوزدهم، همانند قنوات، پلها و مهمان سراها و راهها، این برج ها نیز به حال خود رها شده بودند ولی در زمان مسافرت شاردن به ایران در اواخر قرن هفدهم، به تخمین او در اطراف اصفهان فقط 3000 عدد از این برجها وجود داشته است.[27] نمی دانیم كه چه تعداد از این برجها در قرن نوزدهم هنوز پا بر جا بودند. از سوی دیگر، به گفته ویلز كه در نیمه دوم قرن به ایران مسافرت كرد، هر برج كبوتر، دارای 7000 سلول است، یعنی، هر برج 14000 كبوتر دارد.[28] با این همه ولی، جانسون در 1817 این نكته مهم را پیش كشید كه « اگرچه برج كبوتر، به عنوان یك دارائی، بسیار پر ارزش است، ولی بسیاری از این برج ها در نتیجه خالی از سكنه شدن مناطق روستائی، در حالی خرابی اند».[29]
البته پریس در اواخر قرن نوزدهم متذكر شدكه در حومة اصفهان « تعداد زیادی برج كبوتر وجود دارد» و اگر چه شمار قابل توجهی از آنها به نظر سالم می آیند ولی « در هیچ كدام كبوتری نیست ».[30] ناظران قرن نوزدهم در توضیج این وضعیت، یعنی از سوئی كاهش شمار دهكده های اطراف اصفهان واز سوی دیگر، عدم استفاده از برج های كبوتر در آن محدوده، علت را كاهش فعالیت اقتصادی در شهر اصفهان دانسته اند. نزول جمعیت و فعالیت ها در اصفهان موجب شد كه تقاضا برای محصولات كشاورزی كاهش یابد[31]و در نتیجه، از سوئی شمار و اندازه دهكده ها كاهش یابد و از سوی دیگر، تقاضای برای برج های كبوتركمتر باشد.
در خصوص استفاده از كود، برای افزایش بهره وری دركشاورزی، به گفتة كنسول راس در 1878، محصولات تابستانی در منطقةكازرون همیشه با استفاده از كود تولید می شدندولی در باره چگونگی استفاده توضیحی نداد. [32] كنسول گرین درگزارشی از تهران در 1894 نوشت كه « در مقایسه با معیارهای اروپائی، شیوه های آماده سازی خاك در این منطقه بسیار ناكافی است. شخم زدن زمین بسیار سطحی است و خاك راحتی كاملا بر نمی گردانند....
آشغال های اصطبل ها و خانه های قدیمی به عنوان كود مورد استفاده قرار می گیرد».[33] ظاهرا استفاده از این آشغال ها به عنوان كود در ایران، سابقه طولانی داشت . حدودا 60 سال پیشتر، فریزر نیز به استفاده از خاك دیوارهای قدیمی به عنوان كود اشاره كرده بود.[34]
بر خلاف نظری كه پیشتر از روالینسون خواندیم، گیبونز كه در سالهای 1830 به ایران آمد، معتقد بود كه در منطقة اردكان « اگر به خاطر استفاده از كود در زراعت نباشد، همة دشت اردكان در فاصله كوتاهی به صورت كویر در می آید».[35] در سالهای اولیه قرن بیستم، كنسول رابینو در باره زمین های كه در ایالت كرمانشاه به كشت تریاك اختصاص یافته بودند نوشت كه در این زمین ها مقدار زیادی كود استفاده می شود. براساس برآورد او، حدودا 30 % از هزینة تولید تریاك، در واقع، هزینةتهیه كود برای این نوع زمین هاست.[36]
یكی دیگر از شیوه هائی كه برای حقظ بهره وری زمین مورد استفاده قرار می گرفت، استفاده از زمین برای تولید محصولات مختلف در سالهای مختلف بود [ گردش و یا چرخش محصول]. بطور كلی شیوه كار در نقاط مختلف مملكت در پیوند با چرخش محصول و یا آیش بسیار متفاوت بود و هیچ الگوی واحدی وجود نداشت. به غیر از زمین هائی كه در حومه شهرها و یا دهات بزرگ قرار داشت و هرساله كشت می شدند، در اغلب زمین های دیگر، شیوه آیش به كار گرفته می شد.
بطور كلی می توان گفت كه عامل اصلی تعیین كننده چرخش محصول، نه زمین، بلكه مقدار آب و كود بود. در مناطقی كه از این نظر مشكلی نبود و یا مشكل جدی وجودنداشت، دوره آیش بسیار كوتاه تر بود ولی بعكس در مناطق دیگر كه كمبود آب یا كود جدی تر بود، به همان نسبت دورةآیش نیز طولانی تر می شد. به گفتة راولینسون در 1836، فاصله بین دو برداشت برنج در ذهاب « هرگز از 7 سال كمتر نیست. با این همه خیلی ها بر این باورند كه كشت 7 سال در میان موجب فرسودگی بهره وری زمین می شود.
در هر منطقه ای كه مقدار زمین موجود اجازه و امكان بدهد، دورة آیش حتی تا 15 سال نیز ادامه می یابد».[37] به یادآوری می ارزد كه مقدار زمین قابل كشت، در نتیجة كمبود مقدار آب محدود بود ودر « این منطقه، به نظر راولینسون در 1836، نمی توان با اطمینان گفت كه حتی 20 % زمین های قابل كشت، كشت می شود»[38]. كنسول راس از فارس گزارش كردكه در منطقه كازرون، زمین ها یك سال در میان كشت می شوند.
مقدار زمینی كه به صورت آیش باقی می ماند، را ولی شخم می زنند. در اطراف شیراز، زمین ها را به سه بخش تقسیم می كردندو هرساله تنها یك بخش كشت می شد. دو بخش دیگر به صورت آیش باقی می ماند تا نوبت كشت شان برسد.[39] به گفته كنسول الیاس، « در خراسان، میلیونها جریب زمین بكر به دلیل كمبود آب به صورت آیش باقی می ماند» و افزود، « احتمالا هر 4 یا 5 سال یك بار كشت دیمی موفقیت آمیز است ولی، « البته، مردم هر ساله ولی، كشت نمی كنند»[40]
كنسول گرین كه در باره كشت و ذرع در حول وحوش تهران گزارش می داد، به نكته مشابهی اشاره كرد و افزود كه « به دلیل كمیابی آب به نسبت زمین های موجود، زمین ها را هر ساله به زیر كشت نمی برند. زمین های زیادی برای 2 سال و گاه حتی 5 یا 6 سال بطور آیش بلااستفاده می ماند».[41] به گزارش رابینو از كرمانشاه، در 1903 زمین های كشت دیمی یك سال در میان كشت می شوند ولی زمین های كشت آبی یك سال برای كشت گندم مورد استفاده قرار می گیرند و سال بعد، در آنها صیفی جات به عمل می آید».[42]
در همین سالها، به عقیده مك لین، زمینی كه به زیر كشت گندم برده می شود، در سرتاسر مملكت « بطور خیلی سطحی شخم زده می شود» ولی، با این وصف، « هر ساله به زیر كشت برده می شود»، یعنی، به طور آیش رها نمی شود.[43] ویلسون در 1896، به یك نكته بسیار كلی، اگرچه با كمی خوش بینی اغراق آمیز، اشاره كرد كه « زارع ایرانی، نه فقط محصولات متفاوتی می كارد، بلكه برای بهبود بازدهی از كود، خاكستر، و آشغال استفاده می كند. خاك دیوار های كهنه به عنوان كود ارزش فراوانی دارد».[44]
بر خلاف ویلسون كه با خوش بینی سخن گفت، نظر مالحال به واقع در جهت عكس بود. به نظر او، « در زمین های كه به كشت گندم اختصاص می یابد، به ندرت از كود برای افزایش بهره وری استفاده می كنند» و ضمن اشاره به برج های كبوتر در ایالت اصفهان، مالحال افزود، « این تنها موردی است كه برای افزودن بر توان تولیدی زمین كاری صورت می گیرد..... برای بهبود خاك، تنها كاری كه می كنند اینكه، از آیش استفاده می كنند».[45]
و اما از دیگر جنبه های تولید در كشاورزی، باید گفت كه در اغلب موارد بذر افشانی با پاشیدن بذر انجام می گرفته است و مقدار بذر به مقدار زمین بستگی داشت. در مقایسه با كشت دیمی، در زمین های كشت آبی، به ازای مقدار مشخص زمین، بذر بیشتری كاشته می شد. برنج كاری در مازندران و گیلان تنها مواردی بودكه كشت با پاشیدن بذر انجام نمی گرفت. بذر را ابتدا می كاشتند وبعد، جوانه ها را نشاء می كردند. گفته می شود كه این شیوه كاشتن محصول بیشتری تولید می كرد. توصیفی كه فریزر در 1822 و یا كنسول ابوت در 1843 از برنجكاری در این ایالات به دست می دهند با شیوه های برنج كاری در نیمه اول قرن بیستم تفاوت چشمگیری ندارند.
به نوشته ابوت، « برنج در بهار كشت می شود. ابتدا بطور متمركز كاشته می شود و بعد 20 یا 30 روز بعد، وقتی جوانة برنج به اندازه كافی رشد كرد، آنها را از هم جداكرده و بوسیله زنان در مزرعه كه از پیش شخم زده شده و به صورت باتلاق درآمده، نشاء می كنند [ فریزر از چند بار شخم زدن سخن می گوید[46]]. جوانه ها را به فاصله چند اینچ از یكدیگر می كارند و از هر جوانه چند سنبله می روید. تقریبا 100 روز بعد از نشاء محصول برنج برای درو آماده می شود». [47]
به گفته فریزر وقتی علف های هرز در مزرعه برنج می روید، كه اغلب پس از نشاء این چنین می شود، مجددا زنان به مزرعه می روند تا علف های هرز را جمع آوری نمایند. هیچ ابزاری مورد استفاده قرار نمی گیرد بلكه زنان با دست، به كندن علف های هرز مبادرت می كنند[48].
شیوه های بدرآوردن برنج از شلتوك، در مناطق مختلف اگرچه بسیار بدوی، ولی متفاوت بود. در مازندران بر اساس توصیفی كه از ابوت در دست داریم شلتوك را در یك ظرف چوبی بزرگ قرار می دادند و یك تیر چوبی كه در یك سر تاب خورده و به آن میله های آهنی افزوده بودند و در سر دیگر، به محوری ثابت شده بود با فشار آب به حركت در آمده بالا می رفت و روی شالی های موجود در ظرف فرود می آمد. میله های آهنی كه بطور مرتب روی شلتوك ها كوبیده می شدند، بدون این كه به برنج صدمات زیادی وارد بیاورند، برنج و سبوس را از هم جدا می كردند.
با این حساب، این شیوه بدوی جداكردن سبوس از برنج موجب می شد كه مقدار قابل توجهی شالی از دست برود. بطور متوسط، از هر دو من شلتوك، یك من برنج به دست می آمد. بعضی اوقات كه شلتوك از نوع خیلی عالی بود، مقدار برنج به دست آمده كمی بیشتر بود. از هر دو من شلتوك، ممكن بود نزدیك به چهار كیلو برنج به دست آید[49].
در مناطق دیگر ایران كه با كمبود آب در جریان [رودخانه] مواجه بودند شیوه های به در آوردن برنج از شلتوك متفاوت بود.یك ستون چوبی بزرگ افقی كه آن را مثل یك الاكلنگ روی ستونی یا سكوئی عمودی استوار كرده بودند. در یك انتها، یك ظرف استوانه ای شكل فلزی توخالی می گذاشتند و در سر دیگر نیزوزنة تعادل قرار داده بودند. در نقطه ای كه این ستون افقی روی آن ستون یا سكوی عمودی استوار شده بود، قطعه چوبی را بطوری كار می گذاشتند كه توازن را حفط نماید و نگذارد كه انتهای این ستون افقی به زمین كوبیده شود. درآن سمتی كه یك ظرف استوانه ای شكل توخالی گذاشته بودندچاله ای به قطر 4 تا 5 فوت حفر می كردندكه شلتوك هارا در آن می ریختنداین سیستم به درآوردن برنج از شلتوك به این صورت كارمی كرد كه:
« چهار یا پنج مرد با هم در آن انتهائی كه استوانه فلزی قرار داشت روی ستون افقی می پریدند ووزنشان باعث می شد كه استوانه فلزی با شدت به روی شلتوك ها كوبیده شود. .... بلافاصله این مردان از روی ستون افقی به پائین می پریدند.
وزنة تعادلی كه در سر دیگر قرار داشت، ظرف استوانه ای را به بالا می كشید. تاثیر این وزنة تعادلی با قطعه چوب كارگذاشته شده كنترل می شد. همین كه این مردان صدای خفه آن چوب را می شنیدند دو باره به روی ستون می پریدند و لحظه ای بعد، همانند دفعه قبل، از روی ستون افقی به پائین می پریدند..»[50]
برآورده شده است كه این مردان روزی 12 ساعت كار می كردند و بطور متوسط نیز، هر ساعتی 120 بار بالا و پائین می پریدند. مزد روزانه شان ده شاهی بود به اضافه نهاری كه می خوردند. در بارة كارآمدی این شیوه كار، اطلاع بیشتری نداریم و نمی دانیم، برای نمونه، نتیجه این همه بالا وپائین پریدن ها در طول یك روز، چه مقدار برنج بوده است؟ در بخش جنوبی ایران، به خصوص در خوزستان، اغلب شالی كاران،كار جداكردن سبوس از برنج را در منزل انجام می دادند ووسیله كار نیز یك هاون سنگی بود كه به كمك نمك و یك دسته هاون چوبی این كار انجام می گرفت. تقریبا در تمام موارد، این كار به وسیلة زنان در خانه صورت می گرفت و گاه نیز، به صورت اشتراكی این كار را انجام می دادند. در مواردی كه تولید مازاد وجود داشت به نظر نمی رسد كه شیوه كار این گونه بوده باشد[51]
در بارة تولید پنبه، كنسول ایستویك در 1863 از مشهد گزارش كرد كه كشت آن شبیه به كشت گندم بودو میزان رشد جوانه پنبه نیز به خاطر این كه جوانه ها را بسیار نزدیك به یكدیگر نشا می كردند، و هم چنین وجین كاری كافی انجام نمی گرفت، بسیار كم بود. غورة پنبه را در ماه سپتامبر [ حدودا در شهریور ماه] برداشت می كردند وایستویك اضافه كرد، « هیچ كوششی نمی شود تا دانه ها و خاك و خاشاك با پنبه مخلوط نشود» و بعلاوه، « شیوه پاك كردن پنبه بسیار بدوی و غیر كارآ است».
ابتدا پنبه را با دست چیده و در یك ظرف گلی قرار می دادندو جداكردن پنبه از پنبه دانه نیز به شیوه ای بسیار بدوی و غیر كارآ صورت می گرفت. ازیك چرخ پنبه زنی سخن می گوید كه پسربچه ای آن را می گرداند وچرخش چرخ یك میله آهنی را به گردش می انداخت و پسربچه با دست دیگر پنبه های تازه برداشت شده را درزیر آن میله آهنی می ریخت. چرخش چرخ و آن میله آهنی در تماسی كه با پنبه ها پیدا می كرد، دانه ها را جدا می كرد ولی همو اضافه می كند كه « مقدار زیادی خاك و خاشاك و برگ هم چنان با پنبه ی زده شده باقی می مانند».[52]
پاك كردن پشم نیز تعریفی نداشت و باشیوه های بدوی انجام می گرفت. می دانیم كه حتی در 1903 نیز، پشم های نیمه شسته كرمانشاه 50% وزنشان را از دست می دادند و آنهائی كه دركار تولید و فروش پشم بودند، « برای صادرات و یا برای مصرف پشم ریسان، پشم را خوب نمی شستند». دلیلی كه اقامه شد این بود كه « در بغداد یا مراكز مصرف دیگر ، قیمت پشم خوب شسته به ندرت با قیمت پشم معمولی تفاوت می كرد».[53]
به اعتقاد من، چنین وضعیتی بسیار عجیب می آیدچون كیفیت پشم خوب شسته شده بسی از پشم معمولی بهتر بود و دلیلی نداشت كه در بازار قیمت مشابهی داشته باشند. با این همه، می دانیم كه در آماده كردن پشم برای صدور، دستگاههای دستی یا آبی بسته بندی كردن وجود نداشت و به همین خاطر، عدل های پشم بی سبب بسیار بزرگ می نمودند و اگر غیر كارآئی سیستم حمل و نقل رانیز در نظر داشته باشیم، بخشی از علل عدم موفقیت در بازارهای صادارتی روشن می شود. [54]
حالا كه به نظام حمل و نقل اشاره كردم پس بگویم و بگذرم كه در شرایط نبود راه های ارابه رو، وسیلة عمدة حمل محصولات دهات به شهرها چارپایان بود. به سندی كه نشان از استفاده از ارابه های دو چرخه یا چهارچرخه بدهد، بر نخوردم. شیوة موجود حمل و نقل در ایران، هم بسیار وقت گیر بود و هم بسیار غیر كارآ و بعلاوه مقدار محصولی كه می شد بر پشت چارپایان به شهرها یا دیگر مناطق حمل شود، بسیار محدود بود. فقدان نظام حمل و نقل مفیدو كارآ گذشته از همه پی آمدهای مخربی كه داشت، این نتیجه اضافی را نیز داشت كه بازار محصولات كشاورزی را به شدت مخدوش می كرد.
یعنی بسیار اتفاق می افتاد كه در ناحیه ای به علت كمبود مواد غذائی قیمت ها به قیمت های سالهای قحطی شانه می زد ولی در مناطق دیگر، مازاد محصولات در انبار ها می پوسید و برای تولید كننده و یا مالك منشاء خیر نبود. جالب است كه حتی در مناطقی كه معمولامازاد محصول داشتند، شیوه های انباركردن مازاد هم بسیار بدوی و غیر كارآمد بود. ابوت به سال 1848 گزارش كرد كه در منطقه گرگان، غلات مازاد بر مصرف را در زمین چال می كردند.« درسرمزرعه چاله ای حفر كرده، كف آن را با كاه فرش می كنند. غلات اضافی را با دقت در این چاله می ریزند. محل این نوع مخزن ها را تنها صاحبان آنها می دانند و به این ترتیب، غلات اضافی برای چند ماه محفوظ می ماند» .[55]
جالب است كه بیش از 50 سال بعد، كنسول رابینودر گزارشی از كرمانشاه، به همین شیوه نگاه داری از غلات مازاد در آن ایالت اشاره كرد و افزود « اگر حشرات غلات را نخورند، به این ترتیب می توان آن را برای چندین سال حفظ كرد»[56]. البته رابینو از انبار كردن مازاد محصول در « اطاق های سر بسته» نیز سخن گفت ولی افزود كه « گاه به دلیل نشر باران از سقف» مازاد از بین می رود.[57]
واما، در طول قرن نوزدهم بر سر این تكنیك های تولید و یا شیوه های بهره گیری از زمین چه آمد؟
فصل بعد می كوشد با استفاده از اسناد و شواهد ناكافی كه دردسترس ماست، به این پرسش، پاسخ دهد.
پانوشت
[1] بنگريد به احمد سيف: اقتصاد ايران در قرن نوزدهم، تهران نشر چشمه، 1373.
[2] پريس: گزارش كنسولي: مسافرت به يزد ، كرمان، شيراز.... در اسناد و مدارك پارلماني، سال 1894، جلد87، ص 10
[3] همان، ص 10
[4] فريزر: مسافرت و ماجراها در ايالات ايران در سواحل جنوبي درياي خزر، لندن 1826، ص120-119
[5] مك لين:گزارشي در بارة شرايط و دورنماي تجارت بريتانيا در ايران،اسناد ومدارك پارلماني 1904، جلد 95، ص 24
[6] بنگريد به احمد سيف: اقتصاد و تجارت ايران در قرن نوزدهم، متن دست نويس.
[7] ناگفته نگذارم كه به باور من، يكي از خطاهاي بسيار عمده برنامه ريزان اقتصادي در ايران اين بود كه در پوشش تجدد طلبي كاذب، سيستم سنتي آبياري، يعني قنوات، را به حال خويش واگذاردند تا رفته رفته از حيظ انتفاع بيافتد و از ميان برود. در مقاله اي در اقتصاد و تجارت ايران در قرن نوزدهم كه به بررسي اين نظام تخصيص يافته است نشان دادم كه براي شرايط اقليمي حاكم بر ايران، هنوز نيز نظام قنات موثرترين و كم هزينه ترين و در عين حال مطمئن ترين شيوة آبياري است. تازگي ها مي دانيم كه در پرو، سياست پردازان پس از تجربه همة شيوه هاي مدرن به اين نتيجه رسيدند كه همان شيوه سنتي كماكان كم هزينه تر و موثر تر است. اميدوار باشيم كه در ايران نيز، سياست پردازان ما به كار مشابهي دست بزنند و براي احياي همان نظام « قد يمي» ولي مطمئن اقدام كنند.
[8] گليدو-نيوكومن: گزارش هيئت تجاري انگليسي-هندي به جنوب شرقي ايران در 05-1904، اسناد محرمانه، شمارة 8778* ص 5
[9] پريس: گزارش كنسولي: سفر به يزد....، در اسناد و مدارك پارلماني، 1894، جلد 87، ص 30
[10] لمبتون: مالك و زارع در ايران، صص 65-364
[11] د بود: گزيده اي از يادداشتها در حين سفر در 1841 به منطقة ممسني...در نشريه انجمن سلطني جغرافيا، 1843، ص 80
[12] ابوت: شرح مسافرت..... اسناد محرمانه شمارة 136، ص 8
[13] ابوت:گزارش كنسولي، " تجارت، مانوفاكتور و توليدات شهرهاي مخلفت.... اسناد وزارت امور خارجه، سري 60، جلد 165
[14] همان جا
[15] ابوت: گزارش كنسولي " ايالت آذربايجان" ، 1864، اسناد وزارت امور خارجه، سري 60 جلد 286
[16] ابوت: " شرح مسافرت از تبريز....1844، سري 251، جلد 40، صص 19-18
[17] راس: گزارش كنسولي" كشاورزي در كازرون"، اسناد و مدارك پارلماني، 1880ـ جلد 73.
[18] راس: " گزارشي درباره كشاورزي دريكي از دهات اطراف شيراز»ـ اسناد و مدارك پارلماني، 1880ـ جلد 73.
[19] همان جا
[20] الياس: گزارش كنسولي " خراسان" در اسناد و مدارك پارلماني، 1897ـ جلد 92.
[21] همان جا.
[22] تالبوت:گزارش كنسولي "خليج فارس" در، اسناد و مدارك پارلماني، 1892ـ جلد 83.
[23] چيك: گزارش كنسولي "خليج فارس" در، اسناد و مدارك پارلماني، 1908ـ جلد 114.
[24] راولينسون: " يادداشتهائي در طول سفر به ذهاب در دامنة زاگرس در 1836"، در نشرية انجمن سلطنتي جغرافيا، 1839، ص 27
[25] همان، ص 27
[26] ناپير:گزارش مسافرت به ايران.... " كاملا محرمانه، لندن 1876ـصص 12و 303
[27] به نقل از كرزن: ايران و قصيه ايران، لندن 1892، جلد دوم ، ص 19. هم چنين بنگريد به شوبرل: جهان به صورت مينياتور - ايران، 3 جلدـ لندن 1822، جلد سوم صص 168-167
[28] كي نير: يادنامة جغرافيائي امپراطوري ايران، لندن 1813، ص 110
[29] جانسون، مسافرت از هندوستان به انگلستان، لندن 1818، ص 99 . بگويم و بگذرم كه جانسون از خالي از سكنه شدن « COUNTRY» سخن مي گويد و اين واژه تا آنجا كه مي دانم هم به معناي كشور است و هم به معناي مناطق روستائي. در گفتاورد بالا، من معناي مناطق روستائي را برگزيده ام.
[30] پريس: همان، ص 2
[31] همان، صص 5-4 بنگريد به كرزن: همان، جلد دوم، صص 20-19
[32] راس: گزارش كنسولي " خليج فارس" در اسناد و مدارك پارلماني، 1880ـ جلد 73.
[33] گزين: گزارش كنسولي "در بارة ايجاد كارخانه شكر سازي درايران» در اسناد و مدارك پارلماني، 1895ـ جلد102.
[34] فريزر: سفر زمستاني... لندن 1838ـ جلد دوم، ص 65
[35] گيبونز: "راههاي كرمان..." در نشريه انجمن سلطنتي جغرافياـ 1841، ص 138
[36] رابينو: گزارش كنسولي " كرمانشاه"در اسناد و مدارك پارلماني، 1904ـ جلد100
[37] راولينسون: پيشين، ص 27
[38] همان، ص 28
[39] راس:گزارش كنسولي " خليج فارس"، در، اسناد و مدارك پارلماني، 1880ـ جلد73
[40] الياس: گزارش كنسولي، "خراسان" در، اسناد و مدارك پارلماني، 1897ـ جلد98
[41] گرين: گزارش كنسولي "در بارة ايجاد كارخانه شكر سازي درايران» در اسناد و مدارك پارلماني، 1895ـ جلد102
[42] رابينو: گزارش كنسولي، " كرمانشاه"، در اسناد و مدارك پارلماني، 1903، جلد76
[43] مكلين: گزارشي در بارة موقعيت و دورنماي تجارت بريتانيا در ايران، در، اسناد و مدارك پارلماني 1904، جلد 95، ص 18
[44] ويلسون: زندگي و سنن ايرانيان، لندن 1896، ص 274
[45] مالحال: پيشرفت جهان، لندن 1888، ص 545
[46] فريزر: مسافرت وماجراها... لندن 1826، ص 120
[47] ابوت: " شرح مسافرت از تبريز....1844، سري 251، جلد 40، صص 94-193
[48] فريزر: مسافرت وماجراها... همان، ص 120
[49] ابوت: شرح مسافرت از تبريز.... سال 44-1843، در اسناد وزارت امور خارجه، سري 251 جلد 40، ص 193
[50] بي نام: « كشت برنج در ايران»، در نشرية انجمن سلطنتي هنرها، 1889، ص 613
[51] همان، ص 613
[52] ايستويك: گزارش كنسولي، « خراسان»، در اسناد پارلماني، سال 1863، جلد 70
[53] رابينو: گزارش كنسولي، " كرمانشاه"، در اسناد و مدارك پارلماني، 1904، جلد100
[54] همان جا. هم چنين بنگريد به پريس: گزارش كنسولي، " اصفهان"، در اسناد و مدارك پارلماني، 1899، جلد101
[55] ابوت:گزارش سفر به سواحل بحرخزر... اسناد محرمانه، شمارة 136، ص 33
[56] رابينو: گزارش كنسولي، " كرمانشاه"، در اسناد و مدارك پارلماني، 1903، جلد76، ص 16
[57] همان، ص 16 (niaak)