تعداد بازدید: 3165

توصیه به دیگران 1

جمعه 18 آبان 1386-0:0

باران که می بارد، تو می آیی

يادداشتي از:جواد بیژنی،بابل


چند روز پيش بارون شديدي اومد. تموم خيابون ها و كوچه هاي بابل رو آب گرفته بود. مدرسه ها تعطيل شده بود و ادارات هم بفهمي نفهمي نيمه تعطيل بودند.

 از لبه پنجره اتاق محل کارم داشتم بيرونو تماشا مي كردم چشمم به يه كبوتر افتاد كه زير اون بارون شديد جلوي لونه ش توي يكي از اون سقفاي سفالي خونه هاي قديمي شهرمون نشسته بود.

 خوب كه بهش نگاه كردم به نظرم اومد منتظر كسيه . بی اختیار تصوير مامان بزرگ خدا بيامرزم كه تا آخر عمرش چشم به راه پسر مفقودالاثرش بود تو ذهنم نقش بست. ياد اون شب زمستوني افتادم كه مامان بزرگ و بابا بزرگ مهمونمون بودند.

 واسه اينكه از اونا يادگاري داشته باشيم بهشون گفتيم چيزي بخونند تا صداشونو ضبط كنيم. نوبت مامان بزرگ كه رسيد یا صدایی محزون شروع كرد به خوندن آواز مازندراني طالبا:
انده بوردمه تا دريوي پلي/ دريوي پلي جفت انجلي
ونه سر نيش‌بيه كوترچمبلي/ كوتر چمبلي مه طالب ره ندي؟
:طالب ره بخرده دريوي ماهي ...


( انقدر رفتم تا به لب دريا رسيدم. كنار دريا دو درخت انجيل بود كه روي شاخه هایشان یک كبوتر صحرایی نشسته بود. از كبوتر پرسيدم: طالب مرا نديدي؟ كبوتر پاسخ داد: ماهي دريا طالب را خورد ...)


مامان بزرگ كه از اول شعر صداش بغض عجيبي داشت به اينجاي شعر كه رسيد بغضش تركيد و گريه امونش نداد! ...


اين روزها مامان بزرگ ديگه كنارمون نيست . اگه بود حتما بهش مي گفتم :كبوتري كه واسه چشم انتظارا خبر مي اورد امروز خودش چشم به راه بود. تازه زیر بارون! اونم چه بارونی مامان بزرگ!
راستی کار این کبوتر که زیر بارون منتظر مونده بود خیلی هم عجیب نبود. یاد ترانه ای از سروده های اهورا ایمان عزیز افتادم که این روزا می شنویم: (باران که می بارد تو می آیی...)(axkhane)


  • يکشنبه 20 آبان 1386-0:0

    سلام خسته نباشيد مي خواستم بدونم عكسي در روز باراني در بابل گرفته شد اگر داريد براي من ارسال كنيد تا در مجله به نام شما چاپ كنم ممنون مي شم


    ©2013 APG.ir