تعداد بازدید: 3711

توصیه به دیگران 1

شنبه 26 آبان 1386-0:0

حکايت ارباب معاني و نخوانده مل‍ّا

گفت وگو باجهانگير نصري اشرفي، پژوهشگر مازندراني


اشاره:

بي‌شك طي دو دهه گذشته، جهانگير نصري اشرفي از پركارترين پژوهشگران ميداني كشور در عرصه تاريخ و فرهنگ، فولكلور و به ويژه موسيقي بومي مناطق ايران بوده است. حدود يكصد عنوان كتاب، نوار، لوح فشرده و مقاله طي ده سال گذشته و برپايي چندين همايش و كنگره در زمينه مباني فرهنگ ملي و كهن ايران از دستاوردهاي اوست.
 آثار او حاكي از اشراف اين محقق به مباحث تاريخِ فرهنگ و جنبه‌هاي مختلفي از هنر فولكلور ايران و از ديگر سو مبي‍ّن مطالعات سازمان‌يافته ميداني و كتابخانه‌اي اين پژوهشگر است.

از ويژگيهاي آثار تأليفي نصري اشرفي در زمينه موسيقي، لحاظ نمودن دانش تاريخي و فرهنگي و بررسي منشأ، كاركرد و نيز تأثيرات هنر فولكلور در تعميق روابط اجتماعي و نظام فكري جوامع گذشته است.
تلاش براي استفاده از روش علمي تحقيق و جنبه‌هايي از اتنوموزيكولوژي و قوم‌شناسي از ديگر ويژ‌گيهاي آثار تحقيقي نصري اشرفي محسوب مي‌شود.


مهم‌ترين آثار منتشر شده اشرفي(متولد اسفند 1336-بهشهر) در زمينه موسيقي و برخي موضوعات فرهنگ و هنر:

ـ «گوسان پارسي (دو جلدي)» ناشر: مركز موسيقي حوزه هنري انتشارات سوره مهر (بررسي نقلها و داستان‌پردازيهاي موسيقيايي در مناطق و فرهنگهاي ايراني).
2ـ «كوچ (جلد اول)» ناشر: مركز موسيقي حوزه هنري انتشارات سورة مهر(‌بررسي موسيقي نواحي ايران).
3ـ «ققنوس ـ پيش‌خوانيها، گوشه‌ها و مراثي در تعزيه ايران»‌ يك جلد كتاب و 9 حلقه نوار و CD (بررسي موسيقي رديفي و بومي در تعزية نواحي ايران به همراه نمونه).
4ـ «مجموعه گوسان پارسي» ناشر: مركز موسيقي حوزه هنري. پانزده حلقه نوار و CD و يك كتابچه از نقلهاي موسيقايي نواحي ايران (ارائه نمونه‌هايي از داستان‌پردازي موسيقايي در نواحي ايران).
5ـ «مجموعة خنياگران پارسي» ناشر: مركز موسيقي حوزه هنري. سه نوار و CD و يك كتابچه (ارائه نمونه‌هايي از ريزمقامها و ترانكهاي موسيقي نواحي ايران).
6ـ «سيمرغ» ناشر: مركز موسيقي حوزه هنري. سه نوار و CD و يك كتابچه. (‌بررسي و ارائه نمونه‌ها از موسيقي و نقلهاي موسيقايي نقشبندية خراسان ـ استاد نور محمد در‌ّپور).
7ـ «گرگان يولي» ناشر: مركز موسيقي حوزة هنري. نوار و CD (نمونه‌هايي از موسيقي سبك گرگان يولي تركمن ـ استاد عاشور گلدي برزين).
8ـ «موسيقي آييني و مذهبي دوسوي البرز» ناشر: انجمن موسيقي. كتابچه و شش حلقه نوار. (بررسي و ارائه نمونه‌ها از انواع آيينها و مناسك و مراسم موسيقايي دوسوي البرز).
9ـ «موسيقي كومش» ناشر: انجمن موسيقي. كتابچه و شش حلقه نوار. (بررسي و ارائه نمونه‌ها از مقامها و نغمات موسيقي جنوب البرز استان سمنان و طالقان).
10ـ «‌موسيقي مازندران» ناشر: انجمن موسيقي. كتابچه و شش حلقه نوار. (بررسي و ارائه نمونه‌ها از مقامها و نغمات و ريز‌مقامهاي موسيقي مناطق تبري زبان).
11ـ «موسيقي گيلان و تالش» ناشر: ‌انجمن موسيقي. كتابچه و شش حلقه نوار. (بررسي و ارائه نمونه‌ها از مقامها، ريزمقامها و نغمات آوازي و سازي گيلي و تالشي).
12ـ «مجموعة مقالات» ناشر: انجمن موسيقي. (مقالات و مباحثي پيرامون موسيقي آييني و مذهبي نواحي ايران).
13ـ «مجموعة مقالات»‌ناشر: انجمن موسيقي. (بررسي موسيقي بومي استرآبادي ـ استان گلستان).
14ـ «توي» ناشر: مؤسسة ماهور. نوار. (‌نمونة برخي نغمات، رنگها و ريزمقامهاي مربوط به مراسم سرورآميز آذربايجان).
15ـ «آوازهاي زار» ناشر: مؤسسه ماهور. نوار و CD. (نمونه‌هايي از موسيقي مراسم آييني ـ درماني زار در جنوب كشور).
16ـ تاريخ نمايش در فلات ايران (‌ده جلدي) ناشر: مركز پژوهشهاي فرهنگ اسلامي حوزه هنري. انتشارات سوره مهر.
17ـ فرهنگ واژگان تبري (پنج جلدي) ناشر: انتشارات احياء كتاب. با همكاري گروه مؤلفان (ثبت واژگان تبري به‌عنوان يكي از شاخه‌هاي پهلوي غربي همراه با معادلهاي گيلي، استرآبادي، قصراني).
18ـ «نوروزخوانيهاي ايران». ناشر: واحد تحقيقات صدا و سيما. (بررسي آيينهاي نوروزي و مراسم نوروز خواني در فرهنگهاي تبري، تالشي، گيلي، كومشي و استرآبادي).
19- «فرهنگ تطبيقي واژگان مازندراني». ناشر: خانه سبز (بررسي تطبيقي ده لهجه از گويش مازندراني).
20ـ «نمايش و موسيقي در ايران (سه جلدي)» ناشر: انتشارات آرون (رسالات و مباحثي پيرامون اساطير، آيينها، تاريخ، فرهنگ، حماسه، نمايش و موسيقي در دو حوزة‌ فرهنگ ملي و فرهنگ بومي ايران).


مقالات و سخنرانيها:

- ‌اعتبار تغيير، اعتبار سنت (دانشگاه اميركبير تهران).
تاريخ برخواني ـ انتقال حوادث تاريخ، آموزش فلسفة تاريخ (كنگرة گوسان پارسي ـ حوزه هنري/ تالار انديشه ـ تهران).
- فرهنگ، انتزاع و بازگشت (جشنوارة سراسري صدا و سيما ـ‌ تبريز).
- نقش گسست تمدنها در پيشگيري از تكامل هنر نمايشي در ايران (فرهنگستان هنر ـ تهران).
- سوگ سياوش و تعزيه (كنگرة سبك شناسي تعزيه ـ تهران).
- فرهنگ موسيقايي استرآبادي (گرگان ـ ‌كتول).
- بررسي اسب چوبي در ايران (دانشكده سينما ـ تهران).
- موسيقي اقوام و عشاير ايران (نخستين جشنواره كوچ/ مركز موسيقي حوزه هنري ـ خرم‌آباد 1381).
- تاريخ برخواني ـ مكتبي، آموزشي، موسيقايي ـ مركز موسيقي حوزة هنري/ تالار انديشه ـ تهران).
---------------------------------------------------------


-سخنراني شما تحت عنوان «انتزاع تاريخي و بازگشت فرهنگي» كه در تبريز برگزار شد، پيرامون چه موضوعاتي بود و اساسا‌ً چرا چنين مبحثي را جهت سخنراني خود برگزيده‌ايد؟

از ديرباز و شايد از قرن چهارم و پنجم هجري و به‌ويژه از مقطع شكست‌ِ جنگ دندانقان كه موجب سيطره و هجوم لجام‌گسيختة اقوام اسب‌نشين شرقي گرديد به تدريج ما شاهد يك ركود و زوال پرشتاب علمي، اقتصادي و فرهنگي در ايران بوده‌ايم. البته ممكن است اين گونه مباحث از نقطه‌نظر تعدادي از دوستان كسالت‌بار و حتي تكراري باشد.

 چرا كه از اوان انقلاب مشروطه در ميان گروهي از روشن‌فكران نوعي شيفتگي كودكانه و بي‌پشتوانه به عظمتي موهوم و فراموش‌شده از طرفداران پر و پا قرصي برخوردار بود. اما از آنجايي كه محققان به‌ويژه آن گروه از پژوهشگراني كه در حوزة تاريخ فرهنگ، بوم‌شناسي و فولكلور تلاش مي‌نمايند، ناچارند تا جنبه‌هايي از ديدگاه كرونولژيك را نيز در كار خود لحاظ كنند، لذا سير وقايع تاريخي و خيزش و ريزش تمد‌ّنها در شكل‌گيري و صعود و نزول مكاتب فرهنگي و هنري در هر تجزيه و تحليلي نقش تعيين‌كننده خواهد داشت، خاصه هنگامي كه بر اساس تجارب غير قابل انكار به اين نتيجه رسيده باشيم كه صلح و ثروت درازمدت و البته تداوم درايت و فهم تاريخي حكومتها نقشي درجه يك در اعتلاي شخصيت و منش فرهنگي هر ملتي خواهد داشت.

در اين رابطه كافي است تا به‌رغم شبهات و سياهكاريهاي منتسب به خلافت عباسي نيم‌نگاهي به اين مقطع از تاريخ بيندازيم و به حضور درخشان و فعال نزديك به هفتاد دانشگاه و مدرسه در نجد ايران توجه كنيم و نيز دانشمندان بزرگي را كه در دامان همين مدارس و مكاتب نشو و نما يافتند، به خاطر بياوريم. مدارسي كه هنوز ويرانه‌هايشان در خرگرد خراسان، بوزگان، بخارا و مرو قديم (كه خود بخشي از خراسان بزرگ بوده‌اند) به طرز تأثرآميز و رقت‌‌انگيزي ما را به ياد مقطعي از حيات علمي و فرهنگي پويا و پ‍ُرتكاپو مي‌اندازد.

 يا دوراني كه بيت‌الحكمه جايگزين مدرسه جندي‌شاپور ساساني گرديد؛ با اين تفاوت كه اين حيات فرهنگي نوين تحت لواي تمدن اسلامي قرار گرفت و به خاطر ظرفيتهاي مثال‌زدني خود، با مداراگري عالمانه‌اي همچون كوزه‌اي نگارگري‌شده از نقش و نگار و دستاوردهاي تابناك همه تمدنهاي ايراني، بيزانسي، يوناني، مصري يا چيني و هندي سود جسته و به واسطة خوشه‌چينيهاي خردمندانه، كامجوييهاي شيرين و عزيزي را نصيب ما ساخت.

دانشمندان بزرگي كه با كشفيات و اختراعات‌ِ تحو‌ّل‌بخش و تعيين‌كننده در علوم رياضي، هندسه، نجوم، طب، جغرافيا و در حوزه‌هاي گسترده‌اي از علوم انساني و اجتماعي و نيز مباحث ارزندة فرهنگي و ذوقي همچون فقه، فلسفه، حكمت، ادبيات، معماري، موسيقي، شعر، نگارگري و خط، پاي در عرصه نهادند كه تنها نام بردن از شاخص‌ترين آنها سياهة بالابلندي را در برابرمان قرار خواهد داد.

اين درست كه ما همچون ناسيوناليستهاي افراطي نمي‌بايد قصر خيالي و رويايي آينده را بر ويرانه ميراثها و مرده‌ريگ موهوم گذشته بنا كنيم؛ و يا بر خضاب چنگ بيندازيم و با خودفريبي ذائقه مردم را به‌اصطلاح با حلوا حلوا گفتن شيرين نماييم. چنان‌كه اين نظر عالمانة دكتر شايگان قابل تأمل است كه هرگاه ملتي مي‌ايستد و دنبال گذشته مي‌گردد، يقينا‌ً اشكالي در كارش وجود دارد.

 اما در هر حال تجارب ارجمند و واقعيات ملموسي وجود دارد كه قابل چشم‌پوشي نيست و آن شكوفايي علمي، فرهنگي و هنري و درخشش دهها مكتب فخيم در يك مقطع، و گسست، ايستايي و ريزش در مقطعي ديگر است. با اين حال نگاه به گذشته براي ملتهايي همچون چين و هند با تمدنها و تاريخي قابل قياس با ما، نه تنها بي‌فايده نبود، بلكه منجر به رنسانس شگفت‌آوري گرديد كه شتابنده‌تر از رنسانس اروپايي در اين مقطع از زمان متجلي شده است. آنان به جاي اينكه حيرت‌زده در گرداب نگاه حسرت‌بار به گذشته غرقه شوند، تجارب گران‌سنگ و تاريخي خود را با همة دستاوردهاي جهان‌ِ جديد پيوند زدند.

 ‌آنان تنها خود را در چگونگي مفقود شدن برخي حلقه‌ها و چرخهاي ارابه تمدن قديمي و پرافتخار خود سرگرم نساختند، بلكه تلاش تحسين‌برانگيزي را در جهت جايگزين نمودن حلقه‌هاي مفقوده به خرج داده و با روغن‌اندود كردن چرخهاي ترميم‌شدة اين ارابه، تحي‍ّر و تحسين همگان را برانگيختند. هر چند آنان هنوز در آغاز اين راه قرار دارند، اما اين حركت شتابان به گونه‌اي است كه تا يكي دو دهة ديگر قطعا‌ً درسها و مشقهاي زيادي را به ديگران خواهد آموخت!

خوب، حال اگر پذيرفته باشيم كه به يك تعبير هر جامعه‌اي در همة تاريخ در مقام پيكره‌اي واحد قرار داشته است، پس گسست و ايستايي و نيز فقدان و يا نابودي برخي حلقه‌ها در زنجيرة پيشرفت هر تمدني همة حوزه‌هاي مادي و معنوي را دربرداشته و آن را متأثر ساخته است. بنابراين من در سخنراني فردا تلاش خواهم نمود كه اين بحث را عمدتا‌ً در حوزة فرهنگ و هنر ايران و به‌‌ويژه موسيقي دنبال نمايم و حلقه‌‌هايي مفقوده در سنت خنياگري ايران را بازشناسي نموده و چنانچه فرصت اقتضا كند مكاتب فراموش‌شدة هرات، مرو، نيشابور و شوشتر را مورد تجزيه و تحليل قرار دهم.

-اين مكاتب، مكاتب موسيقايي هستند؟

بله. دقيقا‌ً مكتب و نه سبك و شيوه. در حقيقت سنتهاي موسيقي خنيايي ايران بر بستر مكاتبي تداوم يافتند كه با آسيب ديدن و متروك شدن برخي اجزاء، اين مكاتب اجبارا‌‌ً شخصيت و انسجام پيشين خود را از دست داده و ساختار آنها به عنوان مكاتب مستقل موسيقايي مخدوش گرديد. در حال حاضر قطعي نيست كه ما از چند مكتب مجزا و مستقل در موسيقي خنيايي برخوردار بوديم ولي برخي نشانه‌ها وجود چنين مكاتبي را مسجل مي‌سازد. در عين حال شناخت اين مكاتب اگرچه دشوار ولي با شناسايي برخي ويژگيهاي ممتاز و شاخص هر يك از مكاتب ممكن و ميسر است. از جملة اين ويژگيها تمايز نوع نگاه به مسائل اساطيري، آييني و مناسبتي، ريخت‌شناسي داستاني و ادبي متون مربوط به نغمات، سبك‌شناسي اشعار، ميزان رويكردهاي اجتماعي مضامين نغمات و نيز ساختار فني نغمات و آواها و گستره و ميزان نفوذ موسيقي بومي، ملي و فراملي در يك مكتب‌ِ خاص موسيقايي و نيز نحوة بيان و گسترة ادوات و سازها از اهم شاخصه‌‌هاي يك مكتب موسيقي و ابزار‌ِ شناسايي و تفكيك آن از ساير مكتبهاست.

-آخرين كاري كه الان در دست داريد در زمينه چه موضوعي است؟ مختصاتش چيست و براي چه و با چه انگيزه‌هايي روي آن كار مي‌كنيد؟

آخرين كارم پيرامون موسيقي ف‍ِر‌َق و ن‍ِح‍َل در ايران است. اما پيش از توضيحاتم لازم است متذكر شوم كه در جريان فعاليتهايم در دو دهة گذشته به اين باور رسيده‌ام بخش گسترده‌اي از داشته‌ها و اندوخته‌هاي فرهنگ و هنر تاريخي و البته شفاهي ما به‌ويژه در زمينة آراء و عقايد، ديدگاههاي هستي‌شناختي، آييني از اين طريق انتشار يافته است.
 البته در طول تاريخ پيوسته جرح و تعديل معني‌داري در درك از هستة اصلي مفاهيم در زمينه‌هاي ياد‌شده از سوي «ف‍ِر‌َق» انجام يافت ولي اين جرح و تعديلها غالبا‌ً فكورانه و در جهت تلطيف داد و ستدهاي انديشه‌اي صورت گرفته و از اين منظر داراي وجوه مثبتي است. بنابراين موسيقي فرقه‌ها و نحله‌ها از زاوية پژوهشهايي كه انجام مي‌دهم، نه صرفا‌ً با هدف مجرد و منتزع ثبت نغمات و مباحث ساختاري آنها بلكه همچنين از دريچة «ديدگاهها» و خاص‍ّه تأثيري كه اين گونه آراء در روند ژرفابخشي در حيات اجتماعي ما داشته است، اهميت دارد.

به طور نمونه با توجه به مطالعات تاريخي پيرامون چگونگي شكل‌گيري فرقة نقشبنديه از زمان احمد آتاسوي‌يا خواجة تركستان و سپس شيخ بهاءالدين محمد نقشبند و تأثير فزاينده‌اي كه اين نوع برداشت از اسلام در فرايند فعاليتهاي سياسي‌ ـ حكومتي در بسياري از نواحي ايران، آسياي مركزي و هند داشته است، مرا ترغيب نمود تا به‌ويژه حول و حوش مجموعه تفكراتي كه در حال حاضر و از طريق نقلهاي موسيقايي، ذكرها و مراسم تلقين و سماع ميان ذاكران نقشبندي رايج است تحقيق نمايم و به ثبت و ضبط نغمات آنان اقدام كنم.

در هر صورت به اين نتيجه رسيدم كه اين بخش از موسيقي مي‌تواند علاوه بر اهميت ذاتي‌ِ نغمات به عنوان بخشي از اسناد مورد توجه جدي‌تر قرار گرفته و از جايگاه منابع شفاهي به سمت اسناد و منابع مكتوب تغيير جهت دهد. بخش گسترده‌اي از موسيقي نقشبنديه كه البته در جاي‌جاي ايران از ساختار كاملا‌ً متفاوتي برخوردار است از نظر ماهيت و طرز تفكر به نحو‌ِ جالب توجه‌اي يكسان و همانند هستند. به‌ويژه نغماتي كه در رثا و يا توصيف پيامبران و اولياء بوده و يا با استعانت از ادبيات مرجع بيانگر هستة اصلي جهان‌بيني آنهاست. توجه به ذكرها و غزليات نقشبنديه در مناطق مختلف و به‌رغم ب‍ُعد جغرافيايي مبين اين همسويي است.

در عين حال بررسي نقل موسيقايي و داستان حضرت محمد(ص) و ابوجهل كه هم در منطقة باخرز، هم در ميان تركمنان و هم در بين ذاكران اين فرقه در استان هرمزگان مورد توجه خاص قرار دارد، نمونه‌اي از اين همگني و نگرش واحد است و يا شخصيت ابراهيم ادهم تشكيل‌دهندة سه نقل موسيقايي طولاني در رابطه با سرگذشت رياضت‌طلبانة اين قديس است كه با داستان متحدالشكلي در بلوچستان، خراسان و جنوب كشور مورد استفاده و استناد است، اگرچه نغمگي آنان آشكارا و بر اساس تمايز سه فرهنگ موسيقايي كاملا‌‌ً متفاوت بوده و ماهيت داستان نيز به تناوب از مكاتب هندي‌ ـ ايراني و ختايي متأثر است، ذكر و تلقين پيروان نقشبنديه و مناسك و مراسم آنان از نظر نحوة تظاهرات مذهبي در بين تركمنان و عرب‌زبانان حومة بندرعباس به نحو شگفت‌آوري مشابهت دارند.

در هر حال علاقه‌مند شدم تا ضمن شناخت و كشف انواع موسيقي نقشبنديه در نقاط مختلف ايران ضمن تفكيك و دسته‌بندي نقلها، ذكرها و غزلهاي آنان در نقاط مختلف به انتشار آنها مبادرت ورزم كه در اين زمينه تا كنون سه حلقه CD شامل موسيقي نقشبنديه در منطقة باخرز خراسان را با عنوان سيمرغ آماده ساختم كه مراحل نهايي انتشار را پشت سر مي‌گذارد. اين مجموعه با كتابچه‌اي همراه است كه توضيحاتي موجز را در زمينة شكل‌گيري و سير تاريخي نقشبنديه عرضه مي‌دارد و البته پس از تكميل اين تحقيقات كتاب جامعي پيرامون فرهنگ موسيقايي اين فرقه انتشار خواهد يافت.

-ايده اين كار را از چه زماني داشتيد؟

هنگامي كه پيرامون موسيقي مذهبي ايران فعاليت مي‌كردم، بلافاصله هنگام مواجهه با اين نوع موسيقي دريافتم كه مي‌بايد اين گونه نمونه‌ها را در طبقه‌بندي مستقلي قرار داد و با توجه به حساسيت و اهميت مسئله با تأمل و دقت بيشتري با آن مواجه شد، خاصه اينكه مقايسة انواع موسيقيهاي فرق و نحل در جنوب، شرق و غرب ايران و نيز تمييز و تبيين تفاوت ديدگاه اين گونه فرقه‌ها و تأثير آن بر ساختار موسيقي هر يك از آنها مي‌تواند جالب توجه باشد.

-آيا موسيقي نقشبنديه در غرب ايران نيز مشاهده شده است؟

در غرب ايران آراء پيروان فرق بسيار پيچيده و از آميزش و التقاط شگفت‌انگيزي برخوردار است.
رد‌ّپاي خرافي‌ترين و عاميانه‌ترين تفكرات تا خوشه‌چيني از نظرات كهن‌ترين اديان و نحله‌هاي شرقي در عقايد آنان قابل شناسايي است.
در اين منطقه شخصيت و برخي عقايد شيخ عبدالقادر جيلاني يا گيلاني جايگزين ديدگاههاي نسبتا‌ً منسجم پيروان بهاءالدين نقشبند و فرقة نقشبنديه مي‌گردد، به‌ويژه سلسلة قادريه كه اساسا‌ً نام و عنوان سلسلة خود را از نام عبدالقادر اخذ نموده‌اند. خاصه اينكه اين شيخ از شخصيت مذهبي تأثيرگذار و نافذي برخوردار است و بسياري از فرقه‌هاي مذهبي ذكرهاي جلية بي‌شماري در توصيف و تكريم او دارند.

-آيا پيدايش اين فرقه‌ها به مذاهب پيش از اسلام برمي‌گردد؟

البته در اين زمينه نمي‌توان حكمي كل‍ّي صادر نمود به‌ويژه در مورد نقشبنديه بايد با احتياط بيشتري برخورد نمود. چرا كه انتساب ديدگاه آنان به پيش از اسلام قدري دور از ذهن است. اما در هر صورت آبشخور فكري تعدادي از فرقه‌هاي مذهبي به‌ويژه در غرب كشور آشكارا سر در برخي عقايد و آراء پيش از اسلام دارد و عالمان و مفسران فرق، اكثر نحله‌هايي را كه به نوعي ديدگاه آنان به مشرب صوفي‌گري مرتبط است را به چنين ريشه‌هايي متصل مي‌نمايند و در عين حال فقيهان شيعه و اهل سنت از منظر شريعت اسلامي بيشتر اين گروهها را در زمرة غلات و گمراهان مي‌شمارند. هر چند بحث ما ارتباطي با درستي و نادرستي عقايد آنان ندارد.

-يعني اين راهكارها، نظام ارزشي نمي‌توانند داشته باشند يا اينكه بحث در اين‌باره اصلا‌ً كار شما نيست؟

به هيچ وجه كار ما ارزش‌گذاري نيست. هر نوع ارزش‌گذاري و اتخاذ موضع نفي و اثبات درستي كار محقق را زير سؤال قرار داده و آن را بي‌اعتبار مي‌سازد.
براي ما اين مسئله اهميت دارد كه موسيقي آنها در هر شكل بستر و محمل آرمان‌خواهيها و‌ آراء بخشي از ساكنان اين سرزمين بوده و آنان به درست يا نادرست از دريچة چنين ديدگاههايي نهايتا‌ً ميراثهاي شفاهي و مكتوبي پديد آوردند كه در زمينة تاريخ فرهنگ و از جمله موسيقي قابل استفاده و استناد است. كار ما در حقيقت ثبت دقيق و غيرجانبدارانة اين گونه اسناد شفاهي است و احيانا‌ً برخي مسائل، زمينه‌ها و فضاهايي كه تا كنون به آن توجه نشده است.

-يعني فضاهاي كشف‌نشدة ديگري در حوزة فرهنگ وجود دارد كه شايد ربطي به موضوعاتي كه در حال حاضر عنوان موضوع تحقيق و پژوهش موسيقي مطرح شد، ندارد، آيا همين طور است؟

عرصه فرهنگ تاريخي و شفاهي به گستردگي تاريخ پرالتهاب و پركشاكش اقوام ايراني و جانهاي شيفته‌اي است كه طي چند هزاره در اين فلات زيسته و به حيات اجتماعي و انساني آن معني بخشيده‌اند. بنابراين طبيعي است كه هنوز هم فضاهاي ناشناخته و دالانهاي ن‍ُه‌تويي وجود دارد كه از زواياي مختلف قابل جست‌وجو هستند. البته بيشتر اين فضاها به نوعي با موسيقي مرتبط هستند. من بارها گفته‌ام كه موسيقي در ميان بسياري از ملل شرق، و به‌ويژه ايران، نقش الفبايي نامرئي را به عهده دارد.
شناسايي و درك اين الفبا ماهيتاً به كشف و شناخت فضاهايي منجر مي‌گردد كه آن فضاها شايد خيلي با مسئلة موسيقي داراي خميره و ذات همگوني نيست ولي در هر حال ما از طريق اين الفبا و خط موسيقايي مي‌توانيم به آنها دسترسي پيدا كنيم.

-آيا مي‌شود منظورتان را واضح‌تر بيان نموده و بگوييد چگونه موسيقي اقوام ايراني را در جايگاه خط و الفبا قرار داده‌ايد؟

ببينيد تمدنهاي غربي از ديرباز همه رويدادهاي اجتماعي و نقطه‌نظرات خود را توسط الفبايي شناخته‌شده مكتوب نموده‌اند. در اين زمينه كافي است به تاريخ «هردوت» توجه كنيم و تاريخهاي ديگري كه مبين تثبيت روند تحولات تاريخي در تمدنهاي يوناني و بيزانسي بوده است. در اين رابطه كليسا نيز از ديرباز با استفاده از الفباي خاص موسيقايي به‌ويژه در عصر انگيزاسيون و دوراني كه با عنوان معني‌دار اسكولاستيك مي‌شناسيم حتي فرمهايي از موسيقي خود را ثبت و ضبط نموده‌اند.

 اما در بسياري از كشورها و تمدنهاي شرقي خاصه تمدنهاي ايراني تا پيش از اسلام استفاده از خط، حتي خطوط و الفباهايي كه از ديگر تمدنها اخذ گرديده بود گويي موهبتي سلطنتي تلقي مي‌گرديد كه در اختيار تعداد معدودي از نجبا، اسپهبدان، روحانيون طراز اول زرتشتي و شمار بسيار معدودي از دهگانان بزرگ قرار داشت.

به همين دليل سنتهاي خنيايي و مكاتب عمومي‍ّت‌يافتة موسيقايي كه نقطة ات‍ّكا و تمركز آن به حافظة غني و خل‍ّا‌ق خنياگران متكي بوده است، بسياري از دانش، فرهنگ، علوم و حكمت و ذوقيات تاريخي ايرانيان را از طريق مكاتب نافذ و تأثيرگذار موسيقايي در ميان مردم پراكنده مي‌ساختند. تنها كافي است به دو نمونه از ژانر تاريخ برخواني كه اينجانب براي اول بار در كشور افتخار ثبت آن را داشته‌ام، توجه نماييم تا به اين نتيجه متقن دست يابيم كه مثلا‌ً رويدادهاي تاريخي و نظامي از طريق سنتهاي خنيايي و موسيقايي تاريخ برخواني در ميان مردم كوچه و بازار و شهر و روستا كه فاقد دانش خط و الفبا و خواندن و نوشتن بودند منتشر مي‌گرديد و اطلاعات و دانش تاريخي بدين ترتيب به صورت آموزش همگاني بروز مي‌يافت. به همين دليل موسيقي اقوام ايراني در حقيقت در قالب مكاتب مختلف نقشي همچون الفبا را براي مردم ايفا مي‌نموده است و اين مسئله قطعا‌ً پراهميت‌ترين نكته در تحقيقات موسيقي بومي ايران است كه بايد مورد توجه محققان موسيقي قرار گيرد.

-آيا شما از آغاز هيچ فرضي را در تحقيقات خود در ذهن نداريد يا اينكه يك پيش‌فرضي داريد و سپس براي اثباتش اقدام به تحقيق مي‌كنيد؟

به طور طبيعي هيچ پيش‌فرض و فرضيه‌اي بدون شناخت كل‍ّي از پديده‌ها و موضوعات مورد تحقيق عينيت نمي‌يابد.
در هر صورت اهداف براي يك محقق از قبل تعريف‌شده و مشخص است.
بر اين اساس پژوهشگر با هدف مشخصي (به‌طور مثال تحقيق پيرامون موسيقي زازايي، تاتي و يا تالشي) به منطقه‌اي سفر مي‌كند و سپس در برخورد با فرهنگ موسيقي آن منطقه فرضياتي در ذهنش طرح مي‌گردد و در نهايت به دنبال اثبات آنها تلاش مي‌كند. به طور مثال وقتي با هدف تحقيق پيرامون فولكلور استان سمنان به منطقة فوق سفر كردم ابتدا سراغ برخي آگاهان بومي منطقه رفتم. جالب اينكه همة آنها مسئله موسيقي فولكلور را در اين منطقه منتفي دانسته و اعتقاد داشتند كه چنين وجهي از موسيقي و فرهنگ آن از چند دهه پيش به طور كلي در منطقه متروك شده است.

بديهي است با توجه به مشاهده بخشي از فعاليتهاي معيشت سنتي در زمينه دامداري و كشاورزي به طور طبيعي مي‌بايست پديده‌هاي فرهنگي و نيز موسيقي مربوط به آن نيز لااقل در سطوحي اندك حفظ شده باشند. بر اساس اين فرض و استنباط طي سه ماه تلاش گسترده‌اي را در نواحي كوهپايه‌اي و كوهستاني گرمه و ت‍ُرود در شاهرود تا قلعه خرابه در گرمسار آغاز كردم و در نتيجه موفق شدم تا بخشهايي از موسيقي گله‌داري، شترباني و نيز موسيقي‌ِ مراسمي نسبتا‌ً با‌قدمت اين منطقه را كه در حقيقت تتمة فرهنگ موسيقايي اين منطقه بود ثبت و ضبط نمايم و تحت عنوان موسيقي كومشي منتشر سازم.

 به دنبال اين مسئله فرضيات ديگري طرح گرديد. از جمله ادبيات متعلق به موسيقي اين منطقه كه عمدتا‌ً مأخوذ از فارسي دري است و زبان سمناني هيچ نقشي در اين موسيقي ندارد، پس اين فرض پيش مي‌آيد كه آيا بايد زبان سمناني را به عنوان زباني مهاجر به منطقه قلمداد نمود و پرسشهاي بي‌شمار ديگري در رابطه با مهاجرت اقوام و به‌ويژه ساكنان شهر حاليه سمنان، تاريخ اين مهاجرت، چرايي اين مهاجرت و البته تأثيرات و تغييراتي كه از طريق اين مهاجرت در موسيقي منطقه صورت پذيرفت. همين فرضيات در رابطه با فرقه‌ها و نحله‌ها و نيز چگونگي انتشار آنها در شرق و غرب ايران قابل طرح است. به طور طبيعي كنكاش پيرامون يك فرضيه منجر به طرح فرضيات ديگري مي‌شود كه تلاش در جهت اثبات آنها بخشي از سايه روشنهاي تاريخ فرهنگ را مشخص مي‌سازد.

 بنابراين فرضيات مورد نظر شما تنها با تماس جدي و مستمر در فرهنگ اقوام به ذهن پژوهشگران راه مي‌يابد.

-مي‌خواهم بپرسم شما بر چه اساسي تقدم و تأخر در نغمات موسيقي را مشخص مي‌كنيد و يا مثلا‌ً اينكه اين موسيقي چقدر تغيير يافته و يا اصالت دارد؟

هر محققي بر اساس يك سلسله تعريفهاي مشخص از ساختار موسيقي بومي يك منطقه، ويژگي نغمات، نحوة كاربرد و حتي شخصيت و موقعيت راويان نغمه، به تشخيص اصالت و قدمت نغمه وقوف مي‌يابد. طبيعي است در هر تحقيقي مسئلة تغيير و تحو‌ّل منطقي مي‌بايست مورد لحاظ قرار گيرد. به طور مثال امروزه بسياري از نغمات تركمني با همراهي نوعي كمانچه كاسه كوچك همراه است كه حدودا‌ً از يك‌صد و پنجاه سال قبل و ظاهرا‌ً از طريق دري‌زبانان شهر نسا در آسياي مركزي به مجموعة سازهاي تركمني افزوده و با آن اجين شده است.

خوب ما اين مسئله را مي‌توانيم در محدودة يك تغيير تلقي كنيم، تغييري بطئي كه به فراخور شرايط و نيازهاي ذوقي ايجاد گرديد و همگاني شد. در هر صورت اين مسئله مي‌تواند بحثهاي گسترده‌اي را پيرامون مسئلة اصالت به دنبال داشته باشد كه البته در حوزة مباحث تخصصي و نظري موسيقي فولكلور قابل پيگيري است. و يا مثلا‌ً امروز در ميان عاشيقها و بخشيهاي ترك و كرمانج شمال خراسان نوعي بحر طويل رايج است.

بديهي است كه اين نوع بحر طويلها در ادبيات فارسي از قدمت مشخصي برخوردارند. از اين گذشته ساختار نغمه آنها نيز قسمتي از موسيقي بزمي و طنز منطقة ري و تهران قديم را تشكيل مي‌داده كه بعدها بسياري از مطربها، بازيگران سياه‌بازي و نمايش روحوضي آن را مورد استفاده قرار دادند. همين بحر طويل به صورت غير موزيكال و در قالب اشتلم به برخي از مجالس تعزيه نيز راه يافت.

 در حال حاضر عاشيقهاي ترك شمال خراسان اين بحر طويل را با مضاميني متفاوت و البته با همان ساختار ادبي و موسيقايي كه در ري قديم اجرا مي‌گرديد مورد استفاده قرار مي‌دهند. گو اينكه برخي ابيات اين بحر طويل را نيز به زبان تركي ادا مي‌كنند، بنابراين سه رويكرد مضموني متفاوت در بحر طويل تهران، بحر طويل تعزيه و بحر طويل شمال خراسان قابل تشخيص هستند.

 در نمايشهاي سياه‌بازي، روحوضي و مطربي به صورت طنز و هجو، در تعزيه‌ با درونماية ملحمه و در قالب اشتلم‌خواني‌ِ مونولوگ و در شمال خراسان با درونماية مذهبي و در رثا و توصيف پيامبر اسلام(ص). آنچه مسلم است اين بحر طويل در تهران داراي قدمت افزون‌تري نسبت به شمال خراسان است، اما قطعا‌ً اين موضوع يك‌شبه در ميان تركان شمال خراسان رايج نشد.

بلكه جهت عموميت بارها و بارها تجربه شد، تغييراتي را پذيرفت، با دو‌تار همراه گرديد، با ذوق و زيباشناسي بومي و قومي تركان شمال خراسان اجين گرديد و در نهايت و پس از لااقل يك قرن در ميان آنها تثبيت شد.

خوب در اينجا دو مسئله قابل طرح است: يكي مسئلة اصالت و قدمت و ديگري تأثيرات فرهنگي‌ِ اين پديده نسبتا‌ً متأخر در ميان تركان شمال خراسان. از نقطه‌نظر نسبي‍ّت و نيز آراء فلسفي بحث اصالت بحثي بسيار پيچيده و كشاف است چرا كه مسئلة اصالت در حوزه سن‍ّتها و در هر مقطع از روند تاريخي موضوعي خاص بوده و به اشكال مختلف قابل تفسير است؛ اما هر پديدة هنري و ذوقي هنگامي كه از قلمرو يك فرهنگ به فرهنگي ديگر انتقال مي‌يابد، خارج از بحث اصالت و از ديدگاه ماهيت فرهنگي و توجهات قومي و از زاوية تعامل، داد و ستد ميان اقوام و نيز تأثيرات مشخص فرهنگي، ذوقي و اعتقادي، موضوعي زنده‌تر و در شناخت مباني فرهنگ قومي مسئله‌اي جدي‌تر و ملموس‌تر است.

به عبارتي بحث اول يعني مبحث اصالت از نقطه نظر تاريخي و در ارتباط با سن‍ّت، بحثي انتزاعي و در عين حل پردامنه و مسئلة دوم يعني مسئلة تأثيرات و تغييرات موضوعي عيني، پويا و محسوس است كه در بسياري از مباحث كلان فرهنگي، ملموس و به سهولت قابل تبيين است. اما خارج از چارچوب فوق و به‌ويژه در رابطه با نغمات موسيقي بومي، مسئلة اصالت و قدمت و تشخيص آنها در هر شرايطي ممكن و ميس‍ّر است.

-هر كسي با روش خاصي تشخيص مي‌دهد كه چه قسمتي از يك موسيقي بومي ممكن است از موسيقي شهري تأثير گرفته باشد و البته بعضيها هم قائل به شناخت حس‍ّي و درك جوهري هستند. روش شما در درك ژانرهاي مثلا‌ً اصيل و غير اصيل چيست؟

به هيچ وجه اعتقاد به روشهاي خاص يا بسيار خاص آن طور كه منظور شماست ندارم. به هر ترتيب امروزه مجموعه‌اي از علوم انساني با روشهاي تحقيقاتي مشخص و تثبيت‌شده در دسترس هر پژوهشگري است. بديهي است پژوهشگران مي‌توانند ضمن مطالعة اصولي و درك و شناخت روشهاي تحقيق در علوم ياد‌شده برخي تجارب ميداني و نيز ابتكارات شخصي خود را نيز دخيل نمايند.

 در مورد درك جوهري نيز بايد بگويم، درك جوهري از فرهنگ مسئله‌اي كاملا‌ً حياتي و ضروري است با اين يادآوري كه درك جوهري مثل شعر امري ذاتي و خدادادي نيست، بلكه بيشتر بسته به مؤانست و ارتباطي است كه محقق در اثر استمرار تماس با هر فرهنگي به آن دست مي‌يازد.

 البته لازم است اين نكته را نيز متذكر گردم كه تماس با يك فرهنگ نيز به تنهايي موجب شكل گرفتن معرفتي به نام درك جوهري نخواهد گرديد بلكه جهت ايجاد چنين دركي به دو نوع مطالعة سازمان‌يافته نياز است: مطالعات تاريخي و مطالعات بوم‌شناسي و فرهنگي. يعني از يك سو تاريخ قوم، نحوة معيشت، سپس ذوق و زيباشناسي، اعتقادات، ادبيات و هر آنچه كه به زير ساختهاي مادي و معنوي و تاريخي يك قوم مرتبط است، مي‌بايد مورد مطالعه قرار گرفته و در تماس مستمر با قوم مورد‌ِ تحقيق مورد بازبيني و ارزيابي قرار گيرد. تنها از اين طريق است كه درك جوهري مورد نظر شما قابل حصول بوده و محقق مي‌تواند مثلا‌ً نغمات اصيل از غير اصيل را تشخيص دهد.

-آيا مي‌شود به جاي اصالت «قدمت» را عنوان كرد و پرسيد كدام موسيقي بيشتر قدمت دارد؟ هر چه باشد قدمت داراي مفهوم روشن‌تري نسبت به اصالت است، چون ارجاع مي‌شود به تاريخ و كمتر محل مناقشه است.

در اين زمينه من با برداشت شما موافق نيستم. ظاهرا‌ً شما مي‌خواهيد از نگاه فلسفي به مسئلة اصالت نگاه كنيد. حال اينكه در مقولة فرهنگ، خاصه موسيقي نگاه از اين زاوية نادرست است. اين درست كه مسئله اصالت در فلسفه محل بحث است و حتي مكاتب مختلف نيز در تبيين و تعيين آن وارد مناقشات گسترده‌اي شدند. ولي در موسيقي موضوع اصالت با پارامترها و شواهد مسج‍ّلي قابل ارزيابي و اثبات است. ضمن اينكه مسئله اصالت و قدمت در موسيقي دو موضوع كاملا‌ً متمايز هستند.

يك نغمه مي‌تواند اصالت داشته باشد ولي از قدمت چنداني برخوردار نباشد. شايد با احتياط بتوان عكس اين موضوع را نيز صادق دانست. من جهت روشن‌ شدن موضوع اجازه مي‌خواهم تا مثالهايي را شاهد بياورم؛ مي‌دانيم كه مثلا‌ً بداهه يكي از اجزاء ساختاري و ذاتي موسيقي خنيايي بوده و از لوازم خلق و تكثر آن است. در حال حاضر اين مسئله هم در موسيقي فولكلور و هم در موسيقي رديفي ايران قابل ارجاع و استناد است.

يك استاد و رديف‌دان برجسته مي‌تواند به هنگام اجرا، يك قطعه را به صورت بداهه‌نوازي خلق نمايد. تجزيه، تحليل و آناليز قطعة مذكور و وجود آن در چارچوب و قالب موسيقي رديفي مي‌تواند اصالت آن را اثبات نمايد. در اين صورت ما با نغمه‌اي مواجه‌ايم كه اصالت دارد ولي از قدمت برخوردار نبوده و پديده‌اي نوظهور است و نسبت به همة نغمات اصيل و با‌قدمتي كه استاد نوازنده از قبل در ذهن خود انباشته است متأخر است.

 اين نوع نغمات بداهه و خلق‌الساعه اصيل هستند ولي قدمت زماني‌ِ مورد نظر ما بر آنها مترتب نيست. قدمت اين نوع از بداهه‌ها امري جوهري بوده و در ذات نغمه مستتر است. لازم است يادآور شوم تشخيص اصالت يا عدم اصالت يك نغمه در يك فرهنگ قومي و ملي و رپوراتوارهاي موسيقي آنها با تعيين فواصل، ايستگاهها، صدادهي و رنگ‌آميزي، لرزش و لغزش نغمه (و‌يبراسيون)، مايگي و برخي فاكتورهاي ديگر، از سوي متخصص همان موسيقي كاملا‌ً قابل شناسايي و اثبات است.

در عين حال ممكن است يك نغمه در ميان يك فرهنگ از قدمت برخوردار باشد ولي از همة اركاني كه تعيين‌كنندة اصالت آن است برخوردار نباشد. به طور مثال نغمة بحر طويل در ميان كرمانجها و تركان ازبك شمال خراسان لااقل از قدمتي يك‌صد ساله برخوردار است در حالي كه اين نغمه حداقل از حيث اشعار و نيز ساختمان نغمه (به‌ويژه توالي و تكرار و گردش ملوديك) به هيچ‌وجه با هيچ يك از نمونه‌هاي موسيقي باكلام در فرهنگ تركي و كرمانجي شمال خراسان منطبق نيست. بنابراين حداقل دو ركن از اركان تشكيل‌دهنده اصالت در موسيقي كرمانجي و تركي شمال خراسان را به همراه ندارد. البته در اين زمينه مي‌توان مثالهاي متعددي را طرح نمود.

از جمله برخي نوروزخوانيهاي متداول در البرز (خاصه نوروزخوانيهايي كه از مايگي شوشتري برخوردارند) كه بسياري از آنها لااقل از چند دهه قدمت برخوردارند ولي به يقين با فرهنگ‌ِ موسيقي البرز انطباق نداشته و از فرهنگهاي ديگري به وام گرفته شده‌اند. بنابراين يك محقق با شناخت از فرهنگ و موسيقي يك قوم قادر خواهد بود، هم اصالت و هم تا حدودي قدمت نغمه را تعيين نمايد. ضمن اينكه در هر شكل تعيين اصالت و قدمت نغمه به يك اعتبار نسبي است.

فراموش نكنيد كه نتيجه مطلوبتان را هم مي‌خواستيد بگوييد.

بله به اين نتيجه رسيده بودم كه يكي از شاخصها و تمهيدات اصلي در انتقال فرهنگ تاريخي موسيقي بوده است. به همين دليل آن دسته از موسيقيهايي را كه از اصالت و قدمت افزون‌تري برخوردار بودند، مورد توجه بيشتري قرار مي‌دادم، چون مطمئن بودم كه در پشت اين ساختار با‌قدمت، قدمتي فكري نيز نهفته است.

به همين خاطر، خارج از ويژگيهاي نغمه تلاش نمودم تا به جريانات جنبي و حواشي نيز توجه نموده و در آن درنگ نمايم، تا گردآوريهايم در تحليلهاي آتي مؤثرتر واقع گردند. پژوهش و درنگ در موسيقي گوساني و خنيايي نيز ناشي از چنين برداشتها و نقطه‌نظراتي است.

مي‌‌توانيد توضيح دهيد كه اين حواشي و جزئيات چه چيزهايي هستند؟

مثلا‌ً ما مي‌توانيم نغمه‌اي را صرفا‌ً ضبط كنيم و نهايتا‌ً نام نغمه و مشخصات آن را در بروشوري بنويسيم و آن را در قالب نوار يا ‍لوح فشرده منتشر سازيم. البته اين كار در نوع خود بسيار ارزشمند است. اما حتي يك گردآوري نيز بايد جنبه‌هاي ديگري را مد‌ّ نظر قرار دهد. منشأ نغمه‌، نحوة كاربرد نغمه، مراسم خاص يا متفاوتي كه نغمه در آن مورد استفاده قرار مي‌گيرد، جايگاه و شخصيت راويان، اعتبار نغمه در مقايسه با ديگر نغمات، سطح استفادة كمي از نغمه و در صورت لزوم باورها و ديدگاههاي هستي‌شناسي و اعتقادي و نيز تغييرات متأخر و ملموس در يك نغمه و... چرا كه بسياري از اين گونه اطلاعات مانند خود‌ِ نغمه در معرض آسيب قرار دارند.

در اينجا خود را ملزم به يادآوري يك نكته مي‌بينم كه يك گردآوري درست و ساده بسي ارزشمند‌تر از اظهارات بي‌بنيه و نادرست پيرامون همان گردآوري است.

 لااقل همة محققان هم‌دورة من كه در عرصة موسيقي بومي فعاليت داشته‌اند پس از بيشتر از دو دهه تجربه بايد به اين درك رسيده باشند كه گردآوريها چنانچه بر اساس اصول و روشهاي شناخته‌شده صورت گيرد، حتي بدون پرداختن به جنبه‌هاي غير موسيقايي و حواشي براي اثبات توانايي و تلاش محققان كافي است.

نيازي نيست كه ما با اظهارنظرهاي نسنجيده و مثلا‌ً انتساب نغمات به دورة ماد و پيش از ماد و يا هخامنشي اطلاعات نادرستي را عرضه كنيم و يا مثلا‌ً چه نيازي است كه ما با درك ناقص و نادرست از موضوعات و مفاهيم فرهنگي و پديده‌‌هاي موسيقايي بياييم يك بازي آييني را رقص بناميم، يا موسيقي افسانه‌اي را به جاي موسيقي حماسه به كار بريم و پيكرة ادبيات فولكلور را از دل رقص بيرون بكشيم و از اين راه حتي اصالت تحقيق و حقايق بديهي را نيز مخدوش ساخته و تلاشهايمان را زير سؤال قرار دهيم.
اين گونه اظهار نظرها قطعا‌ً مي‌بايد با مطالعات، اطلاعات و براهين كامل عرضه شود تا موجب اغتشاش و سردرگمي در فهم محققان‌ِ آينده نشود.

-اين پاسخ شما نظرم را به نكته‌اي جلب نمود و آن اينكه طي اين سالها هميشه مرز بين گردآورندگان و محققان موسيقي مخدوش بوده است، اساسا‌ً چه تفاوتي بين گردآورندگان و محقق موسيقي وجود دارد؟

اتفاقا‌ً من هم خيلي علاقه‌مند بودم كه در فرصتي مناسب اين مسئله را مورد بحث قرار دهم. اين سؤال شما به‌ويژه از اين منظر حائز اهميت است كه برخي افراد گمان مي‌كنند كه عنوان گردآورنده عنواني حقير و عنوان محقق عنواني بزرگ است. حال اينكه علمي بودن و اعتبار يك گردآوري و يا يك تحقيق است كه به گردآورنده و يا محقق اعتبار مي‌بخشد.

در حال حاضر چنانچه بخواهيم همة آثار منتشرشده در زمينة موسيقي بومي ايران را دسته‌بندي نموده و آنها را در كف‍ّه و يا ردة گردآوري يا تحقيق قرار دهيم اي بسا گردآوريهايي كه از اهميت بسيار بيشتري نسبت به يك كار تحقيقي در اين زمينه برخوردار است كه محقق آن فاقد شناخت لازم و عدم برخورداري از اصول تحقيق است. به عبارت ديگر هم گردآورنده و هم محقق موسيقي بومي به لوازم، تمهيدات، دانش و اطلاعاتي نيازمندند تا بتوانند كارشان را به نحو احسن به انجام رسانند.

 اين لوازم و اطلاعات در برخي حوزه‌هاي كار، مشترك و در نقاطي متفاوت‌اند. يكي از اصول مسلم و لوازم قطعي هم در گردآوري و هم در تحقيق موسيقي شناخت همه‌جانبه از ابعاد‌ِ و گسترة فرهنگي است كه گردآورنده و يا محقق علاقه‌مند است كه در آن حوزه از فرهنگ فعاليت نمايد.

 اين شناخت و درك جوهري هنگامي ميسر است كه اين افراد لااقل ماهها به صورت مستمر و هدفمند با آن فرهنگ در تماس باشند. اين تماس البته از راه دور و با ارتباط تلفني و يا يكي دو سفر يكي دو روزه به هيچ‌وجه ممكن نيست. بنابراين بسياري از افرادي كه امروزه خود را محقق موسيقي نواحي مي‌دانند لااقل در اين زمينه از شناخت كافي و ضروري بي‌بهره‌اند.

در هر حال با توجه به شتاب و شدت تحولات، يك گردآوري روشمند و اصولي از اعتباري بس افزون‌تر از كاري به‌اصطلاح تحقيقي برخوردار است كه محقق به خاطر فقدان آگاهي و شعور لازم مخاطبان خود را با اطلاعات و نظرياتي مغشوش و مغالطه‌آميز مواجه مي‌سازد.

من در اينجا لازم مي‌بينم در زمينة تفاوت كار گردآورنده و محقق ميداني موسيقي مثالي بياورم و از اين طريق اهميت هر يك از آنها را روشن سازم. اگر جمع‌آوري گندم و آرد نمودن آن را گردآوري و نحوة طبخ و تبديل آن به نان را تحقيق قلمداد كنيم، اي بسا نانواياني كه اين ماده ارزشمند را به گونه‌‌اي پخت مي‌كنند كه به هيچ‌وجه قابل هضم نبوده و بيشتر به درد دورريز مي‌خورد. در عين حال جمع‌آوري‌كننده نيز ممكن است در اثر سهل‌انگاري و يا عدم ‌آشنايي، مواد و دانه‌هاي اصلي را آن‌چنان با برخي گياهان و دانه‌هاي هرز مخلوط نمايد كه بهترين و با تجربه‌ترين نانوا هم نتواند از آن ناني مرغوب به عمل آورد.

با اين حال گردآوريها مي‌توانند از رتبه و درجة مختلفي برخوردار باشند، آن‌چنان‌كه يك اثر تحقيقي نيز قابل درجه‌بندي است. در هر حال يك گردآورنده و يا يك گردآوري درجه يك قطعا‌ً معتبرتر از محقق با اثري ظاهرا‌ً تحقيقي اما بي‌بنيه است و بالعكس.

بنابراين بسياري از گردآوريها و يا آثار تحقيقي در اين زمينه بر اساس دقت و صحت و سقم كار، روشها، ميزان آگاهي و دانش افراد و به‌ويژه درك همه جانبه از فرهنگ بومي مي‌تواند موجبات اعتبار يا بي‌اعتباري يك گردآوري و يا يك اثر تحقيقي را فراهم سازد و صرف عنوان گردآورنده و يا محقق بدون بررسي خروجي و آثار ارائه‌شده از سوي آنان قابليت ارزش‌گذاري ندارد.

-شما خودتان كاري را كه در كنگره گوسان پارسي صورت داديد و آثار مكتوب و صوتي را كه با اين عنوان گردآوري ساختيد چگونه ارزيابي مي‌كنيد و چه درجه‌اي براي آن قائل هستيد؟

به هر ترتيب من تلاش خودم را كردم تا پژوهشهاي موسيقي را به روشهاي علمي و متقن نزديك سازم. قطعا‌ً نواقصي هم در كار هست، اما مهم اين است كه ما راه‌ِ درست را انتخاب نماييم. ضمن اينكه من نمي‌توانم براي كاري كه با تفكر و تلاش خودم ارائه گرديد قائل به درجه‌بندي و ارزش‌گذاري شوم. اين ارزيابي و درجه‌بندي به عهدة منتقدان است.

-حتما‌ً شنيده‌ايد كه در برخي محافل خصوصي انتقاداتي به كار و كنگره شما صورت پذيرفت! پاسخ شما به اين انتقادات چه بود و از چه طريق ابراز شد؟

من از فحواي اين انتقادات و مسائل مطروحه آگاه نيستم. قطعا‌ً اين كنگره از ايراد و نقص ‌بري نبود. اما من فكر مي‌كنم براي افراد فكور و فرهيخته راهها و بسترهاي مناسب‌تري جهت انتقاد وجود دارد. مطبوعات عرصة مناسبي جهت طرح هر نوع ديدگاهي است. بنابراين مي‌توانم استنباط كنم كه اگر اين منتقدان حرفي براي گفتن داشتند مي‌توانستند از مجاري معقول‌تر كه در شأن جامعه علمي است به بيان آن بپردازند نه در محافل و مجالس خصوصي. هر نوع ادعاي پنهاني نوعي هوچيگري عوامانه است.

-اصولاً شما ريشه و انگيزه چنين برخوردهايي را چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟

ببينيد! ما در جامعه‌اي زندگي مي‌كنيم كه سرعت تغييرات بسيار بيشتر از قدرت انطباق ماست. من به هيچ‌وجه نمي‌خواهم در اينجا از زاويه نفي و اثبات با اين مسئله برخورد كنم؛ بلكه بحث من مسئلة مقاومت در مقابل تغيير است.

مي‌دانيم كه يك سنت و يا ديدگاه سنتي في‌نفسه نه مي‌تواند مثبت باشد و نه منفي. در حقيقت جايگاه و كاركرد يك سنت و ميزان بازدهي و كارآيي آن در جامعه است كه مي‌تواند اعتبار آن را مورد ارزيابي و قضاوت قرار دهد. در عين حال مقاومت در برابر تغييرات، مختص‌ِ جامعه و اقشار به‌اصطلاح سنتي نيست.

 اقشار روشن‌فكري نيز وقتي نخواهند و يا به عبارتي نتوانند به نسبت ديگرگونيها، تغييري در نگرش خود به وجود آورند، با گذشت زمان در مسير رويكردهاي سنتي ناكارآمد قرار مي‌گيرند. بحث من اين بوده و هست كه روشهاي تحقيقات فولكلور خاص‍ّه موسيقي از دهة چهل تا كنون در چرخه‌اي غير روشمند و غير علمي ادامه يافته است.

 من جدا از اعتباري كه براي فعاليتهاي انجام شده و نيز فعالان اين عرصه قائل هستم، بارها اعلام نمودم كه ما در اين زمينه نيازمند دانش افزون‌تر و راهكارهايي هستيم كه با تجارب علمي همسو باشد.

 بديهي است اين ترميم و باز‌سازي نيز به عهدة يك نفر يا دو نفر نيست بلكه به همفكري جمعي و ساماندهي كلان نيازمند است. در همين رابطه جشنواره‌هاي موسيقي نيز مي‌بايست از حالت نمايشي و تبليغاتي خارج و از اساس دگرگون گردد. من به سهم خود تلاش نمودم تا در كنگرة گوسان پارسي سمت و سوي اين نگرش را از روشي سنتي، تكراري و كسالت‌بار به روشي نوين با دستاوردهايي مشخص تغيير دهم. اين كار را در كنگرة سبك‌شناسي موسيقي تعزيه نيز انجام دادم.

اساس اين نگرش مبتني بر سه اصل بوده است: 1ـ‌ روش و سياق علمي در پژوهشهاي ميداني 2ـ انجام و ايجاد پشتوانه‌هاي واقعي پژوهشي جهت موضوع كنگره‌ها و جشنواره‌ها 3ـ استفاده از خرد جمعي در برپايي همايشها و كنگره‌هاي تخصصي موسيقي.

خوب ظاهرا‌ً يكي دو تن از افراد به جاي استفاده از اين ايده و الگو به مقاومت در برابر آن پرداختند. در حال حاضر لااقل بخشي از تصورات و نيات اين افراد براي من روشن است. آنها گمان كردند كه اين روش فعاليتهاي گذشتة آنان را مورد سؤال قرار خواهد داد.

در هر صورت من هم مانند شما و دورادور چيزهايي شنيده‌ام. اما هرگز با انتقادي شفاف مواجه نشدم تا چنين انتقادهايي را مورد مطالعه و ارزيابي قرار دهم و احيانا‌ً از نكات مثبت آنها استفاده كنم.
در هر صورت نبايد فراموش كنيم كه ما در جايگاه محقق و اهل فرهنگ قرار داريم. بنابراين هم بايد شهامت ابراز عقيده و انتقاد را داشته باشيم و هم پذيراي انتقاد درست باشيم. جوسازي عوامانه و پنهاني در اندازة افراد حقير و بي‌شخصيت است و طرح مسائل به صورت پنهاني و رياكارانه علاوه بر اينكه عملي بزدلانه به شمار مي‌آيد، حاكي از سطح نازل افرادي است كه به چنين برخوردهايي مبادرت مي‌ورزند.

من بارها تأكيد كرده‌ام كه محققان موسيقي مي‌بايد با مطالعات گسترده و شناخت دقيق فرهنگهاي بومي به ارتقاء بينش و آگاهيهاي خود همت گمارند. آنها موظف‌اند با ژانر موسيقي بومي فرهنگها و پاره‌فرهنگها با رويكردي علمي و فرهنگي برخورد نموده و از نگاه جشنواره‌اي به آن پرهيز نمايند. امروز كدام يك از علاقه‌مندان معمولي اين نوع موسيقي هستند كه ندانند مثلا‌ً تعدادي از سازها در اين زمينه زهي‌ كششي ـ زهي زخمه‌اي، بادي و يا مثلا‌ً تعدادي از آنها كوبه‌اي است.

 ما سرانجام بايد از اين گونه عوام‌فريبيها دست برداشته و به جاي برگزاري مثلا‌ً سخنراني و بررسي موسيقي پاپ در يك جشنواره موسيقي فولكلور، براي آن پشتوانة تحقيقي و جدي ايجاد نماييم. اين پشتوانه حاصل نمي‌شود مگر اينكه برگزاركنندگان و مديران فكري اين جشنواره‌ها از برجهاي بلندمرتبه پايين بيايند، از تلفن‌بازي صرف ‌نظر كنند، از پروازهاي هوايي دل بكنند و اوقاتي را كه براي تبليغ از خود و بازسازي عكسهاي ژورناليستي صرف مي‌كنند، به جست‌وجو در ميان فرهنگهاي‌ِ بومي اختصاص دهند.

در حقيقت همة ما مؤظفيم كه با درك مسئولانه از اين بخش از هنر تاريخي به تبيين وجوهي از آن بپردازيم كه در طول تاريخ داد و ستدهاي عزيز قومي، ملي و حتي فراملي را رقم زده و به خاطر حفظ بخشي از رويدادهاي تاريخي و بازتابهاي انديشه‌اي و اجتماعي كامجوييهاي شيريني را براي ملت ما به ارمغان آورده است.
من واقعا‌ً اميدوارم كه روزي همة اين دوستان پاي در مسير درست بگذارند، هر چند به قول يك ضرب‌المثل ا‌ُزبكي بيدار كردن افرادي كه خود را به خواب زده‌اند دشوارتر از زنده كردن اموات است.

-شما پيوسته از فضاهاي خاص در موسيقي سخن مي‌گوييد، آيا مي‌شود به طور مشخص از آن فضاهاي خاص فرهنگ تاريخي در موسيقي نواحي نمونه‌اي را شاهد مثال بياوريد؟

قطعا‌ً مي‌توان به صدها مورد از اين گونه فضاها و مسائل مبهم اشاره نمود كه از طريق اين موسيقي مي‌توان به بخشي از ابهامات پاسخ گفت و لااقل پاره‌اي از حقايق را روشن ساخت. ببينيد! امروزه مرجع ما جهت دستيابي به ماهيت و منشأ ديدگاههاي تصوف و تأثيرات اجتماعي آن بسيار محدود و مختصر است. اسرار بسياري سر به مهر بوده و سؤالات بي‌شماري بي‌پاسخ مانده‌اند.

در اين زمينه چنانچه به برخي از منابع متقدم دوران اسلامي از جمله رسالات امام محمد غزالي و يا هجويري مراجعه كنيم با همة ارزشهاي ذاتي، با نظرگاههايي محطاطانه و در بسياري موارد جانبدارانه مواجه مي‌شويم.

مرجع ديگر ما تعريف و استنباطهاي عالمانة صاحب‌نظران بزرگي همچون پتروشفسكي است كه دهها نحله و تفكر صوفيانه در آثار و تحليلهاي اين عالمان از سرفصلهايي 60 ـ‌ 70 صفحه‌اي تجاوز نمي‌كند و يا برخي از آراء دانشمندان ايراني همچون زرين‌كوب كه از اعتبار خاصي برخوردارند ولي در هر صورت در تبيين صور مختلف اين گونه عقايد كافي به نظر نمي‌رسند.

 همچنين است مكتوبات و رسالات و ديدگاههاي خفيه پيران و مشايخ‌ِ حال حاضر فرق تصوف كه آكنده از تخليط مباحث بوده و توأما‌ً با اعتقادات عوامانه و عالمانه آميخته شده است. اين اعتقادات به طرز شگفت‌آوري از نظرگاههاي شمني اقوام بدوي آسياي مركزي گرفته تا جادو ديني اقوام سواحلي، ديدگاههاي گنوسي مسيحيت، آراء مهري ايراني و رومي، برخي نظريات استحاله‌شدة كيش زرتشت و زروان‌پرستي تا پوسته‌ها و گاه هسته‌هايي از فقه اسلامي و نظرگاههاي شيعه و اهل سنت را دربرداشته و اين همه با رنگي از تعصبات كيشي آميخته است.

در وراي سود و زيان و انگيزه‌هاي شكل‌گيري اين گونه نحله‌ها كه غالبا‌ً خود را منتسب به اسلام دانسته و از سوي عالمان تاريخ اديان و فقه‌اللغه نيز به عنوان فرق اسلامي شناخته شده‌اند، مطالعة سيره آنها مشحون از خاطرات قومي و ملي و تلخ و شيرين رويدادها و حوادثي است كه تاريخ اجتماعي كشورمان را آكنده است، بروز و ظهور اين نحله‌ها در هر صورت حاكي از روند تحولات فكري و اجتماعي و آموزه‌ها و تجاربي است كه از يك سو مبين كهن‌ترين ديدگاههاي هستي‌شناختي و جهان‌شناختي ايراني بوده و از سوي ديگر بازتاب برداشتهايي به غايت متنوع از فقه، احاديث و روايات حكمت‌آموز اسلامي جهت راهكارهاي دنيوي و با نگاهي آخرت‌گرايانه است.

اين در حالي است كه بيشترين بخش از آراء اين فرق بر اساس سنتهايي فاخر و نهادينه شده در ايران از طريق راهكارها و روشهاي شفاهي و يا دهان به دهان متجلي گرديده است. روشهايي كه برخي اشكال آن را مي‌توان به عنوان مكاتب و سبكهاي خنيايي مورد شناسايي قرار داد.

رمزي‌ترين بخش از هسته باورمنديهاي آنان در اثر ذوق سليم مؤمنان و راويان خنياگر تلطيف‌ شده و به واسطة همين مكاتب ژرفا يافته است. با تعمق در فرهنگهاي بومي و شناخت ساختار نقلهاي موسيقايي مي‌توان به حضور چشمگير و قاطع چنين مكاتبي پي برد.

جالب اينكه در وراي درست و نادرست عقايد و مباحثات و مناقشات فرق، قوالان، راويان و ذاكران آنها در اشعار و آوازشان كمتر از حوزه و دايرة ادب، فرهيختگي و فضل و كرامتي كه ملهم از روحيات متعالي و كمال‌يافتة ايراني و نيز تقواي اسلامي است پا فراتر نهاده و قول و غزل خود را هيچ‌گاه به پلشتي نفرت، تفرقه و تعصب نيالودند. شماري از اين دست نقالان و قوالان در پالايش درون خويش تا بدان‌جا كوشيدند كه گويي جز رجوع به باطن و بشارت حق به چيزي دل نبسته‌اند.

 آنان منازعات فرقه‌ها را جنگ تباه‌كنندة هفتاد و دو ملتي انگاشتند كه چون راه گم‌كردگان و در فسون جاده‌هاي بي‌انجام، راهي به ذات و ضمير حقيقت بي‌مثال و مثل نجستند، پس چونان آيينه‌اي بي‌زنگار، يا‌هوزن و غزل‌خوان، تصوير سيمرغ را در برابر چشمان حيرت‌زده و حقيقت‌طلب مرغان ره‌جو نهادند تا آنان به وضوح دريابند كه خود سي‌مرغ‌اند.
اين دريچه‌ها گوشه‌اي از فضاهايي است كه محققان مي‌‌توانند با تلاشهايي در خور از طريق موسيقي بومي مناطق ايران و از راه بازمانده برخي مكاتب خنيايي به روشن ساختن آنها پرداخته و خدماتي شايسته را به فرهنگ ملي ارائه نمايند.

-من قبول دارم كه اين نوع تحقيق اگر انجام شود، به معني واقعي پژوهش نزديك است، اما ظاهرا‌ً كار خيلي سختي است. هم نيازمند مطالعة زياد و هم نيازمند ارتباط گسترده با فرهنگهاي بومي است. ولي...

بله قطعا‌ً همين طور است. ما مي‌توانيم با اين موسيقي دو برخورد و نگاه كاملا‌ً متفاوت داشته باشيم. نگاهي كه برخي افراد برج‌نشين به اين مقوله دارند، يعني نگاهي كاسب‌كارانه و وسيله قرار دادن اين فرهنگ عظيم و فاخر جهت كسب شهرت و منافع حقير شخصي و ديگر نگاهي كه برخي محققان جهت مشهور ساختن و معرفي اين فرهنگ به عنوان بخشي از منافع و حيات فرهنگ تاريخي و انساني به خرج مي‌دهند.

در نگاه اول ما مي‌توانيم از طريق تلفن و يا اطلاعات دم‌ِدستي دو نوازنده شهرنشين با لباسهاي رنگي و اتوكشيده و لوكس را تحت عنوان مثلا‌ً ذاكران اهل حق به جشنواره دعوت نماييم و با استفاده از نورپردازي، توضيحات سطحي و مغالطه‌آميز مجريان تلويزيوني، اطلاعات عوام‌پسندي عرضه نموده و به دو نغمة دستمالي‌شدة آنان كه به فراخور سطح آگاهي نيروهاي فكري جشنواره با شيرين‌كاريهاي مخاطب‌پسندي نيز همراه است، بسنده كنيم. بعد همان‌جا با يك متر، مداد و ميخ بنويسيم كه اين تنبور اين‌قدر طول اين‌قدر عرض، چند پرده، چند گوشي دارد و متعلق به استاد فلاني با قدمتي مثلا‌ً سيصد ساله است و چند عكس لوكس و حرفه‌اي و تمام.

بعد جهت تكميل اين تحقيقات و معرفي پرهياهو به جامعه با سوءاستفاده از اعتماد مطلق و خالصانة مسئولين موسيقي كشور يكي دو ژورناليست پادو و درجه سه را به عنوان محقق درجه يك به مسئولين اغوا‌شده معرفي نموده و در حقيقت كالايي بنجل را به عنوان اصل، قالب نماييم و در ازاي اين زد و بند حقه‌بازانه و اجير نمودن اينگونه افراد بي‌هويت و از طريق كانالهاي رسانه‌اي (كه چنين افرادي در اختيار دارند) به تبليغ كركننده و دور از واقعيات پرداخته و سناريوي جعلي خود را به آخر برسانيم.

بديهي است فرداي همان روز همه شاهد خواهند بود كه برخي از روزنامه‌ها به‌ويژه صفحة مخصوصي از روزنامة ايران تا مدتها عكسهايي با ژستهاي آرتيستي و كاملا‌ً هاليوودي از برگزاركننده جشنواره به چاپ رسانده و از كشفهاي بزرگ و كارهاي بزرگ‌تر در آينده خبر خواهند داد. خوب البته اين گونه بده ‌بستانها جهت ارضاي عوام و كسب شهرت كاذب حداقل در تاريخ معاصر مسئله‌اي جاافتاده و طبيعي است.

اما بدعت خطرناك تغيير جايگاه اين گونه رانتها و رشوه‌پردازيها از حوزه سياسي به حوزة فرهنگي است، كه در حال حاضر به واسطة اين افراد شهرت‌پرست دامنگير و وبال‌ِ حوزة تحقيقات موسيقي نواحي شده است. به هر حال اين هم نوعي از تحقيق در كشورمان است.

اما گونه‌اي ديگر از تحقيقات با مطالعات سازمان‌يافته، شناخت و پشتكار و سخت‌كوشي برخي محققين موسيقي به بار مي‌نشيند. مثل تحقيقاتي كه آقاي دورينگ در زمينه موسيقي برخي نحله‌هاي غرب كشور انجام داده‌اند و يا تحقيقاتي كه آقاي فاطمي در زمينة بخشي از موسيقي شمال كشور و با عنوان موسيقي مازندران و مسئلة تغييرات منتشر ساخته‌اند.

اين نوع تحقيق علاوه به دانش علمي و تخصصي با حضور مداوم و لااقل چند ماهه محقق در ميان فرهنگ‌‌ِ مورد تحقيق صورت مي‌گيرد. دهها راوي بي‌نام و نشان در محل و مناسبتهاي مختلف و كاركردهاي ملموس همان فرهنگ مورد ملاحظه و مطالعه قرار مي‌گيرند.

 همه كاركردهاي مناسبتي، مراسمي، مناسكي، معيشتي و اعتقادي نغمات مختلف بازبيني و بازشنوي مي‌شوند. دهها ساعت ضبط از آگاهان و صاحب‌نظران بومي صورت مي‌پذيرد. نمونه‌هاي ضبط‌شده در مقايسة با هم قرار مي‌گيرند.

 تلاش مداوم و حضوري محقق در منطقه منجر به شناخت ويژگيهاي فرهنگ بومي گرديده و اقوام مهاجر و تأثيرات آنان و همين طور تأثيرات فرهنگهاي سرحدي در موسيقي منطقه مورد بررسي قرار مي‌گيرد. علاوه بر اين همة منابع مهم و مكتوب تاريخي و فرهنگي مطالعه و استنساخ مي‌شوند. بعد مثلا‌ً كاري با نام موسيقي مازندران از آقاي فاطمي منتشر مي‌شود. نيازي نيست تا شما مطلع باشيد كه محقق اين اثر ماهها از عمر خود را به صورت مستمر در ميان اين فرهنگ سپري كرده و تلاشهايي طاقت‌فرسا و شبانه‌روزي به خرج داده است.
 كافي است تا اثر مورد بازبيني و مطالعه قرار گيرد تا درجه يك بودن پژوهش و انطباق كامل آن با روشهاي علمي تحقيق و اتنوموزيكولژي اثبات شود. اما اين نوع تحقيقات هم البته با اشكالات عديده‌اي روبروست.
ناشر هيچ‌گونه هزينه‌اي براي نفاست اثر و لوكس شدن آن به خرج نمي‌دهد. فاقد صفحات پرزرق و برق و رنگارنگ است. طراحي و صفحه‌آرايي آن چشم‌نواز نيست، از جداول من‌درآوردي و عوام‌فريب برخوردار نيست و از همه مهم‌تر محقق اثر هيچ قدمي جهت خريداري و زد و بند با برخي روزنامه‌نگاران بدلي و پادوصفت و مجيزگو برنمي‌دارد. در نتيجه عكسي از مؤل‍ّف در روزنامه‌ها به چاپ نمي‌رسد و اثر آن‌گونه كه شايسته است به جامعه فرهنگي و هنري كشور معرفي نمي‌شود. اينها همه مسائل تلخ و تأسف‌باري است كه ما در روزگار حاضر با آن مواجه‌ايم. و اين در واقع ادامة همان عقبه و گسستهاي تاريخي است كه من پيشتر به آن اشاره نموده‌ام.

-در حال حاضر حضور غربيها در اين حوزه از تحقيقات موسيقي به‌خوبي حس مي‌شود و حتي در نوشته‌هاي خيلي از محققين درس‌خوانده در نسل جوان‌تر هم توجه به تحقيقات آنها كاملا‌ً مشهود است. نظر شما چيست؟

امروزه پيرامون محققان غربي نقطه‌نظرات مختلف و گاه متفاوتي وجود دارد. اين‌گونه نقطه‌نظرات خود به دو گروه‌ِ سياسي و غير سياسي تقسيم مي‌شود كه طبيعتا‌ً برخي از آنها درست و برخي نيز نادرست هستند.
در اينجا مجالي نيست تا من از ديدگاه‌ِ خود به ارزيابي اين‌گونه نقطه‌نظرات بپردازم و شايد اساسا‌ً ضرورتي هم نداشته باشد. اما فكر نمي‌كنم اين مسئله محل‌ّ اختلاف باشد كه علم، غربي و شرقي ندارد؛ به شرط اينكه تجل‍ّي و تلألو عالمانة آن محل ترديد و نزاع نباشد.

 اين واقعيتي است كه لااقل از دوران صفويه و به‌ويژه از اواسط عصر قاجار غربيها بدعت‌گذار تحقيقات شرق‌شناسي با رويكردهاي علمي بوده‌اند و شرقيها خاصه ايرانيان كه خود از پيشينة درخشاني در زمينة تحقيقات علمي در كلية علوم و به‌ويژه علوم انساني برخوردارند، از اين حيث نيز از همتايان خود به‌شدت عقب ماندند.

ريشه‌يابي و تحليل اين عقب‌ماندگي مثنوي هفتاد من است كه البته بسياري از صاحب‌نظران و انديشمندان كشور به تبيين و تحليل پاره‌اي از علل آن پرداخته‌اند. اما خارج از اين مباحثات ما با واقعيات انكارناپذيري مواجهيم و آن اينكه در هر حال در شرايط حاضر بسياري از آثار مرجع، پيرامون ريشه‌هاي تاريخي، تشخ‍ّص‌ِ فرهنگي و تاريخ هنر و نيز پديده‌هاي فرهنگي، هنري و ذوقي محصول كار و تلاش محققان غربي است و چنانچه آنان به تدوين و تأليف چنين آثاري همت نمي‌گماشتند، ما از داشتن منابعي ارجمند و نيز روشهاي تحقيقي درست جهت تدقيق در كار خود محروم بوديم و از اين نظر بايد سپاسگزار آنان باشيم.

اين قدر‌شناسي در حالي است كه ما متحي‍ّر و مبهوت دستاوردهاي آنان نيستيم؛ چرا كه هنوز هم بسياري از منابع متقدم و به يادگار مانده از دوران تمدن ايراني و خاص‍ّه تمدن اسلامي يادآور سبقه و درخشش پيشينيان ما در ايجاد آثار مرجع و علمي در زمينه‌هاي مختلف است. تمدن و فرهنگي كه آثار گرانبار آن هنوز مورد تأس‍ّي و بهره‌وري همة محققان جهان است. كافي است، ارجاعات و رفرنسها را در آثار و تأليفات محققان مورد بحث در حوزه‌هاي مختلف، تاريخ، فلسفه و به‌ويژه فرهنگ و هر آنچه كه مربوط به تاريخ اجتماعي ايران است، با دقت مرور نماييم تا دريابيم كه بيشترين مستندات، دريافتها و نتيجه‌گيريهاي محققان غربي در آثارشان مربوط به كدام منابع است.

 و اين طبيعي است چرا كه پس از گذشت قرنها و با توجه به بلوغ و تكامل فكري بشر هنوز پايه‌اي‌ترين منابع تحقيقي و رسالات روشنگرانه در زمينة مباني انديشه‌هاي تاريخي، فلسفة هنر، فرهنگ و موسيقي و خلاصه جنبه‌‌هاي مختلف ايران‌شناسي حاصل انديشه و قلم نقاد متفكران شرقي و به‌ويژه انديشمندان و نويسندگان ايراني در قرون‌ِ او‌ّلية هجري است. من نمي‌خواهم با ارائه طوماري بلند از آثار تحقيقاتي و علمي درجه يك، ذهن شما را خسته نمايم ولي در عين حال منظورم از طرح مباحث فوق اين بوده است تا تأكيد نمايم كه به پشتوانة همين سابقه و با درك تلاشهاي علمي نياكانمان قطعا‌ً ما يكي از قدرشناس‌ترين ملتها نسبت به عالمان و انديشمندان و نيز آثار علمي هستيم.

-بنابراين پژوهشهاي موسيقايي غربيان نيز چنانچه از اعتبار لازم برخوردار باشد براي ما قابل احترام و به عنوان بخشي از اسناد موسيقي نواحي قابل استفاده و استناد خواهد بود.

آيا شما به عنوان يك محقق ميداني همكاري بين محققان موسيقي كشور به‌ويژه همكاري بين اتنوموزيكولوگها و محققاني كه از جنبه‌هاي ديگري به اين موسيقي مي‌پردازند را لازم و ممكن مي‌دانيد؟

چرا كه نه. من در يكي از پرسشهاي شما به نوع نگاه افراد به ژانر موسيقي بومي مناطق ايران توضيحاتي دادم. به طور طبيعي و با توجه به گستردگي حوزة فرهنگ موسيقي بومي اگر بتوان سازمان‌دهي درستي ايجاد نمود و با تقسيم وظايف پيش رفت، بازدهي آن چه از نظر كمي و چه از نظر كيفي چشمگيرتر و قابل قبول‌تر خواهد بود. خاص‍ّه هنگامي كه نخواهيم با اين مقوله به صورت مجر‌ّد برخورد كنيم. البته اين همكاريها به صورت پراكنده همواره وجود داشته و خواهد داشت.

به طور نمونه همكاريهايي كه با خانم دكتر هوشمند استاد محترم دانشگاه بركلي داشته‌ام. در عين حال با دكتر مسعوديه پس از دو جلسه نشست و بررسي قرار و مدارهايي گذاشتيم. پيشنهاد مشخص من به ايشان اين بود كه مي‌توان از منابع اصيل‌تر و راويان و مجريان تواناتري در تجزيه و تحليل و ثبت و ضبط نغمات موسيقي مناطق استفاده نمود. ايشان با تو‌ّجه به ظرفيت علمي خود از موضوع استقبال نمود و مقرر شد تا اين نشستها ادامه يافته و من با استفاده از آرشيو‌ِ خود اصلي‌ترين نغمات موسيقي هر منطقه را با روايات متعدد دسته‌بندي نموده و سپس به اتفاق به بازشنوي آنها اقدام نموده و از ميان آنها اصيل‌ترين روايات انتخاب شود و سپس به ثبت آنها مبادرت گردد.

متأسفانه فوت ايشان اين همكاري را كه مي‌توانست به نتايج با‌اهميتي بينجامد، متوقف ساخت. من مي‌توانم به دهها مورد ديگر از اين‌گونه همكاريها اشاره نمايم. اما اين نوع از همكاريها و همفكريهاي پراكنده و غير مستمر از بازدهي لازم برخوردار نيست.

 چنانچه سازمان و تشكيلاتي منسجم تحقيقي پيرامون موسيقي نواحي (كه من بارها به ضرورت ايجاد آن تأكيد ورزيدم.) به وجود آيد قطعا‌ً نقش تعيين‌كننده‌اي در تفاهم و تلاش جمعي‌ِ طيفهاي مختلف محققان موسيقي بومي خواهد داشت. در اين صورت علاوه بر ايجاد منابع و آثار مرجع و كم‌خطا، روند پژوهشها نيز شتاب بيشتري خواهد يافت.

در هر صورت اعتقاد من بر اين است كه چنين همكاريها و استفاده از پتانسيلها و خرد جمعي نه تنها ميسر بلكه الزامي است، هر چند به ثمر نشستن چنين ايده‌اي در كشور ما به واسطة برخي كاستيهاي تربيتي و خودخواهي و ابتلاي برخي افراد به بيماري كيش‌ِ شخصيت كاري بس دشوار است. به مجموعة مشكلات فوق مي‌بايد سهل‌انگاريها، ندانم‌كاريها و ناآگاهي برخي مديران اجرايي را نيز افزود.

-منظورتان از مشكلات و خودخواهيها چيست و اگر ما بخواهيم به يك آسيب‌شناسي در اين زمينه بپردازيم، چگونه مي‌توان به اصلاح چنين روندي پرداخت؟

امروزه متأسفانه ما در مقابل خود كساني را مي‌بينيم كه جهت بالا كشيدن خود به هر[...] چنگ مي‌اندازند، حتي جنازة‌ اموات خود را پله مي‌كنند. بويي از معرفت فرهنگي نبرده‌اند؛ در حالي كه مدعي كشف حكمت از موسيقي نواحي هستند. حاضرند در مقابل مشتي اسكناس به همة مفاخر معنوي و فرهنگ ملي چوب حراج بزنند.

اين گونه افراد كه حدود ده سال پيش با ظاهري بدلي،‌ با انداختن شالي سبز به گردن و يك شلوار مندرس و با قيافه‌اي معني‌دار به تهران آمدند، ابتدا با انواع حقه‌بازيها و [...] جهان سومي خود را به برخي افراد صاحب‌منصب چسباندند و با سرعتي شگفت‌انگيز وارد گود شدند. آن وقت با تصاحب يك ميز با وزني سنگين‌تر از وزن همة اجدادشان خود را به بالاي گود كشاندند، سپس با استفاده از همان ميز و البته تهوع‌‌آورترين نوع كرنشها و چاپلوسيها [...] دريافت كردند.

 يك‌شبه تبديل به [...] و مورد اعتماد شدند، سپس در يك چشم به هم زدن [...] گرفتند. سپس در اثر نوشيدن اكسير حكمت آن هم تبديل به ميتولوژيست گرديدند. سپس مدعي بنيان‌گذاري موسيقي مدرن شدند و البته در حالي كه حتي قادر نيستند به زبان فارسي و لهجة فخيم و شيواي آن به درستي صحبت كنند، مدعي ترجمة فلسفة يوناني، ايتاليايي و كجا و كجا هستند.

در اثر اين همه تحولات معجزه‌آسا ناچار مي‌گردند تا جهت پيش‌گيري از سرريز شدن علم و معرفت خود، مبادرت به ايجاد دانشگاه فكر نمايند و اين در حالي است كه به عنوان كارگردان، تهيه‌كننده و نويسنده تنها در عرض چند ماه از قبل همان جشنواره‌هاي بدلي فيلم آمادة نمايش نموده و البته صدها فيلم ديگر را در آستين پنهان سازند و مرحوم كورساوا را انگشت به دهان نمايند!
طبيعي است غربيان كه پيوسته با فانوس و در شبهاي ظلماني تور خود را براي شكار چنين نوابغي پهن مي‌نمايند، پروازهاي شبانه‌اي را جهت به كارگيري اين افراد در دانشگاههاي سوئد و دانمارك و اسپانيا و… تدارك ببينند.

تا اينجاي مسئله مرتبط با نظركردگي و علم لدني و البته به ميزان غير محسوسي چاشني شيادي است كه البته تنها كساني مي‌توانند از آن بهره‌مند شوند كه قادر باشند ماشين حكمت‌سازي را در موسيقي نواحي به كار انداخته و دكاني چهارنبش از حكمت و معرفت و عرفان در چارسوي آشفته‌بازار كنوني راه‌اندازي نمايند.

در اين ميان مي‌ماند دعوي محقق موسيقي نواحي شدن و موسيقي‌شناسي. خوب،‌ البته براي چنين نوابغي آماده كردن زمينة چنين كاري مشكل‌تر از ميتولوژيست شدن، اتنوموزيكولگ شدن، آرتيست شدن، اهل حكم شدن، فيلسوف شدن، كارگردان شدن و خلاصه علامه دهر شدن نيست.

اين كار به تمهيداتي نياز دارد كه اصلي‌ترين آن چند ده ميليون پول ناقابل است كه با ترتيب و حيله‌گري خاصي بايد از جيب مركز موسيقي (تالار وحدت) به يكي از محقق‌ نماهاي موسيقي كه اتفاقاً از قيمت نازلي برخوردار است، پرداخت گردد تا ايشان در يكي از روزنامه‌هاي رسمي،‌ نابغة دهر را به عنوان محقق موسيقي،‌ موسيقي‌شناسي و البته يكه‌شناس معرفي نمايد.

 همه اين اتفاقات سحرآميز ترفيعات، ترقيات معجزه‌آسا، ‌تنها طي هفت هشت سال ناقابل صورت مي‌گيرد. مدت زماني كه حتي يك فرد نابغه جهت دريافت مدرك دكترا و ارائة پايان‌نامه مربوط به آن با مشكل مواجه است؟!

خوشمزه‌تر اينكه اين گونه افراد در حالي كه هنوز طوق طوع و توبه را برگردن دارند، برحسب اقتضاي موقعيت و چنانچه مطمئن باشند خطري آنان را تهديد نمي‌كند در سلك اپوزيسيون ظاهر مي‌شوند و البته در موقعيتهايي كه منفعت ايجاد نمايد خود را از طراحان انقلاب اسلامي مي‌شمارند و براي اثبات اين ادعا پيوسته شرايط و ابزار و لوازم ظاهري آن را مرعي مي‌دارند.

خلاصه انواع شيرين‌كاري و معلق‌زني از دانش جليه و خفية اين گونه افراد است. شايد آنان جهت تكميل هنر و تردستي خود تنها بايد اين نكته را بياموزند كه پيش قاضي معلق‌بازي نكنند!
اگر ما با تاريخ پ‍ُر فراز و نشيب كشورمان آشنايي نداشتيم شايد از اين همه فريب‌كاريها مات و مبهوت مي‌شديم. ولي خوشبختانه درك نموده‌ايم كه در استمرار مضحك برخي وقايع مشمئزكننده در رويدادهاي اجتماعي و جاري كشورمان پاياني متصور نيست.

ضمن اينكه كاراكتر اين گونه افراد براي ذهن نقاد و روح آزاد فرهيختگان شناخته‌شده و دعويهاي مضحك آنان محل مطايبه،‌ هزل و شوخ‌طبعي محفل رنود و افراد تيزبين است.

چاره چيست، در هر حال اين گونه افراد به سرعت برق و باد خود را بر منگوليزم برخي مديران دولتي تحميل مي‌كنند. از ديوار تالار وحدت و هر تالاري بالا مي‌روند، همه جا جلو هستند و اراده مديران را به طرفة العيني از آنان سلب مي‌نمايند.

 آنان بوي پول را از ميان هر گندابي تشخيص داده و به سرعت جذب كهرباي آن مي‌شوند. با تأسف اين گونه افراد فعلاً نه تنها در جايگاه محقق موسيقي قرار گرفته‌اند و برخي پادوهاي خود را نيز به عنوان محقق سال بر منگوليزم پيش‌گفته تحميل مي‌كنند، بلكه بر سياست‌گذاريهاي كلان موسيقي نيز تأثير گذاشته و آن را به انحراف مي‌برند.

-شايد اين نكات از اهم آسيبهايي است كه به خاطر فقدان ساختار نظام‌مند در نهادهاي تحقيقي بر موسيقي بومي تحميل مي‌شود.

ببينيد! من شارح علم اخلاق و يا آسيب‌شناس اجتماعي نيستم. اما از سوي ديگر يك سلسله مشكلات و مسائل كاملا‌ً بديهي وجود دارد كه چون به حوزة پژوهشهاي ميداني موسيقي مرتبط مي‌شود، ناچارم تا با طرح مقدمه‌اي به تشريح آنها بپردازم.

واقعيت اين است كه كل‌ّ كساني كه پيرامون برخي موضوعات موسيقي بومي مناطق ايران و در كسوت محقق سراسري، پژوهشگر منطقه‌اي، مطلع، آگاه و يا گردآورنده، به‌اصطلاح دستي بر آتش دارند از چهل تا پنجاه نفر متجاوز نيستند. حدود سه چهارم آنان پژوهشگران، گردآورندگان و مطلعيني هستند كه بر اساس علايق و اراده‌هاي فردي طي‌ّ دو دهة گذشته پيرامون موسيقي زادگاه و فرهنگ منطقة محل‌ّ سكونت خود تلاشهاي شايان تقديري را به خرج داده و امروز در زمرة منابع‌ِ انواع اين موسيقي به شمار مي‌آيند.


 اكثريت اين افراد از تحصيلات پيشرفته و سطح بالايي برخوردار نيستند، ولي به دليل تلاشها و علايق فردي شناخت قابل اعتمادي نسبت به بيشتر موضوعات موسيقي زادگاه‌ِ خود داشته و برخي از آنان گردآوريهاي نسبتا‌ً خوبي را نيز در رابطه با نغمات به انجام رسانده‌اند. اين دسته از گردآوريها به لحاظ شناخت اين گروه از پژوهشگران از صور عيني و ملموس موسيقي زادگاه خود، براي ديگر محققان نيز با اندكي تأمل و بازنگري قابل وثوق است. گروه دوم، كه غالبا‌ً پژوهشگراني شناخته شده در سطح كشور قلمداد مي‌شوند، در پايتخت سكونت دارند.

تعدادي از اين گروه داراي تحصيلات دانشگاهي در زمينة موسيقي و در سطوح مختلف بوده و گروهي ديگر از تحصيلات دانشگاهي غير موسيقايي برخوردارند. بديهي است با توجه به سطح آموزشي و علمي دانشگاههاي كشور در رشتة موسيقي، تقريبا‌ً فارغ‌التحصيلان اين رشته نمي‌توانند مدعي هيچ‌گونه دانش و اصول تحقيقاتي قابل ات‍ّكا و يا روشهاي پژوهشي خاص در زمينة فرهنگ مردم و موسيقي و يا اساسا‌ً هر گونه آگاهي متمايزي نسبت به ديگران در زمينة تحقيقات ميداني باشند.

 بنابراين همة افراد گروه دوم چنانچه از علايق و انگيزه‌هاي كافي تحقيقاتي در زمينة موسيقي بومي نواحي ايران برخوردار باشند، ناچارند تا به‌اصطلاح همه چيز را از صفر شروع كنند. روشها و متدهاي تحقيق را مورد مطالعه قرار دهند، لااقل بخشي از علوم مردم‌شناسي، بوم‌شناسي و جامعه‌شناسي را بياموزند. مطالعات سازمان‌يافته‌اي را در زمينه تاريخ فرهنگ در دستور كار خود قرار دهند.

 مطالعات مستمري را پيرامون فرهنگ اقوام ايراني، زبانهاي بومي، موقعيتهاي خاص اقامتي و يا كوچ و نيز فرهنگهاي مرزي و سرحدي داشته باشند. تجارب تحقيقي پيشينيان و به‌ويژه مستشرقين را مورد مطالعه و مقايسه قرار دهند. بخش زيادي از اين‌گونه اطلاعات الزامي در تحقيقات ميداني به هيچ وجه در تحصيلات دانشگاهي كشور لااقل تا پايان مقطع كارشناسي موسيقي قابل احراز نيست و اطلاعات جسته و گريخته‌اي كه از طريق دروس دانشگاهي كسب مي‌شود، در صورت عدم توانمندي و هوشمندي و نيز انگيزه‌هاي قوي دانشجويان نمي‌تواند در تحقيقات ميداني نقشي تعيين‌كننده و راهگشا داشته باشد، مگر اينكه فارغ‌التحصيلان پس از اتمام تحصيلات مواد و موضوعات خاصي را مجددا‌‌ً مورد بررسي و مطالعه قرار داده و بر اساس روشها و نظام‌منديهاي تحقيقات ميداني (خواه موسيقي و يا ديگر حوزه‌هاي فرهنگ مردم) مطالعات سازمان‌يافته و تعريف‌شدة خاصي را در دستور آموزشهاي جدي خود قرار دهند.

 البته در اين ميان قطعا‌ً بايد توانايي اتنوموزيكولوگها و موسيقيدانان را مستثني نمود. چرا كه دانش و اطلاعات مذكور در روند تحصيلات و دروس دانشگاهي آنان قابل حصول است. به‌ويژه فارغ‌التحصيلاني كه از دانشگاههاي معتبر اروپايي و يا آمريكايي در اين رشته فارغ‌التحصيل شده باشند.

با اين وصف اگر دو سه نفر را مستثني نماييم، توانايي علمي و تحقيقاتي ساير محققان موسيقي موكدا‌ً به ميزان مطالعات، شناخت و تجارب فردي آنان مت‍ّكي است. بديهي است اين تجارب امري خدادادي نيست، بلكه به ميزان دانش و آگاهيهايي وابسته است كه پژوهشگر بر اساس تلاشهاي فردي به آن دست مي‌يابد.

متأسفانه برخي محققان اعم از پژوهشگران شناخته‌شده و يا محققان بومي تلاش درخوري را در اين زمينه به خرج نداده و به همين دليل آثار منتشر‌شده از سوي آنان با همة ارزشهاي ذاتي از نواقص آشكاري برخوردار است. گردآوريها معمولا‌ً داراي دسته‌بندي درستي نيست و در برخي زمينه‌هاي موضوعي و ساختاري از طبقه‌بندي مغشوشي برخوردارند. آنجا كه پژوهشگران به زواياي عميق‌تري وارد گرديده و استنباط و تجزيه تحليلهاي شخصي را بر آن مي‌افزايند اين‌گونه اغتشاشات بيشتر به چشم مي‌خورد.

برخي از تحليلها تخيلي است. كسي كه او را محقق و موسيقي‌شناس معرفي نموده‌اند در تحليل خود دايره و دف را استنباطي از كرة ارض دانسته و آن را به لاهوت و ناسوت مرتبط مي‌كند، همين فرد علاقه‌مند است تا مانند خود موسيقي بومي ايران را غرق در حكمت و عرفان كند. تني ديگر از اين محققان‌، رقص را منبع ادبيات فولكلور مي‌انگارد. اين آشفتگيها ناشي از نبود شناخت و مطالعه و نيز فقدان ذهن و ادراك سازمان‌يافته از منشأ و كاركرد موسيقي بومي ايراني است.

نكتة قابل تأكيد اين است كه اكثريت مطلق محققان پايتخت‌نشين فهمي از جوهرة فرهنگ موسيقي نواحي ندارند. دليل اين دعوي مشخص است. آنان هيچ‌گونه مؤانست علمي و عملي با فرهنگ اقوام ايراني نداشته و به دليل عدم تماس مستمر و نوع اقامت زودگذر و بررسي شتابزده و به‌اصطلاح سرسري در فرهنگهاي فوق‌الذكر از اطلاعاتي جشنواره‌اي و سطحي برخوردارند. بيشتر آثار آنان گرته‌برداري تحقيقات و گردآوريهايي است كه محققان و آگاهان زحمتكش بومي به انجام رسانده‌اند. در حقيقت اين گروه پژوهشگران با يك سفر دو روزه و البته اقامت يك روزه به يك منطقة مهم فرهنگي اندوخته‌هاي ساليان يك محقق و گردآورندة بومي را اخذ نموده و با دو ساعت مصاحبه با او و چند عكس از سازهاي جمع‌آوري‌شده توسط همان محقق بومي به تهران بازمي‌گردد.

 همة مطلعين و متخصصين اين حرفه مي‌دانند كه با صرف اين مقدار انرژي يك محقق حتي اگر او را نابغه قلمداد كنيم (كه البته مي‌دانيم!) تنها قادر است به درك سطوحي بسيار نازل از يك فرهنگ موسيقايي توفيق يابد.

 خوب اينها در حقيقت همان «نخوانده مل‍ّاي» ايل بختياري هستند با اين تفاوت كه نخوانده مل‍ّاها به خاطر حضور مداوم و زندگي در ميان ايل آگاه‌ترين مردم نسبت به فرهنگ ايل مي‌باشند. جالب اينكه برخي از همين پژوهشگران در روزنامه‌هاي رسمي اعلام مي‌دارند كه موسيقي نواحي ايران را فقط من و فلاني مي‌فهميم. گو اينكه همة فرهيختگان آگاه‌اند كساني كه خودشان براي خودشان مرجعيت قائل‌اند، اندازة آنها چيست.

 اين‌‌گونه اظهارات نپخته و فضل‌فروشيهاي مضحك و نان قرض‌دادنهاي اپورتونيستي خود حاكي از ميزان فهم و معرفتي است كه آنان از فرهنگ غني اقوام و خضوع و خشوع مستتر در اين فرهنگها اخذ نموده‌اند. به هر ترتيب اين‌گونه اظهارنظرهاي نسنجيده به معني نفي شعور ساير محققان و همكاران و مهم‌تر از آن نفي شعور تاريخي مردمي است كه با اين نوع از موسيقي روزگار مي‌گذرانند.

گو اينكه اين گونه فضل‌فروشيهاي بلاهت‌آميز محصول خودبيني سبكسرانة افرادي خودباخته و بي‌خرد است اما در هر صورت اين‌گونه شيرين‌زبانيها مرا به ياد سخن نغز و در عين حال دردمندانة حكيم‌ِ گنج‌بخش، جل‍ّابي هجويري، مي‌اندازد كه فرموده است [خداوند ما را اندر زمانه‌اي پديد آورده است كه اهل آن... طلب ‌جاه و تكب‍ّر را، عز‌ّ و علم و ريا را خشيت، و نهان داشتن كينه اندر دل را حلم و مجادله را مناظره و سفاهت را بزرگي... و هذيان طبع را معرفت و حديث نفس را محبت خوانند.

و ارباب معاني اندر ميان ايشان محجوب مانده‌اند و ايشان غلبه گرفته‌اند.] در هر حال اين‌گونه اظهارات تبعات جبران‌ناپذير را به دنبال دارد. به طور طبيعي محققين و گردآورندگان زحمتكش مناطق حق دارند تا به اين يقين منطقي برسند كه اين‌گونه افراد با سوء استفاده از رفاقت و حسن‌ نيت آنها با يك سفر دو روزه و پروازي، حجم وسيعي از گردآوريها و اندوخته‌هاي آنان را غارت نموده و به نام خود به چاپ رسانده و حالا خود را عالم و دانشمند و ولي‌نعمتان خود را جاهل قلمداد مي‌نمايند. اتنوموزيكولوگها نيز كه بهتر از هر كس از ميزان فهم و كمالات اين آقايان نسبت به فرهنگ موسيقي بومي و اساسا‌ً علم موسيقي آگاه‌اند، در معرض تخريب و توهين آشكار و غير آشكار اين نخوانده مل‍ّاها قرار مي‌گيرند، طبيعي است احساس نمايند كه بايد گروه خود را جهت دفاع از حرمت، دانش و شأن علمي خود از ديگران جدا سازند.

در حال حاضر ديگر محققان نيز كه بيشتر از اتنوموزيكولوگها در جريان كيش شخصيت، خوشه‌چينيهاي فرصت‌طلبانه و البته ميزان دانش تابناك اين آقايان هستند، بيشتر از هر كس نسبت به سلامت جايگاه پژوهش دچار ترديد مي‌گردند. اين وضعيت ناخوشايند و جو‌ّ سوءظن و عدم اعتماد نتيجه مستقيم رفتار كساني است كه طي چند سال اخير به خاطر كمبودها و بي‌ظرفيتيهاي ذاتي و تغيير چهره، با پزهاي آن‌چناني و فريب برخي مسئولين ساده‌لوح نسبت به سطح دانش خود، در خفا به تخريب شأن و منزلت و تلاشهاي مخلصانة ديگر محققان پرداخته و با زد و بندهايي كه بيشتر مربوط به حرفه‌هاي تجاري و دلالي است به سم‌ّ مهلك در ميان پژوهشگران و پژوهشهاي موسيقي تبديل شده‌ و با وقاحتي عيان، حقوق معنوي و ماد‌ّي ديگر پژوهشگران را پايمال مي‌سازند.

من اميدوارم اين افراد به همراه پادوها و روزنامه‌چيهاي بدلي و هم‌كاسة خود هر چه سريع‌تر با بازنگري صادقانه در اعمال گذشته، آن‌چنان كه جايگاه مقد‌ّس فرهنگ، هنر و به‌ويژه پژوهش ايجاب مي‌نمايد به‌اصلاح خود پرداخته و بيش از پيش جامعة تحقيق را دچار آسيب، سوءظن و تشتت نساخته و زمينة سوء‌استفادة برخي افراد مغرض را فراهم نسازند.

-امروزه بحث روشها و شيوه‌ها و ميزان تخصص بحث داغي است كه از سوي برخي همكاران شما طرح گرديده و از طريق ديگر محققان را مورد قضاوت قرار مي‌دهند. نظر شما در اين رابطه چيست؟

ما يك شكل و قانونمندي مشخص و علمي در رابطه با تحقيقات ميداني موسيقي داريم كه همان اتنوموزيكولوژي است. اين علم راهكارها و متدهاي كلاسه‌شده و طبقه‌بندي‌شده‌‌اي را در اختيار پژوهشگران قرار مي‌دهد. علاوه بر اين روشمنديهاي آكادميك ديگري در حوزة علوم انساني مانند مردم‌شناسي و نيز جامعه‌شناسي هم در دسترس ماست، كه در تحقيقات ميداني موسيقي نقش تعيين‌كننده‌اي دارند. اما لازم است تأكيد شود كه با اطلاع از علوم و متدهاي تجربه‌شده، ما تنها ابزارهايي را در اختيار داريم كه البته بسيار هم با‌اهميت و ضروري است.

 اما تنها برخورداري از اين علم ثمرات تحقيقي در پي نخواهد داشت. امروزه تنها در كشور خودمان صدها جامعه‌شناس، مردم‌شناس، اتنوموزيكولوگ و متخصص موسيقي، متخصصين تاريخ و فرهنگ، ادبيات، نمايش و بسياري از ديگر رشته‌هاي علوم انساني حضور د‌ارند.

با اين همه و از ميان اين خيل، شايد تنها چند تن را بتوان در اندازه‌هاي ستوده، شهيدي، زرين‌كوب، بهار، كدكني، مسعوديه، زرياب خويي، و... به شمار آورد.
چرا، چون خيل عظيم اين تحصيل‌كردگان به تحصيلات دانشگاهي خود قناعت كرده‌‌اند.
اكثر آنان به كسب برخي از مديريتها و سمتهاي دولتي قانع هستند و در بهترين شكل اندوخته‌ها و دانش خود را در دانشگاههاي عريض و طويل كشور با دانشجويان مبادله نموده و نقش استاد و آموزگار را به عهده دارند.

در حالي كه تحقيق در هر زمينه و به‌ويژه تحقيقات ميداني پيرامون ژانرهاي فرهنگي، هنري و ذوقي فعاليتي سي‍ّال، اكتيو و پيشرونده است و چنانچه محقق به اهميت كار و جايگاه خود پي برده باشد، دستيابي به علوم ابزاري، متدها و روشها و تحصيل قانونمنديها و نظام تحقيقي موضوعي ساده و سهل‌الوصول است.
با اتكا به نگرش فوق، امروزه نه فقدان تحصيلات آكادميك مي‌تواند چماقي بر سر محققان ميداني علوم انساني باشد و نه اينكه محققان ميداني مي‌توانند با سهل‌انگاري نسبت به كسب متدها و روشمنديهاي علمي و نوين بي‌توجه بوده و تنها به اطلاعات جسته و گريخته و گردآوريهاي غير حرفه‌اي، غير علمي و در هم ريختة خود قناعت كنند. به عبارت ديگر هر تحقيق ميداني در زمينة موسيقي بومي، آيينها و نمايشها هم مي‌بايد با شناخت فرهنگ قومي و جوهرة تاريخي و هم در حد نياز به روشها و نظام‌منديها و ديگر تمهيدات و اطلاعات علمي توأم باشد.

من مي‌پذيرم كه بسياري از تحقيقات پژوهشگران داخلي در اين حوزه‌ها با نواقص و كاستيهايي در هر دو زمينه مواجه بوده است.
به هر حال بايد تلاش نمود تا در تحقيقات علاوه بر اتكاء به هر دو زمينه مذكور، نسبت به موضوعات تحقيقي دق‍ّت لازم را مبذول داشت. به‌ويژه در زمينة شناخت روشها و شيوه‌هاي تحقيقاتي علاوه بر مطالعة متدهاي تحقيقي، ‌آثار نوين علمي را نيز با دقت بررسي نموده و برخي تجارب و ابتكارات مؤثر محققان را مورد استفاده قرار داد. علاوه بر اين اكثر نمونه‌هاي ميداني را با اسناد كتابخانه‌اي مقايسه نمود تا نحوه و ميزان تغييرات را در پروسه‌اي تاريخي مورد ارزيابي قرار داد.

اين مقايسه‌ها چگونه و با چه تمهيداتي صورت مي‌گيرد؟

من در رابطه با كار خود طي بيست سال گذشته بخش اعظم منابع تاريخي و هنري را كه پيرامون نمايش‌واره‌ها، آيينها و مناسك موسيقايي نظراتي ارائه نموده‌اند، مطالعه و فيش‌برداري نموده‌ام. اين سلسله از مطالعات و فيش‌برداريها به صورت سازمان‌يافته و جمعي صورت پذيرفت و تعدادي از دانشجويان و فارغ‌التحصيلان رشتة موسيقي، نمايش و تاريخ، نيز تعدادي از آگاهان فرهنگ قومي و به‌ويژه دستياران محترم با من همكاري مستمري داشته‌اند. در اين رابطه هزاران فيش مرجع تهيه و استخراج شد.

همچنين سعي بر اين بوده است تا پيوسته از فرضيات و نظريه‌هاي جديد پيرامون مباحث مختلف فرهنگ قومي و تاريخي مطلع گرديده و در حد‌ّ امكان، نقطه‌نظرات صائب و فرضيات نوين و جد‌ّي، در تحقيقات ميداني لحاظ شود.
بنابراين هم در عرصة عمل و هم به هنگام تدوين، گردآوريهايم را با مجموعة فيشهاي استخراج‌شده از منابع، مورد مرور و مقايسه قرار مي‌دهم. از اين طريق در بسياري از موارد نتايج راضي‌كننده و دلچسبي عايد گرديد.

آيا مي‌شود نمونه‌اي از اين مقايسه را نيز ذكر بفرماييد؟

بله. به طور مثال ما در مروج الذهب مسعودي با بازي بسيار جالبي مواجه مي‌شويم كه ك‍ُر‌ّج (Korraj) نام دارد. اين بازي و نمايش موسيقايي توسط اين مؤل‍ّف و محقق قرون اولية هجري، با ريزه‌كاريهاي نسبتا‌ً دقيقي تشريح مي‌شود.
مقايسة مطالب مسعودي دربارة كر‌ّج، با بازي يا نمايش‌وارة موزيكالي كه امروزه با عنوان اسب چوبي و با نامهاي بومي چون، سبز‌ِ پري، هه اسو‌ِچووي، گهره لاكندي، گلين و تلين، آت آغاجه، گاره‌بازي، شترروش و... شناخته مي‌شوند، مورد بازبيني من قرار گرفته‌اند. اين‌گونه آيينهاي موسيقايي هنوز در بيرجند، هرمز، مازندران، خراسان شمالي، بختياري و برخي نواحي ايران قديم و آسياي مركزي به صورت پراكنده و جسته و گريخته قابل رديابي است و به طرز شگفت‌آوري ما را نسبت به چگونگي انتقال و استمرار مواردي از ژانرهاي نمايشي و موسيقايي اساطيري آگاه مي‌گرداند. اگرچه برخي دوستان پژوهشگر به خطا اسب چوبي را بازي موزيكالي در رابطه با مبارزه با مغولها و بيگانگان و غيره قلمداد نموده‌اند، اما تعمق بر روي اين ژانر قبل از هر تفسيري نظرمان را به سوي «توتم اسب» و جايگاه مستحكم و حيات‌بخش آن در ميان اقوام ايراني معطوف مي‌سازد.

ما از طريق مطالعة ميداني اسب چوبي و تدقيق در سندي كه در اين رابطه و در مروج الذهب درج گرديده است نه تنها مي‌توانيم ايده‌هاي مختلفي پيرامون تفاوتهاي تاريخي آن طي نزديك به يازده قرن ارائه نموده و ميزان تغييرات، نحوة تغييرات، تأثير ذوق نمايشي و موسيقايي بومي و قومي و نيز نمادپردازيها، جايگاه مناسبتي و مناسكي، بررسي شخصيت مجريان و بسياري از موارد ديگر ارائه نماييم، بلكه همچنين تا حدود زيادي قادر خواهيم بود تا نقش آيينها، توتمها، تابوها و باورمنديهاي هستي‌شناختي و اوليه را در شكل‌گيري انواع موسيقي مورد تجزيه و تحليل قرار دهيم!

 در كنار اينها البته ثبت دقيق انواع موسيقيهاي متنوع و تغيير شكل يافته‌اي كه در اسب چوبي نواحي مختلف مورد استفاده قرار مي‌گيرد خود بخشي از جد‌ّي‌ترين اسناد موسيقايي باورمدارانه و آييني خواهد بود.

يعني مي‌فرماييد شما در اين تحقيق ديدگاه يونگ را نيز مورد ملاحظه قرار داده‌ايد؟

نه فقط يونگ! به هر حال شناخت تاريخ، تاريخ فرهنگ، فلسفه هنر، اساطير، آيينها، اديان، مذاهب و فرق‌ در حوزة تحقيق بخشي از نيازها و ابزارهاي محقق ميداني است. افرادي چون ك‍ُربن، گيرشمن، يونگ، پتروشفسكي، شايگان، هنينگ، كريستن‌سن، بويس، يار شاطر، زرين‌كوب، اقبال، بهار، ابوالقاسم‌پور، شهيدي و برخي ديگر در زمينه‌هاي مختلف، عالمان و انديشمنداني مرجع به شمار مي‌آيند و آگاهي از آراء و نقطه‌نظرات آنان مي‌تواند بيشترين نقش را در ميزان درك درست و جد‌ّي هر پژوهشگري پيرامون مباحث فرهنگي ايران و جهان داشته باشد.

اجازه هست يك سؤال خصوصي بكنم؟ درست است كه سالهاست اين كار را داريد انجام مي‌دهيد، ولي خانواده شما با اين قضيه چگونه كنار آمدند؟

(با خنده) به هر ترتيب هر شغلي مخاطرات و مشكلات خاص خود را دارد. بديهي است در سالهاي نخستين اين شيوة كار و زندگي براي خانواده غير قابل درك بود، به همين دليل مشكلات متعددي را برايم به دنبال داشت.
 در حال حاضر وضعيت تا حدوديً متفاوت با سالهاي گذشته است، خوب بچه‌ها بزرگ شده و از شخصيت مستقلي برخوردارند. در عين حال سفرها نيز مانند گذشته متراكم نيست. وقتم بيشتر در منزل و يا كتابخانه و در جهت تدوين فيشها و يا بازشنوي موسيقيهاي گردآوري‌شده و يا مطالعه و تطبيق آنها با منابع كتابخانه‌اي مي‌گذرد.
ضمن اينكه فرزندانم در غياب من و هنگامي كه جهت تكميل تحقيقات يا موضوعي جديد به سفر مي‌روم بخشي از امور و مسئوليتها را به عهده‌ ‌دارند. در مجموع وضعيت نسبت به گذشته راضي‌كننده‌تر است. اگرچه بايد پذيرفت كه اين گونه امور و فعاليتها در هر صورت آسيبهايي را براي يكايك اعضاي خانواده به همراه داشته و امور زندگي و خانوادگي را از روند طبيعي خارج مي‌سازد.

-از مشكلات ديگر مي‌خواهم بگويم! چون هيچ يك از دوستاني كه تا الان با آنها گفت‌وگو كردم، با اين شفافيت و صراحت پاسخ ندادند، معمولاً به يك نوعي غير مستقيم سر و ته قضيه را به هم مي‌آورند و يا اينكه با كنايه و تعارف مي‌گويند «حالا باشد براي بعد» در صورتي كه شما به صورت واقع‌بينانه‌اي با اين قضيه برخورد كرده‌ايد و اين واقع‌بيني را تسر‌ّي هم داديد كه مشغله‌هاي مهم در زندگي شما را اعضاي خانواده هم به تدريج بپذيرند. حالا مي‌خواهيم به يك واقعيت ديگري بپردازيم كه شايد خود ما و خيليهاي ديگر كه در حوزه‌هاي مختلف پژوهش مي‌كنيم، درگيرش هستيم: امري به نام پژوهش و تحقيق، هنوزتا اين ساعت كه داريم صحبت مي‌كنيم، تعريف درست و محكمي از لحاظ جايگاه شغلي، به ويژه جايگاه اجتماعي ندارد.

 هنوز كار و شغل شخص «محقق» در سلسله مراتب اداري، حرفه‌اي و اقتصادي تعريف شده نيست. خواستم ببينم كه در اين بيست و پنج سالي كه شما تحقيق كرديد، از چه راهي هزينة تحقيق را توانسته‌ايد تأمين كنيد و مهم‌تر از آن از چه راهي توانسته‌ايد زندگي كنيد؟ به ويژه در اين حوزه‌هايي كه نتايجش خيلي دير مشخص مي‌شود و به بار مي‌نشيند و تازه ممكن است به طبع خيليها كه در رأس كار هستند هم خيلي خوش نباشد، يا اصلاً برايشان هيچ موضوعيتي نداشته باشد.

من فكر مي‌كنم كه علت عدم پاسخگويي به اين پرسش دلايل متعددي دارد. زيرا پرسش شما در حقيقت به مثابة معادله‌اي چند‌وجهي يا به‌اصطلاح رياضي‌دانها چند‌مجهوله است. روشنگري همة وجوه اين معادله و مجهولات آن به تجزيه و تحليل مسائل و موضوعات متعددي نيازمند است كه ممكن است روشنگري و تدقيق پيرامون آنها كسالت‌بار بوده و ذائقة برخي را نيز تلخ نمايد. در اينجا خوب است متذكر شوم كه اين مسئله موضوع و مشكلي فردي نيست بلكه بيشتر لازم است تا در چارچوب مسائل اجتماعي و صنفي مورد بررسي قرار گيرد.

مي‌دانيم كه هر جامعه‌اي به يك تعريف و در كليت خود پيكره و ارگانيزم واحدي است، كه اجزاي مادي و معنوي تشكيل‌دهندة آن به ميزان معيني تحت تأثير هم قرار داشته و به هم مرتبط‌اند.
طبيعي است اقشار مختلف هر جامعه‌اي به عنوان پاره‌اي از وجوه مادي و معنوي اين پيكره در كلي‍ّت خود تابع و متأثر از واقعيات موجود بوده و به حيث كمي و كيفي در توازن و همسويي با شرايط پيش‌ِ رو قرار دارند. اين توازن مي‌تواند داراي جنبه‌‌‌ها و سير مثبت و يا منفي باشد. نهادهاي دولتي و اجتماعي نيز تصوير و بازتاب همين وضعيت و تابع قواعد ياد شده‌اند. حتي كوچك‌ترين عضو يك جامعه، يعني خانواده، نيز تحت تأثير اين نسبت قرار دارند.

به هر حال ما در جامعه‌اي زندگي مي‌كنيم كه حتي اگر به آمارهاي دولتي اعتماد نموده و آن را درست بدانيم ده درصد جمعيت آن زير خط فقر زندگي مي‌كنند. بنابراين همگان مطلع‌اند كه جامعة ما لااقل از وضعيت اقتصادي مطلوبي برخوردار نيست و اكثريت مردم با درآمد سرانة بسيار پاييني روزگار مي‌گذرانند.

بگذريم از اينكه حداقل نزديك به يك قرن است دولتهايي كه به آنها رأي مي‌دهيم پيوسته از ثروتي بي‌كران سخن مي‌گويند و رسما‌ً اعلام مي‌دارند كه به دليل عدم رعايت در تقسيم عادلانة ثروتهاي ملي عده‌اي به ثروت بادآورده مي‌رسند و اكثريت در فقر و فاق‍ّه به سر مي‌برند و شيرين‌تر اينكه اين ثروت پيوسته در اختيار دولتها بوده و مقس‍ّم هم آنها هستند. بگذريم؛ به هر حال نويسندگان، هنرمندان و ارباب فكر و قلم هم بخشي از اين مردم هستند و در نتيجه تابعي از شرايط دشوار اقتصادي. با اين تفاوت كه محققان و پژوهشگران براي انجام فعاليتهاي خود هزينه‌هاي گزافي را صرف مي‌نمايند.

هزينه‌هايي كه جهت كشف و بازتوليد پديده‌هاي كيفي و معنوي مصروف مي‌شود. كالاهايي كه در بسياري مواقع حتي قابل عرضه نيستند تا لااقل به بازگشت بخشي از هزينه‌ها اميدوار بود.
بديهي است جامعة ما نيز سالهاست در جهت ايجاد ساختارهايي تلاش مي‌كند كه توازني را در جهت برآورده ساختن نيازهاي مادي و معنوي جامعه ايجاد نمايد. با اين حال هنوز نمي‌توانيم مدعي باشيم كه اين ساختارها جهتي اطمينان‌بخش و با‌ثبات يافته‌اند. تلاشها ادامه دارد و در عين حال بسياري از عوامل هنوز به عنوان موانع جد‌ّي و بازدارنده وجود دارند.

متأسفانه بسياري از ساختارها و نهادهاي اساسي تحقيقاتي نيز در شرايطي بسيار ابتدايي به سر مي‌برند؛ كه از جملة آنها ساختارها و نظام تحقيقاتي در شاخه‌هاي علوم انساني، اجتماعي و فرهنگي است.
 من فكر نمي‌كنم كه كسي منكر چنين وضعيتي باشد. در عين حال تحقيقات فرهنگي به‌رغم وجود سازمانها و مراكز تحقيقاتي پرتعداد، با عناويني چون واحد تحقيقات صدا و سيما، معاونت تحقيقاتي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامي حوزه هنري، واحد تحقيقات دانشگاه آزاد، ميراث فرهنگي، فرهنگستان‌‌ِ هنر و دهها عنوان متفاوت دانشگاهي و غير دانشگاهي و البته غالبا‌ً دولتي هنوز از ميراثهاي ناصواب‌ِ گذشته و سياق غير اصولي رنج مي‌برند.

 برنامه‌ريزان اقتصادي در سطح كلان بودجه‌هاي نه چندان قابلي را در اين زمينه‌ها پيش‌بيني مي‌نمايند كه همين مختصر نيز در ساختارهاي فسيل‌شده و بافت تار عنكبوت‌گونة بوروكراسي و نيز اهمال‌ برخي مديران مياني كه اكثرا‌ً دركي از اهم مباني و موضوعات حياتي و الزام‌آور تحقيقاتي ندارند، حيف و ميل مي‌گردد. در برخي موارد و طبق قراردادهاي فورماليته و در قالب طرحهاي تحقيقاتي تكراري و به‌اصطلاح دم‌ِ دستي اين امكانات ناچيز نيز به دوستان و محبان تقديم مي‌شود. البته من منكر اتفاقات نادر و در عين حال مؤث‍ّر در زمينة فعاليتهاي تحقيقاتي مثبت از سوي برخي نهادها و مراكز تحقيقي نيستم، ولي بايد اذعان نمود كه به نسبت انرژي و پتانسيلهاي بالقوه‌اي كه در سطح كشور وجود دارد مجموع تحقيقات فرهنگي و هنري تأثيرگذار و ماندگار ناچيز است.

حال مي‌رسيم به پرسش شما و البته پرسش من و همه. در كشوري كه انقلاب آن داعيه‌دار حركتي فرهنگي است و همة مسئولان خرد و كلان به‌درستي بر بضاعتهاي معنوي، فرهنگي و هنري اين كشور فخر مي‌فروشند، پس جايگاه ساختار تحقيقاتي قابل ات‍ّكاء، جايگاه محقق و نيز جايگاه تحقيق در كجا قرار دارد؟ آمار نشان مي‌دهد كه اكثر تحقيقات فرهنگي و هنري، خاصه در زمينه‌هاي هنرهاي نمايشي و موسيقي و تحقيقات فولكلور با اراده و عزم محققاني صورت گرفته است كه كمتر مورد توجه و حمايت اين همه پژوهشگاهها و مراكز تحقيقاتي قرار گرفته‌اند. اين گونه پژوهشها و آثار غالبا‌ً با هزينه‌هاي شخصي و خون دل خوردن محققاني صورت مي‌پذيرد كه تنها انگيزة آنها احساس مسئوليت در قبال فرهنگ مل‍ّي است. طبيعي است كه تحقيقات ميداني در عرصة فرهنگ و هنر علاوه بر زحمات طاقت‌فرسا هزينه‌هاي گزافي نيز دربر دارد، از همين رو بسياري از محققان راه‌ آسان‌تري را انتخاب مي‌كنند.


يعني تحقيقات كتابخانه‌اي! البته چه كسي مي‌تواند اهميت و ارزش اين گروه از تحقيقات را ناديده بگيرد. ولي واقعيت اين است كه كتابها و كتابخانه‌ها هميشه وجود داشته و دارند. بنابراين تحقيقات كتابخانه‌اي در هر زماني ممكن و ميسر است. آنچه در حال نابودي است آن بخش از فرهنگ و هنري است كه بر اساس سن‍ّتهاي شفاهي و شعور و حكمت مردمي و تاريخي شكل يافته و البته به واسطة طعم‌ِ فريبندة نفت، هياهوي فوتبال و فقر و حاشيه‌نشيني و البته در اثر استحاله و تعليق ميان مدرنيزم و سن‍ّت‌گرايي در شرف نابودي است. اين تحقيقات فقط در فرصتي معين قابل حصول است و حداكثر زمان جهت دستيابي به آن در خوشبينانه‌ترين حالت از چند دهه متجاوز نيست.

خوب شما از محققان و موقعيت اقتصادي آنان سؤال مي‌كنيد. در چنين وضعيتي پژوهشگران چه حرفي براي گفتن دارند.نه حقوقي، نه بيمه‌اي، نه آموزشي، و نه امكاناتي. البته محققان به عكس ديگر اقشار بايد از عزت ‌نفس و خويشتن‌داري برخوردار باشند! قلندري را بر دريوزگي ترجيح دهند، كرامت و فضيلت خود را حفظ نمايند! همه اينها درست؛ ولي پژوهشگران نيز مانند همة افراد جامعه از نيازهايي ابتدايي برخوردارند.

 از اين گذشته پژوهش و به‌ويژه پژوهش ميداني از هزينه‌‌هاي بسيار گزافي برخوردار است. اجازه بدهيد تا هزينة يكي از تحقيقاتم را كم‍ّي نموده و با اعداد و ارقام نشان دهم. تصور نماييد كه جهت تحقيقات پيرامون موسيقي لك‍ّي در غرب كشور و طي هفت مرحله بيش از چهار ماه در آنجا ماندگار شدم.

 در يك سفر عكاس و در يك سفر نيز صدابرداري را به همراه داشتم. ضمنا‌ً هزينه‌هايي را نيز (هر چند بسيار اندك) به تعدادي از هنرمنداني كه مورد مصاحبه قرار گرفته و از آنان ضبط موسيقايي به عمل آمد، پرداخته‌ام.

خروجي اين سفرها حداكثر يك جزوة نود صفحه‌اي و يك ساعت كار صوتي موسيقايي قابل انتشار است كه معر‌ّف بخشي از آراء و عقايد با‌قدمتي است كه از طريق موسيقي بازتاب مي‌يابد. هيچ يك از ناشران خصوصي و دولتي به هيچ وجه حاضر نيستند تا مبلغي بيش از دو ميليون تومان براي چنين تحقيقي پرداخت نمايند.

 حال اينكه هزينة سفرها، اقامت، دستمزد عكاس و دستمزد صدابردار و ساير هزينه‌هاي جنبي با كمترين امكانات و بيشترين صرفه‌جويي لااقل بالغ بر دو ميليون و پانصد هزار تومان گرديده است. ضمن اينكه محقق هزينه‌هاي جاري زندگي و خانوادة خود را نيز در پشت سر اين سفر تحقيقي دارد.

در چنين شرايطي شما از كدام حقوق و كدام امكانات سخن مي‌گوييد. از اين گذشته، محققين ميداني با توجه به ويژگيهاي شغلي از ارتباطات بسيار گسترده‌اي نيز برخوردارند. اين ارتباطات به غير از روابط معمول شامل همة افراد مطل‍ّع، هنرمندان موسيقي و پژوهشگران بومي است كه محققان طي سالهاي دور و نزديك ارتباط تنگاتنگ و مداومي با آنان داشته و دارند.

 اين‌گونه روابط مستمر بر اساس سن‍ّتهاي ارجمند شرقي خواه و ناخواه موجب پيوندهاي عاطفي و مؤانستهايي مي‌شود كه به دنبال خود توقعاتي ايجاد مي‌نمايد. تصور نماييد كه يك هنرمند خراساني كه يكي از منابع اصلي تحقيق موسيقي در اين استان است، دچار عارضة قلبي است. او هم به كمكهاي مالي نيازمند است و هم بايد در تهران مورد مداوا قرار گيرد. در عين حال او حق دارد تصور نمايد كه يك محقق شناخته‌شده حتما‌ً در تهران از شرايط و تمك‍ّن قابل ملاحظه‌اي برخوردار بوده و نيز ارتباط گسترده‌اي با مديران رده بالاي نهادهاي دولتي داشته باشد.

 بنابراين در شرايط سخت به او پناه آورده انتظار كمك دارد. ولي واقعيت چيز ديگري است. معمولا‌ً در چنين شرايطي مديران به هنگام مراجعة ما و تقاضاي مساعدت به بهانه‌هاي مختلف از خود سلب مسئوليت مي‌نمايند. محققين با همة تلاشهاي خالصانه و صرف وقت و انرژي غالبا‌ً با درهاي بسته مواجه مي‌شوند. در نتيجه شرمسار عدم بضاعت و توانايي خود جهت كمك شايسته و در‌خور به چنين هنرمندان و استادان واقعي و ارجمند مي‌گردند. در اين زمينه مي‌توان از دهها مشكل ديگر نام برد كه توضيح پيرامون يكايك آنها خسته‌كننده خواهد بود.

 در اين ميان وضعي‍ت معيشتي گردآورندگان و آگاهان دلسوز و پ‍ُر‌تلاش موسيقي بومي در مناطق و استانهاي كشور بس اسفبارتر است.
من گاهي اوقات به علايق و انگيزه‌هاي مثال‌زدني مطلعين و آگاهان بومي در نواحي كشور غبطه مي‌خورم و اينكه آنان در چهار سوي اين مرز و بوم با كمترين امكانات و دشوارترين شرايط تا اين پايه به ميراثهاي فرهنگي و هنري زادگاه خود عشق ورزيده و با فداكاري و شور و شوق زايدالوصفي در جهت صيانت از آن تلاش مي‌نمايند.

گو اينكه متأسفانه از طرف مسئولين موسيقي كشور هرگز توجه درخوري به اين‌گونه پژوهشگران گمنام و بي‌ادعا نشد و مسئولين فرهنگي استانها نيز هرگز به جايگاه تعيين‌كننده و مؤث‍ّر اين افراد پي نبرده و حمايتي از آنان به عمل نمي‌آورند.

تنها وجه مثبت و قابل تأكيد در مديريتهاي دولتي شايد بتوان از حمايتهاي هدفمندي ياد كرد كه از آغاز دهة 70 از سوي مركز موسيقي حوزة هنري صورت پذيرفت. از آن زمان تابحال حوزه هنري جشنواره‌هايي را سازماندهي نمود كه در چارچوب جشنواره‌هاي مناسبتي و تبليغاتي قرار نداشت. اين جشنواره‌ها تا حدود زيادي به تعريف و اهدافي واقعي خود نزديك بود. از طريق اين گونه جشنواره‌ها، هنرمندان موسيقي نواحي مورد تكريم قرار گرفتند و شور و نشاط و انگيزه‌هاي مثبتي ايجاد گرديد.

 در عين حال برخي گردآورندگان و فعالان عرصة تحقيق و برخي فعالان و گردآورندگان از طرف مركز موسيقي حوزه هنري مورد حمايت همه‌جانبه قرار گرفتند. هزينه‌هاي آقايان درويشي و جاويد اولين راه انداز جشنواره ـ ني‌نوازان ـ در سال 1370) جهت كلية سفرها پرداخت شد و نتيجه شد كتاب دايرة المعارف سازشناسي كه توسط درويشي و كتاب موسيقي رمضان توسط جاويد و با نت‌نگاري‌هاي درويشي نوشته شد.
بعدها اين روند ادامه يافت و حوزه هنري با نگاهي وسيع‌تر بسياري از پژوهشهاي درجه اول پژوهشگران موسيقي بومي همچون پژوهشهاي خانم ثابت‌زاده در زمينة موسيقي بختياري را مورد حمايت قرار داد.

اين حمايتها در دوران مديريت جديد مركز موسيقي حوزه هنري شامل برخي گردآورندگان نواحي مثل خانمها بهمني، (موسيقي قشقايي) و نقاش‌پور، (موسيقي شوشتر) و ... نيز گرديد. در هر حال روند فعاليت اين مركز در مقايسه با ساير مراكز دولتي فكورانه‌تر و هدفمندتر است. كما اينكه بعدها مدير اين مركز متوجه شد كه اين گونه جشنواره‌هاي پرازدحام با تراكم گيج‌كننده هنرمندان و بدون اهداف خاص و پشتوانه پژوهشي فاقد ارزش علمي و دست‌آوردهاي مشخص است و حركت به سوي برپايي كنگره‌هاي موسيقي با اهداف مشخص و پشتوانه پژوهشي معين آغاز گرديد.

 اين در حالي است كه برخي افراد فرصت‌طلب، با فريبكاري و بزرگ‌نمايي، مسئولان جديد دفتر موسيقي وزارت ارشاد را وادار به انجام جشنواره‌هايي نمودند كه در حقيقت به شكل بدلي تكرار همان جشنواره‌هايي بود كه پيش‌تر، از سوي حوزه هنري برگزار شده بود. نتيجة اين جشنواره‌ها از تبليغات عوام‌فريبانه و از سوي ديگر خروارخروار ضبط صوتي و تصويري بي‌معني، شتاب‌زده و فاقد شناخت پژوهشي است كه توسط برخي برج‌نشينها و روزنامه‌نگاران بدلي و چرخ هشتم ضبط گرديد. جالب اينكه كليه اين گونه نغمات با كيفيتي به مراتب بهتر قبلاً ضبط گرديده و هم‌اكنون در آرشيو تالار وحدت موجود است.
 در همين رابطه بي‌انصافي است تا از تلاشهاي ارجمند يكي از پركارترين مؤسسات خصوصي در ايران يعني مؤسسة ماهور سخني به ميان نياوريم. مؤسسه‌اي كه با وجود برخي انتقاداتي كه متوجه آن است، با درك شرايط و شناخت درست از برخي موضوعات اساسي و مبرم مربوط به موسيقي نواحي، به سهم خود و در حد توان و با برنامه‌ريزي توفيق ثبت و ضبط و انتشار آثار قابل استنادي را در زمينه موسيقي نواحي ايران داشته است.

-با توجه به اين شرايط شما هزينه‌هاي تحقيقي را چگونه فراهم مي‌سازيد؟

نظر به اوضاع نابه‌سامان و عدم تناسب درآمدهاي تحقيقي با هزينه‌هاي آن من به شخصه در برخي مواقع ناچار به فعاليتهايي مي‌شوم كه به هيچ وجه با علايق و نيز اهدافم همسو نيست، تا از اين طريق بتوانم لااقل بخشي از هزينه‌هاي تحقيقاتي‌ام را تأمين نمايم.
از پذيرش برخي تحقيقات صرفا‌ً كتابخانه‌اي گرفته تا پذيرش سفارش مقاله جهت برخي مجل‍‍ّات و نشرياتي كه اساسا‌ً مورد قبول من نيستند، برخي تحقيقات دست و پاگير درجه سه تا همكاري با برخي شبكه‌هاي تلويزيوني و راديويي و تهيه‌كنندگان مختلفي كه بعضا‌ً دردسرساز هم هستند. و در بهترين حالت همكاري با برخي مستندسازان و قبول مديريت اجرايي همايشها و جشنواره‌هاي دولتي، صرفا‌ً با هدف كسب‌ درآمد.

-آيا مي‌شود به طور مثال به انجمن موسيقي ايران و يا دفتر امور موسيقي وزارت ارشاد جهت ايجاد نهادي تحقيقي با ساختاري قانونمند اميد بست و انتظار داشت كه از اين طريق جايگاه تحقيقات موسيقي و محققان آن تثبيت گردد؟

به هيچ وجه! ببينيد، انجمن موسيقي به‌رغم وجوه مثبت آن و تسهيلات و تمهيداتي كه گاه به گاه (و البته با هم‍ّت و احساس مسئوليت شخصي مسئولين اين انجمن) جهت برخي گردآوريها و تحقيقات موسيقايي فراهم ساخته و نيز چشم‌اندازها و بسترهايي كه با برپايي انجمنهاي موازي موسيقي در برخي شهرستانها ايجاد نمود، كلا‌ً مانند شعبه‌اي فرعي از يك بانك اصلي به نام ادارة كل موسيقي بوده و يا سياستگذاريهاي آن به ناچار تابعي از متغيرهاي آن محسوب مي‌شود. وقتي بانك مادر در كلي‍ّت خود از بافتي فرسوده و ناكارآمد برخوردار است از شعبة فرعي آن كه تابع قانونمنديهاي نهاد ديگري است چه انتظاري مي‌توان داشت.

از دو سال و اندي پيش‌تر دفتر موسيقي (كه آن موقع، مركز موسيقي نام داشت) با اعلان اوليه و مسروركنندة خود مبني بر اولويت بخشيدن در سر و سامان دادن به مسئله پژوهشهاي موسيقي بومي اميدهايي را برانگيخت، اما متأسفانه با گذشت نزديك به دو سال اين اميد به يأس مبد‌ّل شد چرا كه هيچ‌گونه حركتي مبني بر برنامه‌ريزي و ايجاد ساز و كاري متناسب و هم‌سنگ با اعتبار و ارزش اين بخش از موسيقي كشور از سوي اين مركز ملاحظه نشد.

البته ممكن است معتقد باشند كه فعاليتهايي تحقيقاتي را آغاز و يا به انجام رسانده‌اند، كما اينكه اين موضوع چند بار از سوي[مقام سابق] رياست محترم اعلام گرديده و در مذاكرات حضوري با اينجانب نيز مورد تأكيد قرار گرفت.

به هر حال هر گونه حركتي در اين زمينه چنانچه از برخي اصول اولية تحقيق پيروي نمايد قابل تقدير است، اما شايد بزرگ‌ترين اشتباه دفتر موسيقي پيرامون تحقيقات موسيقايي در شتابزدگي و فقدان سازمان‌دهي صحيح آن بوده است.

در هر صورت مديريت مركز كه در حسن‌ِ نيت ايشان ترديدي ندارم، متأسفانه در اثر شتابزدگي پيش‌گفته، مسبب تخريب بيشتري گرديد كه خود فراهم ساخته بود. بديهي است اين مركز قبل از هر اقدامي در درجة اول نيازمند اطلاعات دقيق آماري بود. اين اطلاعات مي‌توانست شامل زمينه‌هايي چون مجموعة كارهاي انجام‌شده، تحقيقات در دست انجام، طرحها و طراحيهاي موجود، شناسايي تعداد محققان بومي و سراسري موسيقي نواحي و آگاهي از تخصص، تجارب و تسلط آنان به هر بخش از كار را شامل گردد.

پس از كسب اطلاعات فوق، بر اساس همين پيش‌آگاهي و ايده‌هاي موجود مي‌بايست به تدوين راهكارها و روشهاي تحقيقاتي كوتاه‌مدت و بلند‌مدت اقدام نموده و ظرفيتهاي موجود را از سمت‌دهي مثبتي برخوردار نموده و آن را با واقعيات موجود سازگار سازد. اين حركت مي‌توانست به سازماندهي و برنامه‌ريزيهايي منتهي شود كه با استعانت از خرد و تجارب جمعي محققان موسيقي و بر اساس طرحي كلان و دورنگر مثلا‌ً در يك روند ده ساله و تقسيم حساب‌شده و آگاهانة كار، اولا‌ً دست افراد فرصت‌طلب را كه پيوسته با چاپلوسي، اغواگري و بزرگ‌نمايي تواناييهاي نداشتة خود منافع كلان فرهنگي را در سطح توقعات و منافع حقير شخصي تنزل داده‌اند، كوتاه نمايد و در ثاني اصلي‌ترين و مبنايي‌ترين بخشهاي مهم و ضروري موسيقي نواحي را دسته‌بندي و به فراخور تشخيص مجمع محققان و نسبت به توانايي هر يك از اعضاء بين آنان تقسيم و به بهترين نحو مديريت و به انجام رساند.

طبيعي است اين‌گونه تحقيقات و دستاوردهاي آن به خاطر نظارت، همفكري و كنترل جمعي محققان مي‌توانست به ايجاد منابعي ارجمند در فرهنگ موسيقي شفاهي كشور منتهي گردد. در هر حال اگرچه مركز موسيقي به واسطة وظايف قانوني و مسئوليتهاي فرهنگي و هنري خود موظف به ايجاد سازماني جمعي، حذف روشهاي فردي و مخفيانه و متعهد به راهكار درخور و مؤثري جهت هدفمند كردن پژوهشهاي موسيقي بومي است، ولي تا كنون توفيقي در اين زمينه نداشته است. با توجه به جميع جهات و با در نظر گرفتن شرايطي كه در آن قرار داريم، بعيد مي‌دانم كه اين دفتر از اين پس بتواند اقدامي جهت برنامه‌ريزي اصولي در اندازه و سطح چنين موضوع مهمي به انجام رساند.

 لااقل من اميدي ندارم. شايد در حال حاضر بهترين كار براي اين ادارة كل در زمينة موسيقي بومي مناطق شناسايي و حمايت افراد و تحقيقاتي باشد كه با اراده و تلاش و نيز هزينة شخصي تعدادي از محققان شريف صورت پذيرفته است. در حقيقت نهادهاي حامي موسيقي به جاي تخصيص امكانات مالي خود به افراد فرصت‌طلب و سودجويي كه تازه مي‌خواهند با هزينة اين نهادها از ب‍ُرج خود فرود آمده و با اجير نمودن افراد آماتور و چند روزنامه‌نگار مجيزگو و به صورت كنترل از راه دور و به‌اصطلاح به شكل كيلويي، حجمي از اصوات و تصاوير درهم ريخته را تحويل نمايد، بهتر است چنين امكاناتي را به گردآورندگان و پژوهشگران زحمتكشي اختصاص دهند كه از سالها پيش با سرماية شخصي و با شناخت كامل از جوهرة موسيقي زادگاه و حوزة كاري خود گردآوريهاي فكورانه و ارزشمندي را به انجام رسانده‌اند.

آيا خانة موسيقي نيز با چنين وضعيتي مواجه است، يا اينكه شما خانه را محل مناسبي جهت گرد‌ آمدن محققان و سازماندهي مسئلة تحقيق مي‌شناسيد؟!

من قبل از هر چيز بايد عرض كنم كه موضوع و مسئلة خانة موسيقي با همة نهادهاي مرتبط با موسيقي متفاوت است به دليل اينكه خانة موسيقي جرياني خودانگيخته با شخصيتي متمايز از ديگر نهادهاست.


 امروزه متأسفانه هر كسي از گرد راه رسيد جهت اثبات و اظهار وجود، خانة موسيقي را مورد انتقاد قرار مي‌دهد. كساني ديگر با ع‍َلم كردن دانش‌آموختگان موسيقي و از اين قبيل پزهاي روشن‌فكري و جريان‌سازي موازي خواسته و ناخواسته شأن و جايگاه اين خانه را مورد ترديد قرار مي‌دهند. خوانندگان دست‌چندم و افراد بي‌هويتي را مي‌شناسم كه روزنامه‌ها را عرصة تاخت و تاز حرفهاي پرت و پلاي خود نسبت به خانه ساخته‌اند. يكي دو تن از محققان نيز پس از اينكه خراج خود را از ادارة كل موسيقي دريافت نمودند، حالا ديگر هيچ اشكال و انتقادي را به اين مركز جايز نمي‌بينند و از آنجايي كه بايد پيوسته ژست توخالي و اپوزيسيون بودن خود را حفظ كنند، حالا شروع به انتقاد از خانة موسيقي كرده‌اند. خلاصه اينكه خانة موسيقي شده است كيسة بوكس يك مشت افرادي كه ظاهرا‌ً ديواري كوتاه‌تر از آن پيدا نكرده‌اند.

بديهي است برخي انتقادات نيز ممكن است خالي از غرض و سازنده باشد. چه كسي مي‌تواند منكر وجود اشتباه و يا عدم ضرورت انتقاد نسبت به اين خانه باشد. كما اينكه بنده نيز ممكن است انتقادات و يا پيشنهاداتي را به خانه موسيقي داشته باشم. در همين جا و قبل از پاسخ دادن به سؤال شما ضروري مي‌بينم عرض كنم كه من حتي آدرس خانة موسيقي را نمي‌دانم. البته اين مسئله افتخار نيست.


 منظورم اين است كه اين گله‌مندي از منتقدان ريز و درشت خانة موسيقي، از موضع مسئول و يا كسي كه منافع و ارتباطي تنگاتنگ با اين خانه دارد نيست. ولي به هر حال هر وجدان بيداري شاهد حضور مثبت و پيش‌برنده و برخي اقدامات در خور اين خانه در جامعة موسيقي است. حداقل در حوزة فعاليتهاي موسيقي نواحي بسياري از استادان، آگاهان و پژوهشگران و هنرمندان موسيقي بومي را مي‌بينم كه احساس مي‌كنند كه سرانجام يك نهاد و تجمعي مي‌خواهد، مأمن آنها باشد.

 از حقوقشان دفاع كند و يا لااقل شأن و حرمت آنان را به عنوان هنرمندان اين آب و خاك حفظ نمايد. بنابراين من با تمام وجود به حمايت و همدلي نسبت به خانة موسيقي اعتقاد دارم و انتقادات مطروحه از سوي من به هيچ‌وجه نافي اعتبار و جايگاه خانة موسيقي و به‌ويژه ناديده گرفتن تلاشهاي ارجمند كساني نيست كه از آغاز تا امروز در جهت تثبيت جايگاه اين نهاد وقتها و انرژيهاي گرانبهايي را صرف نموده‌اند.

با توجه به نظر مساعد جناب ‌عالي و حسن ‌ظن شما به خانة موسيقي آيا مي‌توان خانة موسيقي را جايگاه مناسبي جهت ايجاد نهاد تحقيقات ميداني در زمينة موسيقي نواحي دانست؟

آنچه مسلم است خانة موسيقي حاصل حركتي اجتماعي و بازنگري تحول‌يافته‌اي است كه از اواسط دهة گذشته آغاز و در اوايل دهة جاري همة ظرفي‍ّتهاي خود را به جامعه تزريق نمود و سپس به خاموشي گراييد. اين حركت اجتماعي همة اركان ماد‌ّي و معنوي كشور و از جمله سازمانها و دوائر حوزة فرهنگ و هنر را تحت تأثير خود قرار داد. بنابراين خانة موسيقي نيز كه خود محصول و ثمرة اين جنبش فراگير مردمي بوده است، به پيشنهاد و يا هم‍ّت هر فرد، جمع و يا نهادي كه اول‌بار به تأسيس و شكل‌گيري آن همت گمارد، انديشه‌اي قابل احترام و تحسين‌برانگيز است.

اما اشكال و ضعف نه چندان مهم خانة موسيقي به گمان من در اين است كه در آغاز مشاركت و شايد دخالت برخي مديران و مسئولان دولتي موسيقي در شكل‌گيري آن ظاهرا‌ً توقعات نابه‌جايي را براي آنان ايجاد نموده و به همين دليل انتظار داشتند تا خانه در شرايط مختلف حامي آنان قلمداد شود. شايد برخي موضعگيريهاي او‌ّلية اين خانه كه متأسفانه لطماتي نيز به اعتبار و شخصيت فرهنگي و هنري آن وارد ساخت، ناشي از چنين توقعاتي بوده است.


 در عين حال پيوسته بايد به اين نكته توجه داشت كه در شرايط پيچيدة كنوني و مشكلاتي كه ذاتا‌ً مسئلة موسيقي در كشورمان با آن مواجه است، هر نوع حمايت از برخي افراد مسئول و غير مسئول، چنين توقعي را در شرايط مختلف براي ديگران نيز ايجاد نموده و در صورت برآورده نشدن خواستشان با اتهام و ايجاد شائبه‌هاي سياسي و گروهي، دست افراد مغرض را جهت آماج قرار دادن اهداف والا و ارجمند خانة موسيقي باز خواهد گذارد.

با وجود برخي اشتباهات كه به طور طبيعي امري ذاتي در هر نوع حركت اجتماعي و فرهنگي است بايد اعتراف نمود كه خانة موسيقي در همين فرصت كم پيشرفتهاي قابل تحسيني را در حوزه‌هاي مختلفي از فعاليتهاي خود به همراه داشته است. ايجاد يك خبرنامه جهت نشر اخبار و اطلاع‌رساني به اعضاء، ايجاد چند همايش و نكوداشت، برپايي چند كنسرت، ايجاد كانونها و شوراهاي چندگانة انتخاباتي، ارتباط و تعامل سازنده با نهادها و مراكز دولتي موسيقي، بزرگداشت پيشكسوتان و پيگيري امور درماني هنرمندان سالخورده، پيگيري بيمة هنرمندان و ديگر حقوق صنفي و... كه همة اينها در نوع خود اميدبخش است.

همدلي و تجمع خود‌انگيخته و در عين حال آگاهانة جمع كثيري از مشهورترين و تأثيرگذارترين هنرمندان موسيقي كشور تا طيفهايي از هنرمندان جوان و نيز شمار قابل ملاحظه‌اي از اساتيد و مجريان موسيقي بومي نواحي كشور، محققان، آهنگسازان و نوازندگان انواع موسيقي، خانة موسيقي را از ظرفيت معنوي فوق‌العاده‌اي برخوردار نموده و اعتبار و احترام فزاينده‌اي به آن بخشيده است. اما در هر صورت فعاليتهاي جمعي هدفمند در هر شكلي مانند هر سازمان و نهاد اجتماعي مي‌بايد از قانونمنديها و راهكارهاي خاص خود پيروي نموده و مسئوليتهاي مشخصي را در قبال اعضاء و جامعه متعهد گردد.

تا آنجايي كه به بحث تحقيق و پژوهش مربوط مي‌شود اين خانه غير از يكي دو انتخابات و چند نشست بي‌بازده عملا‌ً حركت درخور ذكري انجام نداده است. به نظر مي‌رسد افرادي هم كه به عنوان رؤساي تحقيقاتي خانة موسيقي انتخاب شدند متأسفانه از مديريت لازم جهت حركتي اميدبخش برخوردار نبوده‌اند. يكي دو استعفاي رمانتيك و تقليدي و سكون و سكوت بعدي ظاهرا‌ً همة نتايج اين انتخابات بوده است.

 به هر ترتيب كانون پژوهشگران خانة موسيقي نتوانست با استفاده از فرصت ايجاد‌شده از ظرفيت نيروهاي بالقوة بومي جهت فعاليتهاي تحقيقي سود جويد. البته اين مسئله هم قابل طرح است كه افراد منتخب چنانچه از تواناييهاي مورد نظر نيز برخوردار بودند، تازه آنان با چه بودجه‌اي مي‌توانستند هزينه‌هاي مورد نياز را تأمين نمايند. بنابراين در پرسش به پاسخ شما بايد بگويم كه خانة موسيقي نيز اگرچه به دليل جايگاه تخصصي، علمي و اجتماعي و نيز اعتبار والاي هنري اعضاي خود در جامعه، در حال حاضر، ارجمندترين نهاد موسيقايي كشور محسوب مي‌شود ولي در هر حال به دلايل واضحي (به‌ويژه موضوع بودجه) هنوز در موقعيتي قرار ندارد كه بتواند متك‍ّفل امر تحقيقات موسيقي بومي ايران گردد.

 اما شايد اين نهاد در آينده بتواند با تثبيت جايگاهي مشخص و تعريفي ساختاري و ماهوي از چنين امري سرانجام در چنين موقعيتي قرار گيرد. بديهي است خانة موسيقي در چنين صورتي مي‌بايد ضمن تعامل با نهادها و مراكز فرهنگي و هنري مؤثر دولتي و نيز راهكارهاي فكورانه و مستقل، سازماندهي امر پژوهش را در كشور به انجام رسانده و با دعوت از همة محققان، به گماردن مديري اجرايي و با‌تجربه اقدام نمايد. بديهي است اين توفيق مي‌تواند موفقيت همة پژوهشگران و مسئله تحقيق محسوب شود.

-باز هم مايلم سوال كنم كه رابطة شما با خانة موسيقي چگونه است. آيا تمايلي جهت همكاري با آن داريد؟

هنگام تشكيل اين مركز چند تن از دوستان از من دعوت به عمل آوردند تا به عضويت خانة موسيقي درآيم. من نيز استقبال كردم و مدارك مورد نياز دوستان را تقديم نمودم و ظاهرا‌ً افتخار عضويت در خانة موسيقي نصيبم گرديد.

متأسفانه هنگام تأسيس اين خانه من درگير د‌و تحقيق سفارش‌شده از سوي دو ناشر پيرامون تاريخ نمايش و موسيقي تعزيه بودم و كارهاي نيمه‌كاره‌اي در خراسان و آذربايجان شرقي داشتم. علاوه بر اين يك سلسله مشكلات و امور شخصي مانع از هر گونه فعاليت ديگري مي‌شد.
 حتي از سوي خانة موسيقي برايم يك سخنراني پيرامون نقلهاي موسيقايي ترتيب داده شد كه تاريخ آن مقارن با حضورم در آذرشهر گرديد و با همة اشتياقم نتوانستم در خانه حضور يابم.

با اين حال كم و بيش پيگير فعاليتها و تلاشهاي دوستان در اين نهاد نوپا هستم و تصميم دارم تا از آغاز سال آينده طرحهايي را جهت سازماندهي اصولي تحقيقات به خانة موسيقي ارائه كنم و در صورت جلب نظر دوستان در ايجاد آن به صورت فعال شركت نموده و در حد بضاعت به ساختار آن كمك نمايم. در هر حال من فكر مي‌كنم خانة موسيقي اولين تشكل فراگير غير دولتي هنرمندان موسيقي در كشور است و بايد مورد پشتيباني همة افرادي قرار گيرد كه فعاليت آنان با موسيقي مرتبط است.

-مي‌خواستم سؤالي را طرح كنم كه البته مي‌دانم خيلي خوشايند شما نيست. شما اعلام نموديد كه نقد مبسوطي پيرامون دايرةالمعارف سازشناسي آقاي درويشي تهيه نموديد و برخي جرايد از جمله روزنامة همشهري جهت درج اين نقد و بررسي اعلام آمادگي نمودند. با توجه به اشراف شما نسبت به اين مقوله بسياري ازعلاقه‌مندان موسيقي نواحي منتظر انتشار آن بودند، ولي بعدا‌ً خودتان از چاپ اين نقد صرف‌نظر نموديد. چرا؟

پيش از بازگو كردن دلايل عدم انتشار موقت اين نقد و بررسي بايد اعلام نمايم كه به عكس تصور و پيش‌‌داوري خيلي از دوستان اين نقد و بررسي به جنبه‌هاي مثبت اين كار تأكيد بيشتري داشت.

حدود سه سال پيش من به مؤلف اين اثر اعلام نمودم كه در صدد يك نقد و بررسي مبسوط پيرامون دايره‌المعارف سازشناسي هستم و ايشان هم استقبال نمودند. بعدها به‌ويژه پس از برگزاري كنگرة گوسان پارسي متأسفانه فضاهاي ناسالمي از سوي برخي ايجاد گرديد.

 انتشار اين نقد و بررسي در چنين شرايطي ممكن بود نقد مذكور را كه در سي صفحه و با همكاري يكي از اتنوموزيكولوگها و صرف حدود دو ماه وقت تهيه گرديده تحت‌الشعاع قرار دهد. بنابراين نزديك به يك سال اين نقد و بررسي را مسكوت گذاشتم. به محض اينكه تصميم به انتشار آن گرفتم از مراكز مختلفي با بنده تماس گرفته شد كه از جمله انجمن موسيقي، خانة موسيقي، ادارة كل موسيقي وزارت ارشاد و حتي مركز موسيقي حوزة هنري كه تأمين‌كنندة اصلي منابع مالي و بخش اعظم هزينه‌هاي تحقيقي اين دايره‌المعارف بوده و نيز بسياري از دوستان اهل موسيقي. البته هر يك دلايل خاص خود را داشتند و جالب اينكه تني از مسئولين تازه به دوران رسيده با طرح اتهاماتي نسبت به اين جانب با زبان تهديد و تخريب محترمانه خواستار مسكوت گذاشتن اين نقد و بررسي شدند. اين مورد در عين شگفتي برايم از همه جالب‌تر بود. چرا كه مرا به ياد [...] لازم است يادآوري نمايم به همين نسبت دوستان زيادي هم از جامعة موسيقي تأكيد بر انتشار اين نقد داشته و دارند.

به هر ترتيب بنا بر مقتضياتي كه به‌ويژه از سوي يكي از دوستان ارجمند خانة موسيقي (آقاي دكتر سرير) طرح گرديد و تا حدود زيادي منطقي و عقلاني مي‌نمود، فعلا‌ً از انتشار آن منصرف گرديدم. با اين توضيح كه جامعة موسيقي چنانچه به هر دليل از ايجاد فضاي نقد و بررسي به خود هراس راه دهد، در درازمدت زيانهاي جدي را متوجه فضاي تحقيقي و موسيقي خواهد نمود.

-آيا نقد جناب ‌عالي متوجه روشهاي تحقيقي در اين دايرة‌المعارف است يا مسائل ديگري را مد‌ّ نظر قرار داده است؟
واقعيت اين است كه اين اثر در نوع خود گردآوري ارزشمندي است. به هر حال مؤلف در حد بضاعت و امكانات نسبتاً گسترده‌اي كه در ابتداي امر حوزة هنري در اختيار ايشان نهاد، كار درخور تقديري را تدوين نمودند. هدف اصلي من از انتشار اين نقد و بررسي پيشگيري از خطاها و نواقص آشكاري است كه در صورت اصلاح و تصحيح مي‌توانست بار علمي و تحقيقاتي اين كار را در مجل‍ّدات بعدي افزايش دهد.

اين نقد در حقيقت پنج مسئلة اساسي را به صورت جداگانه و تفكيك‌شده به ترتيب زير مد‌ّ نظر قرار داده است:
1ـ‌ بررسي تنوع سازها با ديد مثبت و اشاره به سازهايي كه مؤلف به دليل عدم اشراف به فرهنگهاي قومي قادر به ثبت درست آنها نگرديد.
2ـ بررسي روية تعيين فواصل، پرده‌بندي و تعيين اصوات سازها در جداول دايره‌المعارف كه كاملا‌ً غير علمي و ناكار‌آمد و غيركاربردي است، چرا كه به هيچ‌وجه منطبق با روشهاي علمي و اتنوموزيكولژي نبوده و از دانش فيزيك صوتي و اكوستيك بهره نبرده است.
3ـ طراحي استراكتور سازها، عكاسي و توضيح ساختمان هر يك از سازها كه تا حدود زيادي بدون نقص و از دقت بالايي برخوردار است.
4ـ برخورد سطحي مؤل‍ّف با فرهنگهاي بومي و قومي كه در حد پايان‌نامه‌هاي دانشجويي بوده و فاقد روشهاي علمي در تبيين، رهيافت و انكشاف بنيادهاي فرهنگ قومي و ارتباط آن با فرهنگ موسيقي اقوام است.
5ـ اهتمام مثال‌زدني مؤسسة ماهور (ناشر) و برخورد فوق‌حرفه‌اي با اين اثر به خاطر تشكيل تيم متخصص در تدوين (چه در بخش ويراستاري، طراحي، صفحه‌آرايي، پالايش، صفحه‌بندي، استفاده از متريال درجه يك و...) و عدم مضايقه ناشر در هزينه‌ها و شكيل و نفيس نمودن اثر.
6ـ‌ بررسي عدم ثبت درست ارجاعات و رفرنسها و به‌ويژه عدم امانت‌داري مؤل‍ّف و ارائه غير اصولي آراء و نظرات ديگر پژوهشگران موسيقي، بدون ذكر مأخذ و عدم رعايت حقوق معنوي آنان.
7ـ حجيم نمودن غير اصولي با عكسهاي اضافي و تزييني و صفحات سفيد به گونه‌اي كه كاري سيصد صفحه‌اي در بيش از ششصد صفحه عرضه گرديده است.

-مي‌دانيد كه آقاي درويشي به واسطة اين اثر از سوي خانة موسيقي به عنوان محقق سال به سازمان فرهنگي يونسكو معرفي شده‌اند. نظر جناب‌عالي چيست؟

من به تصميم خانة موسيقي احترام مي‌گذارم، اگرچه اين تصميم به گمان من از كياست لازم برخوردار نبود. بديهي است آقاي درويشي نيز از شايستگيهايي برخوردارند. اما قطعا‌ً اين مسئله از ديد داوران محترم يونسكو در انتخاب نهايي پنهان نخواهد ماند كه دائره‌المعارف سازشناسي در حقيقت محصول تلاش و زحمات جمعي از محققان موسيقي نواحي كشور است كه آقاي درويشي به هر دليل در جايگاه گردآورنده و تدوين‌كنندة آن قرار گرفته و با دلايل نامعلومي از معرفي درست‌ِ ديگر محققان و مؤلفان اين اثر امتناع ورزيده است.
 در هر صورت تصور مي‌كنم آقايان مرحوم دكتر محمدتقي مسعوديه، و استاد مجيد كياني به دليل بار‌ِ علمي افزون‌تر، اتكا به خلاقيتها و تلاش فردي، و نيز كنفرانسها، مقالات و سخنرانيهايي كه منجر به معرفي فرهنگ موسيقي ايراني در مجامع علمي‌ ـ فرهنگي جهان گرديد و در عين حال شخصيت مو‌ّجه، ممتاز و غير ژورناليستي از شانس بيشتري نزد انتخاب‌كنندگان يونسكو برخوردار بوده‌اند. در عين حال چنانچه آقاي درويشي منتخب‌ِ نهايي يونسكو باشند براي هر ايراني ميهن‌دوست موجب فخر و مباهات خواهد بود.

-آقاي نصري اشرفي! از حسن ظن و صرف وقتي كه داشتيد بسيار ممنونم.(iricap)


  • مومن توپا ابراهیمیپاسخ به این دیدگاه 0 0
    پنجشنبه 10 فروردين 1391-0:0

    استاد نصر اشرفی باسلام ومعذرت ،در واژه نامه ی تبری آنجا که مر بوط به غرب مازندران است چه در فرم وچه معنا وچه اسامی اماکن و...اشتباهات درد ناکی داشتید امید وارم در زمان حیات پر بار خود ودر چاپ بعدی آنهارا تصحیح کنید. واز راست نرنجید.با تجدید ارادت


    ©2013 APG.ir