ذرّهاي از خاك پاي بوتراب
چند سروده ولايي مفتون ساروي( زينالعابدين درگاهي،پژوهشگرقائم شهري)
امام علي(ع) از جمله جاوداناني است كه دوست و دشمن در برابر او زانو زده و بزرگي او را اعتراف كردهاند. انديشمندان بزرگي دربارهي فضايل و كمالات آن امام همام(ع) كتابها و مقالهها نوشتهاند، شاعران بيشماري در وصف آن مولا آثار گرانقدري را به يادگار گذاشتهاند.
فهرست اين كتابها و مقالهها و سرودهها خود كتاب گرانقدري خواهد شد. در اين وادي شاعران مسلمان ايراني (شيعه و سني) گوي سبقت را ربودهاند و شعرهاي نغزي را پيشكش حضرتش كردهاند.
بررسي و تحليل اين آثار مجالي فراخ ميطلبد، به اشاره ميتوان گفت اين سرودهها با نگاههاي گونهگون است:
- سرودههايي كه با نگاه آرماني و كمالگرايانه است.
- سرودههايي كه رخدادهاي زندگي حضرت را به وصف كشيده است.
- سرودههايي كه با نگاه فراانساني و مافوق طبيعي به حضرت نگريستهاند، در اين نوع سرودهها كه به طور معمول با اساطير آميخته است، رويدادهاي حيات شصت و سه سال حضرت همراه با مبالغه به وصف كشيده شده است.
- سرودههايي كه در دورهيهاي جديدتر با نگاه اجتماعي و سياسي است، علاوه بر جنبههاي معنوي و كمالي حضرت، بر زندگي اجتماعي به ويژه مشي سياسي و عدالتخواهانه ايشان تاكيد شده است.
در اين نوشتار، چند سروده را از مفتون ساروي، شاعري گمنام، برخاسته از مازندران دربارهي امام علي (ع) نقل ميكنيم.
اين سرودهها بيشتر بر جنبههاي شخصيتي امامعلي(ع) تاكيد داشته و با نگاه آرماني به حضرت نگريسته است.
مفتون با عبارتي روان، تعابيري زيبا و دلنشين با سبك و سياق شاعران قرن 13 و 14 به ستايش آن امام(ع) پرداخته است. محمد شفيع ساروي، متخلص به مفتون، از شاعران قرن سيزدهم است.
وي در سال 1252هـ.ق در ساري به دنيا آمد و در سال 1313 دارفاني را وداع كرد. پيكر او را در ملا مجدالدين ساري به خاك سپردند. مفتون همانند خيل عظيم شاعران دورهي قاجار، در حال و هواي مكتب بازگشت است. به همين دليل با وجود طبع بلند و ذوق عالي از چنبرهي انديشهي دورهي بازگشت نتوانست برهد تا سرودههاي بلندي را عرضه كند، با اين وجود مفتون در قصيدهپردازي، همانند شاعران سبك خراساني چيرهدست است و قصيدههاي غرايي در ديوانش ديده ميشود كه يادآور شكوه و طنطنهي قصيدهپردازان عصر ساماني و غزنوي است.
مفتون از قصيده كه ميداني مناسب براي توصيف، مدح و مرثيه است به زيبايي و دلنشيني سود برده، به ويژه، سخن از ارادت و اظهار محبت به خاندان عصمت و طهارت(ع) خاصه اميرمومنان علي(ع) اين نكته آشكارتر ميباشد، اين شاعر در دوران آشفتهاي زندگي ميكرد، دوراني كه مازندران از هر سو دست خوش تهاجم اقوام مهاجر و روسها شده بود و امراي محلي مجال توجه به شعر و ادب و فرهنگ و هنر نداشتند، بدين سبب مفتون نتوانست در سطحي گسترده، گوهرهاي طبع خود را عرصه كند، تا در كشاكش با شاعران به نام، قدرت و طبعآزمايي او آشكار گردد.
اوضاع روزگار و شرايط ويژهي مازندران در آن عصر، مفتون را به عرفان معمول عصرش سوق داد و دلدادگي نسبت به سلسلهي خاكساريه در او پديد آمد، اين نكته در برخي از قصيدههاي حكمي و غزليات و رباعيات عرفاني او ديده ميشود. مفتون در جمع شاعران مازندران مانند داوري، غيبي، پريش و سحاب (اعضاي انجمن ادبي داوري) از سرآمدان است آنچه كه از مفتون باقي است، ديوان شعري با بيش از شش هزار بيت ميباشد كه به همت شادروان سيد محمد طاهري شهاب در مجموعه نسخههاي خطياش معرفي شده است.
علاوه بر اين، رسالهاي در «ماهيت دبيري» به سياق مجمعالنوادر (چهار مقاله) عروضي سمرقندي نگاشت است. (از سرنوشت اين رساله آگاهي در دست نيست.) قصيدههاي متعددي در ديوان مفتون، در مدح و ثناي اميرالمومنين علي(ع) ديده ميشود، به عنوان نمونه بيتهاي آغازين چند قصيده چنين است:
اي پرتو جمال تو را مظهر آفتاب /خورشيد بيزوال تو را خاور آفتاب
از حسن بيزوال تو دارد نشانهاي/ زآن شد بر اوج حسن بلند اختر آفتاب
بر سطح خاك پرتو او لعلگون فتد/ گيرد اگر به ياد لب ساغر آفتاب
و نيز:
عيد مولود حيدر كرّار/ ابن عمّ محمد مختار
پرده برداشت از جمال منير /پرتو افكند بر در و ديوار
قاف تا قاف را معطر ساخت /نكهت عيد هم چو مشك تتار
اسدالله چون در وجود آمد/ فاش گويم نمود حق رخسار
علي آن كدخداي ملك خدا/ علي آن پيشكار پيشين كار
در اين قسمت يك قصيده را نقل ميكنيم:
نطق را جاريتر از تسنيم و از كوثر كنم /تا مگر مدح اميرالمومنين حيدر كنم
ساقيا برخيز و در ده يك دو جام حيدري/ تا به سرمستي مديح ساقي كوثر كنم
ساقيا روز غدير خم سبو پركن ز مي /تا سبو داري بهل آهنگ زي ساغر كنم
ز آن شرايم ده كه باشد از ولاي بوالحسن/ ورنه حاشا كي لب از ماءالخبائث تر كنم
ز آن شرابم ده كه گر يك جرعه را ريزم به خاك/ خاك را گوگرد احمر سنگ را گوهر كنم
از مي مهر علي داماد پيغمبر بيار /تا مگر مدح علي داماد پيغمبر كنم
از كدامين معجزات آن شه مالك رقاب/ نزد تو انشا نمايم پيش ياران سر كنم
قصّهي سلمان و دشت ارژن آدم در بيان/ يا حديث از مهر و از بدريدن اژدر كنم
قصّهي دركندن و مرحبكشي را ميسزد/ من اگر نسبت به زور و بازوي قنبر كنم
قدر او بالاتر و والاتر است از آن كه من/ قاتل عمروش لقب يا فاتح خيبر كنم
چون نخستين روز بود آموزگار جبرئيل/ جبرئيلش را سزد گر كمترين چاكر كنم
خلق اول عقل دوم والد هفت و چهار/ آنكه او را ما سوي الله از همه برتر كنم
خواجهي سلمان خداوند اباذر خوانمش/ شاد از اين نسبت ز خود سازم افسر قيصر كنم
بادپيمايي كه آب لطف او را درنيافت/ بر سر او خاك پاشم در دلش آذركنم
گر نباشد در دل من مهر آل مرتضي /طعن ميرانم به مام و لعن بر مادر كنم
هفت دريا گر مداد و نه فلك دفتر شود/ جزوي از مدحش نيارم زينت دفتر كنم
هر چه غير از كبريا صورت علي صورت گزين /كو به صورت شكيبم مرگ صورتگر كنم
كيست غير از مرتضي آن را كه واجب خواندهاند /آري آري گر نه كفر اين من هم اين باور كنم
اين كه گويند از دو واجب شور و شر آيد پديد /هر دو چون يك دل نه من اين گفتشان باور كنم
چون علي يار خدا و آنگه علي يار خدا /زين معيّت ميتوانم ترك شور و شر كنم
ني غلط گفتم لنگ است پاي فكرتم /ميندانم زين سپس چون مدح بر آن منكر كنم
اين غدير خم نه آن منزل كه سلطان سبل/ گفت ميخواهم در اين دريا دمي لنگر كنم
گفت اي امت در اين منزل به امر كردگار /من برآنم از حجاز اشتران منبر كنم
امر شد دست وليالله را گيرم به دست/ پاي بر منبر گذارم پس حديثي سركنم
فصلي از فضل اميرالمومنين سازم بيان تا جهان را/ سر به سر پر مشك و پر عنبر كنم
خالق اكبر بدين امر بزرگم كرده امر/ بايدم تبليغ امر خالق اكبر كنم
خواست يزدان تا امام المتقين را در جهان/ از پس خود بر خلايق هادي و رهبر كنم
ابن عم من بود مولاي امت شرق و غرب/ اينك امت را بر اين مولاي فرمان بركنم
دوستانش (را) جزا در عرصهي محشر دهم /دشمنانش را به روز داوري كيفر كنم
هر چه نازل گشت من تبليغ كردم بر شما/ شاهد خود را خداي خود در اين محضر كنم
فاش گويم از پي مزد رسالت از شما/ هم خدا داند نخواهم اخذ سيم و زر كنم
قرآن مجيد و عترتم را بر شما /هادي و رهبر به امر حضرت داور كنم
يا علي مفتون منم كز صدق دل در روز محشر/ با ولايت خاك را بشكافم و سر بركنم
كتابنامه:
(براي نوشته مقدمه از اين آثار سود بردم)
1- اسلامي، حسين. دانشوران ساري. ساري، پژوهشهاي فرهنگي، 1379
2- افشار، ايرج و محمدتقي دانشپژوه. نسخههاي خطي دفتر 6، نشريهي كتابخانهي مركزي دانشگاه تهران. تهران، دانشگاه تهران، 1348
3- بهروزي، محمود. سخنسرايان مازندران. (مقاله) ارمغان، د 41 ش 7، مهر، 1351
4- زماني شهميرزادي، علي. شعراي مازندران و گرگان.... بيجا، مولف، 1371
5- سورتيجي، فخرالدين. ساري، پيشينهي تاريخي و شرح احوال و آثار دانشمندان و شاعران آن (مقاله). سالنامهي فرهنگ استان دوم (مازندران) ساري، 1337
6- طاهري شهاب، سيد محمد. تاريخ ادبيات مازندران، تصحيح و پژوهش زينالعابدين درگاهي. تهران، رسانش، 1381
7- طاهري شهاب، سيد محمد. مفتون ساروي (مقاله). ارمفان، س 16، ش 9
8 – نسخه خطي ديوان. مفتون ساروي.
* مطلب حاضر پيشتر در مجموعه مقالات طوبي منتشر شده بود.
- شنبه 8 دی 1386-0:0
در سايه ولايت آن امام موفق باشيد.