تعداد بازدید: 322

توصیه به دیگران 4

سه شنبه 26 تير 1403-23:20

یادمانی عظیم از تمدن مازندران باستان

درباره چند تپه و سازه آبی باستانی در ساری


مازندنومه، درویشعلی کولاییان: نشانه ها از مازندران باستان تنها واژگان نیست ۱  یا قالب ها و اوزان شعری و یا فقط نشانه های ادبی و موسیقایی نیست ، تپه های گنبدی شکل که به ” دین تپه ” موسومند نیز از آثار بجا مانده از آیین مردم مازندران باستان است ، این تپه های خاکی گنبدی شکل ، اینجا و آنجا هنوز هم در محدوده مازندران امروز به چشم می خورند .

آبندان کش و آبندان سر

آبندان کش و آبندان سر ، نام دو روستا ی قدیمی است که نزذیک به هم و در مشرق ساری و نزدیک به این شهر واقع شده اند . نام این دو روستا برگرفته از آب بندانی مشترک است که از تاریخ ایجاد آن روایتی نقل نمی شود . در می یابیم این سازه آبی بسیار کهن بوده متعلق به دوران باستانی است ، دو روستای قدیمی آبندان کش و آبندان سر که در شمال و جنوب آب بندان واقع اند، نامشان برگرفته از این سازه آبی است . پیداست آب بندان نسبت به هر دو روستا که نامشان را آورده ایم ، تقدم تاریخی دارد .
هدف از آب بندان فقط دخیره سازی آب نبود بلکه ارتباط آب بندان با تپه مجاور که سه قله بر روی آنست باید در نظر گرفته شود .تپه در ابعادی وسیع و قله ها مشابه هم بوده ، ارتفاع هرکدام قریب به چند ده متر است . قله ها در امتداد شرقی – غربی ، با فاصله یی مساوی از یک دیگر قرار گرفته اند . طول تپه که سه قله بر روی آنست ، قریب به یک کیلومتر و به اندازه طول آب بندان است که در کنار و در مجاورت تپه است .
نام مجموعه یی که بدان اشاره شد ، تپه و قله ها ، طبق شنیده ها از مردم ، موسوم به کَرِز است . نام اراضی دامنه پایین تپه که قریب به سی هکتار است و به روستای آبندانسر متعلق است نیز ، کرِز است . این اراضی متعلق به روستای آبندانسر بوده با نهری که دارای سردهنه از رود خانه تجن است ، آبیاری می شوند گاهی واژه کاریز را که فارسی است ، به کرز ، نسبت می دهند که این نسبت نادرست است. بر می آید که کرز شکلی تغییر یافته از یک واژه و یا یک اصطلاح باستانی است که به مجموعه تپه و قله ها، اطلاق می شده است ۲.
در دهه های اخیر مساحت وسیع تپه کَرِز که پیش از این معمولاً چراگاه دام و شکار گاه مردم بود توسط ساکنان ناحیه تصرف و به باغات تبدیل و گاهی واحدهای صنعتی تیز در آن بنا شده است . شاید گذشت دو هزارسال به ویژه طی دوران اخیر ، دخالت افراد با کارگرفتن لودر و بولدوزر شکل متقارن مجموعه را در نمای شمالی تا حدی زیاد در هم ریخته است . اما نمای جنوبی آن تا حدی محفوظ مانده است (تصویر ۲ ) .


تصویر ۱ در تصویر موقعیت آب بندان در وسط و دو روستای آبندانسر و آبندانکش در شمال و جنوب آن

 
تصویر۲ – نمای جنوبی تپه کرز و قله های سه گانه آن . این عکس سال ۱۳۸۷ گرفته شد . محل استقرار دوربین فراز شاخه کوه اسپرز (اسپروز؟ )است .


تپه کَرِز ساخته و پرداخته دست انسان است

گرچه ابعاد غیر عادی و وسعت تپه این ادعا را بعید نشان می دهد اما دلائل زیر آن را تایید می کند :

۱- سه قله گنبدی شکل تپه ارتفاع مساوی دارند . دوقله هرکدام به فاصله مساوی از قله میانی اند ، کیفیتی چنین ، بعید است که اتفاقی باشد .
۲- سه قله در یک راستا و در یک امتدادند  (شرقی – غربی ) و بعید است که این اتفاقی باشد .
۳- نبود رویش گیاه به اندازه عادی ، روی تپه از قدیم و از سال های دور امری عادی بوده است . فقدان درختان رفیع از نوع بومی آن ، مجموعه تپه را همیشه متمایز از نواحی درخت خیز کوه های اطراف نشان داده است . این تفاوت برخاسته ازوجود خاک دستی است . در خاک دستی انباشته ، انتقال رطوبت از لایه های زیرین به لایه های بالایی خاک، به صورت عادی صورت نمی گیرد .لاجرم ریشه زنی درختان با اشکال روبرو بوده است . سرسبزی نسبی تپه طی دهه های اخیر ، فقط با استفاده از پمپ های آبیاری مقدور شده است .
۴- چنین می نماید که خاکِ تپه و قله های سه گانه آن ، خاک نرم حاصل از حفاری آب بندان و اطراف آب بندان به هنگام احداث بوده است ( تصویر ۳) . خاک شناسی تپه کمک بزرگی به فهم  این ماجرا می کند


تصویر۳ – آب بندان در کناره و در مجاورت تپه کرِز . از وسعت آب بندان به ویژه از قسمت شرقی آن کم شده است .


چرایی ایجاد تپه کَرِز

در قرون اولیه پیش از میلاد با رواج آیین بودا ، ایجاد تپه های گنبدی شکل خاکی با اندازه های متفاوت و گاه تا بی نهایت بزرگ ، حاصل کار و ریاضت هزاران نفر بود . در دورانی طولانی این رسمی رایج بود . برروی هم انباشتن خاک taporAzi (تپورازه ) که انباشتن ریاضت ها ، معنای آن بود ، از مناسک بوداییان و شاید برای دوره یی از تاریخ ، مهمترین مناسک آن مردم بود . در این ارتباط نگاهی بیندازید به مقاله تبرستان و آیین مردم تپور به همین قلم .

سازه های آبی

بناکردن سازه ی آبی یا استخر و دریاچه در کنار زیارتگاه ها ، همیشه رسمی متداول در میان بوداییان بوده و هست . همیشه تماشای انعکاس بنا در آب ، مطلوب و مجبوب بوداییان بوده است . شاید ناخودآگاه چهل ستون اصفهان را به خاطر بیاوریم که بنای آن به ظاهر دارای ارتباطی با موضوع مورد بحث ما نیست . به هر صورت استخرهای منعکس کننده ( reflective ponds) در کنار یادمان های بودایی ، همیشه حائز اهمیت بود و هست .


نام روستای زغال چال برگرفته از تپه و قله های آن

روستای بزرگ زغال چال که امروز ناحیه یی از شهر ساری است ، در شمال تپه کَرِز و در شمال روستای آبندان سر واقع است . تپه کرز به زغال چال نزدیک و از درون اراضی سنتی زغال چال کاملاً نمایان است . شواهد حاکی است که نام روستای زغال چال با زغال بی ارتباط است . نام ” زغال چال ” به احتمال نزدیک به یقین ( زخارچای )۳ یا (زخارنی چایا ) ۴در زبان کهن مازندرانیان ( زبان سنسکریت یا زبانی نزدیک به سنسکریت ) بوده است ، معنای آن پشته خاک و یا خاکریزی که ، چند قله بر روی آنست .
در کتاب مازندرانی وسنسکریت کلاسیک چاپ دوم ص ۸۵ تالیف نگارنده برای نام زغال چال چنین آمده است :

زغال چال( با حرف ز مکسور ) که ذغال چال هم نوشته می شود ، روستایی است در شرق و در مجاورت شهر ساری . نام این محل ظاهراً مناسبتی ویژه با زغال ندارد به اعتقاد نگارنده این نام به احتمال فراوان برگرفته از تپه یی شاخص نزدیک محل و در جنوب آنست . سه قله به یک ارتفاع ، در یک امتداد بر پشته یی عظیم از خاک ، دیده میشود ، قله یی در وسط ، دو قله دیگر به فاصله یی مساوی در طرفین . ارتفاع هریک از قله ها ده ها متر و مساحت تپه بر روی هم شاید به ده ها هکتار می رسد . تپه ، مشرف به روستای زغال چال و در جنوب اراضی متعلق به آنست .

نام روستا شباهت بسیار به ترکیب دو واژه سنسکریت zikhara و caya (زِخارَ و چایَ) اولی به معنای قله و بالاترین نقطه ، دومی به معنای پشته خاک یا ، یک خاکریز .
واژه یی دیگر zikharanicaya ” زخارَ نهِ چای َ ” به معنای ” قله ها ” است . این نام همچون ترکیب دو واژه قبلی ، zikhar و caya به لفظ زغال چال شباهت دارد . یاد آور می شویم در فونتیک به کاررفته ( هاروارد – کیوتو ) حرف بی صدای C ، (چ) تلفظ میشود و مصوت a. فتحه است نیز در زبان های هند و اروپایی در بسیاری موارد حرف های معادل (ر) و (ل ) نزدیک به هم و یا به جای یکدیگر تلفظ میشوند . …برای معنی لغات ، از فرهنگ سنسکریت که نام آن را می آوریم استفاده گردید :
Cologne Digital Sanskrit Lexicon (from Monier-Williams’ ‘Sanskrit-English Dictionary’)


پانویس :

۱- چند سال پیش ، نویسنده یی از پراکنش غیر تصادفی یک نام ، در جغرافیای ایران نوشت ؛ مکان هایی از جغرافیای ایران که در نام آن ها کلمه “دیو ” وجود دارد . به اعتقاد همان نویسنده ،( مصطفی سعادت ، فرهنگ و ادبیات عامه سال پنجم مرداد و شهریور ۱۳۹۶ شماره ۱۵ ) حضور بسیار معنی دار و غیر تصادفی واژه دیو ، در نام های جغرافیایی مازندران و گیلان شایان اهمیت است . زمان انتشار آن مقاله زمانی است که یک دهه از انتشار مقالات اینجانب در مورد مهاجرت مردمانی از شمال شبه قاره هند به مازندران گذشته بود ، مهاجران در زمان اشکانیان به مازندران آمدند و نام دیو در فرهنگشان معنای والایی داشت ..واژه های به یادگار مانده ، تنها واژه دیو نیست ، آنها صدها و شاید هزاران واژه دیگر را نیز از خود به یادگار گذاشته اند .نگاه با دقت به این واژه ها و توجه به اشتراکات گرامری و دیگر نکات با اهمیت در ادبیات کهن مازندرانی ، پیوند مستقیم زبان مازندرانی را به سنسکریت کلاسیک به اثبات می رساند . در این زمینه مقالات متعددی به قلم اینحانب منتشر گردید – یکی از این مقالات با عنوان ” دیو سپید ” در تاریخ ۱۸ مهر ۱۳۹۵ در سایت اینترنتی مازندنومه انتشار یافت قبل از آن نیز در دیگر آثار نگارنده از جمله کتاب ” نگاهی نو به تاریخ مازندران باستان ” نشر گیلکان سال ۱۳۹۱ در مورد واژه دیو اشارات مفصلی شده است .

۲- برمی آید که کرِز لفظی از واژه سنسکریت kirITa (کریت ) باشد (با فونتیک هاروارد – کیوتو) که معنای آن دیهیم است . در این فونتیک حرف T  نرم تلفظ می شود . کرِز که اشاره کافی به آن شده است به واقع بنای آیینی و یادبود عظیم است در ورودی محدوده یی متعلق به حکمرانان عصر آغازین تمدن برنج در منطقه که قدمت آن به دو هزارسال می رسد . روستای هِه وِلا که معمولاً هولا نوشته میشود در شمال و در مجاورت آنست و این واژه در سنسکریت به معنای سرحد است . هولا و ایوِل که هر دو در اصل یک واژه اند ، سرحد شمالی و سرحد جنوبی منطقه حکمرانی در عهد باستانند . ایول که نزدیک به سمنان ونزدیک به قومش است ، جنوبی ترین ناحیه حکمرانی بوده است . کریت که به نظر اصل واژه کرِز است به معنای تاج و یا دیهیم می باشد و تصویر زیر معرف انست.:


کریت ، دیهیمی از طلا – هند قرن نهم و دهم میلادی


kirITa mfn. see %{ati-kir-} ; (%{am}) n. [%{as} m. g. %{ardharcA7di}] , a diadem , crest , any ornament used as a crown , tiara MBh. R. &c. ; N. of a metre of four lines (each containing twenty-four syllables) ; m. (= %{kirATa}) a merchant BhP. xii , 3 , 35 ; (%{I}) f. Andropogon aciculatus L.

در مورد تپه ، بعضی مردم محل گاهی می گویند که قله میانی شاه و قله ها در دوطرف یکی در جایگاه وزیر دست چپ است و دیگری در جایگاه وزیر دست راست . این گفته عامیانه شاید تریاد هندو ویشنو ، برهما و شیوا را در خاطره زنده کند .


در سال ۱۳۸۷نگارنده طی نامه یی به شماره ۱۴۳۲۰۱۱۵ مورخ ۱۴/۷/۸۷ سعی نمود ، توجه کارشناسان محلی اداره ارشاد را به تپه مورد بحث جلب کند . آن ها گویا از مسدولین بالادست خود در تهران در این مورد تقاضا می کنند . در نهایت یکی از کارشناسان تازه کار در تهران که مامور پاسخگویی به این کار شده بود بی آن که زحمتی به خود دهد و به مازندران سفر کند و سوژه را از نزدیک ببیند ، به کارشناسان مجلی ارشاد اطلاع می دهد که بااستفاده از نقشه های گوگل او فهمیده ،این تپه پدیده یی طبیعی و به واقع یک کوه است ! البته این خبر ، آن زمان ، از زبان باستان شناس محترم استان آقای ماهفروزی شنیده شد . باستانشناس تهران نشین شاید تحت تاثیر وسعت تپه و ارتفاع قله های آن ، چنین اظهاراتی نمود . شاید اگر با خبر بود که بنای سنگی هرم جیزه در مصر از تپه کَرِز بسیار رفیع تر است و حجم آن با تپه حاکی کرز ، پهلو به پهلو می زند چنین نظری ابراز نمی کرد . هرم جیزه در مصر از برش های عظیم سنگ که از صدها کیلومتر دور تر به محل حمل می شد با کار بیش از ده هزار نفر در روز و طی ده ها سال و بدون استفاده از ابزار آهنی ساخته شد . تپه کرز با استفاده از ابزار آهنی ، با حفاری اراضی مجاور( ضمن احداث آب بندان ) و فقط استفاد از خاک نرم حاصله ساخته و پرداخته شد . باستان شناسی ایران قدمی چندان برای معرفی مازندران باستان و تاریخ تمدن آن بر نداشته است . تاریخ طبیعی و دوران غار نشینی ، البته تاریخ تمدن نیست .

۳-
zikhara mfn. pointed , spiked , crested Megh. Katha1s. ; m. n. a point , peak (of a mountain) , top or summit (of a tree) , edge or point (of a sword) , end , pinnacle , turret , spire MBh. Ka1v. &c. ; erection of the hair of the body L. ; the arm-pit L. ; a ruby-like gem (of a bright red colour said to resemble ripe pomegranate seed) L. ; (?) the bud of the Arabian jasmine (cf. %{-dazanA}) ; N. of a mythical weapon (%{astra}) R. ; m. a partic. position of the fingers of the hand Cat. ; N. of a man Katha1s. ; (%{A}) f. Sanseviera Roxburghiana (a plant from the fibres of which bow-strings are made) L. ; N. of a partic. mythical club (%{gadA}) R. ; (%{I}) f. id. R. (B.) ; = %{karkaTa-zRGgI} L. ; n. cloves L.


caya ۱ mfn. `” collecting “‘ see %{vRtaM-} ; m. (iii , 3 , 56 Ka1s3. ; g. %{vRSA7di}) a mound of earth (raised to form the foundation of a building or raised as a rampart) MBh. iii , 11699 Hariv. R. Pan5cat. ; a cover , covering W. ; a heap , pile , collection , multitude , assemblage MBh. Hariv. &c. ; (in med.) accumulation of the humors (cf. %{saM-}) Sus3r. ; the amount by which each term increases , common increase or difference of the terms , Bi1jag. (cf. %{agni-}).


zikharanicaya m. a collection of mountain-peaks MW





    ©2013 APG.ir