خدا مادرتان را نگهدارد
مادر محمدعلی ابطحی(خواهر شهيدعبدالکريم هاشمي نژاد)درگذشت.
مجلس ختم حاجیه خانم سیده زهرا هاشمینژاد مادر سيدمحمدعلي ابطحی-عضو مجمع روحانیون مبارز،رئيس دفتر و معاون حقوقي رئيس جمهور سابق و از نزديكان سيد محمد خاتمي- روز شنبه 21 دیماه از ساعت 15 الی 30/16 در مسجد الجواد واقع در میدان هفتتیر تهران برگزار می شود.
گفتني است مرحومه هاشمي نژاد همسر آيت الله سيد حسن ابطحي و خواهر شهيد عبدالکريم هاشمي نژاد بود.
يادداشت محمدعلي ابطحي را با عنوان"خدا مادرتان را نگهدارد" در زير بخوانيد:
از دست دادن مادر برای هرکس و در هر سن و در هر شرایطی سخت است؛ واقعاً سخت! باور نمیکردم به این زودی ولی آخر هفتهی گذشته مادرم پر کشید و رفت و رفت و رفت. نام مادرم سیده زهرا هاشمینژاد بود. متولد ۱۳۱۹.
مثل همهی مادرهای دنیا مهمترین پشتگرمی فرزندانش بود. در طول دهههای گذشته، هر روز برای فرزندانش زیارت عاشورا و دعای توسل میخواند و این دعاهایش، چه اطمینان خاطری میداد به ما. بیشتر عمرم را متأسفانه دور از مادر گذراندم اما هر وقت میدیدمش انگاری همیشه با او بودم. دلشورهی مادر برای فرزند هم معجزهی بزرگ خداست. در زندگی رنج و جفای زیادی کشید؛ دل پر درد و عقدهای داشت؛ اما صبور بود و مقاوم.
اصلاً اهل ریا و تظاهر نبود. به همین دلیل در سالهای اخیر، مشکلات پدر و برادرم روحش را درگیر و متأثر کرده بود. یک ماه اخیر مریض بدی شده بود. کلیههایش در اثر قند از کار افتاده بود. تقریباً تمام این یک ماه در بیمارستان بود و من هم تقریباً هر روز میدیدمش.
تقی تقریباً همیشه همراه مادر بود و حسین هم مرتب رفت و آمد میکرد. روزهای آخر حالش بهتر شده بود. خیلی خوشحال بودیم. دکترها و کادر بیمارستان لاله خیلی تلاش کرده بودند. رضا خاتمی دکتر مادرم بود؛ واقعاً زحمت کشید. صدایش که هر روز از وضع مادر خبردارمان میکرد، امید ما در ماه گذشته بود. دکتر لطفی هم همینطور. از همهشون تشکر میکنم. اما در همان اوج، صبح پنجشنبه ۱۲ دی خبر دادند که مادرم دم دمای صبح به سوی پروردگار پرواز کرد.
چه روز سنگینی بود. مشهد و امام رضا را خیلی دوست داشت. تا ظهر پدرم، و همهی خواهران و برادرانم: حوری، نرگس، تقی و حسین و دیگر نزدیکان به بیمارستان رسیدند. موسوی لاری و تاج زاده هم آمده بودند. رضا خاتمی هم که همهی زحمتها بر دوشش بود. مادر را به مشهد فرستادیم. سید علی، دایی بزرگم همراه جنازهی مادر با آمبولانس به مشهد آمد. ما هم آخر شب پرواز پیدا کردیم.
تا شب دوستان میآمدند، آقای خاتمی و خانمش هم همان شب به ما در منزل، سر زدند. ممنونیم. روز جمعه تشییع کردیم. سر مزار برادر شهیدش در حرم امام رضا پدرم خیلی منقلب شده بود. در صحن دفنش کردیم؛ و برگشتیم. واقعاً به همین راحتی تنهایش گذاشتیم.
اولین مناسبتی بود که سه روز سایتم را ننوشتم. ببخشید. اصلاً گمان نمیکردم از دست دادن مادر در این سن و شرایطی که من دارم اینقدر سخت باشد. الهی که خدا مادرتون را نگه دارد. از همهی کسانی که در این سه روز در مراسم یادبودش در مشهد شرکت کردند، تشکر میکنم.