تعداد بازدید: 2611

توصیه به دیگران 1

جمعه 21 فروردين 1388-0:0

مفهوم ترسي:واژه‌ها ترسناک‌تر از واقعیت

يادداشتي از:محمد فاضلی، مدرس جامعه‌شناسی و انسان‌شناسی دانشگاه مازندران


یکی از واقعیت‌های جامعه ایران و شاید هر جامعه دیگری این است که واژه‌ها بسیار ترسناک‌تر از واقعیت‌هایی که همان واژه‌ها بر آن‌ها دلالت دارند به نظر می‌رسند. از ایران خودمان آغاز کنیم. سال‌های سال است که وقتی واژه‌هایی نظیر لیبرالیسم، سوسیالیسم، سکولاریسم یا حقوق بشر گفته می‌شوند، سیلی از مخالفت‌ها و محکوم کردن‌ها جاری می‌شود و به قول بزرگی، اکثریتی به عوض شرح گفته به جرح گوینده همت می‌گمارند. اما من می‌خواهم بگویم این واژه‌ها برای همه آن‌ها که درباره بدی‌شان می‌نویسند، محقق شده است.

قبل از ورود به این بحث، لازم است فقط به یاد داشته باشیم که واژه‌ها و اصطلاحات می‌توانند معانی حداکثری یا حداقلی داشته باشند و بیشتر به قول ماکس وبر تیپ‌های ایده‌ال هستند که هرگز در واقعیت محقق نمی‌شوند یا حداقل نشده‌اند. بنابراین، هیچ موردی را نمی‌توانیم سراغ داشته باشیم که همه مشخصات برشمرده شده برای یک مفهوم – اگر بتوان درخصوص واژه‌های مناقشه‌برانگیزی چون سوسیالیسم یا لیبرالیسم همه آن‌چه گفته شده است را فهرست کرد و در یک قالب منسجم جای داد – را محقق ساخته باشد. بر این اساس می‌توان نشان داد که جامعه ایران درجات مختلفی از واقعیت‌های متناظر با این مفاهیم را تجربه کرده است لیکن گروهی کماکان از واژه‌ها بیش از واقعیت می‌ترسند.

از سوسیالیسم آغاز کنیم. سوسیالیسم می‌تواند یک نسخه حداکثری داشته باشد که کشورهای اروپای شرقی مدعی آن بودند. نوع خاص‌تری از آن که عمیقا با دولت رفاه درآمیخته و سرمایه‌داری را نیز در خود جذب کرده است در کشورهای اسکاندیناوی وجود دارد. اما نسخه‌ای از سوسیالیسم با مشخصه‌هایی نظیر مداخله دولت در اقتصاد، پرداخت یارانه‌ها، گستره وسیع مالکیت دولتی و حتی نظام کوپنی را در ایران سی سال گذشته تجربه کرده‌ایم.

لیبرالیسم نیز که بیش از همه بقیه مفاهیم بار طعن و نفرین‌ها را تحمل کرده، وضعیتی شبیه به سوسیالیسم دارد. جالب این‌که باور به لیبرالیسم در ذهن مردم نیز ریشه دوانده است. اکثریت مردم دیگر دوست ندارند دولت کاری به کار فکر، اندیشه، مصرف فرهنگی، شیوه لباس پوشیدن و ... شهرواندان داشته باشد. نگاهی به تعدد آنتن‌های ماهواره، لباس‌های ناسازگار با گفتمان رسمی سیاست اجتماعی، موسیقی‌های زیرزمینی و ... بیندازید تا عمق این باور به عدم مداخله دولت در زندگی خصوصی مردم را درک کنید. آخرین دولت در ایران که بیش از همه بر طبل مخالفت با لیبرالیسم کوبیده است، دروازه‌های اقتصاد را به روی کالاهای جهان سرمایه‌داری گشود، بارها و بارها آمارهایی از نرخ فزاینده سرمایه‌گذاری خارجی داد، و عملا مدعی اجرای سیاست‌های اصل 44 و آزادسازی اقتصادی است. در ضمن با اجرای طرح بنگاه‌های زودبازده کوشید تا مردم را بر سرنوشت اقتصادی خویش حاکم کند. همه این‌ها اقداماتی از جنس لیبرالیسم هستند. البته از یاد نمی‌بریم که کماکان دولت قدرتمندترین بازیگر اقتصادی است و توأمان سیاست لیبرالیستی و حفظ ابزارهای قدرت دولت رانتی، متمرکز، فربه، غیرقابل پیش‌بینی و مداخله‌گر را حفظ کرده است.

رئیس جمهور در حکمی از وزیر کشور می‌خواهد تا با جوانان نرم‌تر باشد؛ رئیس قوه قضائیه کمیته‌ بررسی وضعیت زندان‌ها برقرار می‌کند؛ طرح تکریم ارباب رجوع اجرا می‌شود و ... در عین حال برخی از واژه حقوق بشر برمی‌آشوبند. همه آن‌چه که انجام شده – که البته کافی نیست – اقداماتی از جنس رعایت حقوق بشر به حساب می‌آیند. این‌ها واقعیت دارند و البته که همه واقعیت نیستند، لیکن واژه حقوق بشر ترسناک است.

سکولاریسم نیز رخ داده است. البته نه آن‌گونه که در ترکیه، غرب، ژاپن یا هر جای دیگر قابل مشاهده است. اکثریت مردم ما از مدیران ارشد و بقیه آن‌ها که کاری در دست دارند فقط می‌خواهند که کارشان را درست انجام دهند. اکثریت مردم از بقیه می‌خواهند تا حد مداخله خود را به برخی امور دنیوی محدود کنند و کاری به آخرت دیگران نداشته باشند. مردم فارغ از برخی انگاره‌های دینی رفتارهای خود را در عرصه زندگی شخصی تنظیم می‌کنند و اگر واژه عرفی شدن را معادل درستی برای سکولاریسم بدانیم، بسیاری از مردم آن‌چنان زندگی می‌کنند که عرف زندگی اجتماعی بر ایشان حکم می‌کند. مانند مدل‌های ماهواره‌ای لباس می‌پوشند و بدن خویش را می‌آرایند، صرف‌نظر از این‌که چنین کاری دینی هست یا نیست؛ دختران و پسران مطابق دنیای عرفی رابطه برقرار می‌کنند و انگاره‌های دینی را غالبا در نظر نمی‌گیرند. اگر خوب به دنیای اطراف خود نگاه کنیم از این موارد بسیار خواهیم دید.

می‌بینیم که دلالت‌های واقعی این مفاهیم در دنیای زندگی روزمره ما رخ داده‌اند. البته چنان‌که گفتیم، این بدان معنا نیست که صورت‌های حداکثری این مفاهیم محقق شده‌اند. اما نکته این‌جاست که ما به برخی از آ‌ن‌ها بسیار باور داریم. اما از واژه‌ها و مفاهیم می‌ترسیم. اگر غول، دیو و واژه‌های مشابه ترسناک بودند بدون آن‌که واقعیت داشته باشند؛ مفاهیم گفتمان مدرنیته برای ما ترسناک بوده‌اند و هستند در حالی که به بسیاری از آن‌ها تن داده‌ایم. جالب این‌که مخالفان این واژه‌ها از برخی ابزارهای مندرج در آن‌ها استفاده می‌کنند و علیه این‌ها می‌نویسند و اقدام می‌کنند. تصور می‌کنم جامعه در نوعی «مفهوم‌ترسی» به سر می‌برد.



    ©2013 APG.ir