شنبه 7 فروردين 1389-0:0

خيلي دلم مي خواهد به مازندران بيايم

دکتر نرگس شاه علي-استاد دانشگاه تاشکند و شرق شناس ازبکي- در گفت و گوي نوروزي با مازندنومه عنوان کرد:ما در نوروز "سومنک" درست مي کنيم که همان سمنوي شماست-متاسفانه ما مثل شما مازندراني ها شگون و مادرمه نداريم-اسم بچه هايم را مخصوصا" فارسي انتخاب کرده ام-به سهراب سپهري علاقه فراواني دارم.


خانم نرگس شاه علي 35 ساله،دکتراي شرق شناسي دارد و هم اکنون در تاشکند زندگي مي کند.او کاملا"به زبان فارسي مسلط است؛طوري که در گفت و گوي تلفني با وي هيچ مشکلي از نظر مفهوم و درک واژه ها پيش نيامد.شاه علي بسيار صميمي و آشنا برخورد کرد و تعارف مان هم کرد که در تاشکند مهمانش شويم.گفت و گوي نوروزي مازندنومه را با اين استاد ادبيات فارسي بخوانيد.

*سلامي مثل شما!

-ابتدا بگويم که زبان فارسي عميق و بي پهناست و من هنوز اين پهنا و گستردگي آن را درک نکرده ام.ما در ازبکستان،در نوروز مثل شما سلام مي کنيم و مي گوييم:"نَوروز مبارک بَوشه"!

*جشن برادري!

-نَوروز جشن مردمي و نيکي و برادري و عاطفه و مهر و محبت است.هر چند تعطيلات رسمي نوروز در ازبکستان يک روز است،مردم تا 10 روز و حتي يک ماه زودتر به استقبال مي روند و جشن مي گيرند.

ما در نوروز غذاها و شيريني هاي مخصوص درست مي کنيم مثل "سومنک" که همان سمنوي شماست.البته غذاي ملي  وسنتي ما پلوست که با پلوي شما فرق دارد.پلوي ما باهويج و گوشت آميخته است.

*مادرمه نداريم!

-چه آيين قشنگي داريد!متاسفانه ما مثل شما مازندراني ها شگون و مادرمه نداريم،اما رفت وآمد و ديد وبازديد داريم و ديدارها نو مي شود.

*عيدي دادن و عيدي گرفتن!

-ما در ازبکستان به بچه ها عيدي مي دهيم.عيد امسال به من کسي پول عيدي نداد اما شوهرم برايم عطر خريد،مادرشوهرم لباس کادو داد و مادرم هم يک کيلو کره به من عيدي داد.

عيدي هاي دوران بچگي که پول بود،هميشه براي من خاطره انگيز و شيرين مي باشد.با پول هاي عيدي شيريني و بستني مي خريديم و خوش بوديم.

*دو فرزند با نام هاي ايراني!

-من دو بچه دارم؛پسرم اميرمحمد و دخترم بي نظير.مخصوصا" اسم بچه ها را فارسي انتخاب کردم.شوهرم هم مثل من 35 سال سن دارد و ازبکي است اما فارسي نمي تواند صحبت کند.

*جور ديگر بايد ديد!

-از ميان شاعران ايراني روي سهراب سپهري کار کردم و به او علاقه دارم.البته نيمايوشيج-پدر شعرنوي ايران- را هم تا حدودي مي شناسم.من خودم را دور از ايران نمي دانم.مادرم در اصل تاجيکي است و من زبان و ادبيات فارسي و ازبکي را آبشخور يک رود مي دانم.

*ديدار از ايران!

-من دوباربه ايران سفر کردم.رايزني فرهنگي ايران در ازبکستان زحمت کشيد و مرا يک بار به نمايشگاه کتاب تهران دعوت کرد.بار دوم هم به همايش پروين اعتصامي دعوت شدم.هر دوبار فقط در تهران بودم و متاسفانه به جاهاي مختلف کشور شما مشرف نشدم.البته به قم(مشهد اردهال) و سر قبر سهراب سپهري هم رفتم.

خيلي دلم مي خواهد به مازندران بيايم.من به شوهرم گفتم بچه ها که بزرگ شدند و آزاد شديم،زمان پيري بايدبه ايران برويم و همه جاي ايران را ببينيم.اين حق من است.الان زندگي دشوار است و بچه ها بزرگ نشده اند وکار زياد است.

*باز هم سهراب

-سهراب مي گويد تا شقايق هست زندگي بايد کرد.منظور او اين است که تا بهار هست و تا نوروز هست بايد زندگي کرد.من براي همه مازندراني هاهمه خوشه هاي زندگي را تمنا دارم.

نوروزتان پيروز-هر روزتان نوروز