جمعه 27 فروردين 1389-0:0

مدرنيته و تهديد بشريت

... بايد اين سوال را پرسيد كه آيا به فرض اقدام عملي به تهديدات و حمله هسته اي به ايران، خود آنها در امنيت به سر خواهند برد و يا امنيت آنها هم مورد تهديد واقع خواهد شد؟( يادداشتي ازدکتر غلامعلي رنجبر فرح آبادي،استاد دانشگاه-ساري)


هر چند تاريخ مصرف منطق ديالكتيك گذشته و بشريت رفته رفته متوجه شد كه بخشي از تئوري پردازان نظام هاي استكباري مادي با تحريك و تهييج جوهره عدالت خواهي بشر و فراخواني آنها براي مقابله با نظام امپرياليسم، چه كلاه گشادي بر سر آنان گذاشته اند.

 از نظر بلوك بندي دو بلوك فكري در كل وجود دارد كه يكي مربوط به ماترياليسم يا ماديگرايي است و ديگري مربوط به تفكرات الهي است.

يكي انسان را محور جهان و اصل و اساس جهان مي داند و مقر به وجود خدا باشد يا نباشد تاثيري براي وجود خداي عالم بعد از آفرينش مخلوقات قائل نيست و ديگري اصالت جهان را از آن خداي عالم مي داند و دريغ شدن حتي يك لحظه از عنايت خداوند به عالم و قطع فيض الهي را موجب فروپاشي كل جهان هستي مي داند و وجود خداوند را چه قبل از آفرينش و چه بعد از آفرينش مخلوقات موثر مي داند.

 ماترياليستم شرق و غرب و امپرياليسم و كمونيسم هر دو را در يك جبهه قرار داده كه به مثابه دو لبه يك قيچي عمل مي كنند و بلوك تفكرات مبتني بر اصالت خدا اعتقادي به صحت منطق ديالكتيك ندارد.

 با اين توضيحات حتي با وجود غلظ بودن و سست بودن پايه هاي منطق ديالكتيك در آن به يك امر غلط به طور مرتب و با حرارت و تعصب دامن زده مي شود و‌آن اينكه هر تزي آنتي تز خود را در درون خود مي پروراند و هر امري در نهايت به ضد خود تبديل شده و با جدال بين تز و آنتي تز و يا بر اساس فلسفه اضداد نتيجه يا سنتز حاصل مي شود.

در شرايط حاضر جهان سير صعودي پيشرفت ها و تفوق و قاهريت و آمريت نظام هاي استكباري مبتني بر ماديت، اعم از كمونيسم و كاپيتاليسم (فروپاشي كمونيسم از زمان آغاز مائو زدايي در چين شروع شد و در اواخر دوران گورباچف در شوروي سابق با تقسيم اقطاب اتحاديه جماهيري به قريب به 15 كشور مستقل مشرك المنافع فقط پوسته آن باقي مانده و كاپيتاليسم كه بلوك غرب اعم از آمريكا و كشورهاي اروپاي غربي را شامل مي شوند)، به پايان قوس صعودي رسيده و قوس نزولي آنها چندي است كه آغاز شده و به عقيده ما اين سنت تاريخ است.

 البته شيعه به جبر تاريخ به مفهومي كه كارل ماركس تحليل كرده اعتقادي ندارد ولي يك سري سنت هاي الهي در تاريخ بشريت وجود دارد كه مي گويد نتيجه قطعي ظلم فروپاشي است.

شيعه اعتقاد دارد كه نظام هاي دنيا مي توانند با كفرشان باقي بمانند ولي به شرط اينكه مرتكب ظلم به بشريت و مردم نشوند (الملك يبقي معالكفر و لا يبقي مع الظلم). حكومت هاي مبتني بر ظلم كه حقوق اجتماعي انسان ها را چه در داخل حيطه جغرافيايي خود و چه در خارج از آن له كرده و بر اقتصاد و داشته ها آنان مسلط شده و آنها را به زور و با برنامه از اختيارشان خارج مي نمايند، به دليل ظلمي كه روا مي دارند بر اساس سنت خداوند ناپايدار بوده و دوام آنها قطعاً الي الابد نخواهد بود.

 چند مسئله عمده در مسئله حكومت هاي استكباري و مبتني بر ماديت وجود دارد كه مقابله انسان ها و كشورها را با خود به همراه دارد:

 1- نظام استكباري خوبان و نخبگان ملت ها را يا با خريداري و دادن امكانات مادي فراوان و ايجاد آسايش و راحتي براي زندگي و فراهم كردن امكانات تدريس يا تحقيق، در اختيار مي گيرد و براي آنها تفكر مدرن را بر اساس آنچه خود مي خواهد تعريف مي كند.

 شايد درگير كردن برخي از اين نخبگان با حكومت هاي داخلي، كاري از روي عمد باشد تا به فضاي اعتراض آلود داخلي بر عليه اين متفكران دامن زده شود و آنها را بدون اطلاع قبلي به سمت كشورهايي كه مادر اين نوع تفكرات مادي بنيان هستند، هدايت كند. آنچه در سال هاي اخير براي امثال سروش و برخي از اساتيد دانشگاههاي ايران اتفاق افتاده، شايد بخشي از برنامه هاي هدايت شده استكبار بوده كه با القاء دارا بودن فهم بيشتر و دقيق تر مسائل توسط اين نخبگان و ايجاد و تقويت غرور فكري و ايستادگي در برابر حق و در نهايت مقاومت در برابر فرامين قرآن و حافظان تفكرات اسلامي، رفته رفته فدائي تفكرات ليبراليستي شده و زندگي در آغوش استكبار را بر خدمت گذاري در كنار مردم خود ترجيح داده و به آنها پناهنده شدند.

 2- نظام استكباري در صورتي كه نتواند متفكري را در اختيار خود بگيرد، تا زماني كه وجود آن براي مقابله با منافع استكبار خطر آفرين نباشد، صبر پيشه كرده و منتظر فرصت باقي مي ماند ولي از زماني كه وجود او را بر ضد منافع اساسي خود تشخيص دهد، با استخدام عواملي در داخل و در اختيار قرار دادن بودجه لازم براي ترور و بمب گذاري، اين مزاحم ها را از سر راه خود بر مي دارد.

 اساس سياست هاي حكومت هاي استكباري و استعماري بر ترور خوبان و افراد مفيد جهان سوم و كشورهاي انقلابي استوار است. تئوري هاي مربوط به جنگ و مقابله تمدن ها همه ناظر بر اين امر هستند كه براي مسلط شدن بر كشورها و دفاع از منافع استكباري بايد ابتدا موثرين مقاوم ها را با ترور حذف نمود.

 3- در صورتي كه استكبار نتواند عواملي را پيدا كند كه افراد موثر و نخبگان جامعه را با ترور حذف كند و يا جامعه انقلابي از چنان زايش و رويشي برخوردار باشد كه به رغم ترورها، نيروهاي جديد و با پتانسيل مناسب جايگزين شده و خط مقابله با منافع استكباري در آن ادامه يابد، راه سوم كه بهانه جويي براي دخالت مستقيم در امور داخلي كشورها است را پيشه كار خود قرار مي دهد.

 4- در پي همين تصورات بود كه تئوري پردازان استكباري با اصل قرار دادن منافع كشورهاي استكباري و فشار بر سازمان هاي بين المللي و در اختيار گرفتن سازمان هاي بين المللي به سمت دخالت مستقيم در برخي از كشورها متمايل و براي تنبيه مستقيم مبارزين وارد عمل شده و با اشغال نظامي كشورها پايگاه دائمي براي خود دست و پا كردند. ورود ناتو با محوريت آمريكا به افغانستان و تجاوز به خاك آن با بهانه حضور القاعده و مرتبط دانستن حادثه 11 سپتامبر با آن انجام گرفت و با بر انداختن حكومت فاجعه بار طالبان و همچنين تجاوز به عراق و براندازي حكومت ديكتاتور و خونخوار صدام در همين راستا صورت گرفته است.

 5- تاسيس حكومت جنايت پيشه اي نظير اسرائيل در منطقه با برنامه استكباري براي دفاع از منافع كشورهاي غربي و ادامه روند استعماري در منطقه انجام گرفته و دنياي استكبار با جلوگيري از انتقاد از كاركردهاي جنايت آلود سردمداران جنايتكار اين رژيم سفاك، دست آنها را در انجام هرگونه جنايتي بر عليه مردم منطقه باز گذاشتند. حتي تقويت رژيم نژادپرست در آفريقاي جنوبي (آپارتايد) قبل از تغيير ماهيت آن، براي نيل به همين هدف بوده است.

6- يكي از كارهايي كه استكبار براي دوام سلطه خود انجام مي دهد استفاده از مهره هاي وابسته در حكومت هاي منطقه اي تا جاي ممكن است. محاصره امنيتي نيروهاي سازمان هاي اطلاعاتي در اطراف اين مهره هاي وابسته و تهديد و اقدام به حذف فيزيكي مهره هايي كه بخواهند خارج از برنامه هاي ديكته شده عمل كنند با تحميل حضور مستشاراني كه وظيفه پيگيري اين امور را دارند، و رقيب تراشي براي آنها، زمينه ها را براي استفاده از حكومت هاي وابسته براي كاهش هزينه هاي مبارزه با انقلابيون آماده مي كنند و با هزينه هاي خود مردم منطقه، نيروهاي مقاومت آنها را سركوب مي كنند.

 حال سي سال است كه جمهوري اسلامي ايران خواب راحت را از چشمان استكبار گرفته است و هزينه هاي بسيار زيادي را بر آنها تحميل كرده است و تمام تئوري هاي آنها براي در اختيار گرفتن كم هزينه يا بدون هزينه منطقه را از بين برده و راه مبارزه با آنها را به مردم منطقه نشان داد. براي دنياي استكبار اصل تنبيه اين حكومت و وادار كردن آن به تن دادن به خواسته هاي نا مشروع آنان و يا سكوت در برابر هجمه هاي تبليغاتي تو خالي آنان و وارد معامله شدن با آنها براي آنها بسيار اهميت دارد.

 با بهانه هاي هسته اي كه طي ده سال اخير سعي در وارد آوردن فشار بر جمهوري اسلامي و منسجم نمودن كشورهاي دنيا بر عليه ايران نمودند و با جو سازي هاي تبليغاتي سعي داشتند تا چهره ضعيفي از جمهوري اسلامي بسازند و اين مسئله را القاء نمايند كه مي توانند با فشار آوردن به اين نظام و تهديدات جدي تر به آن و اعمال تحريم هاي سنگين، اراده خود را بر آن تحميل كنند. دولت اصلاحات تحت اين تهديدات حسابي واداده بود و با توجه به فضاي روشنفكري و تكنوكراتي كه بر دولتمردان حاكم شده بود ترس زيادي آنها را فرا گرفته و گام به گام در برابر تهديدات دنياي استكبار عقب مي نشستند و با دست كشيدن از فعاليت هاي هسته اي و تعطيل كردن پايگاههاي نطنز و پلمپ كردن آنها سعي داشتند لبخند رضايت اردوگاه استكبار را داشته باشند.

 چيزي كه براي آنها بسيار مطلوب بود و وزير خارجه مغرور انگليس با همان خوي استكباري با قرار دادن پاهاي خود بر روي ميز (خارج از عرف ديپلماتيك و به دور از آداب انساني) و به حساب نياوردن مسئولان جمهوري اسلامي، غرور خود را به جهانيان نشان مي داد و براي ذليل تر كردن جمهوري اسلامي شرط هاي بعدي را مطح مي كردند تا امتيازات پي در پي را از ايران بگيرند. با ورود دولت نهم و در ادامه دولت دهم به صحنه اداره امور، مقاومت در برابر اراده استكبار شروع شد و نيروهايي كه در اثر القاء ترس در حال از دست دادن ابتكار عمل بودند، مجدداً ‌ابتكار عمل را به دست گرفته و در برابر خواسته هاي نامشروع استكبار مقاومتي جانانه كردند و با همه سرزنش هايي كه از نيروهاي داخلي و طرفداران جبهه اصلاحات و برخي از اصولگرايان مي شنيدند به مقاومت خود ادامه دادند و استكبار را در برابر خود به استيصال كشانيدند.

 اين مسئله با سياست هاي رهبري كاملاً هم جهت بود و موجبات رضايت ايشان را فراهم كرد و دست ايران را در جلسات و مذاكرات پر نگهداشت. به طوري كه حالا اين ايران بود كه براي ادامه مذاكرات شرط مي گذاشت و آن را مشروط به برآورده شدن برخي از خواسته هاي به حق بر اساس آيين نامه هاي NPT مي نمايد. پر واضح است استكبار از ابتدا مي دانست ايران به لحاظ ديدگاهي هرگز به سمت توليد سلاح هاي هسته اي و اصولاً هرگونه سلاح كشتار جمعي جنايتكارانه نمي رود، ولي براي استفاده تيليغاتي و اعمال فشار سياسي از طريق افكار عمومي غرب بر ايران آن را بهانه قرار مي داد.

 نگاه رهبري اين است كه تهديدات امروز اوباما ناشي از همان دست چدني است كه در زير يك پوشش مخملين به نام "تغيير" پنهان شده بود و هر دو حزب جمهوري خواه و دموكرات سابقه بسيار لجني در اين امر دارند. اما اينكه آيا شرايط جهاني براي عمل به تهديداتي كه توسط اوباما بر عليه ايران صورت گرفته اجازه مي دهد، با جواب منفي رو به رو است ولي از ديوانگان عالم و كساني كه براي اعمال غرور خود حاضرند جهاني را به آتش بكشند، انجام هر كاري بعيد نيست و به تعبير امام راحل اينها گاهاي شاخداري هستند كه بايد از اينها ترسيد كه دست به هر ديوانگي ممكن است بزنند.

 بايد اين سوال را پرسيد كه آيا به فرض اقدام عملي به تهديدات و حمله هسته اي به ايران، خود آنها در امنيت به سر خواهند برد و يا امنيت آنها هم مورد تهديد واقع خواهد شد؟ تهديدات هسته اي امري نيست كه خيلي راحت بتوان از كنار آن گذشت و دنيا روي آن حساسيت بالايي دارد. چرا كه اقدام به بمباران هسته اي مصائبي را براي كل جهان به وجود خواهد آورد كه بخش قابل توجهي از آنها غير قابل پيش بيني هستند و امنيت استفاده كننده از آن، به اندازه امنيت كشور مورد تهاجم آسيب خواهد ديد. ايران براي حفظ جايگاه خود چاره اي جز ايستادگي در برابر اين تهديدات بي مغز اوباما را ندارد.

بايد با گسترش اعتراضات عليه اوباما و اعمال فشارهاي رواني،‌ ضمن ديوانه معرفي كردن رئيس جمهور آمريكا كه مانند بچه ها مسائل جهان و تهديدات هسته اي را بازيچه سياست هاي آني خود قرار داده همه دنيا از جمله مردم آمريكا را نگران كرده است، اقدامات جدي بازدارنده در سطح بين الملل انجام داد.

اما اين اقدامات از موضع پذيرش اراده آمريكا نبايد باشد بلكه از موضع قدرت و با درايت و هدايت هاي سياسي و تبليغاتي با آگاهي بخشي مردم از اين مخاطرات، اقداماتي را بايد انجام داد. در اين راه توقع از سازمان ملل كه در چنگال استكبار اسير است توقع بجايي نيست بلكه بايد به مردم سرتاسر جهان توجه كرده و از آنها براي اين مسئله استفاده نمود. تمام نيروهاي داخلي به حكم وطن دوستي و اعتقاد به ملت و منافع كشور بايد از اختلاف ديدگاههاي خود دست كشيده و به طور منسجم اين حرف ها را محكوم و همراه با همديگر از رهبري و مواضع دولت جمهوري اسلامي حمايت كنند.