دوشنبه 17 آبان 1389-14:11

جشنواره اي دست چندم!

...چه کسانی تصمیم می گیرند و تشخیص می دهند که آیا شرایط اسکان و پذیرایی در شان هنرمندان این سرزمین هست یا نه؟(جشنواره فيلم وارش از نگاهي ديگر؛گزارشي از طوفان نهان قدرتی،عضو انجمن فیلم کوتاه ایران )


دلم نمی خواست چنین بگویم و چنین بنویسم، اما یک بار دیگر در سرزمین مهد تمدن و هنر جشنواره ای برگزار شد که بر این تمدن و هنر نیفزود هیچ شان و حرمت هنرمند را هم نگه نداشت.

 نمی دانم برگزاری چنین جشنواره های فیلمی تا چه اندازه برای برگزارکنندگان آن اهمیت دارد که حاضرند خیلی چیزها را فدای آن کنند؟!

 ششمین دوره جشنواره وارش در استان مازندران برگزار شد. "حالا می گویم" که از بد ماجرا فیلم من و تعدادی دیگر از دوستان و هم صنفی ها نیز در آن پذیرفته و برگزیده شد.

 هتل مرجان بابل را که بیشتر شبیه مسافرخانه های پیش پا افتاده و رنگ و رفته است را انگار در طالع ما گذاشته باشند.

شهر تغییرات فراوان کرده بود؛ اما این هتل از چندین سال پیش که اولین دور جشنواره برگزار می شد محل اسکان فیلمسازان فیلم کوتاه بود تا اکنون.

 شرایط سخت فیلم ساختن در ایران به ما آموخته است که توقع مان اندک باشد و از حداقل ها حداکثر استفاده را بکنیم، اما این به آن معنا نیست که تن به هر شرایط ناخوشایند و غیراستانداردی بدهیم فقط برای اینکه خواستیم در یک جشنواره دسته چندم فیلم کوتاه شرکت کنیم.

 چه کسی بر پتانسیل های موجود یک شهر برای برگزاری یک جشنواره فیلم نظارت می کند؟ چه کسانی تصمیم می گیرند و تشخیص می دهند که آیا شرایط اسکان و پذیرایی در شان هنرمندان این سرزمین هست یا نه؟

شاید ما تنها ملتی باشیم که با خود جور می کنیم و بر خویشان جفا. اگر از اوضاع بد پذیرایی و اسکان و وعده های غذاهای سرد از دهن افتاده و بی مناسبت بگذریم؛ خود جشنواره که انتظار می رفت حداقل از تمام این سال ها و یا جشنواره های مشابه مشق می کردند نیز چنگی به دل نمی زد.

نمایش بد فیلم ها با صدای بدتر که آدم ترجیح می داد کمتر فیلم ببیند و حداقل شاهد رقابت یکی دیگر از جشنواره ها در بی حرمت کردن آثار ساخته شده نباشد.

 مراسم اختتامیه این دور از جشنواره پس از آن که ترتیب و ترکیب نشستن فیلم سازان و میهمانان بر صندلی های بدترین سالن شهر به کمک انتظامات پر تعداد نظم گرفت آغاز شد.

 ساعت 6:30 دقیقه عصر اختتامیه آغاز و به رسم تمام مراسم های وطنی مقامات شهری یکی پس از دیگر و خستگی ناپذیر پشت تریبون ظاهر شده و دقایق طولانی را به سخنرانی و گفتگو پرداختند.

 اختتامیه جشنواره وارش شده بود محل تبادل نظر و برنامه ریزی مدیران شهری. هر کدام سعی می کردند تا چیزی را از قلم نیندازند.

 انگار خستگی شرکت کنندگان و کسالت آور بودن سخنان شان چیزی از رقابت ایشان در سخن وری نمی کاست.

سالن در این دقایق و بعد از گذشت 3 ساعت همچنان شاهد طنین این سخنرانی های پر آب و تاب بود. از مدح یکدیگر گرفته تا به چالش کشیدن توانمندی های شهر بابل از نظر فرهنگی وهنری و اجتماعی تا تشریح کامل برنامه های چند ماهه و چند ساله آینده و خلاصه ده ها مبحث دیگر در تریبون جشنواره ملی وارش مطرح شد.

 شاید اگر آقایان در طول سال یکی دوبار چنین جلساتی را برای خود و پشت درهای بسته یا باز برگزار کنند، دیدو بازدید و کارشان به جشنواره ی دوسالانه وارش نکشد که بخواهند همه شرکت کنندگان را در بحث های طولانی و تعارفات مدیریتی و چشم اندازهای شهری خود شریک به اجبار کنند.

 خلاصه نوبت اهداي جوایز شد و مجری برنامه که در بین صحبت هایش گاه با مقاماتی که آمد و شد می کردند احوال پرسی یا خداحافظی می کرد شروع به معرفی آثار کرده و از همان ابتدا و به دلیل اینکه یک بار هم اسامی فیلم های برگزیده و یا نام فیلم ساز را نخوانده بود با مشکل خواندن از روی نوشته های خود مواجه شده و گاهی به زحمت نام آثار را می خواند.

 اهداي جوائز به سرعت در حال انجام بود وسرعت خوانش فیلم های برتر و کارگردانان آنها آن قدر زیاد بود که گاهی در هم تداخل کرده و ترتیب ها و نام ها در هم می آمیختند.

 خلاصه در حرج و مرجع اهداي جوایز پیدا بود که همه جوایز اول را میزبان برای خود کنار گذاشته بود و داوری درخشان جشنواره در نهایت شگفتی در دو بخش هیچ اثری را شایسته مقام سوم ندانست، حال آنکه معمولا به دلیل اهمیت مقام اول و جایگاه اثر منتخب در این بخش هیئت داوران فیلمی را در شان و اندازه آن نمی بینند.

گویی در این جشنواره اهمیت آثار سوم بسیار بیشتر بود که هیئت داوران نتوانستند فیلمی را معرفی کنند. القصه روایت جشنواره فیلم کوتاه وارش به اینجا ختم نشد و زمانی که برگزیدگان برای دریافت وجه نقد حواله های خود به دبیرخانه جشنواره مراجعه کردند، مسئول بسیار کاردان و منضبط دبیرخانه مگر با کارت ملی عکس دار حاضر به پرداخت وجه نبود و به همین دلیل به خاطر اینکه برگزیدگان کف دست خود را بو نکرده بودند که می بایست کارت ملی عکس دار و اسناد سه جلدی از این دست را با خود به اختتامیه ببرند و از سویی دیگر هتل محل اقامت هم پیشاپیش آنها راطلب کرده و گرفته بود بحث بالا گرفت و دریافت جوایز تبدیل به جلسه اثبات هویت فیلم سازان شد!

 در این میان کارت رسمی فیلم کوتاه خانه سینما که نشانه افتخار آمیز پیوستگی ما فیلم سازان با این نهاد هنری و ارزشمند هست نیز افاقه نکرد و ایشان کلا آن را بجا نیاوردند و کار به دخالت دبیر جشنواره رسید و مشکلات نیز پایان گرفت.

 این بار بابل را با کوله باری از خاطرات تلخ یک جشنواره دسته چندم که نمی دانم چرا اصلا با چنین احوالاتی برگزار شد ترک کردیم.

 امیدواریم تا مسئولان محترم باردیگر نخواهند ویترین جشنواره های خود را با آثاری که به خون دل ساختیم رنگین کنند و از فراهم ساختن ابتدایی ترین ها هم غافل باشند. باشد که جشنواره های فیلم کوتاه را در شان و مقام فیلمسازان و آثارشان ببینیم. 

ايميل نويسنده: (nahanghodrati_toofan@yahoo.com)