جمعه 12 آذر 1389-16:24
حاشیه ای بر حواشی
... امروز رييس دولت از ما می خواهد فریادگر عدالت باشیم !گیریم ما و قلم فریادگر ما را برنتابند،گیریم دور از جان تان حتی گوشی هم از ما بپیچانند ... اما تکلیف باقی است و ادای تکلیف هم یادآوری می شود ، پس چرا به خودسانسوری رسیده ایم؟ (يادداشتي از کیوس گوران،شاعر و نويسنده)
هنر نوشتن همین است که چنان بنویسی تا به تعبیر زیبای حضرت رئیس جمهوري – همین آقای احمدی نژاد- همو که سفر سوم هیئت دولت کریمه اش به سبزستان چنارستان ما بود"فریادگر همیشگی عدالت" باشی!
واگویه ای که به رئیس جمهوري نسبت داده شد ،برگرفته ای است از سخنان آقای رئیس دولت در دیار با اهالی فرهنگ، هنر،قلم و اصحاب رسانه در سال 84 که روزنامه ایران به تاریخ نشر 27/7/84 آن را آورده است.
این روزها (آمدن ) دولت به انارستان مازنددیار محور سخن بسیاری شد و خواندم که همکار اهل بخیه ای پند ما می داد تا در انعکاس کاستی ها کوتاهی نکنیم!
و هموی همکار ایضا اشاره به نمونه ای داشت که گفته است در سفر پیشین و پیشتر رهبری به مازندران ، به جنابش توصیه ( بخوان گوشزد!)شده بود ، در دیدار رهبری سخن از کم و کسری به میان نیاورد که"آقا ناراحت می شوند".
راستی اگر بنا باشد – که باید باشد- حسب گفته ی رئیس جمهوري" اهالی فرهنگ و هنر باید با نگاه نقادانه به وضع موجود بنگرند و چشم بیدار ملت باشند"ما-همین اهالی فرهنگ و ...- چه می کنیم و چه کردیم تا به کنون حضور همین دولت که تکلیف مان را به درستی – شاید هم به تعارف- یادآورمان شدند؟
آیا به شرط کافی بود همین که نوشتیم در شورای شهر ساری چه گذشته است؟ و در شورای شهر بابل کسی می گوید"شاخص وزارت مسکن و شهرسازی ، سرانه فضای سبز را 12 متر می داند ولی در بابل این رقم به 2 تا 3 مترمربع "رسیده است؟ و عضو شورای شهر ساری بگوید 75درصد گزارش مسئولان استان به مقامات صدر واقعیت ندارد... و ... و ...؟
انعکاس اخباری از این دست را شاید بتوان شرط لازم دانست اما شرط کافی در جریده نگاری همان است که جناب رئیس جمهوري گفته است ؛ نگاه نقادانه داشتن و چشم بیدار ملت بودن.
شرط کافی در نگارش برای رسانه ، به چرایی بودن قضیه است وگرنه گفته ی رئیس دانشگاه پیشین مازندران به نحوی درز می کرد و همه باخبر می شدند که او را مانع به ذکر حقایق به رهبری شدند.(مراجعه شود به يادداشت مازندنومه با عنوان"تعارف ها کنار"،دوم آذرماه 89)
بگذارید به گوشه ای از یک حادثه اشاره کنم که به یک معنا اشاره به تاریخ است . هرچه باشد بهار که نه – پاییزانی از سر گذراندیم و خاطرانش در پیرانگی ما جای دارد؛ می گویند در شب محاکمه ی امیر عباس هویدا – نخست وزیر دراز ساله ی محمدرضا شاه – یکی از اهالی رسانه به مجالی رسیده بود که توانست از هویدا پاسخی برای سوال خویش بخواهد. قطعا بسیاری به خاطر دارند که نخست وزیر شاه همه ی مصیبت های زمامداری خویش را ناشی از (سیستم) حاکم می دانست و وقتی آن روزنامه نگار نماینده ی رسانه از او می پرسد چه تعریف واضح و روشنی از سیستم دارد – هویدا آهی می کشد و می گوید: سیستم به قدرت حاکم می گویند ، حاکمی که من نخست وزیرش بودم و تو روزنامه نگارش ! اما امروز مرا محاکمه می کنند و تو را معاف از چرایی انجام تکلیف است در حالی که از تو هم باید بپرسند که کجا بودی بپرسی و بنویسی "چرا"!؟ کجا بودی که سیزده سال صدارت، مرا به نقد بایسته نکشاندی ؟ بلی ، شاید خطری هم تهدیدت می کرد اما رسالت ات پس چه؟
و رسیدیم به امروز – امروز رييس دولت از ما می خواهد فریادگر عدالت باشیم ! ... گیریم ما و قلم فریادگر ما را برنتابند ... گیریم دور از جان تان حتی گوشی هم از ما بپیچانند ... اما تکلیف باقی است و ادای تکلیف هم یادآوری می شود ، پس چرا به خودسانسوری رسیده ایم؟ چرا تهمت بر حضرات بر صدر می زنیم ؟ چرا اهانت به"آقا "می کنیم که می گوییم کم و کسری را برنمی تابند؟ آیا این خوب است که عضو شورای شهر ساری بگوید"کسی صدای ما را به رهبری برساند؟"( قریب به مضمون )
وقتی رهبری، رئیس جمهوري و دیگری و دیگران مامور و مسئول پا پیش می گذارند و می گویند : هرچه می خواهد دل تنگ ات بگو ، آیا نه این است که منافع و مصالح خود را می جوییم نه منافع ملی و مردمی را ؟
مگذاریم آب تلبیس و تزویر از لب و لوچه مان آویزان شود و حاکمیت رنجه خاطر گردد که"چشم بیدار "جامعه یا به سکوت سرکرد یا به ثنا و سپاس که"حق" بدین عذر مهجور گشت ...!
شاید به مراد معاون سیاسی استاندار"حلقه مفقوده"همانی است که به گاه ضرور لب فروبسته بود! شاید خود نیز خسته از مدیحه ما هستند!
ما اگر غشی به کار و دیگ نیرنگی به بار نداریم – که ان شاءالله نداریم – چرا به شرط کافی در حرفه ی مقدس مان نمی پردازیم ؟
یادمان باشد که بزرگ آدمی به قلم سوگند خورده است ! پس قلم را پاس بداریم.