شنبه 14 اسفند 1389-17:8
شاعری پازواری که امیری می سرود
به بهانه دومين همایش ملي امیر پازواری(18 اسفند89-دانشگاه مازندران)؛از درويش علي کولاييان،پژوهشگر ساروي
اشاره:
سروده های امیری1را بعضی از پژوهشگران ، متعلق به یک نفر نمی دانند و اظهار عقیده می کنند2 که امیر نام شاعرانی متعدد ، متعلق به عصر های مختلف ، و اشعار امیری سروده هایی متعلق به همه آنان است . به علاوه ، کسانی هم امیر را فقط افسانه می دانند. در این نوشتار ، سعی خواهد شد که بر اساس یافته هائی نو ، نکاتی مرتبط با ریشه های تاریخی « امیری خوانی » مطرح شود که امیدوارم شایان توجه باشد . همچنین در این مقاله معنایی تازه از یک رباعی مهم امیر پازواری تقدیم علاقه مندان خواهد شد .
هویت تاریخی امیر؟
هنوز هم عده ای از پژوهشگران ادبیات بومی مازندران، هویت شاعری را جستجو می کنند که به گمان شان شعر امیری میراث او است .
آن ها با سعی و مداقه در فهم اشعار منتسب به او ، تلاش می کنند تا عصر و زمانه و هویت شاعر را دریابـنـد ، شاعری که، گاهی ، امیر مازندرانی اش نامیده اند1 . آن ها در تلاش مستمر خود به معنا و محتوای شعر امیری که اغلب مضامینی عارفانه و حکیمانه دارد توجه یی وافر می کنند ، ولی به شکل آواز و به هجایی بودن شعر امیری به اندازه کافی، توجه نشان نمی دهند . مطلع آواز که بعضی آن را سربند می نامند، چرا در امیری همیشه شکلی ثابت و بدون تغییر دارد ؟ چرا آواز امیری همیشه با توالی چند واژه معین آغاز می شود؟
می دانیم که آواز امیری این گونه آغاز می شود :
امــیــر گِــتِــه .... معنای امروزین و یا تعبیر ما از این جمله این است : امــیــر مـی گــفــت ...
سیلاب دوم تا چهارم از زبان خواننده همیشه طولانی و با صدایی بلند و کشیده ادا می شود . آیا این علامت نقل قول از شاعر است ؟ آیا این ، اختیار نمودن نوعی تخلص بتوسط شاعر است ؟ اگر واژه امیر را تخلص بدانیم ، آمدن آن در مطلع آواز برای چیست ؟ آیا در ادبیات دیگر مناطق ایران شکلی مشابه وجود دارد ؟
توجه به تاریخ شفاهی
شفاهیات مردم بازتابنده حقایق تاریخی است . ثبت و ضبط شعر امیری ، ثبت و ضبط فقط قسمتی از تاریخ شفاهی مردم مازندران است . فهم درست تر این میراث ادبی ، موکول به نگاهی جامع تر و وسیع تر است . به عنوان مثال آواز دیگری در مازندران مرسوم است ، موسوم به« لَیلِی جان!» . لَـَیـلِی جان مانند امیری مایه آوازی کهن محسوب می شود ، تغـزلی است و مضامینی عاشقانه دارد .
متاسفانه تا کنون این نوع شعر گردآوری نشده یا آن که حد اقل نگارنده از چنین مجموعه یی بی نصیب مانده است . لیلی جان یا همان کتولی ، آوازی است که به سبکی خاص و متفاوت با امیری خوانده می شود . خواننده به هنگام اجرای آواز ، « لیلی جان» را بسیار کشیده و با صدایی بلند با این جمله آغاز می کند :
گِــتـِـه لًَـیـلـی جـان .... معنا و در حقیقت تعبیر امروزین ما از این مطلع چنین است : مـی گـفـت لـیـلـی جـان ...
تعجب این جا است ، برای آواز لیلی جان ،کسی تا کنون به دنبال شاعر یا شاعره یی با نام لـیـلی نبوده است و کسی جمله آغازین این طرز آواز را به شخصی معین مربوط نمی داند ، اما شاهدیم که بر عکس ، در مورد آواز امیری و از روی مطلع این آواز ، بسیاری از مردم و بسیاری از پژوهندگان، شاعری را جستجو می کنند که موسوم به امـیـر است و به گمان آن ها، او است که شعر گفتن به سبک امیری را، آغاز نمود .
شعر امیری در بسیاری موارد، در محتوا عارفانه و حکیمانه و گاهی هم عاشقانه است . احساس مردمی مسلمان و شیعه را منعکس می کند،اما باید گفت که این شعر در فرم ، نشانه هایی چشمگیر از عمق تاریخ مازندران قبل از اسلام دارد .
تأویل نادرست
گفته می شود ، در گذر طولانی زمان و در طول تاریخ ، زبان مردم تغییر می کند ولی موسیقی شان همانند رقص با جان سختی به بقای خود ادامه می دهد . زبان شعر فراموش می شود ولی موسیقی شعر ممکن است پابرجا باقی بماند. فرم و وزن شعر ، از جنس موسیقی است . وزن شعر نه به زبان ، بلکه به موسیقی نزدیک تر است . به اعتقاد نگارنده ، واژه ها و ترکیبات در مطلع آواز های کهن ( امیری و لیلی جان)« امیر »، «گِتِه »،« لَیلِی» و « جان 10 »، در اجرای آواز و معرفی نوع آن ، از ابتدا و از دیرباز نقش پر رنگی را برعهده داشته اند و اگر همین واژه ها ، با نامواژه های امروزین تطبیق داده شوند ، معنایی نادرست را به ما القا می کنند و اگر دقت کنیم بدون شک ، امروزه ما در مورد این واژه ها از تأویلی نادرست تبعیت می کنیم .
تأویل نادرست ، ابتدا از سوی عامه مردم و در زمان های دور اتفاق افتاده است ،آن زمان که واژه ی «امیر» که عربی است ، فقط به دلیل مشابهت و نزدیکی در لفظ ، جایگزین واژه یی می شود که آن واژه و یا آن لفظ ، جزئی اجتناب ناپذیر از موسیقی آواز، به هنگام اجرای آن بوده است ، همان آوازی که بعدها نام امیری برای خود پیدا می کند . این اتفاق ممکن است برای واژه« گِـتِـه » نیز صادق باشد و همین طور برای« لـیلی» و« جان » . این چند واژه ، در آواز امیری و لیلی جان ، همیشه سربندِ آواز و یا مطلع آن بوده اند .
نگارنده این اعتقاد را دارد که نام امیر و یا واژه امیر برخاسته از واژه و یا اصطلاحی است که به اعماق تاریخ مردم مازندران بر می گردد . تاریخی که حتا به نهصد سال پیش از ظهور اسلام و دوهزار و دویست سال پیش از دوران ما می رسد .
دور از واقعیت نخواهد بود اگر بگوییم، در جمع لغاتی که آن زمان ، مردم مازندران به کار می بردند ، واژه ای هم باقی ماند که بعد ها به امیر بدل شده است . اگر چه این واژه ، فقط در ظاهر، تناسبی با واژه عربی امیر داشته است .
مهاجرانی از شمال هند
پژوهش های چند سال اخیر نگارنده3 حاکی است که مهاجرینی هندو که به زبان سنسکریت سخن می گفتند، بر اساس شواهد در قرون اولیه قبل از میلاد و در عهد سلوکیان و اشکانیان از شمال هند به مازندران کوچانده می شوند . آن ها مردمی آریایی ، در کشاورزی به ویژه کشت برنج و دامداری و تجارت ، سرآمد عصر خود بودند. در حالی که ساکنان آن روز مازندران از خط و نوشتن بهره ای نداشتند ، این مردم متمدن و سنسکریت زبان، از خط و کتابت و دستور زبان برخوردار بوده اند .
آن ها در آعاز ، به دعوت سلوکیان و در تعامل با مردم پارتی ، در بخش وسیعی از مناطق طبرستان به ویژه مازندران و حوزه تجن ساکن می شوند . آن ها همان کسان اند که در شکل گیری تمدن ایرانی، پس از سقوط هخامنشیان، درکنار اشکانیان و همراه با آنان نقشی تاریخی و با اهمیت را بازی می کنند . همین مردمند که بعد ها به مردم پارتی نوشتن و خواندن را می آموزند و با رشد سریع جمعیت خود در آن دوران که حاصل فرهنگ ، به ویژه فرهنگ غذائی پیشرفته آنان بود ، به یک قوم بزرگ ، در مجموعه اقوام امپراطوری ایران بدل می شوند .
بخش های مهمی از اسطوره ها و حماسه های ایرانی با سرگذشت این قوم در ارتباط است و بسیاری از اشتراکات فرهنگی وتاریخی عهد باستان ایران و هند ، نتیجه ظهور و حضور تاریخی همین مردم است .
مردمان مهاجر مطابق آئین خود در آغاز کلام و قرائت متون ، واژه ی تک سیلاب اُم OM را که کلامی مقدس بود بسیار کشیده 4 و با طنینی خاص بر زبان می آوردند . آن ها به خاطر آئینی که داشتند ، این واژه را مقدس می دانستند . نقل قولی از «ویشنو» نشان می دهد که او خود را اُم OM می شناساند .« ویشنو» همان است که هندو ها ، او را یکی از سه خدای اصلی خود می پندارند .
به اعتقاد هندو ها «ویشنو» زمانی به شکل یک انسان و با نام «کریشنا» ، میان مردم آمده ، در میان آنان زندگی کرده است . داستان زندگی و جذابیت شگفت انگیز شخص کریشنا و معجزاتی که هندو ها به او نسبت می دهند ، بخش با اهمیت ادبیات هند باستان را به خود اختصاص می دهد . کتابی با نام َ gita که شاهکار ادبی هند باستان است، به «کریشنا »مربوط می شود .
اشعار گیتاَ gita نقل گفت و گو و یا پرسش و پاسخ قهرمان اسطوره یی و حماسی هند باستان، ارجون با شخص «کریشنا» است . هندو ها کتاب را گیتا مقدس (گیتا ) و گاهی هم آن را «آواز خداوند » می نامند
گـیـتـَه در جمع لغات سنسکریت واژه سوم شخص ماضی از فعل خواندن است ، یعنی آوازخواند و یا آواز داد . همچنین در سنسکریت5 واژه گیتهِ (gite) که با گیتَه َgita 5 تفاوت دارد به معنای خواندن آواز ، یا ، آوازی در مدح کریشنا (ویشنو ) است .
شکل باستانی واژه های « اَمیِر» و« گِتِه »
اگر چه ارائه شکل دقیق واژگان در مطلع آواز امیری ( امیر گته .. ) آن طور که در گذشته باستانی ادا می شد ، نیازمند کار بیشتر است ، ولی مسلم است که دو واژه امیر و گته شباهتی نزدیک در لفظ و در بیان به واژه های سنسکریت اُم OM و گیته gita دارند . آمدن این دو واژه به دنبال هم ، OM gita ( اُم گیتَه )حتا امروز هم در میان هندوان جنبه ای عبادی و دعا گونه دارد .
مقایسه اشعار امیری با اشعار کتاب حماسی «مها بهاراتا» که« گیتا» بخش کوچکی از آن است ، بسیار جالب توجه است6 . چهار پاره های« مهابهاراتا » ، چون اشعار امیری هجایی است . می دانیم که اشعار امیری چهار پاره و عموماً دوازده هجایی اند و اشعار لیلی جان نیز یازده هجایی اند . کتاب های حماسی هند باستان که کتاب« مها بهاراتا» با یکصد هزار بیت ، مهمترین آن است ، سروده هایی اغلب با عروض ودایی و چهارپاره اند . همانطور که اشاره شد، مقیاس شعری ( عروض )در شاهکار های ادبی هند باستان ، بر اساس هجا است . آن ها اغلب هشت و یازده و دوازده هجایی اند .
علاوه بر مشترکات ساختاری و عروضی شعر امیری با شاهکار های ادبی هند باستان که بدان اشاره گردید ، این قول از بعضی مـنـتـقـدیـن ادبی شنیدنی است که گفته اند : امیری ها به لحاظ اوزان عروضی و ساختار شعری با هیچ یک از انواع قالب های شعر فارسی منطبق نیست (فرهنگ واژگان تبر ی زیر نظر جهانگیر نصری اشرفی - چاپ نخست 1381 ) .
گاتا های زردشت هم که بخشی از اوستا و از کهن ترین آثار ادبی جهان محسوب می شود سروده های هجایی اند ولی نکته ای که در قدم اول به چشم می خورِد این است ، این اشعار به ندرت چهار پاره اند7.
همانطور که بیان گردید ، استنباط ما این است که در گذشته های دور ، واژه« اُم OM»در آغاز قرائت متون رسمی و یا اجرای آواز های سنتی مازندران ، بر زبان آورده می شد . این واژه تک هجائی ، رفته رفته به جزء جدایی نا پذیر از موسیقی نوعی آواز بدل گردید. پس از گرویدن مردم به اسلام و گذشت زمان و طی نسل ها ، در ذهن و زبان مردم ، واژه « اُم OM»، بدل به واژه« امیر» می شود .
دور از انتظار نیست که واژه « امیر» با چنین سابقه، در تصورات مردم و از روی گمان ، بعد ها به نام شاعر و ادیبی مسلمان که نظر کرده است بدل شود و « گِیتهَ» که واژه ای سنسکریت است و معنای آن را پیش ترگفته ایم ، به« گِـتـِه» بدل می شود . می دانیم که «گِـتِـه » در مازندرانی امروز «می گفت »معنا می دهد .
شاعرانی از میان مردم و به تبعیت از نام امیر و در قالبی از مویسقی سنتی ، سروده هایی عارفانه با محتوایی تازه می گویند . آن ها رفته رفته و در گذر زمان زیباترین اشعار را در قالبی کهن و با همان شکل آغازین ولی سازگار با آیین تازه7 یعنی دین مبین اسلام و آیین تشیع از خود به یادگار می گذارند . اشعار« کنزالاسرار» و امثال آن نمونه ای از این یادگاران با ارزش اند .
امیر پازواری
به دلایلی که شرح آن رفت شاید بتوان گفت که «امیر» ، حاصل تاویل و پرورده ذهن مازندرانیان مسلمان بوده و امیران واقعی بعد ها ظهور می کنند . شاعرانی که پرچمی از نام و شهرت «امیر » را به دست می گیرند . آن ها مطلع شعر و یا آواز خود را با نام او مزین می کنند .
از میان امیری سرایان ، شاعری از پازوار است ، ناحیه ای در مازندران نزدیک بابل ، مردم زمان او ، این شاعر را نسخه ای از همان «امیر» که در تصور خود داشته اند ، دانسته و او را کل امیر لقب داده اند . در کتابِ موسوم به « دیوان امیر پازواری8 » شاعر در باره خودش چنین می گوید :
مِــرِه کل امـیـر گِــنـِـنِــه پـازواره/ بلودست هاییت مرز گرمه تیم جاره
هرگز ندیمه نرگو گوک ورآیته داره/ شی نکرده زن وچه کش هاییته داره
قبل از نقل ترجمه ای از شعر ، معنای دو واژه را یاد آور می شویم .
1- بلو ، ابزارکاردر شالی زار، نوعی بیلچه که دسته ای بلند و چوبی دارد . بخش انتهایی دسته که به تیغه وصل می شود ، با امتداد دسته، زاویه دار است .
2- تیم جار خزانه یا همان رویشگاه بذر شالی است . بوته ها در زمان مناسب از زمین کنده ، با فاصله یی کافی ازهم ، در زمین شالیزار، کاشته(نشا ) می شوند .
مصححان ارجمند کتاب « دیوان امیر پازواری8 » ، شعر مذکور را ،البته مطابق باور رایج ، چنین معنی می کنند :
« به من می گویند کچل امیر پازواری ، « بلو » به دست گرفته و خزانه شالی را کرت بندی می کنم . هرگزندیده ام گاو نر گوساله را در کنار گرفته باشد .، (هرگز ندیدم ) زن شوهر نکرده ، بچه در آغوش داشته باشد9 .»
آیا معنای درست شعر همین است ؟ آیا واژه کل درست معنا شده است ؟ با پوزش از محضر استادانی که در انتشار مجموعه ارزشمند « دیوان امیر پازواری» اهتمام داشته اند به چند اصطلاح مازندرانی که واژه کَل در آن به کار رفته است اشاره می کنیم :
1- کل گزنه – گیاهی که شباهتی تمام در شکل ظاهر ، به گیاه گزنه دارد .
2- کل تمش – نوعی تمشک وحشی که در پاییز می رسد و با تمشک اصلی که در تابستان میوه می دهد فقط کمی متمایز است.
3-کل وسنی – وسنی به هَوو گفته می شود و کل وسنی کسی است که نسبت هَوو با یک زن ندارد ،ولی با آن زن چون هَوو رفتار می کند .
4-کل پی یر- ناپدری
ملاحظه می شود که واژه مازندرانی« کَل » در معنای اصیل خود ، مشابهت کسی و یا چیزی را ، به کسی و یا چیزی دیگر می رساند و بر خلاف گمان پیشین، واژه« کل11» لزوماً به معنای کچل نیست.ضمناً در زبان مازندرانی و گیلانی ، کچل را کل سر می گویند نه کل ، و کل به معنای کچل واژه ای فارسی محسوب می شود . اگر چه در زبان مازندرانی امروز این واژه فراوان به کار برده می شود .
همان طور که در بحث پیرامون واژه« امیر» در کتاب« مازندرانی و سنسکریت کلاسیک» به قلم نگارنده نیز، این نکته آمده ، کلام حکمت آموز « امیر» پازواری شایسته است که چنین معنی شود :
مانـنـده یامـیـر مرا نام داده اند و اهـل پازوار (ولی! ) در دست من بلـوست، تـیـم جـار آماده می کـنـم
هـرگـزنـدیـده ام که گاو نـری گـوسـالـه آوَرَد/ هــرگـز نـدیـده ام که دوشـیـزه ای نــوباوه آوَرَد
امیر پازواری نوع کاری را که به آن مشغول است ، در تعارض می بیند با لقب تحسین برانگیزی که مردم به او بخشیده اند . او نیز مانند همه ، درخیال حود، به حضور تاریخی شاعری شکوهمند با نام امیر باورمند است و از این رو ، شباهت خود را به امیر، امیری که در باور نسل ها از مردم، مقدس بود و نظر کرده ، فروتنانه باور نمی کند . او با طرح دو مثال روشن از اموری غیر ممکن ، یعنی گوساله آوردن گاوی نر و بچه به دنیا آوردن یک دوشیزه ، عنوان کل امیر را برای خود باور نکردنی می داند و فروتنی اش را آشکارتر می کند ،.ولی ما امروز چون گذشتگان می پذیریم که او شاعری بزرگ است و با سرودن دست کم همین دو بیت ، که به یقین یادگار او است ،او کَل امیر ما است !
پانویس
1-شعر امیری به زبان مازندرانی است ، نوعی شعر که عموماً رباعی( چهارپاره )و هجایی است . امیری را مردم مازندران از دیرباز در آواز های خود به شیوه ای سنتی و آن را به سبکی خاص موسوم به امیری می خوانند . مجموعه ای از اشعار امیری را دانشمند زبان شناس وغیرایرانی ، برنهارد دورن ، یکصد وپنجاه سال پیش گردآوری نمود و با نام« کنزالاسرار» در روسیه به چاپ رساند . سراینده ی شعر این کتاب را ، مردم مازندران شاعری می دانند که نامش امیر پازواری است . شاید به همین دلیل مجموعه جدید اشعار امیری که اخیراً در ایران به چاپ رسید با عنوان « دیوان امیر پازواری» است . گفته می شود که کتاب اخیر ،به لحاظ شعر امیری، مجموعه کامل تری از « کنزالاسرار» است .
(ضمناً نام و لقب یکی از رجال ساری در اواخر عهد قاجار که مازندرانی می دانست و به فارسی و مازندرانی شعر می گفت« امیر مازندرانی »است. این فقط یک مشابهت اسمی است و نباید با «امیر مازندرانی» مورد نظر ، اشتباه گرفته شود .)
2-جمعی از پژوهشگران بومی مازندران و گیلان در مورد امیر پازواری، در مجموعه یی ارزشمند با نام « امیر پازواری از دیدگاه پژوهشگران» – انتشارات خانه سبز – تهران 1376 به کوشش جهانگیر نصری اشرفی و تیساپه اسدی ، ابراز عقیده کرده و پژوهش های خود را ارائه داده اند .
3- نتیجه های پژوهش نگارنده در شکل دو کتاب و چندین مقاله تا کنون منتشر شده است . کتاب سوم مجموعه مقالات است که در دست انتشاراست . برای اطلاعات بیشتر در این زمینه ،درصورت تمایل به کتاب مازندرانی و سنسکریت کلاسیک –نشر چشمه1387تألیف نگارنده.
4- در کتاب « آیین هندو و عرفان اسلامی – بر اساس مجمع البحرین دارا شکوه » تالیف داریوش شایگان - ترجمه جمشید ارجمند چاپ سوم 1387، نشر و پژوهش فرزان روز صفحات 226 و 227 ، در ارتباط با om که گاهی هم AUM نمایانده می شود نکته ئی آمده است که نقل می کنیم :
اسم اعظم دارای سه خصلت ایجادی ،ابقایی ،و افنایی است .علامت فتحه ، ضمه ، و کسره به ترتیب مرتبطند با آکارا(A)، اوکارا (U)، و ماکارا (M)(صدای م در هجای مقدس اوم ) که از اسم اعظم به وجود می آید . دارا شکوه می افزاید که اسم اعظم در نزد موحدان هندی شکل خاصی دارد که شبیه اسم اعظم اسلامی است و نمادهای عناصری همچون آب ، خاک ،هوا ،و نیز ذات الهی در آن به ظهور می رسد
5- در این نوشتار ، فهم واژه های سنسکریت با مراجعه به فرهنگ زیر بوده است:
Monier Williams Sanskrit- English Dictionary (2008 revision)
توجه : تمامی واژه های سنسکریت که در متن و پانویس این مقاله آمده اند ، به لاتین ، به ترتیب از راست به چپ عبارتند از : OM و gita و gite و kal و lala و jan و va و brofa
این واژه ها در فرهنگ سنسکریتِ مونیر ویلیامز ، با فونتیک (هاروارد – کیوتو ) به شکل زیر آمده اند :
bhruva ,vA , jan , lala , kal , gIti , gIta , om
6-شیوه های بیان مقصود مثلاً طرح چهار سوال ،هر کدام در یک مصرع ، در یک رباعی و در مقابل آن چهار پاسخ ، در چهار مصرع متعلق به رباعی بعدی،همه به قرینه ، الگویی است که هم در اشعار امیرپازواری و هم در اشعار« مهابهاراتا» دیده می شود. واژه های مشترک و شاخص نیز، بین دو مجموعه مکرر به چشم می خورد . شاید جالب ترین مورد واژه « بِِـرفه » به معنای ابرو است که این واژه در «دیوان امیرپازواری » و حد اقل در یک رباعی از این کتاب آمده است . به گواهی لغت نامه دهخدا ، این واژه ، واژه ای طبری است. واژه سنسکریت « بـرُفهَ brofa » به معنای ابرو است . جالب این جا است که به گواهی فرهنگ سنسکریت« مونیر ویلیامز» این واژه ی بخصوص، با چنین معنایی،در ترکیب و فقط در کتاب بزرگ مهابهاراتا آمده است .( به پانویس شماره 5 لطفاً توجه فرمایید)
7-همانندی عروض شعر امیری با گاتاهای زردشت ، به نظر بعید می نماید و جا دارد که پژوهندگان ذیربط ،مقیاسات شعری امیری و لیلی جان را با عروض سنسکریت مقایسه کنند و تحقیقاتی را به عمل بیاورند تا صحت نظری که نگارنده به آن معتقد است سنجیده شود . این یک مطلب تاریخی است و به قول ابوالفضل بیهقی ،در تاریخ محابا نیست ! نکته ای که توجه جدی به آن لازم است انطباق و یا نزدیکی چشمگیر قالب هجایی امیری با قالب دوازده هجایی « جگـتی jagati » در عروض سنسکریت است .
8-این گمان که مردم مازندران قبل از اسلام ،آیین زردشتی داشته اند مورد تردید جدی است . مقاله « گویش مازندرانی زبان خدایان بود! » در سایت اینترنتی www. Kulaian .com به بعضی شواهد تاریخی در این زمینه اشاره می کند .
9- رباعی 1428 صفحه 202 ، «دیوان امیر پازواری» به اهتمام دکتر منوچهر ستوده و محمد داودی درزی کلایی - تهران رسانش ،1384
10-در سنسکریت lala (لَـلـَه ) آرزومندی و پرداختن به کاری از روی شوق و اشتیاق است ، مثلاً ، بازی به معنای اعم آن . اگر چه این مطلب نیازمند بررسی است،ولی می توان مطرح نمود که واژه های مازندرانی لـیـلی جان و لَـلِـه وا ، جایگزین واژه های سنسکریت در شکل لَـلَـه جان ، و لـَلـَه وا ، شده اند .« وا va»در سنسکریت در یک معنی ، دمیدن است (مثلاً در نی ) سنسکریت jan « جان» در بیان مفاهیمی مثل آفریدن و خلق کردن و گفتن و سرایش غزل به کار می رود .
11-در سنسکریت کَل kal به معنای «به نظر رسیدن» و « پنداشتن » و« حساب آوردن »و « فرض کردن »است.