شنبه 21 خرداد 1390-16:28

ما دل مان براي اسب ها تنگ مي شود!

...ما کاری به اینکه چه هنرنمایی در ساخت این مجسمه هاي برنزي ايتاليايي صورت گرفته و چه هزینه هنگفتی برای ساخت تندیس آرش صرف شده نداریم، ما کاری به مسوولان شهری که معتقدند نام این میدان دستخوش عقاید برخی شده نداریم . ما فقط دل مان برای اسب ها تنگ می شود. (يادداشتي از اعظم کردان،خبرنگار-ساري)


 در افسانه های قدیمی آمده است هزاران سال پیش، در اولین روز آفرینش، وقتی خدا می خواست جهان را خلق کند، اول کوه ها را به وجود آورد و کوه اصلی البرز بود.

 ریشه های این کوه بزرگ پراکنده شد و از این ریشه ها کوه های دیگر سر برآوردند؛ اما دماوند بزرگ ترین و باشکوه ترین فرزند این رشته کوه است.

 درباره ی دماوند افسانه های زیادی وجود دارد. دیو سپید که به دست رستم کشته شد در دماوند زندگی می کرد و دخترش هنوز در یکی از غارهای دماوند نخ ریسی می کند.

 بعضی می گویند دماوند خانه ی فرشتگان است. می گویند جادوگران سراسر دنیا در کوه دماوند زندگی می کنند.نيز می گویند درون دماوند پر از جواهر است که مارها از آن حفاظت می کنند.

 در شاهنامه آمده است: ایرانیان ضحاک را که پادشاه ستمگری بود به کمک فریدون در یکی از غارهای دماوند زندانی کردند و ضحاک تا پایان عمر جهان در آن غار خواهد ماند.

 اما مهم ترین افسانه ی مربوط به دماوند، قصه ی آرش کمانگیر است. تورانیان که بزرگ ترین دشمن ایرانیان بودند، به کشور ایران حمله کردند. پس از جنگ قرار شد تیر اندازي ایرانی از بالای قله دماوند تیری پرتاب کند و هر کجا که تیر فرود آمد مرز ایران و توران باشد.

 تورانیان تصور می کردند با این کار ایرانیان بخش زیادی از سرزمین شان را از دست می دهند.آرش -پهلوان ایرانی-بالای قله رفت، از خدا یاری خواست، زه کمان را با همه توانش کشید و رها کرد. تیر او هزار فرسخ رفت و به بدنه درختی اصابت کرد و آنجا مرز ایران و توران شد.

وقتی به سراغ آرش رفتند مرده بود؛ زیرا جانش را در این تیر گذاشته و پرتاب کرده بود.

 هرکسی که وارد مازندران می شود به دنبال این کوه است و در ساری نیز مجسمه ای به یاد دلاوری های آرش که به سمت دماوند تیری را نشانه گرفته در یکی از میادین اصلی آن نصب کردند.ولي...

 چند روز پيش هنگامی که مردم و دانش آموزان و مسافران از میدان امام ساری عبور کردند با دیدن چهره جدید میدان شوکه شدند و به هم گفتند اسب های میدان ناپدید شدند!

بعضی ها پیش خود گفتند احتمالا اسب ها را به خاطر فلزش دزدیدند! کوچک ترها در خیال خود تصور می کردند آرش و دوستانش سوار بر اسب ها تا دماوند تاختند تا کمانش را پیدا کنند! ولی واقعیت چیز دیگری بود: "وجود مجسمه‌هاي اسب در ميدان امام چيزي جز اهانت به نام امام نيست و جمع‌آوري اين مجسمه‌ها بنا به دستور دادستان به شهرداري ابلاغ شد." این دلیل جمع آوری مجسمه ها از میدان بوده است؛هرچند به گفته یکی از اعضای شوراي اسلامي شهر ساري جمع آوری مجسمه ها با اين روش درست نبود و افكار عمومي هم نيازمند پاسخي شفاف هستند ولی تاکنون هیچ مسوولی در این باره توضیحي شفاف نداده است.

ناپدید شدن مجسمه های میدان امام ساری چند روزی است به یکی از سوژه های داغ رسانه های داخلی و حتی خارجی تبدیل شده است.

مجسمه هایی که بیش از 50 سال در این میدان نصب بودند و چند سال اخیر نیز نماد آرش کمانگیر به آن اضافه شده بود، نمادی که نشان اوج غیرتمندی ایرانیان بوده و مایه مباهات مازندرانی ها.

 سال هاست مسافرانی که به ساری می آیند با دیدن اسب های نجیب میدان، لبخندی بر لب می آوردند و ساری را با این نماد می شناسند و گاه گاهی در جوار این اسب ها استراحت می کردند و عکس یادگاری می گرفتند.

ما کاری به اینکه چه هنرنمایی در ساخت این مجسمه هاي برنزي ايتاليايي صورت گرفته و چه هزینه هنگفتی برای ساخت تندیس آرش صرف شده نداریم، ما کاری به مسوولان شهری که معتقدند نام این میدان دستخوش عقاید برخی شده نداریم . ما دل مان برای اسب ها تنگ می شود؛ اسب هایی که وقتی کوچک بودیم در نظرمان خیلی بزرگ نشان می دادند و ملتمسانه به پدر و مادرمان می گفتیم ما را سوار بر آنها کنند تا به خیال خودمان از پشت آنها شهر ساری را ببینیم.

 کارگرانی بودند که اوقات فراغت خود را با این اسب ها در میدان می گذراندند و گاهی از آنها عکس های یادگاری می گرفتند و برای خانواده خود می فرستادند.

 هر چند به گفته برخی قرار است این مجسمه ها را در پارک های سطح شهر نصب کنند، خاطرات آنها را نمی توانیم از ذهن مان پاک کنیم و آیندگان هم نمي توانند اثری از وجود آنها در میدان امام ساری ببینند. ما هرگز اسب هاي نجيب ميدان امام ساري را فراموش نمی کنیم.

 اگر خوانند آرش را کـــمانگیر/ که از ساری به مرو انداختی تیر

 تو اندازی به جان من به گوراب/ همی هر ساعتی صد تیر پرتاب( فخرالدین گرگانی ساری)