شنبه 25 تير 1390-14:58
روز جشن مردگان
...مردم براي استقبال از اين روز باستاني،غذاي مفصل درست ميكنند، شيريني و ميوه تهيه ميكنند و صبح زود راهي امامزاده ها و مزار مردگان ميشوند( نگاهي به آيين بيسوشش عيدما در سوادكوه؛از:عادل جهان آراي،روزنامه نگار سوادکوهي،مقيم تهران )
نبرد بيپايان فريدون با ضحاك
تاريخ گاهي برخي از داشتههاي خود را در گذر زمانجا ميگذارد تا حداقل شمايي از آن براي آيندگان به يادگار بماند.
آداب و سنن و فرهنگهايي كه شايد در گذشته جايگاهي رفيع در بين اقوام مختلف و به مرور در بين نسلهاي متفاوت داشت، به دليل برخي از ويژگيها در گذر زمان دچار چالش ميشود كه گاه بهكلي فراموش و يا گاهي استحاله ميشود و شكل و قالب جديدي به خود ميگيرد.
فرهنگها معمولاً با گذشت زمان دچار چنين حالتهايي شده و تحت تأثير جريانهاي سياسي و يا حتي براساس حوادث طبيعي دستخوش تغيير ميشوند. برخي از رگههاي فرهنگهاي كهن بهدليل ستواري و اهميت خود با هر تلاش و جانكندني باشد از لابهلاي حوادث مختلف سر خود را بالا ميگيرند و به همراه زمان پيش ميآيند.
در مازندران هنوز خردهباورها و خردهفرهنگهايي از انديشهها و آيينهاي اقوام و نسلهاي گذشته در ميان نسل حاضر به وديعت مانده است، با اين تفاوت كه رنگ و شكل آن تغيير كرد؛ باورهايي چون دوفرشته مدام مواظب اعمال مارها هستند (اين باور در بين مردم كوهنشين سوادكوه و خصوصا آلاشت هنوز وجوددارد) يا شبها هنگام خروج از خانه معمولا ميگويند «مهر» كنيد كه منظور بسمالله گفتن است.( «مهركردن» در ميان بسياري از مردم مازندران كاربرد دارد.) و دهها باور و رسم گوناگون كه در فرصتي مقتضي به آن خواهم پرداخت.
يكي از اين رسمها و يا باورها، مراسمياست كه هر ساله در تاريخ 28تير ماه، يا براساس تقويم باستاني مازندران «بيسوششايدما-عيدما-» در محلي به نام امامزادهحسن در 10كيلومتري آلاشت برگزار ميشود و در آنجا معمولا كشتيگيرهاي دو منطقه سوادكوه و بندپي بابل با هم رقابت ميكنند.
البته در مناطق ديگر مازندران، خصوصا مناطق كوهستاني، از آلاشت تا بندپي و حتي كوههاي نور و كجور اين مراسم به شكلهاي ديگر برگزار ميشود.
در باره چند و چوني اين باور تحقيقهاي متنوعي شده است، كه برخي به نظر من اساس و پايهاي علميندارند و اينكه واقعا منطقه فوق محل نبرد رستم و ديو بوده است، يا فريدون بر ضحاك در اين منطقه فائق آمده است- با وجوديكه خود اين داستانها بنياني اسطورهاي دارد تا واقعي- يا اينكه آنجا در گذشتههاي دور محل پرستش پيروان برخي از اديان تاريخي سرزمين مازندران بوده، جاي ترديد است.
در عين حال نميتوان اين حقيقت را ناديده گرفت باورهايي كه قويم و پايههاي محكميدارند، براساس يك واقعيتي شكل ميگيرند و آنها را نميتوان در دسته دروغ و خرافه قرار داد. متن زير كه بخشي از تحقيق خانم فريده يوسفي، محقق پركار سوادكوهي است، از منظري ديگر تاريخ «بيسوششايدما-عيدما-» را بررسي كرده است.
در گاهشماري باستاني تبري، ماه اسفند(ماه پاياني=تيرماه خورشيدي) را «نورزما» مينامند؛ ماهي كه نوروز باستاني و لحظه تحويل سال نو از پي آن ميآمد، ماهي كه فريدون بر ضحاك پيروز شد.
اين روز در مازندران «نورز ماه بيسّ شش/بيس شيش/بيس شيش عيدي ما» ناميده ميشود و مردم پايبند باورها و رعايت آداب ويژهاي در اين روز هستند.
باور بر اين است كه بيستوششم نورزما(28تيرماه شمسي) روز پيروزي است و يا روزي است كه فريدون شانزدهساله، براي شكست ضحاك به طرف قلمرو حكومت، او كه امروزه واقع در كوهي روبهروي امامزاده هاشم در جاده هراز است، حركت كرد.
داستان از اين قرار است كه مادر فريدون، «فرانك» پس از كشته شدن همسرش «آبتين» به دست جلادان ضحاك، فريدون را، كه نوزادي بيش نبوده است، به مرتعي در دامنه اميدواركوه (واقع در «لفور»سوادکوه) ميبرد و به دست گالشي (چوپاني) ميسپارد.
دژ اميدواركوه در طول تاريخ محل مناسبي براي اختفا و محل امني براي شاهان شكست خورده بوده است، زيرا از هر سو در محاصره كوههاي مرتفع بوده است.
سه سال از اختفاي «فريدون» در پناه يك چوپان لفوري ميگذرد كه ضحاك مكان اختفاي او را كشف ميكند. به همين دليل، «فرانك»، كه هر لحظه نگران و مراقب فريدون بود، او را به سرعت به محل اختفاي جديدي ميبرد كه آنجا البرزكوه است.
در آنجا «فريدون» تا شانزدهسالگي در نزد مردي پاك سرشت و فرزانه ميماند و بزرگ ميشود.
فردوسي در شاهنامه در وصف سالها ميگويد: «سه سالش پدروار از آن گاو شير/ هميداد «هشيوار» زنهار گير/ نشد سير ضحاك از آن جست و جوي/ شد از گاو گيتي پر از گفت و گوي/ دوان مادر آمد سوي مرغزار/ چنين گفت با مرد زنهار دار/ شوم ناپديد از ميان گروه/ مر اين را برم تا به البرز كوه/يكي مرد ديني بدان كوه بود/ كه از كار گيتي بي اندوه بود»
بدين ترتيب فريدون تا شانزدهسالگي در نزد مرد فرزانه ميماند و سپس پنهاني نزد مادرش ميآيد و راز زندگياش را از او جويا ميشود.
فريدون به محض آگاهي از راز خانوادگياش، لشگري بزرگ گرد ميآورد و براي جنگ با ضحاك به محل حكومت او ميرود.
فريدون بر ضحاك پيروز ميشود و او را به زنجير ميكشد و بسياري از سربازان سوادكوهي طرفدار فريدون نيز در آن سرزمين بر خاك ميافتند.
مردم سوادكوه معتقدند كه روز پيروزي فريدون بر ضحاك، روزي است كه طبيعت نيز به خاطر اين پيروزي، جان تازهاي در كالبدش دميده ميشود و شكوفا ميشود و مردم بدين مناسبت جشن و پايكوبي برپا ميكنند.
اما مردم شاد سوادكوه، كه تا هزاران سال پس از پيروزي فريدون در اين روز جشن برپا ميكنند و آن را شادي نوروز مينامند، شهادت جوانان خود را در روز جنگ فريدون و ضحاك از ياد نبردند.آنان به ياد شهداي خود، هنوز كه هنوز است، مشعلهايي درست ميكنند و بر ستون ايوان يا درختهاي جلوي خانه خود نصب ميكنند.
اين روز را مردم سوادكوه/مازندران روز « بيسوشش عيدما » ميناميدند و در اين روز بر سر مزار مردگان خود ميروند و شمع يا سوچو (مشعل چوبي) ميافروزند و بر ضحاك لعنت ميفرستند.
اين روز در سالهاي بعد با روز تحويل سال و گردش كامل كره زمين به دور خود (نوروز) يكي شد. امروزه هم مردم مازندران - اگر چه احتمالا فلسفه حقيقي اين روز را از يادها بردهاند - از چند روز پيش از فرارسيدن «عيدما بيسّوشش» مقدمات مراسم مخصوص اين روز را تدارك ميبينند.
مردم براي استقبال از اين روز باستاني در اين روز، غذاي مفصل درست ميكنند، شيريني و ميوه تهيه ميكنند و صبح زود راهي امامزاده ها و مزار مردگان ميشوند و تا عصر آنجا ميمانند، غذا ميخورند و خيرات ميكنند.
در حاشيه اين مراسم بازار معروف به «عيد ماه بيسوشش» برپا ميشود.
در بعضي از روستاهاي مازندران مثل «كچيد» زيراب سوادكوه از ديرباز، رسم بر اين است كه عصر روز بيسّوشش زنان به خانه بر ميگردند و چند نفر از مردان ده به نمايندگي از ديگران براي سركشي به شاليزارها ميروند و نويد سركشيدن ساقههاي برنج را براي اهالي ده باز ميآورند.
مردم ده بعد از شنيدن اين خبر خوش كه ساقههاي برنج رشد كرده است، در يكجا جمع ميشوند و به جشن و شادماني ميپردازند. اين جشن، «جشن شالي» نام دارد.