يکشنبه 16 مرداد 1390-13:12
در چارچوب کدام صیاثت(سياست)؟!
تمام حواس برخي آقايان به تلویزیون هست که ببیند آیا لهجه یک مازندرانی در یک برنامه استفاده شده یا نه و تحقیق و تفحص نمایند که آیا در استفاده از آن لهجه ، تمسخری مشهود هست یا نه و اگر خدای نکرده ، به اشتباه چنین تصوری نمایند آه از نهادشان بلند شود و داد و فریاد راه بیندازند و به جای حفظ امنیت استان ، مردم را با پیامک های تحریک کننده دعوت برحضور در خیابان ها بکنند...(يادداشتي از عليرضا فلاح،نويسنده و کارگردان-آمل)
انگار همین دیروز بود که استان سرسبز مازندران دو پاره شد و استان گلستان شکل گرفت.اینکه آیا این جدایی حرکتی درست بود یاغلط ، موضوع بحث ما نیست. اگر چه کسی هم نیامد و تحلیلی ارائه نداد که معایب این جدایی چه هست و فواید آن چه بود که چنین تصمیمی گرفته و اجرایی شد .
زمزمه های جدایی غرب استان و شکل گیری استانی جدید که زمانی می گفتند نامش بوستان است(!)-و حتی به مرکزیت نوشهر یا چالوس-بین نخبگان این دو شهر بحث بود و استدلال هایی آبکی روی کاغذ قلمی می شد،امروز مبدل به سخنی جدی شده و اگر سکوت مسئولان استانی – که موضوع بحث ماست- ادامه یابد،این زمزمه تبدیل به فریاد می شود و تجربه ثابت کرد که این جدایی اتفاق می افتد .
در میان همین هیاهو ، ناگهان شهری به نام میاندرود شکل می گیرد و مرکز استان – ساری- مبدل به کلان شهر نشده ، کوچک تر هم می شود.
از طنز دردناک قضیه که مرکز استان فرودگاه ندارد و تنها فرودگاه مطرح استان به شهر نوپا و نوزاد گونه میاندرود انتقال یافت که بگذریم ، استدلال کلان شهر و مزایای کلان شهر چه هست و چه امکانات و بودجه ای به آن تخصیص می یابد ، پذیرفته نشد و رای به احساسات مردمی داده شد که چندان مبنای علمی ندارد و شاید ردپای کس یا کسانی را نیز در این قضیه دید که به امید2 رای ناقابل و شاید واقعاً قابل و ایضاً موارد دیگری که به بازی کودکانه یا همان سیاست از نوع صیاثت – شبیه است ، رای به چنین تصمیمی دادند.
دیر یا زود مردم بندپی بابل هم که سودای استقلال دارند و ایضاً قصبات دیگر که گویی تا مغز استخوان زیر نفوذ استعمار هستند و تقلای استقلال در شعرهای نسروده جوانان پر شور این جا و آنجا نمایان است ، زمزمه های خود را تبدیل به فریاد خواهند کرد!
اگر نگارنده فواید این استقلال و این جدایی هاي عجیب و بی بنیه و خالی از استدلال علمی و منطقی را نمی داند ، چندان مقصر نیست؛ آتش بیاران معرکه و بانیان این استقلال ها ، هرگز استدلال نیاورند که چرا ؟ فواید این جدایی ها در چیست و چه چیزی عاید مردم آن مناطق می شود ؟
به این عدم ارائه استدلال می توان سکوت وحشتناک مسئولان تصمیم گیر و ارشد استان را نیز به آن اضافه کرد که تو گویی هیچ اتفاقی نیفیاده و یا نخواهد افتاد!
اگر بگوئیم انگاری خودشان نمی دانند که دلیل چیست و باری به هر جهت با اندکی فشار سیاسی- و اضافه کنید به آن اغراض خاص سیاسی – تصمیم می گیرند بیراه نگفتم. غیر از این اگر هست ، چرا عکس العملی نشان داده نمی شود ؟ یا نه ، تمام حواس شان به تلویزیون هست که ببیند آیا لهجه یک مازندرانی در یک برنامه استفاده شده یا نه و تحقیق و تفحص نمایند که آیا در استفاده از آن لهجه ، تمسخری مشهود هست یا نه و اگر خدای نکرده ، به اشتباه چنین تصوری نمایند آه از نهادشان بلند شود و داد و فریاد راه بیندازند و به جای حفظ امنیت استان ، مردم را با پیامک های تحریک کننده دعوت برحضور در خیابان ها بکنند و غافل از اینکه اگر خونی از دماغ کسی جاری شود و بخواهند سوء استفاده گران از این وضعیت سوء استفاده کنند و امنیت اجتماعی به خطر بیفتد ، چه کسی باید پاسخگو باشد؟! و هیاهو راه بیندازند برای هیچ و هم خود را به درد سر بیندازند و هم دیگران را.
در این سکوت و حرکات کاملاً اشتباه آقایان ، خبر می رسد که قرار است میانکاله نیز از مازندران جدا شود . خُب مبارک است . دیر یا زود این اتفاق می افتد.
مطمئن باشید.مگر آقایان در مقابل این اتفاقاتی که افتاد حرفی زدند و موضع گیری کردند و با جدیت مقابله کردند و یا تن به هر خواسته ای هر چند غیر علمی دادند ؟
مگر فیروزکوه و گدوگ از استان جدا شد ، امامزاده هاشم (ع) از استان جدا شد ، کسی حرفی زد ؟ اگر فردا و پس فردا ، تا سرحدات آمل به تهران ملحق شود کسی قادر به ایستادگی هست یا اصلاً این چیزها برای آقایان مهم نیست و به آینده سیاسی خود فکر می کنند و به اینکه از اینجایی که هستند به کجا بپرند و چه چیزی را پله قراردهندو برای بالا رفتن از نعش چه کسی یا چه چیزی نردبان ترقی بسازند! ؟
سرگرم شدن به بحث و جدل های بی اساس ، مهر ه چینی آدم ها ، هر چیز قد کوتاه و کوتوله و سپردن مسئولیت های بسیار سنگین تر از وزن شان به آنها ، بدون توجه به مطالبات به حق مردمی که ولی نعمت شان هستند و آنها فقط در شعار خود را نوکرشان می دانند و فاخرانه پشت این جمله ریاکارانه ، اربابی می کنند ، باعث هرج و مرج و به وجود آمدن چنین اتفاقاتی شده که که قطعاً در چهارچوب همان صیاثت(سیاست ) قرار می گیرد؟
کافیست همین امرز بحثی نظری مطرح شود که مطابق میل و سلیقه آقایان نباشد و با نظرگاه سیاسی شان در تعارض باشد ، آن وقت ده ها قلم روی کاغذ سُر می خورد و صفحه ها سیاه می شود و ساعت ها از تریبون های مختلف و جلسات و متینگ ها ، سخن- که بیشتر حرف هست-به هوا می رود، بدون هیچ دستاوردی و هیاهوی بسار برای هیچ ، اما اگر قرار باشد جوي کوچک آبی احداث شود برای رفع مشکل عملی مردم ، یک عدد بیل هم هوا نمی رود و حتی زمزمه های ناچیز و در گوشی هم به میان نمی آید ...
امروز میانکاله قربانی سهل انگاری مسئولین ارشد استانی است، آن گونه که دیروز با سکوت و سهل انگاری اسلاف این آقایان ، این استان سر سبزمثل جگر ذلیخا پاره پاره شد .
چه چیز مدیریت ، هوش آدم را می برد که به جای ترنج ، انگشتان دست باتیغ سهل انگاری بریده می شود، گزینه مجهول این معادله است .
ايميل نويسنده: (marf.aski@yahoo.com)