چهارشنبه 26 مرداد 1390-0:19
من عکس مي گيرم،پس هستم
زمان ارتحال امام فکر میکنم که باز هم بهترین عکسها را گرفتم/در طول این ۸ سال جبهه بودم.یک هفته میرفتم و یک هفته برمیگشتم/8 سال در جبهه بودم اما یک روز سابقه جبهه برایم رد نشده است/تنها کسی که از امام و عکاسان ایران عکس گرفته من بودم/عکس امام روي اسکناس هزارتوماني را من گرفتم.(علي کاوه-عکاس برجسته کشور-در يک نما؛تنظيم از:عليرضا عزيزکمالي-آمل)
مراسم روز خبرنگار بود.توي سالن نشسته بودم و ديدم فردي با ریش پروفسوری به همراه نوجواني وارد شد. نشناختمش.او را معرفي کردند:علي کاوه،عکاس برجسته کشور.بوسیدمش و خوش آمد گفتم. باهم نشستیم و به گفتگو پرداختيم.خبرگزاري ايسنا پيش تر با اين عکاس برجسته آملي مصاحبه کرده است.
در آن مصاحبه آمده:کاوه چهارم مهر ۱۳۲۵ در روستای “وازیک” -میان آمل و محمودآباد- چشم به جهان گشود و سال ۱۳۳۲ بود که برای کار به پایتخت آمد.
در هفت سالگی کارهای متفرقه از جمله خیاطی می کرد.خودش مي گويد:" به خاطر اینکه کوچک بودم و هر روز برای آوردن چای از خیابان رد میشدم، استادکارم تصمیم گرفت از این خطر روزانه بگذرد و من را شاگرد عکاسخانهای کند که در طرف مقابل خیابان بود."
کاوه آن شب گفت:برای نخستین بار در همان هفت سالگی بود که با دنیای عکس، در عکاسخانهای در میدان امام حسین (ع) آشنا شدم. صاحب مغازه کسی نبود جز (حاج) اسماعیل زرافشان؛ همو که نه تنها او را عکاس کرد، راهبر کاوه برای ورود به عرصه رسانه بود.
علي كاوه عكاس دوران انقلاب، عكسهاي بسياري از دوران انقلاب و امام خميني (ره) گرفته است كه يكي از معروف ترين عكسهاي او عكسي است كه روي اسكناس هزار توماني چاپ شده و هميشه همراه همه است.
او از سال 1340 همكاري خود را با مطبوعات آغاز كرد. در سال 1347 در موسسه اطلاعات مشغول بهكار شد و تا سال 1354 براي مجله دنياي ورزش عكاسي كرد، در همين سال به استخدام تلويزيون درآمد و تا سال 1374 كه بازنشسته شد در گروههاي توليد، سياسي و جنگ فعاليت داشت.
او خاطرات زيبايي در عرصه های ورزشی و بین المللی دارد. از خواستم به بیان خاطراتش بپردازد.
کاوه گفت:بهمن 57 همه جا اعتصاب بود. عکسها را به تلویزیون تحویل دادم، چون اعتقاد داشتم کارمند رادیو تلویزیون هستم. هنوز انقلاب به پیروزی نرسیده بود که کارت جمهوری اسلامی داشتم. همان کارتی که پسر آقای طالقانی به من داد. در روز ورود امام یک گروهی تشکیل شده بود که تقسیم میکرد کدام خبرنگار و عکاس به فرودگاه برود و کدام خبرنگار و عکاس به بهشت زهرا. برای ما هم کارت صادر کردند به نام جمهوری اسلامی و من را فرستادند بهشت زهرا.
عکسهای خیلی خوبی آن روز در بهشتزهرا گرفتم. آن لحظهای که امام گفت:"من تو دهن این دولت میزنم"عکس گرفتم.همه آنها الان در آرشیو تلویزیون است.
او ادامه داد: زمان ارتحال امام فکر میکنم که باز هم بهترین عکسها را گرفتم. آن عکس قاب شکستهای که تصویر امام در آن قرار دارد و چندین دست در حال کشیدن آن است را من گرفته بودم که خیلی معروف بود.
استاد مي گفت:در جبهه پیرمردی را دیدم که در بخش جنگهای نامنظم بود. همان اوایل جنگ بود و هنوز سپاه تشکیل نشده بود. من به آن پیرمرد گفتم: آخه پیری، تو به درد جبهه میخوری که آمدی اینجا؟ به من گفت باشه بعدا حالت رو میگیرم!
ساعت ۴ صبح از خواب بیدار شدم و میخواستم از آن منطقه بروم؛ دیدم آن پیرمرد دیگهای غذا را میشوید. این صحنه را که دیدم حسابی ناراحت شدم که چرا آن حرف را به او زده بودم. رفتم و دست و پایش را بوسیدم و از او معذرتخواهی کردم. او گفت من نمیتوانم بجنگم، اما حداقل دیگ که میتوانم بشویم.
واقعا در جبهه به صحنههای قشنگی برمیخوردیم. مثلا دروازهبان تیم فوتبال خرمشهر را در جبهه دیدم که اگر حواسش به من نبود، من با رگبار عراقیها به دیوار دوخته شده بودم.
کاوه ادامه داد:من در طول این ۸ سال جبهه بودم. یک هفته میرفتم و یک هفته برمیگشتم. سعی میکردم در جنگ عکسهایی را بگیرم که نشانه پیروزی ما باشد. از سربازان میخواستم که اسلحههایشان را بالا ببرند یا پرچم را بالا ببرند که با صحبتهای گوینده تلویزیون همخوانی داشته باشد.
و در ادامه خاطره ديگري تعريف کرد:یادش بخیر... یک روز در فاو از یک سرباز خواستم که شلیک کند و برگردد. ۸ بار او این کار را تکرار کرد تا آن چیزی را که می خواستم گرفتم و ۱۰ ـ ۱۵ سال از این عکس برای آزادسازی خرمشهر در بنرها استفاده شد.
علي کاوه عاشق است؛"من عاشق کشورم هستم. عاشق وطنم هستم و ۸ سال در جنگ عکس گرفتم. دو تا دیپلم جنگ دارم، ولی در پرونده استخدامیام در صداوسیما یک روز حضور در جبهه ندارم. یعنی اینکه ۸ سال جبهه عکاسی کردم و اکنون ۱۰ هزار نگاتیو در آرشیو صداوسیما دارم، اما یک روز سابقه جبهه برایم رد نشده است."
استاد مي گويد: آن دوره کارمند واحد سیاسی خبر صداوسیما بودم. همه این خاطرات باعث شده که خجالتی نداشته باشم، چرا که در جنگ من هم شریک بودم. در طول این ۸ سال چیزی در حدود ۸ هزار فریم عکس گرفتم و همه را به آرشیو تلویزیون تحویل دادم. از این کار پشیمان هم نیستم، اما ای کاش حداقل از این عکسهای که تحویل دادهام یک عکس هم برای خودم نگه میداشتم فکر میکنم که این حقم بود که این کار را بکنم.
او ادامه داد:عکس های خیلی خوبی از امام دارم. یک بار وارد اتاق ایشان شدم و تنهایی از ايشان عکس گرفتم. حتی آن روز سردبیرم را که نامه من را نوشته بود، داخل اتاق راه ندادند. فقط من را راه دادند که عکاس بودم. وارد اتاق شدم. امام آن سر اتاق نشسته بود و من طرف دیگر. دو زانو نشستم و شروع کردم به عکس انداختن. به این فکر بودم اگر یک دفعه بروم جلو و عکس بگیرم، چند فریم عکس میگیرم و از اتاق بیرونم میکنند؛ بنابراین تصمیم گرفتم از همان ابتدای اتاق چند فریم عکس بگیرم، کمی جلوتر بروم و دوباره عکس بگیرم. این کار را کردم تا همه ۳۶ فریم را در آن اتاق گرفتم. وقتی فیلمهایم تمام شد، به یک متری صورت امام رسیده بودم. آن جا خواستم فیلم عوض کنم که دیگر نگذاشتند و از اتاق بیرونم کردند.
مي گويد: یک خاطره دیگرم از امام این بود که من و چند عکاس دیگر در منزل ایشان از امام در حالی که یک عرقچین به سر داشتند عکس میگرفتیم. برای عکاسان روزنامه چندان مهم نبود که عمامه سر امام نباشد، اما برای من که قرار بود عکس در تلویزیون منتشر شود، مهم بود که ایشان عمامه داشته باشند.
به حاج احمد آقا گفتم: این عکسهایی که من دارم، یکی به درد نمیخورد؛ گفت: چرا؟ گفتم: باید امام عمامه داشته باشد. حاج احمد آقا رفت خدمت امام و گفت: عکس با عمامه میخواهند. امام هم با اخم گفت نمیشود، اما همان عکسهای من باز هم منتشر شد و در کنار شعر معروف ایشان-من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم-چاپ شد.
استاد مي گويد: تنها کسی که از امام و عکاسان ایران عکس گرفته من بودم. هیچ کس این عکس را در ایران ندارد. ما ۹ عکاس بودیم که رفته بودیم از امام عکس بگیریم. خرداد سال ۱۳۶۱ بود.امام آمد در حیاط نشست و من همان روز یکی از معروفترین عکسهای امام را گرفتم که از آن عکس برای طراحی روی پول استفاده شد و همه طرحهای امام روی پول از همان عکس گرفته شد. بعد هم عکاسها جمع شدند و ۸ فریم عکس از عکاسها و امام گرفتم.
و علي کاوه آرزوهاي خود را در پايان اين گونه بيان مي کند: من از این ۵۰ سال راضیام و اگر دوباره برگردم، همین کار را انجام میدهم. شاید البته کشاورزی هم بکنم اکنون هم اگر یک مقدار سرم خلوت شود، دوست دارم هفته سه روز برم شمال کار کشاورزی بکنم. یک زمین در شمال دارم که در آن برنج می کارند.