سه شنبه 25 بهمن 1390-7:40
پس از زندگي/موسي خان اشرفي درگذشت
مرحوم موسي خان اشرفي-نیکوکار بزرگ بهشهری- فرزند اشرف الملك، حاكم و رئيس توپچيان اشرف و سرحددار ميانكاله در عصر قاجاري بود و علي رغم اينكه بخش فراواني از اراضي و تيولي اين خاندان در عصر پهلوي اول توسط رضا شاه مصادره شد، با جسارت و نامه نگاري والده اش - بانوي اشرف – توانستند بخشي از اموال خود را بازپس بگیرند.
مازندنومه،محمد عظيمي:مهندس موسي اشرفي از بازماندگان خاندان بزرگ اشرفي و از بزرگ ترين خيّران و دلسوزان شهرستان بهشهر، دارفاني را وداع گفت.
اين مرد نیکوکار جهت ساخت و تجهيز تصفيه خانه ي آب آشامیدنی شهري، مدارس، مساجد، كتابخانه عمومي، دانشگاه ها، مركز انتقال خون، بيمارستان، جاده و خدمات فرهنگي و عمراني در شهرستان بهشهر از بذل زمين و هزينه هاي ساخت آن دريغ ننمود و فارغ التحصيلان اعم از مهندسان و پزشکان و... در اين شهر مديون كمك هاي ماهيانه و بدون وقفه ي او هستند.
موسي خان اشرفي فرزند اشرف الملك، حاكم و رئيس توپچيان اشرف و سرحددار ميانكاله در عصر قاجاري بود و علي رغم اينكه بخش فراواني از اراضي و تيولي اين خاندان در عصر پهلوي اول توسط رضا شاه مصادره شد، با جسارت و نامه نگاري والده اش - بانوي اشرف – توانستند بخشي از اموال خود را بازپس گرفته و به رونق كشاورزي در منطقه همت گمارند.
اين مرد بزرگ و مهربان بسياري از اراضي خود را وقف ائمه اطهار بالاخص حضرت سيدالشهدا (ع) و امام رضا (ع) کرد و در ايام محّرم،باني اطعام يكي از بزرگ ترين مساجد بهشهر بود.
آثار و خدمات برجاي مانده از اين مرد وارسته فراوان است و بي شك بخشي از كمك رساني او درگذر ايام آشكار خواهد شد.
*موسی خان در خاطرات احمد توکلی
به گزارش مازندنومه،در کتاب خاطرات سیاسی احمد توکلی-نماینده کنونی مردم تهران در مجلس-که زاده بهشهر است-از کمک موسی خان اشرفی به او برای ساخت کتابخانه اشاره شده است.در بخشی از این خاطرات که به سال 1349 برمی گردد،آمده:
"تابستان آن سال از دخترخاله ام آزمایشی به عمل آوردم. من و برادرش یک کلاس تقویتی راه انداختیم به نام "انجمن جوانان مسلمان" و کتابخانه کوچکی داشت که در مغازه آقای بنی کاظمی بود. تصمیم گرفتیم این کتابخانه را به یک سالن منتقل کنیم. من و آقای علمدار برای جمع کردن کمی پول به راه افتادیم. آقای محمدرضا هاشم زاده، یکی از معلمین شهر نیز به ما پیوست.
یادم هست که به پدر آقای هاشم زاده برخوردیم- خدا رحمتش کند!- او کارگر بود. وقتی فهمید که ما قصد انجام چنین کاری را داریم، دست به جیب برد و یک تومان درآورد و به من داد. یک تومان برای او خیلی زیاد بود. من از او سپاسگزار شدم، چون با همان یک تومان می توانستیم یک کتاب کوچک جیبی بخریم... پس از آن به تشویق بعضی ها پیش نماینده شهر در مجلس شورای ملی رفتیم. او خان زاده ای بود به نام "موسی خان اشرفی"، مهندس کشاورزی هم بود و برای خودش بروبیایی داشت.
او بالای تپه ای، در قطعه ای از زمین های قوام، (که از املاک شاه عباسی و قابل تملک نبود) خانه ویلایی قشنگی ساخته بود. برای دیدن او به خانه اش رفتیم. او پنجاه تومان کمک کرد...