سه شنبه 29 فروردين 1391-1:39

از اینجا میری یا بگم بیان ببرنت!

چند نکته در حاشیه سفر رییس جمهوری به مازندران؛نمی دانم تا چه وقت قرار است در خصوص یک موضوع، در آن واحد،چند تصمیم گرفته شود. این گونه می شود که سئوال از رئیس جمهوری می پرسم اما رکوردری به همراه ندارم تا صحبت هایش را ضبط کنم و حال از بیم تکذیب نهاد ریاست جمهوری قادر به انتشار پاسخ احمدی نژاد به پرسشم نیستم!


مازندنومه،کلثوم فلاحی:محمود احمدی نژاد صبح دوشنبه برای کلنگ زنی پروژه خط انتقال آب دریای خزر به مناطق مرکزی کشور، به مازندران سفر کرد.این روزها از ما بسیار می پرسند که چرا نظرمان را درباره اصل موضوع(انتقال آب از مازندران به استان های دیگر) چیزی نمی نویسیم.

واقعیت این است که ما بنا به دلایل مدیریتی و اعتباری،چندان به اجرایی شدن این طرح امیدوار نیستیم و آن را سنگ بزرگ نزدن می پنداریم؛همان طور که احمدی نژاد در سخنرانی خود از خدا خواست اعتبار کار را تخصیص دهد!بنابراین موضعی در قبال اصل قضیه نمی گیریم و فقط چند نکته را به عرض می رسانیم.

احمدی نژاد دقایقی پس از ساعت 9 وارد محل سخنرانی شد. محل سخنرانی او بسیار گرم بود. استاندار سمنان هم از میهمانان مراسم بود.

محل کلنگ زنی این پروژه ساحل گهرباران بود. در محل پروژه، دستور بر این بود که خبرنگاران تلفن همراه خود را تحویل دهند که خبرنگاران به این موضوع اعتراض کردند. خبرنگاران مرد اجازه یافتند با تلفن همراه از در ورودی پروژه داخل شوند اما برای ورود خبرنگارهای زن، نیروی بازرسی بدنی بانوان را در نظر نگرفته بودند که این موضوع باعث معطلی نیم ساعته بانوان خبرنگاران شد.

پس از بازرسی بدنی بانوان، دستور عوض شد و خبرنگاران زن نتوانستند تلفن همراه و رکوردر را با خود به محل سخنرانی رئیس جمهوری ببرند.

عبور از حلقه محافظان رئیس جمهوری سئوال از او کار ساده ای نیست ، منظور اصل سئوال پرسیدن نیست ، بلکه عبور از حلقه محافظان و رساندن خود به شخص رئیس جمهوری ،سخت است.

محافظان احمدی نژاد دوست نداشتند که از رئیس جمهوری سئوال بپرسم، گویا وکالت تام الاختیار رئیس دولت را بر عهده دارند.

محافظ به من می گوید: « از اینجا میری یا بگم بیان ببرنت»! توجهی به صحبت های محافظ ندارم، او وظیفه ای دارد و من هم.

از این حلقه سرسخت که با الفاظ و رفتار می خواهند مانع حضورت باشند، عبور کردم. رئیس جمهوری را صدا زدم و سئوالم را پرسیدم.درباره دلایل عدم حضورش در جلسه تشخیص مصلحت نظام سئوال کردم اما مثل نمایندگان استیضاح کننده سرکارم گذاشت و پاسخ درست و درمانی نداد.

از احمدی نژاد فاصله گرفتم، همان محافظ که مانع حضورم بود، به من گفت« بالاخره کار خودتو کردی؟ دفعه بعد نمی ذارمت بیای» باز هم با همان خونسردی شانه ای بالا انداختم و گفتم نذار.

سوالم را پرسیده ام و دیگر جای بحث با محافظ ناکام نیست ، محافظی که نتوانست مانع از انجام وظیفه ام شود.

کار محافظ ، مانع شدن از دسترسی من به رئیس جمهوری بود و هدف من پرسیدن سوال از احمدی نژاد؛ محافظ نتوانست به وظیفه خود عمل کند و تنها می توانم به رئیس جمهوری پیشنهاد کنم نسبت به ادامه کار این محافظ ، تجدید نظر کند.

پنج سفر احمدی نژاد به مازندران را در خاطر دارم و در تمامی این سفرها، بانوان خبرنگار همواره باید صبر کنند تا آقایان برای بازرسی بدنی چاره ای بیندیشند و نیرویی بیاورند.

نمی دانم مشکل از یاران دولت در استان است و یا از محافظان وی در مرکز که با وجود تکرار چندباره این سفرها هرگز فکر نکرده اند که مازندران خبرنگار زن دارد!

امروز هم منتظر شدیم تا یک نیروی زن برای بازرسی بدنی به محل پروژه برسد. همکاران مرد، با تلفن همراه به محل سخنرانی احمدی نژاد رفتند، اما نوبت به ما که رسید دستور متفاوت شد و فرصت برابر ارسال خبر ، از خبرنگاران زن گرفته شد.

نمی دانم تا چه وقت قرار است در خصوص یک موضوع، در آن واحد،چند تصمیم گرفته شود. این گونه می شود که سئوال از رئیس جمهوری می پرسم اما رکوردری به همراه ندارم تا صحبت هایش را ضبط کنم و حال از بیم تکذیب نهاد ریاست جمهوری قادر به انتشار پاسخ احمدی نژاد به پرسشم نیستم! سوال و جواب دفن می شود. امید هم ندارم در سفر چهارم رئیس جمهوری به مازندران، تدابیر از پیش تعیین شده ای برای بازرسی بدنی و ورود خبرنگاران زن داشته باشند.