جمعه 19 آبان 1391-11:38
از نفوذ قاشق چنگال تا بازيافت صنعت در ادبيات مدرن ايران
به مناسبت زادروز نيما يوشيج،پدر شعر نوين ايران
مازندنومه،احسان مهدیان:پيش بيني اينكه يك انقلاب و يا دگرديسي در هنر و ادبيات چگونه اتفاق خواهد افتاد ؛ با سِحر و جادو يا فرضيه هاي محال ، ممكن نيست اما بيان و بررسي و بازگشايي پرونده اي كه هر بار با يك تحول، مجددا در دستور كار قرار مي گيرد امري دست يافتني و معقول است.
" نيما " از مقوله هايي است كه حتي مدعيان عبور از نيما هم ذخيره هاي نوشتاري او را كه خصلت نوانديشي وتغيير پذيري در شعر است از مولفه هاي رويكرد بعد از او مي دانند چرا كه نوعي آلرژي نسبت به امر كليشه اي در نسل بعد از خود به جاي گذاشت كه هنوز هم از مولفه هاي تفكيك ناپذير شعر امروز تلقي مي گردد .
مصرف زدگي الگوي مدرنيسم ادبي
جامعه در دوران گذار بيش از آنكه نياز به محصول داشته باشد نياز به ابزار رشد دارد،چرا كه امر فراواني او را ازتوليد بازمي دارد وهمين مسئله ي به ظاهر كوچك اما كليدي دوران مدرنيسم را در ايران به صورت باژگون بروز داد و نتيجه اين شد كه مدرنيسم از طريق قاشق چنگال در جامعه اي ايراني تجدد خواه وارد و هيجان مصرف را به اوج رسانيد.
شيوع مصرف به سرعت در اقشار منورالفكر به عنوان نوعي تجدد خواهي به دليل خستگي مفرط از تكرار و كليشه ، باعث توليد " نياز" در موازات مصرف شد كه گرايش به سمت نو گرايي پوشاك و آرايش و مكتب هاي نو گراي غربي و بدبيني مطلق به پديده هاي غير شهري و دريك جمع بندي به اختصار ، شرايط را براي نفي مولفه هاي سنت به طور عام و جايگزيني مدرنيسم را به طور جدي پديد آورد .
بديهي است كه توليد باعث اجماع و مصرف به گونه ي خيره كننده اي تفرد مي آورد . احتمالا بد نيست مطلبي را در اينجا متذكر شوم شايد به ياداوري نوعي فروپاشي كمك كند :
كمتراز يك قرن است كه آشنايي با مدرنيسم پيداشد، يعني روزي كه به آن دست داديم و به هم معرفي شديم تا كنون به 100 سال نمي رسد و پيش از آن زندگي روال طبيعي و البته كمتر تغيير پذير ادامه داشت اگر چه نمي توان كتمان كرد كه با افزايش جمعيت زمين هاي كشاورزي كم تر و به قطعات كوچك تر تقسيم شدند و ديگر زنده نگاه داشتن شغل اجدادي و پدران ، كفاف زندگي نوادگان را نمي كرد و ....
نياز به يك اتفاق و يا بهتر بگويم يك ظرفيت جديد به شدت احساس مي شد و به همين دليل است كه شيوع آن به سرعت خيره كننده اي فراگير شد و البته همچنان تقابل سنت و مدرنيته در موازات تغييرات مشهود وجود داشت .
" در بحث خاستگاه مدرنيسم تقابلي وجود دارد بين سنت گرايي و مدرنيسم!.... اين خاستگاه هم خاستگاهي است كه غربي ها طراحي كردند . چه بسا ما سنت گرايي را به اين تعبير كه غربي ها بيان كردند قبول نكنيم ويك مدل ديگر از سنت گرايي و همينطور از نوگرايي بخواهيم بيان كنيم "(اسلام،مدرنيسم و سنت گرايي، ابراهيمي عبدالجواد،انتشارات دارالعلم 1386 ص 136)
در اين بخش نه قصد تاريخ نگاري دارم و نه ذكر سنوات ، تنها به مقصود فراهم كردن ذهن خواننده براي تعامل بهتر مطرح مي شود .
پيش از اين كار جمعي ، سكونت جمعي ، تغذيه يكسان و جمعي، يك تابو و ارزش بود و حتي خياط و دوزنده لباس و نيازهاي پوشاك و خواب نيز توسط دوزنده اي سيار در مدت زماني كه در محل زندگي يك خانواده مستقر مي شد بر حسب احتياج تهيه و ترميم مي شد و البته در زمان به خصوصي همه مردان و زنان خانه جمع و يكجا در مجمعي بزرگ گردآمده ( در ميهماني ها و همين طور وليمه دهي هم معمول بود ) و دور هم به رفع نياز تغذيه اي مي پرداختند،ليكن ورود قاشق چنگال اين جمع را متاثر كرد و به شدت و سرعت در ميان اقشار مختلف علاقه مند پيدا كرد؛به گونه اي كه امروز تغييرات شگرفي را مي بينيم اگر در آن روزگار نوع غذا يكي بود فقط مجمع مسي جاي خود را به قاشق چنگال و بشقاب اختصاصي سپرد امروزه مي توان به وضوع تغييرا ذائقه را در مصرف چند نوع غذا بر روي يك ميز مشاهده كرد .
به مرور تابوي اشتراكي به ميل و ذائقه و پسند افراد تغيير يافت و شكست و در اركان ديگر نيز مانند محل سكونت و حتي انتخاب محيط ديگر براي زندگي نيز نيز تداوم يافت و آنچه در دوران زندگي روستايي و دوره كشاورزي دستاورد بسيار مهمي تلقي مي شد بدين ترتيب فرو ريخت؛به نحوي كه امروزه ظاهرا همگي از اين تحول راضي هستند و شكايتي هم شنيده يا خوانده نمي شود اگرچه مقاومت هايي در روزگار نخست پديدار گرديد اما به مرور هضم شد .
آنچه باعث عقب ماندگي شد همه اش مربوط به اين گونه تحولات نبود بلكه برتري خاصي بود كه به مصرف به جاي توليد داده اند و همين امر موجب فراواني و تكثر مواد وارداتي و يا شبيه سازي داخلي و افزودن معضلات و پيامدهايي نظير تخريب شرايط زندگي اجتماعي آلودگي صوتي ، آلودگي آب و هوا ، ويراني مناظر و جنگل ها و مراتع و مختل كردن شرايط و مناسبات معمول با ايجاد تاسيسات و كارخانجات و تردد و ترافيك عظيم اتومبيل ها و در واقع فروپاشي زندگي ساده و كم تجمل و حفظ ساختار طبيعت با همه ي اجزاء آن را رقم زد . و...
" چون زير ساخت هاي اضافي مورد نياز ، مخارج اضافي ناشي از مصرف بنزين، مخارج مراقبت از مجروحان حوادث رانندگي و غيره همگي مصرف به حساب مي آيند . آيا شكوفايي صنايع آب معدني كه از نشانه هاي واقعي فراواني به شمار مي رود عمدتا نتيجه كيفيت نامطلوب آب شهري و جبران آن نبوده است ؟ ( ژان بودريار. .ايزدي پيروز " جامعه مصرفي اسطوره ها و ساختارها " . نشرثالث1389 )
بقاياي ادبيات بومي در كوهستان يوش
ادبيات نيز دستخوش چنين تحولي شد يعني نوع ادبي و نوع شعري كه مورد قبول جمع بود، به طور ناگهاني متفاوت نويسي و ترغيب به ايجاد اشكال گوناگون تحت تاثير مكاتب قرن بيستم شكل جدي گرفت مخصوصا معماري و نقاشي را متحول كرد و با ورود سينما اين وضعيت تا عمق مردم كوچه و بازار رسوخ کرد.
مانده بود ادبيات ، كه شخصيت هايي در اين دوره ( بيشتر دوران مشروطه است ) خودي نشان دادند اما پديده مدرن شدگي در نيما متفاوت بود.
اين تفاوت ها با گذشت زمان بيشتر خود را نشان دادند چون بن مايه هاي روستايي و كوهستاني را بنا به هر دليل بر اندوخته هاي تجربي و مطالعاتي خود افزود و در واقع به ظرفيت تازه اي در كشاكش مدرنيسم و سنت دست يافت كه هم پشتوانه تئوريك داشت و هم تلفيقي از طبيعت و شگرد زندگي كوهستاني و غير شهري و دور از ابزار مدرن و حتي صنعتي شدگي را با زيبايي به نمايش گذاشت .
اكنون ارتباط بين تحولات جوامع مصرفي با ادبيات نيز چندان منطق تاريكي ندارد چرا كه نمي توان از طبيعت امروز سخن گفت و به رودخانه و كوه و دريا و سرسبزي درختان و يا بقاياي موجودات ... اشاره نمود اما نمي توان آلودگي هوا و رودخانه ها و انباشت زباله ، وجود صداهاي گوش خراش و حتي كار شيفتي در كارخانجات را كه نرم طبيعي زندگي را دستخوش نوعي ويراني مي كند ناديده گرفت.
طبيعت امروز با وجود آسفالت و زباله و اندك بقاياي طبيعت گذشته قابل تعريف هستند و بطور مجزا امكان بروز ندارند مگر يك نگاه كاملا ايده آليستي غير واقع بينانه بخواهد بر همه ي آنچه كه مصرف گرايي بر ما آورده پنهان كند .
انسان امروز عليرغم آنچه در باره نزديكي و دهكده شدن و رويدادهاي مجازي گفته مي شود به شدت تنهاست و اين تنهايي را مگر به ژست همگرايي بپوشاند و گرنه هر نوع قرائت واقع بينانه و خوانش علمي و دقيق آثار و متون و اشعار نشان از تنهايي و به شدت تنهايي انسان معاصر دارد .آنطور كه به گوشي هاي همراه خود التماس مي كنند و آنطور كه به كامپيوترهاي كوچك خود متصل هستند آنطور كه در سفرها فراوانيست يعني نمي خواهد بپذيرد تنها و منزويست در بين اين فراواني ، اصولا انسان ديده نمي شود . جامعه به چيزهاي ديگري چسبيده است وفور و فراواني موجب ايجاد نياز شديد شد به همين دليل امر ماندگاري ها نيز فقط يك آرزوي بعيد شده است .
آنچه امروز به عنوان زيست بوم در نظر داريم نه تنها در نوشتار و شعر نيما بلكه در بقاياي زندگي او در كوهستان يوش هم مشهود است .نوع زيست نيما در شرايط فعلي فقط مي تواند ژست باشد و اينگونه تحولات بر نرم طبيعي زندگي ، و شعر غلبه كرد .
ماندگاري ، توهم ، يا واقعيت پنهان
فراوان شنيده ايم كه با اشاره به معدود شاعران كلاسيك و نامدار ايراني ، گفته اند شعر بايد به گونه اي سروده شود كه " ماندگار " باشد اما تشخيص اين ماندگاري را همين حال و در اكنون مي خواهد بداند و هيچ راهكار مناسبي هم ندارد چون به مصرف او نمي آيد ، پيش فرض دارد كه در آينده نيز نمي ماند!
اما حقيقت اين است ، "فرضيه چتر نجات " كه باعث مي شود از ارتفاع به گونه اي سقوط صورت گيرد كه كمترين آسيب وارد شود جاذبه زمين را نفي نخواهد كرد و يا برعكس تضميني نيست بر اينكه اساسا انسان در آينده بر جو زمين غلبه نكند و اصولا سازوكار چنين مناسباتي را اكنون نمي توان سنجه ي مطمئني براي اتفاقات آينده دانست چرا كه در زمان آن نيستيم . و ابزار موجود اصولا به رد اين فرضيه دامن مي زنند و با متر و معيار خود مي سنجند .
ماندگاري يك متن يا يك اثر هنري نيز واجد چنين نگاهي است كه با سازوكار امروزين برآورد ماندگاري يا مرگ يك هنر نمي تواند حمل بر صحت ادعا باشد.
" ... اين قضاوت وقت مي خواهد ، هميشه شاعر درست و حسابي، چيزي از زمان جلوتراست و مردم كه به كارهاي ديگر مشغولند در اين خصوص چيزي از زمان عقب ترند ، شاعر جلو مي رود و مردم لنگان لنگان مي آيند . به كمك هم در مي يابند و راه را پرسيده به سرمنزل او مي آيند وقتي او نيست و چند نسل گذشته است آسان مي شود اين قضاوت ."( بهمن 1323 نيما يوشيج " درباره هنر و شعر و شاعري" سيروس طاهباز همسايه ها 9 )
بنابر اين توليد و نوآوري پيوند عميقي با نبوغ و هوش سرشار يك شاعر دارد كه نه تنها نياز به تغيير را حس مي كند ترسي هم از بيان و انشاء آن ندارد شعر امروز می تواند واقعیتی قابل تامل برای کسانی باشد که می خواهند به شعر و شاعری در جامعه ایران بپردازند و مدل نوگرايي خود را ارائه دهد و اين از جوهره ي خلاق شاعر ، زبان و نوع روايت يا سيستم سازي هايش مي تواند قابل درك باشد.
تاریخ ادبیات ما، امثال نیما را کم به خود دیده است که به اصطلاح « پدر» جریانی نو باشند. شاعرانی چون رودکی و نیما که هر یک را به نوعی « پدر» شعر می خوانیم بزرگانی هستند که کمتر ظاهر می شوند.
این امر به شرایط تاریخی و مقاطع و دوران حساس جامعه بستگی دارد که نقاط عطف را می سازد. ظهور شعر فارسی را اگر به رودکی نسبت می دهند باید قرن ها می گذشت تا جامعه ایران به دلیل ورود تجدد و مدرنیسم به شعر دیگری می رسید.
تنها گذر از سنت و مواجهه با دنیای جدید بود که باعث ظهور شعر جدید و نوين شد. نیما در چنین شرایطی شعر نوين را همراه با نظريه هاي مرتبط ارائه داد و پدر شعر نوين نام گرفت.
بدیهی است كه گفته مي شود "چنین شرایطی همواره اتفاق نمی افتد و اين بستر هميشه فراهم نيست که شاعری را برای بنیان گذاری شعری جدید نیاز داشته باشد".
درصورتي كه شرايط امروز به گونه ايست كه حتي همين طرز فكر نيز به چالش كشيده مي شود در حالي كه به استناد آنچه در تاريخ ادبيات ايران موجود است منطقي و معقول به نظر مي رسد . بازهم مستنداتي وجود دارد كه به هردو گونه بيان با ترديد نگاه كنيم.
نيما در فرازي از همان (همسايه ها 9 ) مي نويسد:" من از تكرار اين حرف خجالت نمي كشم (شما كارخودتان را بكنيد) بگذاريد آسياب بچرخد و هنگامي كه آب كافي است از بيرون صداي آب هرچه مي خواهد باشد ."
نيما تاكيد برپيگيري شعر توسط شاعر دارد و منظر قضاوت نمي نشيند كه در حال يا آينده در باره اش چه خواهند گفت اصولا جريان شعر را بر محور توليد مي بيند و اين از چشمه ي جوشان خلاقيت هاي خودِ او مي تواند نشات گرفته باشد.
عجيب است كه نوع قضاوت ها و سوال ها و حتي نقدها در باره شعرهاي پيشرو هنوز هم ( بعد از گذشت چندين دهه ) همچنان خصوصيت هاي يكساني با زمان نيما دارد يعني مولفه هايي چون عدم پذيرش مردم و يا عدم ماندگاري شعر و شاعر و ... پيش فرض ها هنوز هم همان پيش فرض هاي سنتي آن زمان است در حاليكه طي دوره هاي بعد از نيما اشكال مختلف شعري تجربه شد و حيات گرفت بعضا هنوزهم خواننده دارد و در مواردي دست به تغيير و تكامل زد و يا بنيادا به دليل شرايط و متغيرهاي جديد، ايجاد شد.
ولي متاسفانه هنوز هم بايد به سوالاتي نزديك به همين گونه ها پاسخ دهيم در حالي كه گفتمان هاي رايج اصولا گفتمان هاي درون زندگي هستند و شعر جداي از مولفه هاي زيستي تعبير ديگري ندارد و شعر جدي و تكنيكال به توليد شعر و پرداختن به زواياي آن و هم زمان نقش زندگي و زواياي آن مي پردازد و همين است كه بومي گري بيش از همه ي دوره ها در شرايط امروزين اهميت خود را نشان داده است .
" قدرت تكلّم در شاعران دهۀ80 به مراتب با قوّت بيشتري نسبت به نسل هاي گذشته كه غالباً توصيف گرند، مشاهده مي شود و همين امر به ايجاد كمپ هاي گفتماني منجر شده اند و في المثل آن چنان موضوعات را در خود حل كرد كه خود به موضوع اصلي شعر بدل شد و همين امر حركت به لبۀ تيغ است و امكان شقّه شدن دارد و در نتيجه، واجد خصوصيّتي است كه خود زندگي دارد؛ يعني همراهي خطر در موازات حركت.
در شعر دهۀ80، شاهد شكل گيري گفتمان¬ هاي درون نسلي شديم و لذا شعرهايي با نام ها و گرايش های متفاوت، مانند پازل هاي يك جغرافياي پهناور بروز عيني داشت.حداقل نام هايي كه با پيشوند شعر شنيديم و مطرح هستند، از تعداد انگشت هاي دست فراترند كه ممكن است ادّعاي ساده نويسي را هم در بر بگيرد امّا فاكتورهايي وجود دارد كه پيچيده ترين شعرها نيز در همين دوره توليد شدند؛ (میزگرد آسیب شناسی شعر در دهۀ 80 با حضور مزدک پنجه ای ،مجید باریکانی و احسان مهدیان،ماه نامه ی انشا و نویسندگی- شماره ی 22 ،1391مرداد- ویژه ی ساده نویسی )
وقتي شعر چنان شوري دارد كه دست به توليد نحله هاي جديدتر و شگردهاي تازه تر مي زند و يا مدعيان كوچك و بزرگ در آن نفس مي كشند، مهم اين است: شعر و سنت نويسندگي و نگاه شاعرانه متناسب با شرايط زبان ادامه دارد و آن قدر كه اين مسئله داراي اهميت است اشخاص و نام ها اهميتي ندارند كه نگران باشيم نيما تا چه زماني نام و آوازه خواهد داشت و آيا اشعار ما را مي خوانند؟
در همين حال حاضر آن قدر كه اشعار شاعران بعد از نيما كه پيروان پيشنهاد نيما بودند خوانده مي شود آيا از نيما مي خوانيم؟
اما اهميت بنياد افكني نيما همچنان و براي هميشه در ذهن و جان شعر و شاعر باقي است و به همين دليل است كه به اعتقاد من بخش مهمي از كساني كه در مجموعه شعر امروز حضور دارند و اي بسا شعر هم مي نويسند تنها مخاطباني هستند كه به دليل شيفتگي به شعر يك شاعر و يا دو شاعر" همانند سرايي " مي كنند و از خود توليدي ندارند و بخش اقليت توليد گر در اين ميان هستند كه بازهم به قول نيما شايد اكنون وقت خواندن آنها نيست و در آينده بايد آنها را پيدا كرد .
تابوي ماندگاري بايد مي شكست
برگرديم به نيما و بپرسيم شعر نیما چه دارد که مانع ورود آن هنرنمايي بزرگ نوين آميخته با رنگ و فرهنگ كوه و كوهستان به ميان جامعه می شود؟
نیما را پدر شعر نوين می ناميم و همين او را در شعر معاصر با خصوصيات بارز هوش سرشار و نبوغ و خلاقيت و توليد با ديگران متمايز مي كند.
زبان، تکنیک، واژه های به کارگرفته شده و ... در شعر نیما به سرامد بودن آثار او صحه مي گذارد. علاوه بر این تغییر نگاه هستی شناسانه شاعر که نیما در حوزه هاي بحث ابژکتیو و سوبژکتیو به آن می پردازد، باعث رویکرد متفاوت شعر شده است.
در این چارچوب، او نظریه پردازی بزرگي است ( که بیشتر در نامه هایش به آن پرداخته است) و به عنوان جريان ساز شعر نوين ايران نيز شناخته شد و البته شعر نیما ویژگی های منحصر به فرد ي دارد مگر پرداختن عام كه شايد همين امر شعر او را از دسترس طیفي از مخاطبين دور می سازد.
شعر شاگردان نیما ، زبان ، تکنیک، عمق و شاعرانگی شعر نيما يوشيج را ندارد اما توانسته است بخشی از فراورده هاي شعر را براي مخاطبان عام با وضوح نسبي پیش چشم بگذارد. اگر چه شناخت و زيست بيشتر مردم در شرايط مدرن، كمك غير قابل انكاري براي خوانش شعرهاي بعد از نيما داشت اما همين امر نتوانست شعر نيما را به سادگي قابل دسترس كند. به عبارت دیگربايد گفت شعر نیما آن قدر بزرگ است که امکان مراجعه عمومی و فهم جمعی در زمان سرايش از آن سلب می شود.
اما هم اكنون شاعران نو گراي ديگر ممالك را به نيما تشبيه كرده و مي ستايند مثل آدونيس كه به "نيماي شعرعرب" معرفي شده است.
متفاوت نويسي و يا متفاوت گويي در ميان اقشار كم سواد و كم مطالعه به گونه ايست و در ميان جامعه تحصيل كرده و متكي به مطالعه ، به گونه اي ديگر ، پس نمي توان نوع اقبال جماعت به يك شعر و يا شاعر را دليل بر ماندگاري دانست و البته با همين استدلال نمي توان دليل بر پايان يافتگي او دانست.
در پيرامون موضوع «شعر امروز عليه شعر امروز» بحت تازه تري را دنبال كردم و نوشتم به اعتقاد من همان گونه كه اشيا با هر كيفيّتي در طبيعت از بين نمي روند، بلكه تبديل مي شوند در شعر و ادبيّات نيز چنين روندي، لاجرم اتّفاق مي افتد.
شعر مدرنِ شاعران گذشته با هر اندازه تأثيرگذاري و كنش برانگيزي به اين شرايط زماني كه رسيد از كارايي آن به مرور كاسته شد. البتّه از بين نرفت بلكه تبديل شد و تغيير در آن نيز به شكل محسوسي مشاهده مي شود.
اشعار شاعران گذشته اگرچه از لحاظ حسي بر انگيزاننده هستند امّا احتمالاً به لحاظ تكنيكي نسل امروز را تأمين نمي كنند. رويكرد سخت خواني مخاطبين را پاسخ نمي دهد و در نتيجه منتهي به گونه هاي تازه شعر وبه اصطلاح امروزي تر شده است.
" این بازی هولناک دلالتهاست. در دنیای زبان محصور شدهایم، در دنیای دلالتها محبوس شدهایم. دنیایی مدور، چون هر مدلول ما را به مدلولی دیگر هدایت میکند.
شعر انحلال زبان است؛ منظورم این است که در هر شعر حرکت مدور زبان متوقف میشود. در نثر، هر جمله به جملهای دیگر استناد میکند؛ در شعر، هر جمله با جملهی دیگر یکسان است. این مطلب را یاکوبسون خیلی خوب توضیح داده: اشعار مجموعهای از معادلها هستند.
یعنی مجموعهای از استعارهها و کنایهها، مجموعهای از شباهتها. شاعر فقط به این منظور تفاوتها را میبیند که به واسطهی همسانی باطلشان کند. از این طریق، بازی مدور دلالتها قطع میشود." (اکتاویو پاز)
نيما خواني در دهه 1390
نمونه رشد يافته شعر نيما را بايد امروز در بين شعرهايش جُست پيدا كرد و خواند. در جمع ها هم بايد خوانده شود و بايد بعضي رمزگان آن را پيدا و همانگونه كه رمز بودند به يادگار گذاشت!
دليلي ندارد به گشايش آنها، اما بايد راه هاي ورود به آن را براي نسل امروز ترسيم كرد چرا كه ساحت شعر نيما افق شعر چندين دهه بعد از خود را مشخص مي كرد بايد نيما را در دهه 90 شمسي در لابلاي شعرهاي جوانان امروز پيدا كرد و شناساند. نه اينكه تابوي تازه اي بسازيم و ستايش كنيم و ديگر هيچ!