پنجشنبه 2 آذر 1391-18:42
هفتاد و دو تن بودند
چند شعر عاشورایی از رجب افشنگ،شاعر تنکابنی،از مجموعه تازه انتشار یافته"به دادخواهي تو خيمه ميزنم در كربلا"+عکس از مراسم علم گردانی و جمع آوری نذری در ساری.
مازندنومه:رجب افشنگ-شاعر تنکابنی-چهره ای آشنا در شعر معاصر کشور دارد.او از سرآمدان شعر سپید مازندران است که بیشتر آثارش در همین قالب سروه شده است.از رجب افشنگ کتاب های زیر منتشر شده است:
- دوباره فريادي كن: گزيده شعرهاي سال هاي 68 - 74 ، سوره مهر،80 صفحه،رقعي (شوميز) ،1377
-کتیبههای زخمی: سال های68-72،حوزه هنری،68 صفحه،1375
- آتش، مرثيه سرزمين من ، انديشه ظهور ، 64 صفحه - رقعي (شوميز) ،1381
- "حماسه، همين پلاك و خاطره" "گزيده اشعار حماسه و دفاع" ، نسيم حيات ، 132 صفحه ، رقعي (شوميز) ،1384
- كجاي اين حماسه دروغ بود!؟ ، فصل پنجم ، 96 صفحه - رقعي (شوميز) ، 1387
- چقدر شبيه به مرگ است اين سكوت (سالهاي 77 - 82) ، سوره مهر ، 88 صفحه ، رقعي (شوميز)،1387
- نابرادران را ميشناسم ... ، تكا (توسعه كتاب ايران) ، 266 صفحه ، پالتويي (گالينگور) ، 1389
- تا مزار سلمان هراتي ، لمپا ، 48 صفحه - رقعي (شوميز) ، 1390
- آه است و آتش نيست: سروده سالهاي 86 و 87 ، صرير،تجلي مهر ، 80 صفحه - رقعي (شوميز) ،1390
- هوا بوي صفويه ميدهد ، شلفين ، 104 صفحه - رقعي (شوميز) ، 1391
غیر از کتاب"هوا بوی صفویه می دهد"انتشارات شلفین به تازگی اثر دیگري را نیز از افشنگ انتشار داد با نام"به دادخواهي تو خيمه ميزنم در كربلا ".
کتاب حاضر که حاوی شعرهای عاشورایی این شاعر تنکابنی است در 64 صفحه و در قطع رقعي (شوميز)، در 1000 نسخه و به قیمت 20000 ريال به بازار نشر عرضه شده است.
به بهانه تاسوعا و عاشورای حسینی،تعدادی از اشعار کتاب"به دادخواهي تو خيمه ميزنم در كربلا" را پخش می کنیم،با این توضیح که تصاویر لابه لای شعرها مربوط به مراسم علم گردانی و جمع آوری نذری در یکی از محلات ساری است که روز پنج شنبه برگزار شد.
***
هفتاد و دو تن بودند
هفتاد و دو شمشیر
در مصاف با دشمن...
نه
گریه مکن
اینان خون
بر فراز نیزه رفتند و
قرآن خواندند.
دو چشمانش
دو کبوتر
دو مشک آب زلال
در وقت رستاخیز...
تشنگی از خیمه برمی خیزد
عباس اسبش را زین می کند
و به میدان می رود.
...و عاشورا
زنده می شود
با اکبری دیگر
با اصغری دیگر...
جنگ در می گیرد
هزار مختار
برمی خیزد.
به دادخواهی تو
خیمه می زنم
در کربلا
خون من است
که بالا می رود
تا حسین...
شاید در صف زنجیرزنان باشد
یا در رکاب سینه زنانِ
دشت کربلا...
هرچه هست
نامش حسین است.
___________
بیهوده نیست که هر سال
شهیدی از جای برمی خیزد و
راهی کربلا
می شود...
به دادخواهی از خونش
قیام کرده.
اینجا غریبی
حکایت مسلم است
چراغ خانه خاموش است و
هانی
آخرین کشته شهید این دشت...
کوفیان
می گریزند.