شنبه 11 آذر 1391-23:30
تاریخچه زبان مازندرانی
سخن درباره تاريخ، منشاء و ريشههای زبان مازندرانی چندان ساده نيست...
مازندنومه؛دکتر حسن بشیرنژاد،پژوهشگر،زبان شناس و استاد دانشگاه،آمل:مازندرانی(تبری) از خانوادهي زبانهای هند و اروپايي، از شاخهي زبانهای هند و ايرانی و از گروه زبانهای ايرانی است.
سخن در باب تاريخ، منشاء و ريشههای اين زبان چندان ساده نيست زيرا اطلاعات دقيقی در اين مورد در دست نيست و تمام آنچه که از پيشينه و روند تطور اين زبان از گذشتههای دور تا به امروز گفته میشود، ظاهراً فرضياتی هستند که بر پايه تحقيقات تاريخی، شباهتهای واژگانی اين زبان با ديگر زبانها و برخی استنباطهای شخصی استوار است.
تحقيقات باستانشناسی و تاريخی حکايت از آن دارد که پيش از مهاجرت آرياييها به سواحل جنوبی خزر، بوميانی هم در اين ناحيه میزيستند(فصل 3) و بدون شک اين بوميان برای تبادل افکار و انديشههای خود به زبانی يا زبانهايي صحبت میکردند. حجازی کناری (1372: مقدمه) بيان میکند که تا کنون از زبان تيرههای محلی پيش از آرياييان هيچگونه مدرک مکتوبی به دست نيامده است اما در عين حال معتقد است که پس از ورود آرياييان به کرانههای جنوبی دريای خزر زبان تازهای از ترکيب زبان آريايی و زبان بوميان منطقه پديد آمده و اين دگرگونی در همهي سرزمينهای محل سکونت آرياييها اتفاق افتاده است.
البته مشخص نيست که چه نشانههايي از زبان بوميان منطقه در مازندرانی امروزی وجود دارد که تائيد کننده اين ادعا باشد. به علاوه اين فرض را هم نبايد از نظر دور داشت که زبان آريايي که زبان مهاجمان و به لحاظ برخورداری از پشتوانههای قدرت يک زبان برتر بود، بر زبان بوميان غلبه يافته و آن را به کلی، و البته به تدريج، حذف نموده باشد و آنچه که امروزه موجود است تنها بازمانده زبان آريايي باشد.
با ظهور زرتشت در هزارهي اول پيش از ميلاد، زبان اوستايي که از زبانهای بسيار قديم در شرق ايران بود، رونق و گسترش يافت و همزمان با اين زبان، زبان مادی و پارسی باستان در قسمتهای مرکزی و غربی رايج بودند. بدين ترتيب بعيد نيست که زبان مردم تبرستانِ آن زمان، از همهي اين زبانها تأثير پذيرفته باشد و وجود واژههايي در مازندرانی امروزی که ريشه در زبان اوستايي و پارسی باستان دارند، تأئيد کننده اين مطلب است (هومند، 1369: 72؛ حجازی کناری، 1374 ).
اما چنانكه مورخان نوشتهاند، تا پيش از حکومت ساسانيان (يعنی سال 200 ميلادی)، به علت وضع جغرافيايي خاص تبرستان، پادشاهان ايران بر اين سرزمين تسلط نداشتند و نامی از اين سرزمين در کتيبههای باستان نيامده است و از زمان ساسانيان اين ولايت تحت سلطه حکومت ايران درآمده است (مشکور،1368: 8- 7).
به همين خاطر تأثير زبان پهلوی ساسانی بر زبان تبری بيش از ساير زبانها بوده است و چه از نظر ساخت و چه واژگان (1-7-3) شباهت زيادی بين اين دو زبان وجود دارد. در زبان تبری يا مازندرانی کنونی لغات پهلوی سره و ناب فراوان ديده میشود و حتی در گوشه و کنار اماکن جغرافيايي با نامهای پهلوی نيز وجود دارند (حجازی کناری،1372، 1374 ).
پس از ظهور اسلام شهرهای ايران به دست مسلمانان فتح شد اما تسلط کامل اعراب بر تبرستان بنا به برخی دلايل سياسی، اجتماعی و جغرافيايي پس از حدود دو قرن تأخير اتفاق افتاد و به همين دليل زبان پهلوی در قرون اوليه پس از حمله اعراب در اين سرزمين رايج بود. وجود سکههايي که از سال 92 هجری قمری تا نيمهي دوم قرن دوم هجری به نام اسپهبدان تبرستان به خط پهلوی درمنطقه ضرب شدهاند و همچنين کتيبههايي با خط پهلوی که يکی از آنها تاريخ سال 400 هجری قمری را دارد مؤيد اين حقيقت است(مشکور،1368: 19 ).
ادبيات مكتوب مازندرانی
ظاهراً از پيش از دوران اسلامی هيچ آثار مکتوبی از زبان تبری به جای نمانده است اما از دوران اسلامی آثار ادبی قابل توجهی بدين زبان نوشته شده است که از اصل تبری بسياری از آنها خبری در دست نيست و تنها ترجمه آنها با ذکری از نام آنها در کتب تاريخی يا ادبی بر جای مانده است.
اين امر نشان میدهد که اعتبار و تقدس خاص زبان عربی در نزد مردم مسلمان تبرستان باعث غفلت آنها از زبان مادریشان نشده و همچنان آثاری را بدين زبان به رشته تحرير درآوردهاند. اولين اثر مکتوب به زبان تبری که خبری از آن به ما رسيده است کتاب« مرزباننامه» است که در قرن چهارم هجری قمری توسط مرزبانبن رستم شروين تأليف شد و امروزه تنها ترجمه فارسی آن موجود است. از اصل تبری اين کتاب و همچنين اثر ديگر مؤلف با عنوان «نيکینامه» اطلاعی در دست نيست. ابن اسفنديار(1366: 139- 137)
از بعضی شاعران اين سرزمين که به زبان تبری شعر گفتهاند ياد کرده و نمونهای از اشعار ايشان را آورده است. محمود جواديان کوتنايي (1375: 20-5) نيز ضمن شرح مختصری از آثار نوشته شده به اين زبان، نمونههايي از اشعار تبری را از چهارده نويسنده، شاعر يا اسپهبد تبرستان که مربوط به سده چهار قمری به بعد میشود نقل میکند که در آن ميان نام امير عنصرالمعالی مؤلف قابوسنامه قابل توجه است.
در سالهای اخير چند نسخه خطی از ترجمهي ادبيات عرب به زبان تبری و نسخههايي از ترجمه و تفسير قرآن به اين زبان يافت شده است که از روی آنها میتوان دريافت که اين زبان در قرنهای نخستين پس از اسلام دارای ادبيات قابل توجهی بوده است(ناتل خانلری،1374 ، ج1: 299 ). علاوه بر آن، چند نسخه خطی به زبان تبری در موزهها و کتابخانههای اروپا مشاهده شدند که درباره اديان و مذاهب بوده و مربوط به قرن دهم هجری به بعد میباشند (نجفزاده بارفروش،1368: 27).
در ميان نسخههای خطی موجود در کشورمان نيز مجموعه اشعار تبری در القانون ابن سينا (مربوط به سده 7 و 8 هجری قمری)، اشعار تبری درموسيقی عبدالقادر غيبی(مربوط به سده 9)، و ترجمه قرآن کريم و ترجمه مقامات حريری به زبان تبری(سده 9) قابل توجهاند (واژهنامه بزرگ تبری، جلد 1، 1377: 410-411). در سالهای اخير، يکی از محققان علاقهمند (گودرزی،1376) يک مجموعه اشعار تبری مربوط به سده 11 هجری را با عنوان مثنوی طالب و زهره به چاپ رسانده است.
اين منظومه داستان عشق نافرجام طالب آملی،شاعر سبک هندی، به معشوقهاش زهره است که عدهای خود طالب آملی و عدهای نيز خواهرش ستی نساء بيگم را سراينده آن ميدانند. در ضمن مجموعهای از دوبيتیهای تبری که به اميری معروف و به شاعری موسوم به امير پازواری منسوب است در مازندران وجود داشته که برنارد دارن[1] ، خاورشناس روسی، نسخه آنها را به دست آورده و آن را در سنپطرزبورگ با ترجمة فارسی به چاپ رسانده است (ناتل خانلری،همان).
گستره و پراکندگی لهجههاي مازندراني
مازندرانی علیرغم تأثيراتی که از زبانهای مختلف به ويژه فارسي، پذيرفته است و با وجود آن كه واژههاي زيادی از اين زبانها به عاريت گرفته است، همچنان به حيات خود ادامه داده و امروزه زبان رايج در اکثر مناطق مازندران است.
مشخصاً مرزهای زبانی برمرزهای جغرافيايي يا سياسی منطبق نيستند و بنا به ادعـای بعضی نويسندگان، اين زبان علاوه بر شهرهای مازندران، در مناطقی از شهميرزاد، سنگسر، فيروزکوه، دماوند، لواسـانات، مناطق شمالی کوههای امامزاده داود و طالقان هم رايج است (جنيدی،1368، 7-6؛ هومند، 1369: 8). اگرچه در آخرين تقسيمات کشوری شهرستان بهشهر شرقیترين شهر استان است ولی گستردگی اين زبان از شرق تا گرگان ادامه دارد و از غرب هم به شهر تنکابن و رامسر میرسد.
به مانند هر زبان ديگر، اين زبان نيز در مناطق مختلف استان با لهجههايي کم و بيش متفاوت به کار میرود. برخی نويسندگان و زبانشناسان ( مانند وثوقی،1371؛ نجفزاده بارفروش،1368، و دهگان،1368) تلاش نمودهاند که اين لهجهها را تقسيمبندی نموده و نام لهجههای شرقی، مرکزی و غربی را بر آنها بگذارند. اما به نظر میرسد که تعيين خط و مرز مشخصی که جداکننده لهجههای مختلف باشد چندان ساده نباشد.
از شرقیترين نقطهای که زبان مازندرانی به کار میرود تا قسمتهايي از نوشهر و چالوس اين تفاوت لهجهای آنقدر زياد نيست که به عدم درک متقابل منجر شود اما در مناطق غربی استان يعنی شهرستانهای تنکابن و رامسر به خاطر تأثير زبان گيلکی، اين زبان مشتركات زيادي با زبان گيلكي دارد و به همين دليل گويشوران شهرهای يادشده برای برقراری ارتباط با ساير گويشوران مازندراني عمدتا" به زبان فارسی متوسل میشوند.
از طرفی ديگر، استان مازندران از نقطه نظر جغرافيايي از دو منطقه نسبتاً متفاوت تشکيل شده است (فصل سوم). يکی منطقه جلگهای است که حد فاصل خط ساحلی دريای خزر و کوهپايههای شمالی البرز با عرض متغير از غرب تا شرق استان گسترده شده است و ديگری ناحيه کوهستانی است که در قسمت شمالی رشته کوه البرز واقع شده است.
هر يک از مناطق مذکور، شيوههای زندگی، شرايط اقليمی و طبيعی، بافت اجتماعی و فرهنگی و بالطبع لهجه مخصوص خود را دارند. مراکز شهری بزرگ عمدتاً در مناطق جلگهای واقع شدهاند و مناطق کوهستانی غالباً از اين مراکز به دور بوده و ساکنان آن نيز ارتباط کمی با اين مراکز دارند. در نتيجه، زبان اهالی کوهستان کمتر دستخوش تغيير و تحول شده و واژههای اصيل و بومی در لهجهي آنها بيشتر حفظ شده است. به همين خاطر، گاه مشاهده میشود که تفاوت لهجهای بين شهرنشينان و کوهنشينان يک شهرستان بيشتر از تفاوت لهجهای ميان شهرنشينان دو شهر مجاور و يا دور از هم میباشد.
بنابراين تفاوتهای لهجهای از شهری به شهر ديگر و از نقاط کوهستانی يک شهرستان تا نقاط جلگهای همان شهرستان به چشم میخورند و اين تفاوتها گاه چنان آشکار هستند که میتوان از روی لهجه فرد به محل اقامت او پی برد. با اين اوصاف، به نظر میرسد كه هر گونه تقسيمبندی دقيق مستلزم مطالعات دقيق ميدانی است. کلباسی(1376، مقدمه:23)
ضمن نقل پارهای از اين تقسيمبنديها، پذيرش آنها را به انجام مطالعات کاملتر و کسب شواهد دقيقتر موکول ميکند. همين امر موجب شده است که مولفان واژهنامه بزرگ تبری (جلد 1، 1377: 422) برای تفکيک مناطق گويشی، ده منطقه گويشی مختلف را در نظر بگيرند. برای نمونه، در اين تقسيمبنديها شهر آمل به همراه مناطق اطراف آن، نظير لاريجان و محمودآباد، در منطقه 6 واقع شدهاند، حال آنکه شهرهای بابل، بابلسر، اميرکلا، بهنمير و نيز بخشهای گنجافروز و بندپی در منطقه 5 قرار گرفتهاند. جالب آنکه منطقه چلاو، از بخشهای تابعه شهرستان آمل، در منطقه 5 قرارگرفته و شهر فريدونکنار نيز در مرز بين دو منطقه واقع شده است.
در ميان لهجههاي مازندراني، لهجهي شهر ساری که مرکز استان است به عنوان لهجة معيار در نظر گرفته میشود و لهجهای تقريباً بینشان است که مشترکاتش با زبان فارسی بيش از ساير لهجههاست و همين لهجه مورد استفاده صدا و سيمای استان است.
به خاطر برخی مسائل اقتصادی، اجتماعی، سياسی و اقليمی بسياری از هموطنانمان در گذشته دور يا نزديک از استانهای آذربايجان، مرکزی، سمنان، سيستان و بلوچستان، خراسان، کردستان، لرستان و خوزستان به اين استان مهاجرت نمودند. اين مهاجران که در مناطق مختلف استان ساکن هستند، زبان يا لهجه خود را حفظ نمودهاند و در ارتباطات داخلی از آن استفاده میکنند و برای برقرای ارتباط با بوميان منطقه از زبان مازندرانی يا فارسی استفاده میکنند.
بنابراين ترکی، کردی، لری، بلوچی، سمنانی، خراسانی و حتی عربی در کنار مازندرانی در جاهای مختلف استان رايجاند. براي نمونه، لهجهاي از تركي در منطقه گلوگاه بهشهر و لهجهاي از كردي در منطقه كوهستاني كجور در شهرستان نوشهر رايجاند.