جمعه 1 دی 1391-20:37

من سنگک بخورم،بقیه سنگ!

کسی که خود را منادی فرهنگ می داند ولی استخدام "شر خر" جزء اصول روزمره رفتاری اوست، کسی که رحم به هیچ بنی بشری نمی کند با استفاده از جایگاه رفیع و مقدس قلم، برای تجارت خود آن چنان پا را از حد فراتر می گذارد که تاجر هم سر از رموز کاری او درنمی آورد، کسی که بیت المال برایش بهیتِ مال ( اصطلاح ما مازندرانی ها) باشد چه دلیلی دارد که به فکر رسالت خبری و ارزش قلم باشد و هر روز ادای این و آن را دربیاورد؟


مازندنومه؛یادداشت مهمان،مهدی روحی،سردبیر روزنامه دیارسبز: دوستی دارم که سال ها در آلمان زندگی کرد-مثل پروفسور بوداغی خودمان که سال هاست در آلمان زندگی می کند و گهگاهی به وطن می آید. پروفسور روزی در نشستی می گفت:« اوایل فکر می کردم راننده ها در اینجا نابغه هستند».

دوست ما نیز بعد از بازگشت به وطن می ترسید حتی سَمت کمک راننده بنشیند، او مدام از همه ایراد می گرفت و رانندگی نمی کرد.

به هر راننده ای هم که سوار خودرویش می شد درس فرهنگ می داد، فرهنگ درست راندن و خوب رانندگی کردن.

امروز اما همان دوستِ دوست داشتنی از چراغ قرمز هم می گذرد، روی خط کشی عابرپیاده گاز می دهد و به عابری که این منطقه را برای عبور و مرور انتخاب کرده می گوید « برو کنار سوسول»! دوست ما حتی دیگر کمربند ایمنی اش را هم نمی بندد و خلاصه شبیه خودمان شده است.

حالا حکایت ما نیز مشابه همین دوستی است که چون نمی خواست رسوا شود، همرنگ جماعت شد. آری ! این حرف است که وظیفه ما "رسالت درست" است، خبررسانی است، پل ارتباطی بین مردم و مدیران است، انتخاب افراد شایسته و با تجربه و متخصص در کارمان است، حرف درستی است و در جایی دیگر در زمره واجبات محسوب می شود!

یک همکار چنین شرح وظیفه ای دارد: خودش نان سنگک بخورد،دیگران سنگ،تنها رسانه برتر منطقه و کشور و بین المللی، رسانه اوست و هیچ احدی حق ندارد با غیر از رسانه او در ارتباط باشد،همه خوبی او را بگویند و تشویقش کنند و وقتی هم که دوستان دیگر در جایگاهی مورد قدردانی و تجلیل قرار گرفتند، دوباره همه ملت او را مورد لطف و عنایت خویش قرار دهند!

حالا با این اوصاف چنین آدمی حق دارد راجع به همه اظهار نظر کند و شخصیت همه را به بازی بگیرد و پایش را از گلیمش درازتر کند و مدیر و مسئول یک قسمت اداره را تهدید به برکناری کند.

در خصوص ادارات که خودش را کوچک نمی کند و فقط در خصوص استانداری و وزارتخانه و لیاقت و بی لیاقتی افراد نظر می دهد! و امروز باید به او حق داد تا در خصوص اوباما، دستگاه فضایی میر و مریخ نورد ناسا حرف بزند!

انسانی که از جایگاه خود برای منافع شخصی استفاده می کند و ریا سر تا پای وجودش ریشه کرده ، انتظاری جز این، از او نیست .

کسی که خود را منادی فرهنگ می داند ولی استخدام "شر خر" جزء اصول روزمره رفتاری اوست، کسی که رحم به هیچ بنی بشری نمی کند با استفاده از جایگاه رفیع و مقدس قلم، برای تجارت خود آن چنان پا را از حد فراتر می گذارد که تاجر هم سر از رموز کاری او درنمی آورد، کسی که بیت المال برایش بهیتِ مال ( اصطلاح ما مازندرانی ها) باشد چه دلیلی دارد که به فکر رسالت خبری و ارزش قلم باشد و هر روز ادای این و آن را دربیاورد؟

او خدا را بنده نیست، چه دلیلی دارد که به فکر قداست قلم و معیشت دیگران باشد و وقت خود را تلف کند؟ بله! باید یک نهیب به خودی ها بزنیم که شایدnumber one باشی عزیز، اما وصله ناجور این جماعت نباش.

اینانی که امروز دایه مهربان تر از مادر شدند همان هایی هستند که تا دیروز فلانی را که حتی عاجز از دو خط نوشتن بود یک پا اوریانا فالاچی می دانستند، چه شد که امروز اوریانا فالاچی وطنی را نمی شناسند؟!

همان هایی که برای بالا رفتن از نردبان سست مدیریتی شان هزار وعده و وعید می دادند، کجایند؟چرا امروز رنگ باختند و خبری از ایشان نیست؟

دوست خوب من این سرزمین عشق، این خاک پاک و این پرچم مقدس وصله تن می خواهد نه دوست دشمن نما. این مردم قلمی با شرافت می خواهند و انسان با شرف که غیر از این برای مردم پذیرفتنی نیست.

اینجا مردمانش از جان، برای عزت و عظمت سرزمینشان مایه می گذارند. دوست خوب من ! اینجا همرنگ نبودن با جماعتی که یک وجب از خاک خود را به بیگانه نمی دهند و برای آن وجب از جان و مال و ناموس خود می گذرند عار نیست، افتخار است، پس تو هم بیا با ما همنوا باش و افتخار کن به مردمی که همیشه و در همه جا جز به عزت پرچم شان به هیچ چیز دیگری فکر نمی کنند.