پنجشنبه 26 بهمن 1391-9:22

لبخندِ تلخ

حادثه یکشنبه قم به روایت شاهد عینی/ بعد از اینکه آقای لاریجانی کاغذش را از جیب در آورد تا سخنرانی مکتوبش را قرائت کند ، دیدم عده ای که تعدادشان شاید به 30 تا 50 نفر می رسید در حالی که نشسته بودند مشت های گره کرده خود را به نشانه اعتراض بلند کردند و شعار خواص بی بصیرت مایه ننگ ملت سر دادند.


مازندنومه؛گزارش مهمان،مهدی بخشی سورکی،خبرنگار:چند روز پس از اتقاقات روز 22 بهمن در قم تصمیم گرفتم بخشی از این رویداد تاسف بار این روز را روایت کنم.

ساعت 9:30 صبح روز 22 بهمن بود که از خانه حرکت کردم تا بار دیگر به تماشای یک  اقیانوس انسان بنشینم.
 

طبق معمول پوشش خبری روز راهپیمایی با من بود. شب قبل ، از دفتر آقای لاریجانی پیامکی ارسال شد که ساعت 10 صبح در میدان شهدا برای  شرکت در مصاحبه رئیس مجلس حضور داشته باشید ، مصاحبه آیت الله مکارم  و نوری همدانی هم در همان حوالی و نزدیک میدان شهدا بود.

هر چقدر ساعت به سمت جلو قدم می گذاشت بر تعداد آمار جمعیت افزوده می شد ، از همه قشری  آمده بودند پیر و جوان،زن و مرد و خلاصه از هر تیپ و قیافه ای می توانستی نمونه ای پیدا کنی.

آغاز راهپیمایی از میدان شهید مطهری بود و ما در چهار راه بیمارستان مستقر شدیم و منتظرماندیم تا راهپیمایان به این منطقه برسند ، وقتی جمعیت به میدان شهدا نزدیک شد ، آیت الله مکارم هم به خیل جمعیت پیوست.

 خبرنگاران به  سختی خودشان را نزدیک آیت الله رساندند ، بچه های صدا و سیما طبق معمول باید از ایشان سوال می پرسیدند که راهپیمایی را چگونه دیده اند ، آیت الله مکارم هم با تبریک این روز به ملت ایران ، حضور مردم را باشکوه توصیف کرد و از مسئولان خواست تا قدر این مردم و انقلاب را بدانند و در رفع مشکلات آنها تلاش کنند.

در میدان شهدا نیز تعداد معدودی از افراد با در دست داشتن پوسترهایی که به نام زنده باد بهار معروف شده ، عکس هایی از دکتر احمدی نژاد را که روی آن نوشته شده بود " تو به ما جرأت طوفان دادی "  به دنبال جلب توجه راهپیمایان بودند.
 
کم کم جمعیت تمام خیابان های اطراف میدان شهدا را پر کرده بود ، داشتم دنبال تیم همراهان رئیس مجلس می گشتم که دویدن یکی از خبرنگاران صدا و سیما توجهم را به خودش جلب کرد و حدس زدم آقای لاریجانی باید همین اطراف باشد ، خلاصه بعد از یک تعقیب و گریز دشوار از میان انبوه تظاهرات کنندگان به رئیس مجلس رسیدم.

محافظان به سختی می گذاشتند که کسی به او نزدیک شود ، بچه های خبرنگار دور تا دور وی حلقه زدند تا بتوانند صحبت هایش را ضبط کنند ، بعد از  اینکه چند قدمی راه رفت ایستاد تا پاسخگوی سوالات خبرنگاران باشد،
لاریجانی گفت که راهپیمایی همواره بیعت مجددی است که ملت با آرمان‌‌های انقلاب، شهدا و امام راحل می‌بندد و لذا یک نوع پاسداشت از دستاوردهای بزرگ انقلاب اسلامی است.

رئیس مجلس شورای اسلامی که همیشه الفاظ و کلمات منحصر به فردی در ادبیاتش به چشم می خورد در آن همهمه شعارها و هل دادن ها ، خبرنگاران را از واژه های سرقفلی دار خود بی نصیب نگذاشت و گفت آمریکایی ها و دشمنان باید خواسته های خود را متعادل کنند و نمی توانند رفتارهای ماجراجویانه ای با ملت ایران داشته باشند.

از روبه روی پاساژ قدس تا در ورودی  شبستان امام خمینی (ره) حرم مطهر ، کمتر از صد قدم راه است که بعد از مصاحبه دکتر لاریجانی در این فاصله عده ای که در پشت سر وی حرکت می کردند، شعارهایی در خصوص بصیرت خواص و حفظ وحدت مسئولان سر دادند که به نظر می رسید اگر این مسافت بیشتر بود شاهد اتفاقات دیگری بودیم.

به نظر من  این اتفاقاتی که در سخنرانی آقای لاریجانی رخ داد قابل پیش بینی بود و من منتظر چنین صحنه هایی بودم برای همین ، بعد از اینکه مصاحبه ها را تلفنی خواندم به سرعت خودم را به شبستان امام خمینی (ره) رساندم بعد از اینکه از محل چک و خنثی رد شدم در محل جایگاه که دارای فضای خالی زیادی بود و تعداد اندکی ازمسئولان استان در آنجا حضور  داشتند  نشستم.

بعد از چند دقیقه یکی از بچه های خبرنگار آمد و کنارم نشست. به او گفتم امروز حس می کنم که قرار است اتفاقاتی بیفتد ، او هم به من گفت که شاید همین طور باشد اما این کم عقلی است اگر کسی بخواهد در این روز بزرگ کاری خلاف انجام دهد.

در حال گفتگو بودیم که آقای لاریجانی آمد،بعد از نشستن در کنار تولیت آستانه و استاندار ، بچه های باشگاه خبرنگاران برای مصاحبه اختصاصی کنارش نشستند که بعد من و آن دوست خبرنگار هم خودمان را به مصاحبه دکتر لاریجانی رساندیم.
 

مصاحبه داشت کمی طولانی می شد و مجری در حال آماده شدن برای دعوت از آقای لاریجانی برای سخنرانی بود که با اشاره یکی از همراهان او ، گفتگو تمام شد.

مجری قبل از آغاز سخنرانی اعلام کرد که کسی در میان سخنرانی شعاری ندهد که این تذکر مجری برای خودم جای تعجب داشت ، هر چند که برای برخی ازاطرافیانم هم که از مسئولان استانی بودند غیر منتظره به نظر می رسید.

حادثه از آن لحظه اول سخنرانی آغاز شد ، بعد از اینکه آقای لاریجانی کاغذش را از جیب در آورد تا سخنرانی مکتوبش را قرائت کند ، دیدم عده ای که تعدادشان  شاید به 30 تا 50 نفر می رسید در حالی که نشسته بودند مشت های گره کرده خود را به نشانه اعتراض بلند کردند و شعار "خواص بی بصیرت،مایه ننگ ملت" سر دادند.

به نظر می رسید که این حرکت هماهنگ شده بود. آقای لاریجانی بی توجه به این عده در حالی که بیشتر نگاهش به نوشته های سخنرانیش بود سعی کرد اعتماد به نفسش را حفظ کند و با صدایی رساتر سخنرانیش را ادامه دهد.

اما شاید اشتباه آقای دکتر در همین جا بود ، او می توانست با مشاهده چنین وضعیتی که هنوز فراگیر نشده بود  در یک تذکر جدی ، جمعیت را به حفظ آرامش بخواند و بگوید اگر این وضعیت ادامه داشته باشد جلسه را ترک خواهد کرد.

ولی رئیس مجلس به این شعارها اعتنایی نکرد. به مرور زمان در کمتر از 3 یا 4 دقیقه جمعیت بیشتری به جمع شعاردهندگان پیوستند و فضا به گونه ای پیش رفت که بعد از چند دقیقه بیشتر حاضران در شبستان ایستاده و با صدایی بلندتر  علیه رئیس مجلس شعار می دادند ، اما آقای لاریجانی همچنان به قرائت نطق خود ادامه می داد ، محافظان که وضعیت را غیر عادی دیدند خود را به روی جایگاه سخنرانی  و کنار وی رساندند و حلقه حفاظت را تنگ تر کردند.

من دقیقا  در پشت جایگاه سخنرانی بودم و برای دقایقی هم وضعیت شبستان را از بالای جایگاه سخنرانی رصد می کردم ، در همین اوضاع و و احوال بود که پرتاب کفش ها شروع شد و لابه لای آن هم مهر هایی به سمت دکتر لاریجانی پرتاب شد که یکی از آنها به پیشانی بنده خدایی که در قسمت جلوی شبستان و جایگاه ایستاده بود اصابت کرد و دیدم از سرش خون سرازیر می شود.

اوضاع به هیچ عنوان مساعد نبود ، صدای محافظان را می شنیدم که به آقای لاریجانی می گفتند سخنرانی را تمامش کنید و گاهی لحن صدای شان هم از حالت عرف خارج می شد و به حالت دستوری از ایشان می خواستند که ادامه ندهد ، اما رئیس مجلس همچنان که نگاهش به روی نوشته هایش بود به سخنرانیش ادامه می داد که در آن شرایط همهمه شعارهای معترضان ، صدایش از پشت تریبون هم به سختی به گوش می رسید.

فرمانده سپاه قم را دیدم که روی جایگاه رفت و از محافظان خواستند که آقای لاریجانی را از صحنه خارج کنند و باید عنوان کرد که اگر حضور وی ادامه پیدا می کرد باید شاهد حوادث جبران ناپذیری می شدیم.

خودم را به راهروی پشت جایگاه سخنرانی رساندم ، می دانستم که در این لحظه محافظان ،  آقای لاریجانی از آن صحنه دور خواهند کرد ، تعداد معدودی از افراد در راه رو حضور داشتند بعد از چند لحظه دیدم رئیس مجلس وارد راهرو شد و در یک لحظه  تصویری دیدم که حالم از هر چه سیاست است به هم خورد و با خودم گفتم این برخوردها حق آقای دکتر نبود. لبخند تلخی بر روی صورتش نشست و بعد سکوت بود که همه جا را فرا گرفته بود.