شنبه 14 ارديبهشت 1392-19:40
مرگ مان باد که بی آبرویی کنیم
به بهانه ناتمام ماندن کار دانشنامه مازندران(1)/آن روز که حضرت آقای استاندار و معاون محترم سیاسی و امنیتی و همراهی جناب امام جمعه ساری با سلام و صلوات اعلام فرمودند که بالاخره مازندران هم بعد از بقیه استان ها صاحب دانشنامه خواهد شد و با صدها میلیون تومان وارد این عرصه شدند،گفتم که این کار با این بوق و کرنا و با این شیوه غیر مرسوم و با رنگ و لعاب سیاسی عاقبت به خیر نمی شود.
مازندنومه،حسین اسلامی ساروی:گویا استاد حسن انوشه، عطای دانشنامه ی مازندران را به لقای آن بخشیدند و این خبر خوبی نیست.
آن روز که حضرت آقای استاندار و معاون محترم سیاسی و امنیتی و همراهی جناب امام جمعه ساری با سلام و صلوات اعلام فرمودند که بالاخره مازندران هم بعد از بقیه استان ها صاحب دانشنامه خواهد شد و با صدها میلیون تومان وارد این عرصه شدند و ارشاد اسلامی استان هم متولی اجرائی کار شد، بارها مقاله نوشتم،در سایت ها خبر رسانی کردم، با آقای امام جمعه حضوری حرف زدم، چندین بار با مدیر کل ارشاد گفتگو کردم ، نامه های سر بسته به استاندار دادم، با مدیر کل روابط عمومی استانداری صحبت کردم، یک جلسه با آقای انوشه در ساری شناسی خوش و بش کردم و گفتم که این کار با این بوق و کرنا و با این شیوه ی غیر مرسوم و با رنگ و لعاب سیاسی عاقبت به خیر نمی شود.
خواهش کردم، التماس کردم که در این کار بزرگ همه با هم باشیم، روند کاری را اصلاح کنیم، من برای ترغیب و تشویق به همکاری آقای انوشه با دیگر نویسندگان و دست اندرکاران دانشنامه نویس در مازندران با آنها گفتگو کردم و گفتم که من دانشنامه نویس نیستم، امّا چند کتاب تألیف کردم،شما همه به میدان بیائید و بعد هم یگ گروه از عزیزان اهل قلم در زمینه دانشنامه نویسی را در ساری شناسی گرد آوردم، بارها التماس کردم آقای استاندار ، آقای مدیر کل ارشاد ، آقای انوشه فقط یک بار تشریف بیاورید ما خدمت شما برسیم و بعد همه ما خدمت آقای انوشه می رویم، امّا نشد که نشد.
چون هنوز رسوباتی از پاره ای باورها در ذهن استاد انوشه بود که اجازه نمی داد دیگران را باور کند و فقط یک شاخه ی مورد پسند و سلیقه ی خودشان زمینه ی ورود داشت، البتّه استاد انوشه می تواند بفرماید که فراخوان زدم، امّا این فراخوان ها رفع تکلیف است.
ما در کنگره ابن شهر آشوب سـاروی به 80 کشور دنیا فراخوان دادیم. امّا فقط به درد پُز دادن در روز گشایش کنــگره می خورد.
اعلام کردم که این وعده آقای انوشه که بعد از پنج یا شش سال دو جلد دانشنامه را آماده خواهند کرد، شدنی نیست، من این اندازه می دانم که دانشنامه مازندران در 2 جلد یعنی یک شوخی، دانشنامه مازندران بیشتر از این حرفها است.
گفتم که تا 5 سال دیگر معلوم نیست ، چند بار استاندار در مازندران عوض شود، این قافله لنگ است ، این کار قائم به آقای استاندار و شخص آقای انوشه شد، سیاسی - اداری شد. امّا عنایتی نفرمودند.
وزیر دعوت کردند، وکیل دعوت کردند، استاندار و امام جمعه در دفتر کار آقای انوشه بر زمین نشستند، امّا کار ساز نشد که کاری صورت گیرد.
ما دو سال است که جان به لب شدیم تا فقط کنگره بین المللی ابن شهر آشوب ساروی را برگزار کنیم و هنوز هم با آن همه جان کندن امیدی ندارم تا در آبان 92 موفق به این کار شویم ، کار دانشنامه نویسی با این شیوه راه به جائی نمی توانست ببرد.
من نمی گویم که چه کسی مقصّر است. امّا قصور در این کار بود. آن هم ناشی از ساده انگاری در این کار بزرگ.
بعضی از مشـکلات کـه چنین کـارهائی دارند و مـطالب بیشتر را شخص آقای انوشه در دفاع از خـودش می تواند بفرماید و دوباره بر سر کار خود بر گردند.
استاد انوشه با شور و شوق خوبی کار را شروع کردند، یک کتابخانه مستقل و تخصصّی هم که نزدیک به سی و پنچ میلیون تومان خرید کتاب داشتند ترتیب دادند،سفارش مقاله هم دادند ، یک واحد ویلائی با امکانات متوسط در تیرکلا در دانشگاه تربیت معلم در اختیار گرفتند،آشپز و خدمتکار را هم به ایشان دادند. از تهران هم به ساری و بابل مستقر شدند، دوست همکار ایشان آقای هنری کار با ایشان گام به گام همراه شدند، امّا اینها همه ی سخت افزار و نرم افزار دانشنامه نویسی نبود و نیست.
استاد انوشه خوب می دانند که خلق یک اثر ماندگار نه به سفارش استاندار و امام جمعه و تشکیل ستاد و دفتر و دفتر دار میّسر می شود که نظم را به شاعر سفارش می دهند، امّا شعر از جان شاعر بیرون می زند، نویسنده را چه پول بدهند ، چه ندهند، به ناچار مطالب از جانش بیرون می زند، زن باردار اگر بعد از نه ماه زایمان نکند می میرد:
چشم عاشق نتوان دوخت که معشوق نبیند / نای بلبل نتوان بست که بر گل نسُراید
تا آبستن نشویم که زایمان در کار نخواهد بود . نویسنده باید آبستن بشود ، درد زایمان بگیرد و در اوج درد زایمان کند، این نطفه ی دانشنامه ی مازندران از ابتدا بسته نشده بود، امّا تند تند برایش پیشاپیش جشن تولد گرفتند، و بعد که آبستی در کار نبود ، به ناچار زایمانی صورت نگرفت و ما باز هم همچنان مازندران بی دانشنامه داریم، و باز هم مازندران عقب ماند.
البتّه من اعلام کرده بودم که در مرکز ساری شناسی در خدمت شناخت نامه مازندران در حداّقل چهار صد جلد با کمک اصلی حوزه هنری به سرپرستی آقای دکتر درگاهی و تولید دانشنامه بزرگ مازندران به سرپرستی پژوهشگر مازندران شناس استاد اشرفی و همکارانش هستیم.
ما در ساری شناسی آبستن این فرزند شایسته ی مازندران شدیم، ما وظیفه داریم و مسئوول هستیم که با مازندران مهربان باشیم . ما فرزند مازندران هستیم. ان شاء ا.. فرزند ما هم حلال زاده خواهد شد.
برای تولید دانشنامه بزرگ مازندران نه تنها هیچ منتّی بر مردم مازندران و مسئوولان محترم نمی گذاریم که منّت همه را هم می کشیم.
خاک پای همه ی اهل قلم را در نوشتن دانشنامه ، سرمه ی چشم خود می کنیم و همچنان به دنبال آنان می رویم.
مگر با سال ها تلاش برای نوشتن کتاب فوق برنامه در آموزش و پرورش به زبان مازندرانی با پاتک و بازی سیاسی آموزش و پرورش مازندران روبرو نشدیم؟ دست از کار کشیدم؟هرگز....
ما مصّم هستیم و این کار را خواهیم کرد و نخستین کتاب کودک به زبان مازندرانی را در همین امسال تولید خواهیم کرد.
مدیریت آموزش و پرورش امروز مازندران بازی در آورد ، ما فردایی هم داریم و همین امروز کانون پرورش فکری کودکان تمام قد همراه است. ما برای عزت مازندران سوگند یاد کردیم، جائی که آبروی مازندران و ایران در میان باشد مرگ مان باد که بی آبروئی کنیم.