شنبه 14 ارديبهشت 1392-22:53
اینجا به جز سکوتی گزنده نیست
به بهانه ناتمام ماندن کار دانشنامه مازندران(3)/استاد انوشه را فردی پرکار و دانا یافتم و به واسطه سن شان نمیتوانستم به ایشان یادآوری کنم که اینجا مازندران است و تهران یا هرجای دیگر نیست!بخل، حسد، کینهورزی، ریا، دو دره بازی، زیرآب زنی، کلک و...همه اینها در اینجا موج میزند و استاد انوشه برای غرق نشدن در دریای نامرادی ها از مازندران فرار کرد.
مازندنومه،کلثوم فلاحی: استاد حسن انوشه مازندران را ترک و به صراحت اعلام کرد که دیگر برنمیگردد. با خواندن مصاحبه استاد غصه خوردم.
نخستین بار او را در نشست با وزیر ارشاد دیدم که بعدها خیلی از آن مراسم گله کرد! نام نشست، هماندیشی استادان دانشگاه در رابطه با دانشنامه بود اما دریغ از یک استاد غیر سیاسی!
هر یک برای عرضه خود آمده بودند و دانشنامه ای مطرح نبود؛یکی در آن جلسه مثلا" شمارش کرد که انوشه دو ماه دیگر 68 ساله می شود! چه ربطی به دانشنامه داشت من نمی دانم!همانجا فهمیدم استاد در آینده مشکل کم نخواهد داشت!
همان شب کذایی مطمئن بودم آن جمع، توانایی همراهی استاد انوشه را ندارد و صرفا حضور یافتهاند تا خودی نشان دهند.
بار دیگر او را در نمایشگاه کتاب ، بهمنماه سال گذشته دیدم و از دانشنامه پرسیدم و پاسخ داد: چون خودش در فیشبرداری دخالت میکند، کمتر فرصت کرده مقالهها را بخواند و گفت قول میدهم زودتر به سراغ مقالهها بروم.
حالا 6 ماه نشده استاد حسن انوشه قید مازندران را زده است و به نوعی از اتفاقت دور وبرش گریخت.
این نخستین بار نیست که آه از نهاد فردی فرهیخته( مازندرانی و از دست همین مازندرانیها) به آسمان رفته است..
استاد انوشه را فردی پرکار و دانا یافتم و به واسطه سن شان نمیتوانستم به ایشان یادآوری کنم که اینجا مازندران است و تهران یا هرجای دیگر نیست!
بخل، حسد، کینهورزی، ریا، دو دره بازی، زیرآب زنی، کلک و...همه اینها در اینجا موج میزند و استاد انوشه برای غرق نشدن در دریای نامرادی ها از مازندران فرار کرد.
آنها که چوب لای چرخ انوشه گذاشتند،خود نیز راه به جایی نمیبرند، فقط حرف می زنند.
گفتم:بهار
خنده زد و گفت: ای دریغ
دیگر بهار رفته ، نمیآید
گفتم: پرنده
گفت: اینجا پرنده نیست
اینجا گلی که باز کند لب به خنده نیست
گفتم درون چشم تو دیگر
گفت: هرگز نشان ز باده مستی دهنده نیست
اینجا به جز سکوت، سکوتی گزنده نیست.