سه شنبه 29 مرداد 1392-22:33

خداوند مازندران را از بد بپایاد

جدایی غیر کارشناسانه و تکه پاره کردن بخش های نیمروزی(جنوبی) و جنوب باختری سرزمین اصلی مازندران و واگذاری آن به دگر استان های همجوار به بهانه ی کوچک سازی و بهینه نمودن مدیریت های کلان و تقسیم عادلانه ثروت انجام شد،بخش هایی که همچنان با وجود گذشت چندین سال از جدایی جغرافیای سیاسی آنان از سرزمین مادری همچنان پیوندهای فرهنگی و تاریخی خود را وابسته و بسته به موطن اصلی خویش می دانند.


مازندنومه؛یادداشت مهمان،علیرضا صادقی امیری،دبیر انجمن جوانان سپید پارس:مازندران یا تبرستان سرزمین باستانی تپورها،آماردها و کاسی ها،منطقه ای بزرگ از گوناگونی های اقلیمی،فرهنگی،زبانی و جایگاه بزنگاه های بزرگ تاریخی این سرزمین کهن و شکوهمند است که گاهی سرنوشت ملت و فرهنگ ایرانی بدان وابسته و درگیر بوده است.

 مازندران روزی نقش مهم و تاثیرگذاری را در فرهنگ و جایگاه اجتماعی-سیاسی و فرمانروایی ایران بازی می کرده است.

 روزی تا آن اندازه ارزشمند و مهم بود که داشتن و یا تسخیر آن، واپسین خواسته و شاید آرزویی دست نیافتی برای فرمانروایان و جهانگشایان بود.

 حکومت در مازندران و آرامش آن به معنی آرامش نسبی در بخش بزرگی از فرمانروایی ایران بود؛ این مهم در استوره ها از زمان پیش از کیکاوس و در دوران تاریخی از زمان پادشاهی کوروش بزرگ آغاز و تا پایان دوره ی زندیه به گونه شاخص و تا به امروز نیز در لایه های زیرین فرهنگی،اقتصادی و سیاسی ایران ادامه دارد.

 گرچه در دوران افول صفویه و به خاطر نوع حکومت صوفیانه و در برخی موارد فقر و تنگدستی، آن روح پهلوانی،سلحشورانه و آزادی خواهی  مردمان این دیار رفته رفته رو به خاموشی نهاد،همچنان این روحیه های سرکش و آزادی خواه در لایه های زیرین اجتماعی-فرهنگی در چارچوب داستان ها و استوره ها مانا ماند و در بزنگاه های مهم هر بار همچون آتشی از زیر خاکستر سر بر آورد و گاهی نیز فروغ آزادی خواهی ملتی می شد، هرچند این آزادی خواهی و پهلوانی ها با خدعه،خیانت و خونریزی دیری نمی پایید و خاموش می شد.


تقریبا از میانه دوره قاجاری بود که مازندران دچار چندپارگی فرهنگی و رفته رفته سیاسی و جغرافیایی شد، مازندران از سرزمینی دست نیافتنی و فرا استراتژیک و بسیار مهم به حیاط خلوت و تفرجگاه و منبع کسب درآمد شاهان و شاهزادگان دگرگون شد.

 از فروش و اجاره سالیانه خطه مازندران به بهایی گزاف برای تامین مخارج عشرت پادشاهان و شاهزادگان قاجاری تا تبدیل آن به مکانی صرفا تفریحی در دوره پهلوی دوم همگی نشان از کاسته شدن جایگاه ویژه مازندران در صحنه های سیاسی و تصمیم گیری داشت.

 گرچه این روند آبادانی و پیشرفت های صنعتی و شهرنشینی بسیار و شتابزده ای را به همراه خود برای مازندران به ارمغان آورد، اما شـُوَند تخریب گسترده منابع طبیعی و از ارزش افتادن جایگاه سیاسی مازندران شد.

متاسفانه در دهه های گذشته تا به امروز این روند یعنی تخریب منابع ملی و افت جایگاه ویژه سیاسی مازندران به دلیل نبود مدیران کارآمد و مطالبه گر استانی و آسان انگاری و ناآگاهی توده مردم، بیش از پیش با آهنگی شتابزده در یک سیر افزایشی رو به بالا قرار گرفته است، تا بدانجا که منجر به جدایی بخش بزرگی از شرق مازندران با وجود پیوندهای ژرف تاریخی،فرهنگی،زبانی و اقتصادی از سرزمین اصلی شد.

 این جدایی غیر کارشناسانه و دگر جداسازی ها و تکه پاره کردن بخش های نیمروزی(جنوبی) و جنوب باختری سرزمین اصلی مازندران و واگذاری آن به دگر استان های همجوار به بهانه ی کوچک سازی و بهینه نمودن مدیریت های کلان و تقسیم عادلانه ثروت انجام  شد، بخش هایی که همچنان با وجود گذشت چندین سال از جدایی جغرافیای سیاسی آنان از سرزمین مادری همچنان پیوندهای فرهنگی و تاریخی خود را وابسته و بسته به موطن اصلی خویش می دانند.


سستی و نبود منافع خواهی مسئولان و مدیران و بعضا طیف وسیعی از توده مردم استان، زیان های جدی و جبران ناپذیری به این خطه خدا و خاک سبز ایران وارد نموده است.

 آلودگی رودخانه ها و دریای مازندران، ازمیان رفتن بخش بزرگی از جنگل های هیرکانی (که از سرمایه و میراث جهانی است)، برداشت بی رویه پوکه های معدنی از دل رشته کوه های البرز و دماوند،خشکیده شدن تالاب های جهانی،قهر و انقراض گونه های جانوری و پرندگان، از بین رفتن میراث چندهزار ساله تاریخی مازندران، از نمونه های این آشفتگی و زیان های غیر قابل جبران است.

 از خالی نمودن و دپوی زباله های شهری توسط شهرداری بهشهر در شهر ساسانی و تخریب حریم منظری و منظر فرهنگی رامسر گرفته تا دستور تخریب بخشی از باغ گیاه شناسی نوشهر که در خاورمیانه و جهان بی بدیل است(توسط مدیران ارشد استانی)، از میان رفتن هویت اصیل و فرهنگ غنی مازنی، در تهدید قرار گرفتن زبان و ادبیات مازنی و تاتی (که بازمانده ی زبان فارسی میانه و پهلوی ساسانی است) همه نشان از ضعف و سستی و بی حمیتی مسئولان و مدیران و بخش بزرگی از توده ی مردم مازندران دارد.

متاسفانه این جگر هزارپاره و زخم خورده ی مازندران همچنان در روی دیدن زخم های بیشتر و پاره پاره گشتن است، همین چندی پیش امام جمعه محترم شهرستان تنکابن در پیش روی مقام های ارشد استانی و برخی مقامات کشوری در مراسمی خواستار جدایی غرب مازندران از بدنه اصلی شد و این خواسته را حق قانونی و بجای مردم می داند.

 اگر تجزیه طلبی و جدایی خواهی احقاق حق و خواسته قانونی باشد، دیری نمی پاید که هر شهرستان در مازندران یک استان و به طبع هر استانی در کشور تبدیل به یک کشور مستقل خواهد شد! آنگاه اتحاد و یکپارچگی ملی و ملت و ایران معنی نخواهد داشت.

 متاسفانه نیرنگ ها و بازی های استعمار غرب و شرق همچنان در ایران قربانی می گیرد و به سادگی و آسودگی پرچم و علم تجزیه طلبی و جدایی سری در کشور نمایان است.

 استان های همجوار مازندران به بخش های شاخص و مهم فرهنگی و اقتصادی آن دست اندازی کرده و حقوق باطلی را طلب می کنند و این در میان سکوت مدیران و مسئولان و توده مردم رخ می دهد.

 به فرنام نمونه استان سمنان که تا چندی پیش خود بخشی از مازندران محسوب می شد، در آگاهی ها و تبلیغات رسمی خود چشمه های درمانی و بی بدیل باداب سورت را( که ثبت ملی شده و دارای شاخصه های میراث جهانی است) از آن خود می داند و خواستار آن شده است و یا استان تازه متولد البرز کاروانسرای کندوان را بخشی از البرز می داند و تهران که از هر سو در حال رشد انفجاری است،پس از مصادره گدوک و بخش های نیمروزی مازندران،خواهان بخش هایی از آمل نیز هست و روشن نیست خموشی و سکوت مسئولان و مدیران و مردم به چه معنی است؟

 این رفتار یادآور کردار شاهان قاجاری نسبت به تکه پاره نمودن ایران بزرگ و عزیز است. سکوت به بهانه ی مصلحت و یا به عبارتی بر سر قدرت و تخت بودن؛اگر دست درازی و زیاده خواهی شیخک نشین های نوپایی همچون بحرین(جلفاوه) و امارات (که خود بخشی از خاک ایران بوده اند )، نسبت به آبخست های (جزایر) سه گانه خلیج همیشه فارس کاری زشت،غیرقانونی و قبیحانه است و سکوت و خموشی مسئولان و مردم ایران به این کار، خیانت و خباثت است؛ در اندازه و مقیاسی کوچکتر، خموشی و بی تفاوتی در برابر تحریکات داخلی استان و دست درازی استان های همجوار نسبت به مازندران عزیز نمی تواند جزء خیانت و آب به آسیاب دشمن ریختن باشد؟


تجزیه یک کشور آزاده و بزرگ به وسیله ی تحریکات دول استعمارگر غرب و شرق از درون کشور و در اندازه های کوچکتر و به بهانه های گوناگون مانند تقسیم عادلانه ثروت و یا فدرالیسم آغاز  و در پایان منجر به از هم گسیختگی یکپارچگی ملی و فروپاشی اتحاد آن کشور می شود.

 اینکه ما از تاریخ پند و عبرت نمی گیریم جایی بس شگفت و شگرف است، مازندران یعنی بخش جدایی ناپذیر از خاک و فرهنگ ایران زمین، مازندران یعنی پاسداشت و نگاهداشت فرهنگ،زبان،آداب،میراث و طبیعت جغرافیای فرهنگی گذشته و سیاسی حال، مازندران بدون شهرستان های خاوری،مرکزی و غربی اش بی معنی و این شهرها و مردمانش بدون مازندران بی پایه و بی هویتند.

 به جای آنکه در پی تربیت و گزینش مدیران لایق و آگاهی توده مردم برای پاسداشت فرهنگ و نگاهداشت منابع و منافع استانی و ملی باشیم، تا ثروت و پیشرفت عادلانه در سراسر استان و کشور بخش شود، در پی راهی خائنانه و آسوده ای بنام تجزیه خواهی هستیم، چراکه نمی خواهیم و نمی خواهند کوشش کنیم و بیندیشیم.

 مازندران و ایران آباد و آزاد زمانی جاودان خواهند ماند که همگی به زیر پرچم یکدلی و یکپارچگی ملی به دور از هرگونه فرقه گری،قوم گرایی و تجزیه خواهی گرد هم آییم.