جمعه 4 بهمن 1392-17:0
شیرِ آب و کسرۀ مازندرانی
دقتنظر نیاکان ما در درستی تلفظ « شیرِ آب » درخور ستایش و آفرین است.
مازندنومه، علی ذبیحی: بسیاری از ما بارها از سوی پدران و مادران خود با جملۀ « وَچه جان اویِ شِر رِه دَوِن vačə jân ?uye šer rə davən = فرزندم شیر آب را ببند.» مامور به بستن شیرآب شدیم تا از هدر رفت آب جلوگیری کنیم.
احتمالاً برایمان سوال بوده که چرا به عامل باز و بسته شدن آب در فارسی « شیر šir » و در مازندرانی « شِر šer » میگوییم؟ شاید از روی تفنّن پاسخی ساخته و آن را به مایع بودن شیرخوراکی نسبت دادیم و شاید هم پاسخهای برساختۀ دیگر. اما قطعاً در این میان بسیاری پاسخ درستِ آن را خواندند و دانستند و میدانند.
شیرِ آب که در فرهنگ لغات، تعربفنگاری شده است تفسیر و شان نزول آن در پردۀ ابهام باقی مانده است که قطعاً جای آن هم در لغتنامهها نیست.
« شیرآب لولۀ پیچداری است که به ته ظرف یا لولۀ آب اتصال دارد و چون پیچ آن را بپیچانند آب از آن جریان مییابد ( ناظم الاطباء ). مبزل، مبزله، نایژه، لوله، لولۀ ضامندار ( دهخدا ) ».
با نگاهی به چگونگی تلفظ لغت « شیر » به عنوان نام جانور و مادهای خوراکی در زبان مازندرانی، متوجۀ نکتهای میشویم. نکتهای مبنی بر این که اگر نام عامل قطع و وصل آب برگرفته از نام شیرخوراکی بوده باشد در مازندرانی هم باید به همان صورت رخ مینمود که در فارسی رخ داده است. اما دقت در تلفظ مازندرانیِ شیرآب که با نکتهسنجی از سوی نیاکان نچندان دور و درازمان انتخاب شد نتیجهای بهتر به همراه دارد. ( توجه: « شیر šir» در مازندرانی معنی خیس، تَر و مرطوب نیز دارد که منظور گفتار حاظر نیست. )
ماجرا چیست؟
« در دارالخلافه تهران، پیش از آن که آب رودخانه کرج در شهر جاری شود. قناتهای وقفی متعددی وجود داشت که در هر محله و منطقهای روان بودند. از معروفترین قناتهایی که در تهران جریان داشت و دارد قنات « حاج میرزا علیرضا » است که در منطقۀ سرچشمه، از زمان فتحعلیشاه قاجار حفر شد.
حاج میرزا علیرضا فرزند « حاج ابراهیم کلانتر » بود که دروازه شهر شیراز را به روی آغامحمدخانقاجار گشود و باعث پیروزی آغامحمدخان بر لطفعلیخانزند شد.
در میانۀ سلطنت قاجار دو شهر بیرجند و تبریز با استعانت از صنعت روسی آب لولهکشی در شهر جاری کردند. اما مردم دارالخلافه تهران محروم از این صنعت بودند و از آب چاهها و قناتها در مظهرش استفاده میکردند.
مالک قناتِ سرچشمۀ تهران که فرزندی نداشت نذر کرد اگر صاحب فرزند شود برای تهرانیان آب لولهکشی فراهم کند.
او پس از مدتی صاحب فرزند شد و برای ادای نذرش به اتریش رفت تا مهندسانی برای لولهکشی آب بیاورد. در اتریش شاهد خروج آب از سَردیسی « شیر » مانند به عنوان نماد ملی آن کشور بود، لذا براساس اهمیت شیر در فرهنگ ایرانی و نقش آن در میانۀ پرچم قاجاریه، بر مظهر آبی که در تهران برای مردم فراهم نمود سردیسی از « شیر » گذاشت.
از آن به بعد هر وقت مردم برای برداشتن آب به آنجا میرفتند، میگفتند: رفتیم از سَرِ شیر، آب آوردیم ».
در مازندران همچون دیگر نقاط ایران شیرخوراکی در گروه لبنیات جای دارد و از نظر لفظ و معنی با برابر فارسی آن تفاوتی ندارد.
این تشابه در واقع بهخاطر ریشه و تحول مشترک این واژه در دو زبان است. این گفته نه بدان معناست که دو لغت « شیر šir » و « شِر šer » که نام حیواناند از یک ریشه نیستند بلکه بیانگر تحول جداگانۀ آنها در طول زمان میباشند. همین تحول جداگانه باعث تفاوت تلفظی در دو زبان شده و تفهیم آن را برای مازندرانیها راحتتر از فارسها کرده است.
زبانها و گویشهای ایرانی- زبان مازندرانی در نوشتار حاضر- گنجینۀ غنی لغوی هستند که بررسی ریشهشناختی و معنایی یکایک آنها دستگیر مطالعات ریشهشناختی زبانهای ایرانی و درستی ترجمۀ متون غیر فارسی میشود.
لغت « قَرن » را در نظر بگیرید. این لغت در فارسیِمعیار به معنی « سَده » یا « یکصدسال » است. اما اگر بخواهیم با همین معنا، لغتِ « قَرن » در قرآنکریم یا برخی احادیث دینی را به فارسی برگردانیم معنای غیر متناسبی از آن حاصل میگردد.
قَرن در زبان عربی و به تبع آن در قرآنکریم، به معنی « دوره و زمان » است. « ألَمْ یَرَواکَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْن... آیا ندیدهاند که چه اندازه پیش از ایشان جمعیتهایی را نابود کردیم »(سورۀ انعام، آیۀ6). یا در حدیث نبوی: « خیر القرون قرنی ثم الذین یلونهم ثمالذین یلونهم... بهترینِ مردم، مردمِ زمان من هستند. سپس مردمی که پس از آنان میآیند. سپس مردمی که بعد از آن گروه میآیند ».
در این موارد اگر « قَرن » و « قُرون » به « یکصدسال » ترجمه شوند معنی متن اصلی برآورده نخواهد شد.
حال با نگاهی به وامواژۀ « قَین qayn » در زبان مازندرانی که تحول یافتۀ « قَرن » میباشد مشخص میگردد که این لغت در مازندرانی هنوز معنی « دوره و زمان » را در خود نگه داشته و معنی یکصدسال از آن مستفاد نمیگردد. مانند « ونه قَین سَر بَییه vəne qayn sar bayyə = روزگارش به سر آمد ».
این گونه لغات در زبان مازندرانی و دیگر زبانها و گویشهای ایرانی وجود دارند که نیازمند به بررسی جداگانه هستند.
مجدداً به لغت « شیر » برمیگردیم اما این بار به دورۀ میانۀ زبانهای ایرانی. « شیر » در زبان فارسی میانه با « یای مجهول » به صورت šēr تلفظ میگردید اما نباید تصور نمود که تحول این لغت از دورۀ میانه به دورۀ نو به یکباره صورت گرفته است. بلکه حضور این لغت تا قرن پنجم و ششم هجری محسوس میباشد.
مولانا میگوید. کار پاکان را قیاس از خود مگیر / گرچه ماند در نوشتن شیر، شیر در واقع بخشی از دُشوارخوانی این لغت به خاطر رسمالخط موجود است که یایِ مجهول در آن نشانهای ندارد. چرا که نظام واکهای زبان پهلوی « کمّی »( تفاوت در مدت کشش ) بوده ولی زبانهای کنونی مازندرانی و فارسی دارای نظام واکهای« کیفی »( تفاوت در جایگاه تولید ) هستند.
از خصوصیات زبان مازندرانی تحول « یای مجهول » به « کسره » است که یکی از شاخصههای ممیزۀ آن با زبان فارسی است.
همین تفاوت در نگاه تاریخی نشان دهندۀ تبدیل کسرۀ کشیده / ē / از زبان پهلوی به ( اﯾ ) / i / در زبان فارسی و ( -ِ ) /e/ در زبان مازندرانی است. مثالهای متعددی از این تبدیل و تحول در دست است. مانند (فارسی = مازندرانی): « میخ mix = مِخ mex » ؛ « بیل bil = بِل bel » ؛ « دیر dir = دِر der » ؛ « تیغ tiγ = تِغ teγ » ؛ « سیخ six = سِخ sex » ؛ « سیب sib = سِه(سِف) se(f) » ؛ « دیو div = دِبdeb ( با تبدیل / و / به / ب / ) » ؛ « دیز(ی) diz(i) = دِز dez » ؛ « ریز riz = رِز rez » ؛ « زیر zir = جِر jer ( با تبدیل / ز / به / ج / ) » ؛ « تیز tiz = تِج tej » ؛ « سیر sir = سِر ser (اشباع شدن) » ؛ « شیر šir = شِر šer ( نام حیوان) » و... . دقتنظر نیاکان ما در درستی تلفظ « شیرِ آب » درخور ستایش و آفرین است.